-
مشکل خاص جنسی
پیش از هرچیز خواهش می کنم فقط دوستانی که قصد کمک و راهنمایی دارند وارد تاپیک بشن و کلیه ی کسانی که قصد قضاوت و محاکمه و ... دارند لطفا وارد نشن.
من یه دختر معمولی هستم، تحصیلات کارشناسی ارشد، خانواده متوسط رو به بالا، ظاهر کاملا موقر و متین دارم و شاغل هستم.
مشکل اینجاست که از نظر گرایش، غیرطبیعی هستم. سالها با این حس زندگی کردم، سالها نمیدونستم چیه تا اینکه 5 سال پیش با یک نفر آشنا شدم و این آشنایی منجر به ارتباط سه ساله ی ما شد، سه سال باهم ارتباط داشتیم و همه چیز خوب بود هرچند نمیدونستم آخر و عاقبت ماجرا چی میشه اما واقعا احساس خوشبختی می کردم تا اینکه اون با یه آقایی آشنا شد و رفت دنبال زندگی خودش و منو با یه دنیا تنهایی و یه دنیا سوال و یه دنیای حس های نامرئی باقی گذاشت. شکست خوردم، افسرده شدم، سرخورده شدم اما دردمو به هیچ کس نمی تونستم بگم حتی به نزدیک ترین دوستام حتی به خانوادم.
نهایتا بخاطر افسردگی شدیدی که بهش مبتلا شدم پیش روانشناس رفتم و بهم گفت که تو در واقع اشتباه می کنی و همجنسگرا نیستی و گرایشت می تونه طبیعی بشه اگه با فرد مناسبی آشنا بشی، این شد که من شروع کردم به خودم بقبولونم که با خواستگارهام آشنا بشم شاید از یکیشون خوشم بیاد، ناگفته نماند که توی اون مدت 3 سال به تمام خواستگارها که هیچ به تمام آقایون بیتوجه بودم و همیشه بلافاصله رد می کردم چون اونقدر عاشق بودم که نمیتونستم حتی یکی دیگه رو ببینم. توی دو سال گذشته من تمام سعیمو کردم که با افرادی که قصد آشنایی و ازدواج با منو دارن آشنا بشم اما نشد که نشد واقعا نتونستم به هیچکدومشون دل بدم و هیچکدومشونو بپذیرم که باهاش ازدواج کنم. زندگی من کمابیش به همین منوال ادامه داشت تا اینکه حدود 2 ماه پیش با دختری آشنا شدم که تمام احساسات مرده ی منو زنده کرد و از یه دوست معمولی تبدیل شد به کسی که با تمام وجود دوستش دارم. الان واقعا سر دوراهی قرار گرفتم. نمیئونم با زندگیم با احساساتم چه کنم؟ آیا زندگی و احساساتمو پای یه مردی که هییییچ علاقه ای بهش ندارم بسوزونم و به ازدواح تن بدم یا اینکه باز قدم توی جاده ای بزارم که میدونم بن بسته و هیچ آخر و عابقی جز یه شکست عشقی دیگه و بازم افسردگی و بازم سرخوردگی نداره؟
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
unbroken
دوست عزیز منم به دخترها گرایش بیشتری دارم...منم تابحال عاشق هیچ مردی نشدم....چون میدونم مردا فقط دل آدمو میشکنن و همشون فقط یه زن میخوان که براشون بچه بیاره....ذاتن شبیه به همن و همشون بی احساسن مخصوصا مالا ایران چون اینجا مردسالاری مطلقه!!!!!!
همشون به فکر سواستفاده جنسی و فکری از یه زنن....
ولی به این فکر کن تو نمیتونی با یه زن بری....جواب خوانواده رو چی میخوای بدی؟؟؟؟؟؟؟در ضمن اینجا که نمیشه تغییر جنسیت داد پس میخوای چیکار کنی؟؟؟؟و همینطور حتی اگه تو هم زیر بار شرایط بری ایران جوش سنتی تر از این حرفاست که اجازه ازدواج همجنس بازا و تغییر جنسی بده....در ضمن صد در صد اون فرد مقابل تو نمیتونه نگاه چپ چپ مردمو و حرفاشون رو تحمل کنه....شما شاید واقعن این فقط یه گرایش ساده باشه و به مردا هم گرایش داشته باشی...شاید توی کودکیتون مردای دورو برتون شما رو اذیت کردن و شما هم فقط از مردا یه حس تنفر و شایدم ترس داشته باشی...اگه از من میپرسین سراغ رابطه ی جدید با همجنس نرین چون به قولتون باعث شکست عشقی دوباره میشه....آخه کی گفته شما حتمن باید ازدواج کنین میتونین برا بقیه ی عمرتون مجرد بمونین و از زندکی لذت ببرین...ولی به نظرم یکم صبر کنین با مردای بیشتری آشنا شین شاید بین یکی شون اون مردی که لیاقتتون رو داره پیدا شد..
نمیتونم منتظر بمونم
تا کی باید تنها و منتظر بمونم؟
میگین تنها بمون و از زندگی لذت ببر؟
خب زنگدی تنهایی برای من لذتی نداره
هر آدمی به ارتباط نزدیک و صمیمی نیاز داره
من واقعا خسته شدم از تنهایی دوساله تنهام
دسته خواستگارای مختلف بودن اما هیچکدوم احساسات منو نتونستن به دست بیارن
الان اون احساسات همش معطوب شده به این آدم
زندگی برام قشنگ شده
انگیزه پیدا کردم برای بیدار شدن
برای آرایش کردن
برای ورزش کردن و تفریح کردن
اما همه این خوشی ها وقتی به آخرش فکر می کنم خراب میشه
چه کار باید بکنم؟
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
هنوز چیزی بهش نگفتم
اما فکر می کنم یه چیزایی فهمیده
اون قبلی اصلا یکطرفه نبود اصلا، شاید اون باعث شد من همه چیو بفهمم بارها در این مورد باهم صحبت کردیم بارها به هم گفته بودیم همیشه با هم میمونیم و به جز هم کسیو نداریم و ...
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
unbroken
دوست عزیز منم به دخترها گرایش بیشتری دارم...منم تابحال عاشق هیچ مردی نشدم....چون میدونم مردا فقط دل آدمو میشکنن و همشون فقط یه زن میخوان که براشون بچه بیاره....ذاتن شبیه به همن و همشون بی احساسن مخصوصا مالا ایران چون اینجا مردسالاری مطلقه!!!!!!
همشون به فکر سواستفاده جنسی و فکری از یه زنن....
ولی به این فکر کن تو نمیتونی با یه زن بری....جواب خوانواده رو چی میخوای بدی؟؟؟؟؟؟؟در ضمن اینجا که نمیشه تغییر جنسیت داد پس میخوای چیکار کنی؟؟؟؟و همینطور حتی اگه تو هم زیر بار شرایط بری ایران جوش سنتی تر از این حرفاست که اجازه ازدواج همجنس بازا و تغییر جنسی بده....در ضمن صد در صد اون فرد مقابل تو نمیتونه نگاه چپ چپ مردمو و حرفاشون رو تحمل کنه....شما شاید واقعن این فقط یه گرایش ساده باشه و به مردا هم گرایش داشته باشی...شاید توی کودکیتون مردای دورو برتون شما رو اذیت کردن و شما هم فقط از مردا یه حس تنفر و شایدم ترس داشته باشی...اگه از من میپرسین سراغ رابطه ی جدید با همجنس نرین چون به قولتون باعث شکست عشقی دوباره میشه....آخه کی گفته شما حتمن باید ازدواج کنین میتونین برا بقیه ی عمرتون مجرد بمونین و از زندکی لذت ببرین...ولی به نظرم یکم صبر کنین با مردای بیشتری آشنا شین شاید بین یکی شون اون مردی که لیاقتتون رو داره پیدا شد..
