درباره سالمندي با همه اهميت و تاثيري که در زندگي فردي، خانوادگي، اجتماعي و اقتصادي دارد کمتر سخن گفته شده است، با آن که مي دانيم سرنوشت محتومي است که براي بسياري از افراد رخ مي دهد. با از دست دادن شغل و تحليل قوا و تقليل کارکردهاي اجتماعي و خانوادگي، در منزلت و هويت اجتماعي سالمندان تغييرات زيادي به وجود مي آيد که شايد با بحران همراه باشد.

مردي 72 ساله هستم در روزگار جواني شغل و منصب و جايگاه اجتماعي داشتم و براي خودم کسي بودم، اما اکنون سال ها از بازنشستگي ام مي گذرد و همه فرزندانم ازدواج کرده اند. من مانده ام و همسرم، با اين حال هر دوي ما احساس تنهايي و افسردگي مي کنيم.


با دوران سخت پيري چه بايد کرد؟!


درباره سالمندي با همه اهميت و تاثيري که در زندگي فردي، خانوادگي، اجتماعي و اقتصادي دارد کمتر سخن گفته شده است، با آن که مي دانيم سرنوشت محتومي است که براي بسياري از افراد رخ مي دهد. با از دست دادن شغل و تحليل قوا و تقليل کارکردهاي اجتماعي و خانوادگي، در منزلت و هويت اجتماعي سالمندان تغييرات زيادي به وجود مي آيد که شايد با بحران همراه باشد.

دشواري ها و مسائل مختلف از قبيل تنهايي، بيماري، از دست دادن شغل، تغيير ساختار نظام خانواده از حالت گسترده به خانواده زن و شوهري به دليل ازدواج فرزندان و تغييرات سريع اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي به وجود مي آيد که حاصل آن ازدياد فاصله سالمندان و ديگر اعضاي خانواده به خصوص نسل جوان است. متاسفانه سالمند که در گذشته در طيف عاطفي و انجام روابط خويشاوندي فردي جدا از خانواده به حساب نمي آمد و داراي عزت و احترام و قداست بود اکنون دچار انزواي اجتماعي شده است و عزت و احترامي که در گذشته براي سالمندان قائل مي شدند در برخي خانواده ها فراموش شده است. سالمندي دوره دگرگوني و از دست دادن برخي ويژگي هاست. تعداد کمي از سالمندان مي توانند خود را با اين تغييرات سازگار کنند و بيشتر سالمندان با وقايع خاص يا ترکيبي از رخدادها که فراتر از تحمل يا توانايي و مهارت هاي مقابله ايشان است مواجه و دچار يک حس درماندگي مي شوند که در برخي مواقع به افسردگي منتهي مي شود.

شواهد زيادي وجود دارد که در نيمه دوم زندگي روابط اجتماعي به طور منظم کاهش مي يابد. بيشتر اين تغييرات در پي از دست دادن برخي از روابط اجتماعي و به دليل بيوگي، بيماري و مرگ يکي از افراد خانواده است. با اين وجود شواهدي وجود دارد که بيشتر افراد سالخورده پيوند هاي عميق خود را تا سال هاي آخر زندگي خود حفظ مي کنند. روابط اجتماعي باعث ايجاد احساس خوب در سالمندان مي شود. حمايت اجتماعي عليه افسردگي در سالمندان و احتمالا بحران معناي زندگي در آنان پيش گيري مي کند. مي توان انتظار داشت که اگر زنان و مردان مسن فاقد حمايت اجتماعي باشند احتمالا دچار بي معنايي و به تبع آن افسردگي شوند.


چگونه مي توان به اين بحران احتمالي معنا پاسخ داد؟
حدود 70 درصد افراد بالاي 65 سال پدر بزرگ يا مادر بزرگ هستند و از طريق تعامل با نوه هايشان معناي جديد و مطلوبي را کسب مي کنند و در جاي ديگر هم در ارتباط با فرزندانشان به اين نيازشان پاسخ مي دهند. بر اساس نظريه "دلبستگي" کودک نسبت به انگاره دلبستگي که معمولا مادر است دلبسته است .

بر همين اساس مي توان از دلبستگي بزرگسالان( زن و شوهر) به هم نيز سخن گفت و استنباط کرد که دلبستگي در دوره پيري هم ادامه مي يابد اما اين بار انگاره دلبستگي فرزندان و نوه ها هستند. بنابر اين تعامل اجتماعي با فرزندان و نوه ها و حمايت اجتماعي نقش قدرتمندي در تقويت سلامت جسمي و رواني سالمندان دارد.

يکي ديگر از راه هاي موثر و مهم براي درمان افسردگي و بحران معنا در دوره سالمندي، روي آوردن به مذهب و شعائر مذهبي و انجام فرايض ديني است که خوشبختانه در فرهنگ و کشور ما از اين نعمت زياد بهره برده مي شود. چرا که نام و ياد خداوند باعث آرامش دل ها مي شود. همچنين تمرينات ورزشي زير نظر پزشک را فراموش نکنيد و سعي کنيد به جاي ورزش کردن در خانه به پارک برويد و با ديگر دوستان يا همکاران قديمي ورزش کنيد.

شما چه راه هاي ديگري براي پيشگيري از افسردگي و بي معنايي در زندگي سالمندان مي شناسيد؟