نوشته اصلی توسط
solaleh-rahimi
سلام دوستان خوبم یه مشکلی برام پیش اومده که برای هر کسی تعریف می کنم میگه اشتباه از من بوده.عید 2 سال پیش مادر بزرگم به خانه ما امد.ان روزها تازه درسم تمام شده بود . من سالم و سرحال بودم و از زندگی لذت کامل و می بردم. دوست داشتم هر روز از خانه بیرون برم و جاهای جدیدی رو ببینم.اون سال عید مادر بزرگم ماها رو مجبور کرد که تو خانه بمونیم و هیج جا نریم.من داشتم دیوانه میشدم دوست داشتم حداقل یه بار برم بیرون.من حق نداشتم؟عید که موقعه ای است که همه مسافرت میرن و تفریح می کنن.من به پدرم اعتراض کردم خودش هم قبول داشت که مادرش اشتباه کرده ولی این اعتراض به مادربزرگم رسید.بعد از یه مدت اتفاقاتی افتاد که من نتونستم دیگه از خانه بیرون برم.سیل مریضی های مختلف به سمتم اومد به شدتی که همه برام نگران شدن. حتی مادر برزگم.مجبور شدم دکتر قلب-اعصاب-چشم-گوش-غدد.مجبور شدم اکو قلب- نوار مغز -ام ار ای......بدم.اون سال اخرین سال عید خوشی من بود.الان اونقد حال بد میشه که حتی نمی تونم تنهایی از خونه بیرون بیام.کارم و از دست دادم به خاطر حال بدم. کنکور ارشد و نتونستم قبول بشم.حتی ارتباطم با دوستام هم قطع شده. انواع دکتر گیاهی و شیمیایی رفتم ولی همشون نمیدونن چی کار کنن.طوری شده که حتی هفته ای یک بار هم نمی تونم از خونه بیام بیرون.کدوم دختر 23 ساله ای رو پیدا می کنید که نتونه فعالیت کنه .من میگم فقط اون نفرینم کرده. فقط اون می تونست چنین دعایی در حق یه جوون بکنه. ما فامیل زیاد داریم ولی اون فقط زورش به ما میرسه و مخصوصا به من!!!!!!!!الان به ارزوش رسید. لطفا کمکم کنید خواهش می کنم