من نمیخوام عمل تغییر جنسیت انجام بدم
من با جنسیتم مشکلین دارم
فقط نیمتونم به هیچ مردی احساس پیدا کنم
فقط احساساتم نسبت به دختراست
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
ممکنه اختلال هورمونی داشته باشین اخه این احساسی که شما بیان میکنید خیلی غیر عادیه مگر اینکه در گذشته از جنس مخالف ضربه روحی بدی خورده باشین که باعث شده از مردا متنفر بشین که اینم نیاز به روان درمانی و مشاوره هست که تا اون گذشتتون و طرز تفکرتون در مورد جنس مخالف عوض بشه چرا که همه بد نیسن و نباید این بدی رو به همه نسبت بدین ولی حتی اگرم از جنس مخالفتون بدتون بیاد افراد تنهایی رو انتخاب میکنن و اینکه بخواین به سمت همجنس کشیده بشین غیر عادیه
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Tarah
نباید باشه چنین احساسی
جز پشیمونی چیزی نداره
حرفش آسونه :2:
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
eli2
ممکنه اختلال هورمونی داشته باشین اخه این احساسی که شما بیان میکنید خیلی غیر عادیه مگر اینکه در گذشته از جنس مخالف ضربه روحی بدی خورده باشین که باعث شده از مردا متنفر بشین که اینم نیاز به روان درمانی و مشاوره هست که تا اون گذشتتون و طرز تفکرتون در مورد جنس مخالف عوض بشه چرا که همه بد نیسن و نباید این بدی رو به همه نسبت بدین ولی حتی اگرم از جنس مخالفتون بدتون بیاد افراد تنهایی رو انتخاب میکنن و اینکه بخواین به سمت همجنس کشیده بشین غیر عادیه
اول تاپیک خواهش کردم اگه قصدتون قضاوت و محاکمه هستش لطفا نیاین.
دوست عزیز من هیچ جای حرفام نگفتم که از مردا بدم میاد یا از مردا ضربه روی خوردم یا .....
صرفا گفتم نمیتونم ارتباط احساسی و عاطفی ای رو که با همجنس برقرار می کنم با غیرهمجنسم برقرار کنم.
من هیچ جای حرفم نگفتم مردا بد هستن و بدی رو به کسی تعمیم بدم یا ... من نگفتم چون از مردا بدم میاد به سمت همجنس کشیده شدم و ...
لطفا مجددا حرفای من و حرفای خودتونو بخونین و لطف کنین اگه به جز محکوم کردن حرف دیگه ای ندارین لطف کنین دیگه ادامه ندین
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
unbroken
من حس نمیکنم مشکل خاصی دارید...
اصلا هم غیر عادی نیست
شما به نظر میرسه که فقط از مردا یکم تنفر دارید که اونم مشکل بزرگی نیست خیلی از زنا این مشکل رو دارن
فقط یکم علت یابی کنید درمورد تنفرتون و بعد با هیپنوتیزم زیر نظر پزشک میتونید خیلی راحتر غلبه کنید به مشکلتون
من فکر کردم موضوع جدی تر از این حرفاس که بحث تغییر جنسیت رو کشیدم وسط....پوزش میطلبم بابت این کار. .
شما من فکر میکنم که آدم خیلی احساساتی هستین و در روابط عاشقانه دنبال یه عشق خالص میگردین نه یه عشق هوس آلود و به همین دلیل در کنار همجنس خودتون احساس راحتی بیشتری دارین....همین
شما لیاقت یه مرد خیلی خوب رو دارین که مطمئن هستم بهش میرسین
حتی اگر شده یکم تنهایی بکشید مشکلتون رو حل کنید
از نظر من اصلا مشکل بزرگی نیست...
من از مردا تنفر ندارم
مشکلی با مردا ندارم
توی محل کار یا قبلا توی دانشگاه یا فامیل یا ...
مشکلی با مردا ندارم اصلا
فقط وقتی پای عشق و احساسات وسط میاد نمیتونم نسبت به هیچ مردی علاقمند بشم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
اگر شما اینقدر حساس هستید بهتره به مشاوره حضوری رجوع کنید این سایت هرکسی نظر شخصی خودشو میده . قضاوتی هم نکردم که شما اینجوری با این لحن با من برخورد کردین صرفا نظر شخصی خودمو گفتم که این رفتار شما غیر طبیعی هست چون من یک دخترم و مطمنن یه دختر نمیتونه عاشق همجنس خودش بشه مگر اینکه یه اختلال هورمونی یا مشکلی در گذشته داشته باشه و اینم صرفا نظر شخصی من بود اگرم از حرفم خوشتون نیومد مقصر من نیسم
موفق باشید
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
|worry||worry|
چرا هیچکس به من کمک نمی کنه؟
من دارم با سرعت تمام به طرف یه دیوار بن بست میرم
به طرف یه رابطه ای کشیده میشم که میتونم آخرشو حدس بزنم
اما نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
نمیتونم جلوی احساساتمو بگیرم
نمیتونم به خودم بقبولونم برم با مردی ازدواج کنم که احساسی بهش ندارم و با این کار زندگی خودمو اونو خراب کنم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
پیش از هرچیز خواهش می کنم فقط دوستانی که قصد کمک و راهنمایی دارند وارد تاپیک بشن و کلیه ی کسانی که قصد قضاوت و محاکمه و ... دارند لطفا وارد نشن.
من یه دختر معمولی هستم، تحصیلات کارشناسی ارشد، خانواده متوسط رو به بالا، ظاهر کاملا موقر و متین دارم و شاغل هستم.
مشکل اینجاست که از نظر گرایش، غیرطبیعی هستم. سالها با این حس زندگی کردم، سالها نمیدونستم چیه تا اینکه 5 سال پیش با یک نفر آشنا شدم و این آشنایی منجر به ارتباط سه ساله ی ما شد، سه سال باهم ارتباط داشتیم و همه چیز خوب بود هرچند نمیدونستم آخر و عاقبت ماجرا چی میشه اما واقعا احساس خوشبختی می کردم تا اینکه اون با یه آقایی آشنا شد و رفت دنبال زندگی خودش و منو با یه دنیا تنهایی و یه دنیا سوال و یه دنیای حس های نامرئی باقی گذاشت. شکست خوردم، افسرده شدم، سرخورده شدم اما دردمو به هیچ کس نمی تونستم بگم حتی به نزدیک ترین دوستام حتی به خانوادم.
نهایتا بخاطر افسردگی شدیدی که بهش مبتلا شدم پیش روانشناس رفتم و بهم گفت که تو در واقع اشتباه می کنی و همجنسگرا نیستی و گرایشت می تونه طبیعی بشه اگه با فرد مناسبی آشنا بشی، این شد که من شروع کردم به خودم بقبولونم که با خواستگارهام آشنا بشم شاید از یکیشون خوشم بیاد، ناگفته نماند که توی اون مدت 3 سال به تمام خواستگارها که هیچ به تمام آقایون بیتوجه بودم و همیشه بلافاصله رد می کردم چون اونقدر عاشق بودم که نمیتونستم حتی یکی دیگه رو ببینم. توی دو سال گذشته من تمام سعیمو کردم که با افرادی که قصد آشنایی و ازدواج با منو دارن آشنا بشم اما نشد که نشد واقعا نتونستم به هیچکدومشون دل بدم و هیچکدومشونو بپذیرم که باهاش ازدواج کنم. زندگی من کمابیش به همین منوال ادامه داشت تا اینکه حدود 2 ماه پیش با دختری آشنا شدم که تمام احساسات مرده ی منو زنده کرد و از یه دوست معمولی تبدیل شد به کسی که با تمام وجود دوستش دارم. الان واقعا سر دوراهی قرار گرفتم. نمیئونم با زندگیم با احساساتم چه کنم؟ آیا زندگی و احساساتمو پای یه مردی که هییییچ علاقه ای بهش ندارم بسوزونم و به ازدواح تن بدم یا اینکه باز قدم توی جاده ای بزارم که میدونم بن بسته و هیچ آخر و عابقی جز یه شکست عشقی دیگه و بازم افسردگی و بازم سرخوردگی نداره؟
باسلام.دقیقا میخواستم درتایید حرف unbrokenعزیز به هیپنوتیزم اشاره کنم.احتمالا این احساس هایی که واستون مشکل ایجاد کردن از یک اتفاق درکودکیتون نشات میگیره که با هیپنوتیزم خیلی راحت میتونیدریشه یابی کنیدو به مشکل غلبه کنید.و پیشنهادی که میتونم بهتون بکنم اینه که با این قانون تو ذهن خودتون پیش نرید که من نمیتونم به مردا علاقه مند شم و یک دختر منو بختر درک میکنه و....بذارید روح و قلبتون با شرایط جدید روبرو شه .بپذیرید و امتحان کنیدو ببینید که یه مرد چقد میتونه شما رو دوست داشته باشه،مواظبتون باشه،بهتون عشق بورزه.حتما به خودتون تلقین نکنید که نمیتونید به خواستگارتون علاقه نشون بدین و جواب بدین بیاین چیزای بهتری و چیزایی که تاحالا برخلاف فکرتون بوده (عشق یا دوس داشتن یک دختر که بهتر درک میکنه)روتجربه کنید وباهاش سازگار شید.مطمئنا جواب میده هرچند مراجعه به یک مشاور خوب میتونه خیلی کمکتون کنه.
