سلام.
متاسفانه/خوشبختانه آدمی هستم که در مورد همه چیز تحقیق میکنم و سعی میکنم منبع و دلیل اون چیز رو پیدا کنم و بفهمم چیز خوبی هستش یا نه!
چند وقتی هست که درگیر دین شدم.
خیلی مطالعه کردم تا در مورد حقیقت وجود الله ( نه خدا ) پی ببرم.
ولی بعضی جاها به شک میافتادم و ذهنم درگیر میشد.
بعد از کلی تحقیق و مطالعه به نتیجه ای رسیدم و بی دینی بود.
طوری که دین خودم رو وجدان خودم
و
خدای خودم رو عقل خودم قرار دادم.
منکر وجود خدای واحد نیستم.
اما اعتمادی به نقل قول هایی که پیامبران در مورد خدایانی که خلق کردن ندارم.
چراکه از وقتی انسان تونسته با نوشتن وقایع رو ثبت کنه نه پیامبری اومده نه معجزه ای شده و نه دریا از وسط باز شده!
سعی کردم اینارو تو خودم نگه دارم و اطرافیانم رو درگیر این قضیه نکنم.
اما یکی از دوستانم هم با همچین مشکلی درگیر بود اما اصلا سعی نمیکرد پی گیری کنه و عقلش به حرف دیگران بود.
هرکی هرچی میگفت این قبول میکرد و پی مستندات نبود.
خلاصه تصمیم گرفتم که کمکش کنم و از سردرگمی درش بیارم.
نتیجه مطالعات خودم رو بهش گفتم و باهاش هم صحبت شدم.
اما این دوست من متاسفانه راز دار خوبی نبود و به محض اینکه با یکی دیگه از دوستام تنها شد قضیه رو بهش گفت.
خلاصه اینا میگن که من دیوانه شدم.
طوری که خودم هم به خودم شک کردم.
به نظر شما اینطوره؟
من گذشته خیلی سختی داشتم ولی هر جور فکر میکنم هیچ ربطی به این موضوع نداره.
اطلاعات من:
پسر
20 ساله
دیپلم
شاغل
با وضعیت رفتاری مناسب و همه کس پسند.