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
باسلام.دقیقا میخواستم درتایید حرف unbrokenعزیز به هیپنوتیزم اشاره کنم.احتمالا این احساس هایی که واستون مشکل ایجاد کردن از یک اتفاق درکودکیتون نشات میگیره که با هیپنوتیزم خیلی راحت میتونیدریشه یابی کنیدو به مشکل غلبه کنید.و پیشنهادی که میتونم بهتون بکنم اینه که با این قانون تو ذهن خودتون پیش نرید که من نمیتونم به مردا علاقه مند شم و یک دختر منو بختر درک میکنه و....بذارید روح و قلبتون با شرایط جدید روبرو شه .بپذیرید و امتحان کنیدو ببینید که یه مرد چقد میتونه شما رو دوست داشته باشه،مواظبتون باشه،بهتون عشق بورزه.حتما به خودتون تلقین نکنید که نمیتونید به خواستگارتون علاقه نشون بدین و جواب بدین بیاین چیزای بهتری و چیزایی که تاحالا برخلاف فکرتون بوده (عشق یا دوس داشتن یک دختر که بهتر درک میکنه)روتجربه کنید وباهاش سازگار شید.مطمئنا جواب میده هرچند مراجعه به یک مشاور خوب میتونه خیلی کمکتون کنه.
خیلی تلاش کردم
اما نشد
خیلی تلاش کردم خودمو به یکی از مردایی که بهم علاقه نشون میداد علاقمند کنم اما نشد
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
باسلام.دقیقا میخواستم درتایید حرف unbrokenعزیز به هیپنوتیزم اشاره کنم.احتمالا این احساس هایی که واستون مشکل ایجاد کردن از یک اتفاق درکودکیتون نشات میگیره که با هیپنوتیزم خیلی راحت میتونیدریشه یابی کنیدو به مشکل غلبه کنید.و پیشنهادی که میتونم بهتون بکنم اینه که با این قانون تو ذهن خودتون پیش نرید که من نمیتونم به مردا علاقه مند شم و یک دختر منو بختر درک میکنه و....بذارید روح و قلبتون با شرایط جدید روبرو شه .بپذیرید و امتحان کنیدو ببینید که یه مرد چقد میتونه شما رو دوست داشته باشه،مواظبتون باشه،بهتون عشق بورزه.حتما به خودتون تلقین نکنید که نمیتونید به خواستگارتون علاقه نشون بدین و جواب بدین بیاین چیزای بهتری و چیزایی که تاحالا برخلاف فکرتون بوده (عشق یا دوس داشتن یک دختر که بهتر درک میکنه)روتجربه کنید وباهاش سازگار شید.مطمئنا جواب میده هرچند مراجعه به یک مشاور خوب میتونه خیلی کمکتون کنه.
راهش چیه که به یه مرد علاقمند شد؟
خواهش می کنم بهم راهشو نشون بدین
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
|worry||worry|
چرا هیچکس به من کمک نمی کنه؟
من دارم با سرعت تمام به طرف یه دیوار بن بست میرم
به طرف یه رابطه ای کشیده میشم که میتونم آخرشو حدس بزنم
اما نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
نمیتونم جلوی احساساتمو بگیرم
نمیتونم به خودم بقبولونم برم با مردی ازدواج کنم که احساسی بهش ندارم و با این کار زندگی خودمو اونو خراب کنم
ببینید مشکل شما دقیقا همینجاست.شما خودت اراده نمیکنی که بتونی به خودت کمک کنی.اینو بگم که در هرمشکلی در درجه اول خود ادم هست که با اراده کردن برای حل مشکلش به خودش کمک میکنه و بعد دیگران.خدا انسان رو افرید و اون رو اشرف مخلوقات نامید.چرا؟چون تفاوتی داشت با بقیه موجودات و اون این بود که انسان دارای قدرت تفکر ،اراده و انتخاب هست.محاله که انسان نتونه اراده کنه اونم بخاطر رفع مشکل و سختیاش.این خاصیتی هست که تو ذات و فطرت ماست.اینکه میگین نمیتونم جلو احساساتمو بگیرم یا جلو خودمو بگیرم غیر منطقی بنظر میرسه.شما یک انسانی.قدرت انتخاب و اختیار داری.اراده کن که من میتونم خودمو کنترل کنم.از طرفی شما به هیچ وجه حاضر نیستی حداقل درحد یک نامزدی با مردی باشی و بذاری احساست اون مرد رو هم تجربه کنه.شاید واقعا درست شه.ظاهرا بدون قبول خواستگاراتون واینکه زمان بدین به هر دوتون تا همو بشناسین وعلاقه مند شید سریع همون جلسه اول که میاد ردش میکنید و یا اینکه بهش جواب +نمیدید(البته در صورت وجود شرایط مدّنظرتون)و این نشون از اینه که شما دوس داری به حرف دلت گوش بدی.و اگر انسان بخواد مطلقا به حرف دلش باشه یه جاهایی به ضررش تموم میشه.یه جاهایی عقل مقدم هست و همچنین یک مقدمه برای بروز دل واحساس هست.به خواستگاراتون و خودتون در صورت امکان زمان بدید.همو بشناسید.سریع ردش نکنید.مطمئنا جواب میده.
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
ضمنا شا ک میگید با ازدواج با مردی که بهش علاقه ندارید زندگیتونو خراب میکنید بنظر خودتون با بودن کنار یه دختر زندگیتونو خراب نمیکنید؟واقعا اینجور مشکل حل میشه و به خوشبختی میرسید؟فطرتا زن و مرد هستن که کنار هم خوشبخت میشن نه دو همجنس.چرا که تو قران یادمه یک ایه میگفت ما زن و مرد را افریدیم تا کنار هم ارامش یابند.پس محاله که شما با یه مرد خوب ازدواج کنی وزندگیت خراب شه یا خوشبخت نشی
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
ببینید مشکل شما دقیقا همینجاست.شما خودت اراده نمیکنی که بتونی به خودت کمک کنی.اینو بگم که در هرمشکلی در درجه اول خود ادم هست که با اراده کردن برای حل مشکلش به خودش کمک میکنه و بعد دیگران.خدا انسان رو افرید و اون رو اشرف مخلوقات نامید.چرا؟چون تفاوتی داشت با بقیه موجودات و اون این بود که انسان دارای قدرت تفکر ،اراده و انتخاب هست.محاله که انسان نتونه اراده کنه اونم بخاطر رفع مشکل و سختیاش.این خاصیتی هست که تو ذات و فطرت ماست.اینکه میگین نمیتونم جلو احساساتمو بگیرم یا جلو خودمو بگیرم غیر منطقی بنظر میرسه.شما یک انسانی.قدرت انتخاب و اختیار داری.اراده کن که من میتونم خودمو کنترل کنم.از طرفی شما به هیچ وجه حاضر نیستی حداقل درحد یک نامزدی با مردی باشی و بذاری احساست اون مرد رو هم تجربه کنه.شاید واقعا درست شه.ظاهرا بدون قبول خواستگاراتون واینکه زمان بدین به هر دوتون تا همو بشناسین وعلاقه مند شید سریع همون جلسه اول که میاد ردش میکنید و یا اینکه بهش جواب +نمیدید(البته در صورت وجود شرایط مدّنظرتون)و این نشون از اینه که شما دوس داری به حرف دلت گوش بدی.و اگر انسان بخواد مطلقا به حرف دلش باشه یه جاهایی به ضررش تموم میشه.یه جاهایی عقل مقدم هست و همچنین یک مقدمه برای بروز دل واحساس هست.به خواستگاراتون و خودتون در صورت امکان زمان بدید.همو بشناسید.سریع ردش نکنید.مطمئنا جواب میده.
اینطوری نبوده که من خواستگارامو ندیده و نشناخته رد کنم
به جز اون موردایی که همون اول رد کردم چند مورد هم بوده که بهشون فرصت دادم تا بهتر بشناسیم همو و به هم علاقمند بشیم:
اولین کسی که بعد از اون جدایی باهاش آشنا شدم یه پسری بودش که اولا نسبت بهش بیتفاوت بودم اما وقتی زمان گذشت نسبت به همه چیش حساس شدم نسبت به لهجش نسبه به هیکلش و رفتارش و و ... البته اون موقع نمیدونستم مشکلم باهاش چیه اما بعد فهمیدم که اون توجه لازم رو بهم نداشت
دومین کسی که باهاش آشنا شدم داشتم نسبت بهش علاقمند میشدم و خیلی بهم توجه می کرد و خیلی خودشو عالی و کامل نشون میداد که فهمیدم یه آدم کثیفه که قصدش فقط سواستفاده بوده و اصلا قصد ازدواج نداشته
سومین کسی که باهاش آشنا شدم یه آدم بیتفاوت بود که وقتی باهام قرار میزاشت نمیاومد دنبالم و کلا نیم ساعت بیشتر ملاقاتمون طول نمیکشید و میبرد منو تا دم مترو میرسوند برم خونه وقتی ام بهش اینا رو گفتم گفت باشه بهتره تمومش کنیم
آخری ام که هنوز ادامه داره میده و هرچی بهش می گم تموم شده و جواب من منفیه و ما به درد هم نمیخوریم هنوزم زنگ میزنه و پیام میده البته من دیگه جواب نمیدم احساس می کنم خیلی منو دوست داره و قشنگ حس می کنم که خیلی عجله داره زودتر ازدواج کنیم که با من ارتباط برقرار کنه اما من اصلا نمی تونم تحملش کنم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
راهش چیه که به یه مرد علاقمند شد؟
خواهش می کنم بهم راهشو نشون بدین
راه حل رو تو پست بالایی بهتون گفتم.به یک خواستگار خوب جواب +بدید و بذارید هر دو همو بشناسید.اون که به شما ابراز علاقه کنه موثر هست در تحریک احساسات شما که بهش علاقه مند شید.اینکه بگید من زندگیمو کنار مرد خراب میکنم یک توجیه ناخواگاه هست(طبق نظریه فروید)برای اینکه به حرف دلتون گوش کنید و با دختری ک میخواین باشین.اگر یکم،فقط یکم منطقی فکر کنید بهحرف بنده میرسید.
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
ضمنا شا ک میگید با ازدواج با مردی که بهش علاقه ندارید زندگیتونو خراب میکنید بنظر خودتون با بودن کنار یه دختر زندگیتونو خراب نمیکنید؟واقعا اینجور مشکل حل میشه و به خوشبختی میرسید؟فطرتا زن و مرد هستن که کنار هم خوشبخت میشن نه دو همجنس.چرا که تو قران یادمه یک ایه میگفت ما زن و مرد را افریدیم تا کنار هم ارامش یابند.پس محاله که شما با یه مرد خوب ازدواج کنی وزندگیت خراب شه یا خوشبخت نشی
من آخه دارم این مورد آخری رو میبینم دیگه مثلا
یه آدم سالمه که کارش و تحصیلاتش خوبه و از نظر خانوادگی تناسب داریم از نظر ظاهری هم نرمال هستش خیلی هم بهم علاقه داره هم زبانی میگه هم خودم حس می کنم اما از دوست داشتنش معذب میشم چون خودم هیچ علاقه ای بهش ندارم و نمیتونم تحمل کنم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
من آخه دارم این مورد آخری رو میبینم دیگه مثلا
یه آدم سالمه که کارش و تحصیلاتش خوبه و از نظر خانوادگی تناسب داریم از نظر ظاهری هم نرمال هستش خیلی هم بهم علاقه داره هم زبانی میگه هم خودم حس می کنم اما از دوست داشتنش معذب میشم چون خودم هیچ علاقه ای بهش ندارم و نمیتونم تحمل کنم
قاعدتا چون هنوز دلتون با بودن کنار دختر مورد نظر هست قانع نمیشید که بخواین با یک مرد کنار هم باشید.یعنی اینجور مثال بزنم که شما میری مغازه دوتا لباس میبینی واسه محل کارت میخوای بگیری.یکیش مناسب محل کارته که میدونی به دردتم میخوره یکیش فقط خوشکله که خیلی دوسش داری اما اصلا مناسب نیس.طوری ک اگه با اون برید سرکار حتی ممکنه بهتون بدنگاه کنن...تذکر بدن...یا اخراج شین....شما میری اون لباس خوشکل رو انتخاب میکنی.چرا؟چرا اون لباس رسمی رو انتخاب نمیکنی ک واست بهتره؟چون دلت پیش لباس زیبا هست.پس تا اونو فراموش نکنید نمیتونید به مرد ها اون احساسی رو ک باید پیدا کنی.مشکل اینجاس ک شما ارادت ضعیفه ونمیخای از دختره دل بکنی.اصلا بهتره باهاش قطع رابطه کنی.بهترین راهه.(البته مثالی ک زدم صرفا فقط مثال بود.جنبه دیگه ای نداشت.از حرفم بد برداشت نکنید لطفا)
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
قاعدتا چون هنوز دلتون با بودن کنار دختر مورد نظر هست قانع نمیشید که بخواین با یک مرد کنار هم باشید.یعنی اینجور مثال بزنم که شما میری مغازه دوتا لباس میبینی واسه محل کارت میخوای بگیری.یکیش مناسب محل کارته که میدونی به دردتم میخوره یکیش فقط خوشکله که خیلی دوسش داری اما اصلا مناسب نیس.طوری ک اگه با اون برید سرکار حتی ممکنه بهتون بدنگاه کنن...تذکر بدن...یا اخراج شین....شما میری اون لباس خوشکل رو انتخاب میکنی.چرا؟چرا اون لباس رسمی رو انتخاب نمیکنی ک واست بهتره؟چون دلت پیش لباس زیبا هست.پس تا اونو فراموش نکنید نمیتونید به مرد ها اون احساسی رو ک باید پیدا کنی.مشکل اینجاس ک شما ارادت ضعیفه ونمیخای از دختره دل بکنی.اصلا بهتره باهاش قطع رابطه کنی.بهترین راهه.(البته مثالی ک زدم صرفا فقط مثال بود.جنبه دیگه ای نداشت.از حرفم بد برداشت نکنید لطفا)
نه، حرفاتون خیلی زیبا بود ممنون
ولی دختره همکلاسیمه و همیشه میبینمش
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
قاعدتا چون هنوز دلتون با بودن کنار دختر مورد نظر هست قانع نمیشید که بخواین با یک مرد کنار هم باشید.یعنی اینجور مثال بزنم که شما میری مغازه دوتا لباس میبینی واسه محل کارت میخوای بگیری.یکیش مناسب محل کارته که میدونی به دردتم میخوره یکیش فقط خوشکله که خیلی دوسش داری اما اصلا مناسب نیس.طوری ک اگه با اون برید سرکار حتی ممکنه بهتون بدنگاه کنن...تذکر بدن...یا اخراج شین....شما میری اون لباس خوشکل رو انتخاب میکنی.چرا؟چرا اون لباس رسمی رو انتخاب نمیکنی ک واست بهتره؟چون دلت پیش لباس زیبا هست.پس تا اونو فراموش نکنید نمیتونید به مرد ها اون احساسی رو ک باید پیدا کنی.مشکل اینجاس ک شما ارادت ضعیفه ونمیخای از دختره دل بکنی.اصلا بهتره باهاش قطع رابطه کنی.بهترین راهه.(البته مثالی ک زدم صرفا فقط مثال بود.جنبه دیگه ای نداشت.از حرفم بد برداشت نکنید لطفا)
مثالتون قشنگ بود ولی فرض کنیم من اون لباس رسمی رو که نه توش راحتم نه دوستش دارم فقط و فقط بخاطر عرف و هنجار محل کارم انتخاب کنم و بپوشمش اما تمام مدتی که سر کارم اون لباس اذیتم می کنه و توش راحت نیستم فقط تنها خوبیش اینه که جامعه یعنی محل کار دیگه بهم گیر نمیدن ولی همیشه دلم پیش اون لباس قشنگ می مونه شایدم وقتی رفتم خونه وسوسه بشم توی خلوت خودم بپوشمش اونوقت این به نظرتون خیانت به لباس رسمی نیستش؟
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
مگه هم رشته هستین؟
نه ولی این ترم با هم واحد برداشتیم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
اگر همیشه همو میبینید دیگه اینجا باید خودتون وارد عمل شید.یعنی بخواین و اراده کنید که دیگه باهاش صمیمی نباشد و به جای صمیمیت با اون سعی کنیدکنید در جهت صمیمیت با یک مرد قدم بردارید.من نمیگم یه دفعه ای سرد برخورد کنید.اصلا اینو نمیگم .اما به طور تدریجی .بهانه های مختلف بیارید واسه دیدارهای همیشگیتون.اگرم طرف ناراحت شد شما اصلا دلت نسوزه.دلتون باید اول برای خودتون بسوزه که اگر باهاش ادامه برید به بدبختی میرسید.البته من اینو تنها به شما نمیگم.همیشه به خودم میگم ادم اول خودش باید دلش به حال خودش بسوزه بعد دیگران.وگرنه کی به اندازه خودت میتونه به فکرت باشه و تلاش کنه.و در صورت قطع رابطه با اون شاید دلتون بشکنه و احساس تنهایی کنید اما احساسی رو که مرد زتدگیتون میاد و تو قلب و زندگیتون براتون پر میکنه صدبرابرِ اون احساس لذتی هست ک پیش اون دختر دارید.اینو با اطمینان۱۰۰درصد میگم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
مثالتون قشنگ بود ولی فرض کنیم من اون لباس رسمی رو که نه توش راحتم نه دوستش دارم فقط و فقط بخاطر عرف و هنجار محل کارم انتخاب کنم و بپوشمش اما تمام مدتی که سر کارم اون لباس اذیتم می کنه و توش راحت نیستم فقط تنها خوبیش اینه که جامعه یعنی محل کار دیگه بهم گیر نمیدن ولی همیشه دلم پیش اون لباس قشنگ می مونه شایدم وقتی رفتم خونه وسوسه بشم توی خلوت خودم بپوشمش اونوقت این به نظرتون خیانت به لباس رسمی نیستش؟
میبینید؟جالبش اینجاست که من هرچی میگم اگه دقت کرده باشین شما داری فقط اون طرف حرفا و مثالامو که دوس داری میبینی و اصلا سعی نمیکنید اون طرفی ک من بهتون توضیح میدم بپذیرید.این یعنی قاطعیت رو حرف خودتون.و یعنی عدم اراده.و وقتی اراده نکنید که شرایط دیگه رو امتحان کنید این وضعی که هم دوسش دارین و هم براتون مشکل ساز شده قطعا ادامه پیدا میکنه.بیا و یک بار قضیه رو از دید بنده نگاه کن....
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
به جز حقارت چیزی تو این دست روابط نیست
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
مثالتون قشنگ بود ولی فرض کنیم من اون لباس رسمی رو که نه توش راحتم نه دوستش دارم فقط و فقط بخاطر عرف و هنجار محل کارم انتخاب کنم و بپوشمش اما تمام مدتی که سر کارم اون لباس اذیتم می کنه و توش راحت نیستم فقط تنها خوبیش اینه که جامعه یعنی محل کار دیگه بهم گیر نمیدن ولی همیشه دلم پیش اون لباس قشنگ می مونه شایدم وقتی رفتم خونه وسوسه بشم توی خلوت خودم بپوشمش اونوقت این به نظرتون خیانت به لباس رسمی نیستش؟
شما داری قضیه رو بازم از دیدِ عشق به اون دختر میبینید.بذارید یک پیشنهاد کنم.شما تاحالا رمان خوندین؟مثلا رمان همخونه ویا...معمولا رمانایی که مینویسن خیلی موضوعاتشون شبیهه ب هم هست.من خودم کامل نخوندمش اما تقریبا از موضوعشون مطلع هستم.اینا شاید رمان باشن شاسد بگین تخیلین اما رمان اگر به زندگی واقعی کوچکترین شباهتی نداشته باشه که رمان نمیشه.زیاد حاشیه نمیرم.موضوع اینها زوج هایی هستن ک به اجبار یا بدون علاقه باهم ازدواج میکنن اما طبق طبیعت ادمی مطمئنا اینا بهم عادت میکنن و طبق فطرتی که جنس مخالف درکشس باهم دارن به هم علاقه پیدامیکنن و کم کم و تدریجی عاشق هم میشن ومطمئنا این تو وجود همه ی ادما هست حتی شما.پس به این قضیه اینطور نگاه نکنید ک همیشه عاشق اون دختر میمونید وهیچوقت عاشق مردها نمیشید چون چیزی ک تو فطرت همه زن ها هست تو فطرت شما هم هست و میتونید به مردها علاقه مند شید.
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رزمریم
به جز حقارت چیزی تو این دست روابط نیست
میشه در مورد حقارتش بیشتر توضیح بدین؟
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
میشه در مورد حقارتش بیشتر توضیح بدین؟
اره بنظرم راجب حقارتش توضیح بده مریم جون.شاید دوستمون بهتر قانع شه...
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
امیدوارم به نتیجه برسی دوست عزیز.موفق باشی
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
اره بنظرم راجب حقارتش توضیح بده مریم جون.شاید دوستمون بهتر قانع شه...
ایشون نیستن انگار
اگه شما اطلاع دارین لطفا برام بیشتر توضیح بدین
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
اره بنظرم راجب حقارتش توضیح بده مریم جون.شاید دوستمون بهتر قانع شه...
از نظر من وقتی حسی رو داری که همه بهت میگن اشتباهه
ولی تو نمیخوای باور کنی اشتباهه باعث حقارتت میشه
چطوری؟؟
اول اینکه مجبوری بخاطر اینکه به دیگران ثابت کنی اشتباه نیست خودت رو به خطر بندازی و وارد این احساسات بشی
دوم اینکه فرد دیگه ای رو درگیر خودت میکنی که شاید اون اصلا هیچوقت نخواد همچین احساساتی رو تجربه کنه اما تو انقد دورش میپلکی و خودتو رو در معرضش قرار میدی تا متوجهت بشه
یعنی هم خودت منحرف میشی هم یکی دیگه رو منحرف میکنی
سوم باعث میشه بقیه آدما هم از اون طرفی که درگیر شدن دوری کنن و تنهاش بذارن
چهارم وقتی میبینه به نتیجه نمیرسی مجبوری این رابطه رو رها کنی و برگردی
اما برگردی به چی؟
به همون آدمایی که بهت گفتن این راه رو نرو اشتباهه؟؟؟
برگردی به کسی که خودش نمیخواست اما تو با این احساسات آشناش کردی و حالا از خودش متنفره چون دیگه هیچکس قبولش نداره؟؟؟
مجبوری بخزی تو خودت
خودت و تنهاییت
دیگه هیچکس رو حرفت حساب نمیکنه چون عاقلانه رفتار نکردی
چون صرف یه احساس هم زندگی خودت رو خراب کردی هم زندگی کس دیگه ای رو
این میشه که تا همیشه سرخورده و تنها و بی اعتماد به نفس خودت رو سرزنش میکنی
هم زندگی خودت رو تباه میکنی هم زندگی کسی رو که به این مسیر کشوندیش
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رزمریم
از نظر من وقتی حسی رو داری که همه بهت میگن اشتباهه
ولی تو نمیخوای باور کنی اشتباهه باعث حقارتت میشه
چطوری؟؟
اول اینکه مجبوری بخاطر اینکه به دیگران ثابت کنی اشتباه نیست خودت رو به خطر بندازی و وارد این احساسات بشی
دوم اینکه فرد دیگه ای رو درگیر خودت میکنی که شاید اون اصلا هیچوقت نخواد همچین احساساتی رو تجربه کنه اما تو انقد دورش میپلکی و خودتو رو در معرضش قرار میدی تا متوجهت بشه
یعنی هم خودت منحرف میشی هم یکی دیگه رو منحرف میکنی
سوم باعث میشه بقیه آدما هم از اون طرفی که درگیر شدن دوری کنن و تنهاش بذارن
چهارم وقتی میبینه به نتیجه نمیرسی مجبوری این رابطه رو رها کنی و برگردی
اما برگردی به چی؟
به همون آدمایی که بهت گفتن این راه رو نرو اشتباهه؟؟؟
برگردی به کسی که خودش نمیخواست اما تو با این احساسات آشناش کردی و حالا از خودش متنفره چون دیگه هیچکس قبولش نداره؟؟؟
مجبوری بخزی تو خودت
خودت و تنهاییت
دیگه هیچکس رو حرفت حساب نمیکنه چون عاقلانه رفتار نکردی
چون صرف یه احساس هم زندگی خودت رو خراب کردی هم زندگی کس دیگه ای رو
این میشه که تا همیشه سرخورده و تنها و بی اعتماد به نفس خودت رو سرزنش میکنی
هم زندگی خودت رو تباه میکنی هم زندگی کسی رو که به این مسیر کشوندیش
ولی من اینطوری فکر نمی کنم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
پیش از هرچیز خواهش می کنم فقط دوستانی که قصد کمک و راهنمایی دارند وارد تاپیک بشن و کلیه ی کسانی که قصد قضاوت و محاکمه و ... دارند لطفا وارد نشن.
من یه دختر معمولی هستم، تحصیلات کارشناسی ارشد، خانواده متوسط رو به بالا، ظاهر کاملا موقر و متین دارم و شاغل هستم.
مشکل اینجاست که از نظر گرایش، غیرطبیعی هستم. سالها با این حس زندگی کردم، سالها نمیدونستم چیه تا اینکه 5 سال پیش با یک نفر آشنا شدم و این آشنایی منجر به ارتباط سه ساله ی ما شد، سه سال باهم ارتباط داشتیم و همه چیز خوب بود هرچند نمیدونستم آخر و عاقبت ماجرا چی میشه اما واقعا احساس خوشبختی می کردم تا اینکه اون با یه آقایی آشنا شد و رفت دنبال زندگی خودش و منو با یه دنیا تنهایی و یه دنیا سوال و یه دنیای حس های نامرئی باقی گذاشت. شکست خوردم، افسرده شدم، سرخورده شدم اما دردمو به هیچ کس نمی تونستم بگم حتی به نزدیک ترین دوستام حتی به خانوادم.
نهایتا بخاطر افسردگی شدیدی که بهش مبتلا شدم پیش روانشناس رفتم و بهم گفت که تو در واقع اشتباه می کنی و همجنسگرا نیستی و گرایشت می تونه طبیعی بشه اگه با فرد مناسبی آشنا بشی، این شد که من شروع کردم به خودم بقبولونم که با خواستگارهام آشنا بشم شاید از یکیشون خوشم بیاد، ناگفته نماند که توی اون مدت 3 سال به تمام خواستگارها که هیچ به تمام آقایون بیتوجه بودم و همیشه بلافاصله رد می کردم چون اونقدر عاشق بودم که نمیتونستم حتی یکی دیگه رو ببینم. توی دو سال گذشته من تمام سعیمو کردم که با افرادی که قصد آشنایی و ازدواج با منو دارن آشنا بشم اما نشد که نشد واقعا نتونستم به هیچکدومشون دل بدم و هیچکدومشونو بپذیرم که باهاش ازدواج کنم. زندگی من کمابیش به همین منوال ادامه داشت تا اینکه حدود 2 ماه پیش با دختری آشنا شدم که تمام احساسات مرده ی منو زنده کرد و از یه دوست معمولی تبدیل شد به کسی که با تمام وجود دوستش دارم. الان واقعا سر دوراهی قرار گرفتم. نمیئونم با زندگیم با احساساتم چه کنم؟ آیا زندگی و احساساتمو پای یه مردی که هییییچ علاقه ای بهش ندارم بسوزونم و به ازدواح تن بدم یا اینکه باز قدم توی جاده ای بزارم که میدونم بن بسته و هیچ آخر و عابقی جز یه شکست عشقی دیگه و بازم افسردگی و بازم سرخوردگی نداره؟
میدونی علت اینکه به مردها علاقه و کشش نداری چیه؟ فکر میکنی چی باعث شده که از مردها بدت بیاد(از نظر کشش جنسی)؟ اول باید جواب این سوال رو به خودت بدی.
بعد که جوابشو پیدا کردی دنبال راه حل منطقی باشی، اگه جوابش اینه که قبلا توی زندگیت خاطره بدی از یه مرد داری باید با کمک روانپزشک سعی کنی طرز فکرت نسبت به مردها را تغییر بدی چون حقیقت اینه که واقعا همه مردها مثل هم نیستن برخلاف گفته خانوم unbroken
اگر نه دلیلش این نیست و کلا از نظر جنسی به همجنس خودت کشش داری باید بدونی که این یه اختلال روانی هست و سعی کنی حتما با کمک روانپزشک درمانش کنی چون حقیقت اینه که خدا هیچ انسانی رو متمایل به همجنس خودش خلق نکرده نه تنها انسان حتی حیوانات رو. در قرآن هم توی سوره لوط داستان قومی رو تعریف میکنه که همجنسگرا بودن و به عذاب الهی گرفتار شدن.
و اما اگر نمیتونی به هر دلیلی یا نمیخوای خودتو درمان کنی و نجات بدی توی ایران هیچ شانسی برای زندگی با همجنس نداری و باید برای ادامه زندگی از آمریکا یا کشورهای غربی پناهندگی اجتماعی بگیری و اونجا با همجنست که همزبونت نیست زندگیتو ادامه بدی ولی خب اون دنیا رو مطمئنا از دست میدی. راه دیگه زندگی مجردی توی ایرانه مثل خیلیها که دارن مجرد زندگی میکنن یه جا یه آمار خوندم که 13 میلیون مجرد بالای 35 سال توی ایران زندگی میکنن که مو به تنم سیخ شد ولی خب هستن.
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
ولی من اینطوری فکر نمی کنم
وقتی طرز فکر خودت رو قبول داری هیچ مشاور و راهنمایی نمیتونه کمکت کنه
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
پیش از هرچیز خواهش می کنم فقط دوستانی که قصد کمک و راهنمایی دارند وارد تاپیک بشن و کلیه ی کسانی که قصد قضاوت و محاکمه و ... دارند لطفا وارد نشن.
من یه دختر معمولی هستم، تحصیلات کارشناسی ارشد، خانواده متوسط رو به بالا، ظاهر کاملا موقر و متین دارم و شاغل هستم.
مشکل اینجاست که از نظر گرایش، غیرطبیعی هستم. سالها با این حس زندگی کردم، سالها نمیدونستم چیه تا اینکه 5 سال پیش با یک نفر آشنا شدم و این آشنایی منجر به ارتباط سه ساله ی ما شد، سه سال باهم ارتباط داشتیم و همه چیز خوب بود هرچند نمیدونستم آخر و عاقبت ماجرا چی میشه اما واقعا احساس خوشبختی می کردم تا اینکه اون با یه آقایی آشنا شد و رفت دنبال زندگی خودش و منو با یه دنیا تنهایی و یه دنیا سوال و یه دنیای حس های نامرئی باقی گذاشت. شکست خوردم، افسرده شدم، سرخورده شدم اما دردمو به هیچ کس نمی تونستم بگم حتی به نزدیک ترین دوستام حتی به خانوادم.
نهایتا بخاطر افسردگی شدیدی که بهش مبتلا شدم پیش روانشناس رفتم و بهم گفت که تو در واقع اشتباه می کنی و همجنسگرا نیستی و گرایشت می تونه طبیعی بشه اگه با فرد مناسبی آشنا بشی، این شد که من شروع کردم به خودم بقبولونم که با خواستگارهام آشنا بشم شاید از یکیشون خوشم بیاد، ناگفته نماند که توی اون مدت 3 سال به تمام خواستگارها که هیچ به تمام آقایون بیتوجه بودم و همیشه بلافاصله رد می کردم چون اونقدر عاشق بودم که نمیتونستم حتی یکی دیگه رو ببینم. توی دو سال گذشته من تمام سعیمو کردم که با افرادی که قصد آشنایی و ازدواج با منو دارن آشنا بشم اما نشد که نشد واقعا نتونستم به هیچکدومشون دل بدم و هیچکدومشونو بپذیرم که باهاش ازدواج کنم. زندگی من کمابیش به همین منوال ادامه داشت تا اینکه حدود 2 ماه پیش با دختری آشنا شدم که تمام احساسات مرده ی منو زنده کرد و از یه دوست معمولی تبدیل شد به کسی که با تمام وجود دوستش دارم. الان واقعا سر دوراهی قرار گرفتم. نمیئونم با زندگیم با احساساتم چه کنم؟ آیا زندگی و احساساتمو پای یه مردی که هییییچ علاقه ای بهش ندارم بسوزونم و به ازدواح تن بدم یا اینکه باز قدم توی جاده ای بزارم که میدونم بن بسته و هیچ آخر و عابقی جز یه شکست عشقی دیگه و بازم افسردگی و بازم سرخوردگی نداره؟
سلام دوست عزیز من نمیگم با این دختره ادامه ندی ولی بیخیال نسبت ب مردها نباش با دوستت دوست باش ولی....
هر ادمی هر موجودی ی سری غریزه هایی داره هر مردی ب زنی کشیده میشه و هر زنی ب مردی...کسی ک اینجوری نمیشه ی جای کار میلنگه و باید مشکلشو حل کنه...شما هم یا مذهبی,یا این ک توی بچگی از مردا چیزای بدی دیدی یا شنیدی...بالاخره ارتباط با جنس مخالف کار بدی نیست ... اتفاقا کسی که این ارتباط رو نداشته باشه ب مشکل میخوره....
شما میتونین با شماره
9099070036
صدای سلامت
زنگ بزنید و مشکلتونو بگین ایشالا ک حل میشه
Sent from my LG-D320 using Tapatalk
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
ولی من اینطوری فکر نمی کنم
<br>
شما تا وقتی طرز فکرتو تغییر ندی مشکل حل نمیشه.هر توضیحی ک داده میشه بهتون بازم تمایل به دیدن اون طرف قضیه که خودتون میخواین دارین.بنظرم یکم منطقی تر فکر کنید و حرفای من و بقیه دوستان رو بسنجید .خودتون متوجه میشید که راه درست چیه و نباید به اینجور احساساتی ک واستون مشکل ساز شده دامن زد.و این نکته رو بگم که انسان به هرچی که زیاد فکر کنه بهش اگه چیزی باشه که دوس داره بهش علاقه مند میشه و ازش خوشش میاد اما اگه چیزی که ازش خوشش نمیاد باشه باعث ترس ومشکل میشه براش.الان شما مصداق مورد اول هستین.انقد به این دوس داشتن دختره فکرمیکنید که حرفهای دیگران رو نمیپذیرید.شما اگه کنار یک مرد هم خوشبخت نشی فکر نکن که چون به یک دختر علاقه داری کنار اون خوشبخت میشی.اصلا به شرایط و اجتماعتون فکر کردین؟به خانوادتون؟به اینده؟دیگران راجب شما یا خانوادتون چی فکر میکنن اگر بایک دختر باشین؟حتی خودِ خانوادتون چطور بهتون نگاه میکنن ایا دیگه اعتمادی میمونه؟شما اینجور تنهاتر از این میشین هرچند بنظرم شما تنها نیستی.شما نمیتونی بایک دختر باشی.اصلا مگه اون دختر هم مثل شما این حس رو بهتون داره؟پس لطفا یکم منطقی فکر کنید و همه ی جوانب رو بسنجید نه فقط اون جنبه ای رو که خودتون دوست دارین.چون اینطوری فقط زندگی خودتون رو خراب نمیکنید بلکه خواسته یا نا خواسته به زندگی دیگران و اطرافیانتونم لطمه میزنید.
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
<br>
شما تا وقتی طرز فکرتو تغییر ندی مشکل حل نمیشه.هر توضیحی ک داده میشه بهتون بازم تمایل به دیدن اون طرف قضیه که خودتون میخواین دارین.بنظرم یکم منطقی تر فکر کنید و حرفای من و بقیه دوستان رو بسنجید .خودتون متوجه میشید که راه درست چیه و نباید به اینجور احساساتی ک واستون مشکل ساز شده دامن زد.و این نکته رو بگم که انسان به هرچی که زیاد فکر کنه بهش اگه چیزی باشه که دوس داره بهش علاقه مند میشه و ازش خوشش میاد اما اگه چیزی که ازش خوشش نمیاد باشه باعث ترس ومشکل میشه براش.الان شما مصداق مورد اول هستین.انقد به این دوس داشتن دختره فکرمیکنید که حرفهای دیگران رو نمیپذیرید.شما اگه کنار یک مرد هم خوشبخت نشی فکر نکن که چون به یک دختر علاقه داری کنار اون خوشبخت میشی.اصلا به شرایط و اجتماعتون فکر کردین؟به خانوادتون؟به اینده؟دیگران راجب شما یا خانوادتون چی فکر میکنن اگر بایک دختر باشین؟حتی خودِ خانوادتون چطور بهتون نگاه میکنن ایا دیگه اعتمادی میمونه؟شما اینجور تنهاتر از این میشین هرچند بنظرم شما تنها نیستی.شما نمیتونی بایک دختر باشی.اصلا مگه اون دختر هم مثل شما این حس رو بهتون داره؟پس لطفا یکم منطقی فکر کنید و همه ی جوانب رو بسنجید نه فقط اون جنبه ای رو که خودتون دوست دارین.چون اینطوری فقط زندگی خودتون رو خراب نمیکنید بلکه خواسته یا نا خواسته به زندگی دیگران و اطرافیانتونم لطمه میزنید.
|sadsmiley||sadsmiley|
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
unbroken
من حس نمیکنم مشکل خاصی دارید...
اصلا هم غیر عادی نیست
شما به نظر میرسه که فقط از مردا یکم تنفر دارید که اونم مشکل بزرگی نیست خیلی از زنا این مشکل رو دارن
فقط یکم علت یابی کنید درمورد تنفرتون و بعد با هیپنوتیزم زیر نظر پزشک میتونید خیلی راحتر غلبه کنید به مشکلتون
من فکر کردم موضوع جدی تر از این حرفاس که بحث تغییر جنسیت رو کشیدم وسط....پوزش میطلبم بابت این کار. .
شما من فکر میکنم که آدم خیلی احساساتی هستین و در روابط عاشقانه دنبال یه عشق خالص میگردین نه یه عشق هوس آلود و به همین دلیل در کنار همجنس خودتون احساس راحتی بیشتری دارین....همین
شما لیاقت یه مرد خیلی خوب رو دارین که مطمئن هستم بهش میرسین
حتی اگر شده یکم تنهایی بکشید مشکلتون رو حل کنید
از نظر من اصلا مشکل بزرگی نیست...
از شما که گفتین مشکلی شبیه من دارین انتظار داشتم بیشتر درکم کنین
-
پاسخ : مشکل خاص جنسی
سلام دوست عزیز من یه سوال برام پیش امده
شما از نظر جنسی هم به دختره کشش دارید ؟؟ یا فقط دوستش دارید و وابسته هستید ؟؟
-
پاسخ : مشکل خاص جنسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
سلام دوست عزیز من یه سوال برام پیش امده
شما از نظر جنسی هم به دختره کشش دارید ؟؟ یا فقط دوستش دارید و وابسته هستید ؟؟
هردو
-
پاسخ : مشکل خاص جنسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
میشه در مورد حقارتش بیشتر توضیح بدین؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
هردو
اوکی
ببین دوست عزیز برای اینکه بتونی زندگی سالم و درستی پیش ببری اول از همه باید واقعیت و قبول کرد و ازش فرار نکرد
دوم اینکه ما چندین نوع از این اختلال ها داریم چه جسمی چه روحی. شما اول باید ببیند کدوم دسته هستید. همجنس باز/ همجنس گرا / ترانس/ دوجنسه و....
چون هرکدومشون راه حل های خودش و داره
سوم اینکه در فطرت یه انسان سالم نیست که دو همجنس بهم گرایش داشته باشند اگر اینطور بود خدا دو الت زن و مرد در بدن همه قرار میداد و دلبخواهی میگفت هرکدوم میخواید استفاده کنید ( دیگه فکر نکنم از این مثال واضح تر میتونستم بزنم)
هرچیزی تو دنیا یه قانون طبیعت داره و این از حس خارج از قانون طبیعت و وقتی کسی به مشکلی برمیخوره باید فقط فکر درمان باشه
و شما هم باید تحت درمان روانپزشک باشید
موفق باشید
-
پاسخ : مشکل خاص جنسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
اوکی
ببین دوست عزیز برای اینکه بتونی زندگی سالم و درستی پیش ببری اول از همه باید واقعیت و قبول کرد و ازش فرار نکرد
دوم اینکه ما چندین نوع از این اختلال ها داریم چه جسمی چه روحی. شما اول باید ببیند کدوم دسته هستید. همجنس باز/ همجنس گرا / ترانس/ دوجنسه و....
چون هرکدومشون راه حل های خودش و داره
سوم اینکه در فطرت یه انسان سالم نیست که دو همجنس بهم گرایش داشته باشند اگر اینطور بود خدا دو الت زن و مرد در بدن همه قرار میداد و دلبخواهی میگفت هرکدوم میخواید استفاده کنید ( دیگه فکر نکنم از این مثال واضح تر میتونستم بزنم)
هرچیزی تو دنیا یه قانون طبیعت داره و این از حس خارج از قانون طبیعت و وقتی کسی به مشکلی برمیخوره باید فقط فکر درمان باشه
و شما هم باید تحت درمان روانپزشک باشید
موفق باشید
گروه دوم
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
|sadsmiley||sadsmiley|
ناراحت نباش دوست عزیز.سعی کن به توصیه های دوستانی ک اینجا پست گذاشتن واستون عمل کنی.وحتما به روانپزشک مراجعه کن.ایشالا مشکل حل میشه.با ارزوی موفقیت....
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Miss tarsa
ناراحت نباش دوست عزیز.سعی کن به توصیه های دوستانی ک اینجا پست گذاشتن واستون عمل کنی.وحتما به روانپزشک مراجعه کن.ایشالا مشکل حل میشه.با ارزوی موفقیت....
به روانشناس که مراجعه کردم دوسال پیش و هموناییو گفت که بهتون گفتم
به توصیه شما آیا باید یک خواستگارم رو قبول کنم و باهاش مدتی در ارتباط باشم شاید ازش خوشم بیاد
یا اینکه نه رد کنم همه رو تا یکی بیاد که ازش خوشم بیاد؟
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
به روانشناس که مراجعه کردم دوسال پیش و هموناییو گفت که بهتون گفتم
به توصیه شما آیا باید یک خواستگارم رو قبول کنم و باهاش مدتی در ارتباط باشم شاید ازش خوشم بیاد
یا اینکه نه رد کنم همه رو تا یکی بیاد که ازش خوشم بیاد؟
بايد امتحان كني همينجوري ك نميشه
Sent from my iPad using Tapatalk
-
پاسخ : منم میدونم این احساس نباید باشه، اما هست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
به روانشناس که مراجعه کردم دوسال پیش و هموناییو گفت که بهتون گفتم
به توصیه شما آیا باید یک خواستگارم رو قبول کنم و باهاش مدتی در ارتباط باشم شاید ازش خوشم بیاد
یا اینکه نه رد کنم همه رو تا یکی بیاد که ازش خوشم بیاد؟
ببینید نمیتونم جواب قطعی بهتون بدم .اگربگم منتظرکسی باشین که ازش خوشتون میاد باتوجه به مشکلی ک دارین شاید هیچوقت این اتفاق نیفته و نتونید ازدواج کنید.بنظرم اگر واستون موردی اومد که شرایطی ک شما میخواسین رو داشت جواب +بدید.(جدا از اینکه بهش علاقه دارین یا ن.چون باتوجه ب مشکلتون نباید فعلا دوس داشتن و علاقه رو مد نظر قراربدید.فقط درصورتی ک شرایط ازدواج و چیزایی ک شما میخواستی رو داشت قبول کنیدو حتی کسایی ک عادی ازدواج کردن ومشکل شما رو نداشتن از همون اول ک عاشق هم نبودن)مدت نامزدی رو طولانی کنیدخیلیا بخاطر شرایط اقتصادی و ....نامزدیشون طولانی میشه و عوضش علاقه و شناختشون بیشترمیشه پس از طولانی شدنش نترسید وعجول نباشید.بذارید بهتون عشق بورزه خود به خود علاقه بوجودمیاد.اگر چن ماه گذشت و علاقه مند نشدی عجول نباشین شاید بخاطر مشکلتون نیاز ب زمان بیشتری داشته باشید.بذارید یه وابستگی خاص بوجود بیاد و ب هم علاقه مند شید.و نکته مهمی ک باید بگم:قبل از خواستگاری و نامزدیو و بله دادن و....حتما حتما به روانپزشک مراجعه کنید نه روانشناس یا مشاور.شما احتمالا مشکلات هورمونی هم دارید.قبل از ازدواج اونو حل کنید چون تاحلش نکنید هرگز نمیتونید ازدواج کنید.وبعد تو زندگی زناشویی ب مشکل بر میخورین.وتا شما این اختلالات رو داشته باشید(چه از هورمون چ از هرچیز فیزیکیِ دیگه ک به بدن مربوط هست)شما ناخودآگاه هر روز هر روز بیشتر به سمت علاقه به همجنس خودتون (چه از لحاظ عا
طفی چه جنسی)پیش میرید و اگر کسی هزار بارهم نصیحتتون کنه گوشتون بدهکارنیست چون مشکل فیزیکیه و دست خودتون نیست.وهمین الانشم از گفتگوهایی ک تو این تاپیک داشتیم مشخصه ک شما علاوه بر پیگیر بودن برای درمان هنوزم به علاقه به جنس خودتون مصرین با وجود اینهمه که صحبت کردیم.پس خواهشا پیش روانپزشک برید و سعی کنید بهفمید اگه مشکل فیزیکه اول اونو حل کنید.امیدوارم که هرچه زودتر به نتیجه برسی دوست عزیزم.البته این نظرشخصی منه و شاید من حلِ همچین مشکلی رو ازطریقی ک بهتون پیشنهاد دادم ببینم.(هرچند اکثریت نظر به مراجعه به روانپزشک دارن ک نظر منم همینه)تصمیم گیرنده نهایی شمایی.اما امیدوارم تصمیم درست رو بگیرید و کاری انجام ندید ک به ضررتون تموم شه.
-
پاسخ : مشکل خاص جنسی
سلام دوست عزیزم
به نظر من شما به هر علتی دوست دارید و یا گرایش دارید که با همجنس خودتون رابطه داشته باشید، خب این اگه تو ایران نبودید و مثلا تو یه کشور اروپایی یا آمریکایی بودید اصلا مشکلی نداشت. چون شما حتی می تونستید رسما با هم رابطه داشته باشید و یا حتی ازدواج کنید. اما تو ایران هیچ کس این نوع رابطه رو قبول نمی کنه. برای خودتون هم سخته چون این دختر هم ممکنه یکی ، دو سال دیگه به یه جنس مخالف علاقه پیدا کنه و بره . چون به هرحال هر کسی دلش می خواد که مستقل باشه و زندگی خودش رو تشکیل بده که تو ایران به جز ازدواج خیلی سخته که یه دختر بتونه این کار رو انجام بده. پس شما دارید یه رابطه پر خطر از نظر احساسی رو تجربه می کنید که اصلا روی اصول جامعه و عرف و شرع نیست و هر آن امکان داره که کلا از دست بره.
دوما من بهتون توصیه هم نمی کنم که برید با یه جنس مخالف رابطه برقرار کنید چون شما می گید که هیچ علاقه ای به آقایون ندارید و ممکنه که باز زندگی یه نفر دیگه و خودتون رو خراب کنید با پیشبردن این رابطه.
به نظر من شما باید درمان بشید باید ریشه یابی بشه که چرا اینطوری هستید. شما کلا پیش یه مشاور یا روانپزشک رفتید و اون یه حرفی زده و شما هم دیگه پیگیری نکردید. اول یه روانپزشک خوب پیدا کنید و بعد درمانتون رو پیگیری کنید.چون اینطوری واقعا ضربه می بینید چه از ارتباط با جنس موافق و چه از ارتباط با جنس مخالف.
-
پاسخ : مشکل خاص جنسی
تصمیم گرفتم دیگه زنگ و پیام ندم
دیگه ام نبینمش مگه توی کلاس که مجبوریم
-
پاسخ : مشکل خاص جنسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
drro_drro
تصمیم گرفتم دیگه زنگ و پیام ندم
دیگه ام نبینمش مگه توی کلاس که مجبوریم
افرین به شما ک دختر عاقلی هستی واقعا فکرنمیکردم همچین تصمیمی بگیری.واقعا جای تحسین داره.امیدوارم بتونید ب مشکل غلبه کنید.اگر اینجور اراده کردی مطمئنم موفق میشی