نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: آرایشی که مرا زندانی کرده بود

1429
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    آرایشی که مرا زندانی کرده بود


    «من خوشگلم؟ یعنی من احتیاجی به آرایش کردن ندارم؟ یعنی نمی خواد برای خوشگل تر شدن آرایش کنم؟»
    آرایشی که مرا زندانی کرده بود!
    ساعتی قبل بیرون رفتن از خانه، صورت هایشان مهمان آیینه میز توالت بود و تا صدای همه را در نمی آوردند، دست از آرایش کردن نمی کشیدند، تازه در مهمانی ها و یا حتی در کوچه و خیابان هم که بودند، دائم آرایش خود را تجدید می کردند که مبادا خدای نکرده، اندکی از رنگ رژ لبشان کم شود! پدر بزرگ خدا بیامرزم هیچی نمی گفت، اصلا زیاد مومن نبود که بخواهد به دو قلوهای ته تغاریش، گیر دهد، از طرفی اروپا رفته هم بود و این چیزها را مدرن شدن می دانست و مادربزرگم هم تنها به این جمله بسنده می کرد که: آخر شما دوتا را می دزدن! در این خانواده تنها مادرم که در جریان انقلاب و مبارزه با شاه افتاده بود، به واسطه دوستانش، مومن شده بود و چادر سر می کرد و با پدرم که او هم فردی مذهبی بود، ازدواج کرده بود، این وسط به خواهرانش اعتراض می کرد که:« چه خبره؟ مگه عروسی می خواین برین؟» و بعضا هم دعوایشان می شد!

    من هم کودکی ده ، دوازده ساله بودم و طبیعی است که بین چادر سیاه مادرم و رنگ های شاد و بوی عطرهای دل انگیز خاله هایم، جذب زیبایی های ظاهری شوم. دوم راهنمایی بودم که شاید اولین رژ لب و یا همان برق لب را به بهانه ترک خوردن لب هایم، استفاده کردم و احساس کردم که چقدر قشنگتر شدم!
    با پدرم برای گرفتن داروهای خواهرم به داروخانه رفته بودیم که گفتم بابا من اینو می خوام و خانم فروشنده هم اندر باب ویتامین های موجود در این برق لب سخن سر داد و پدرم هم از روی ناچاری و این شرط که فقط باید در خانه بزنی، برایم خرید. «من خوشگلم؟ یعنی من احتیاجی به آرایش کردن ندارم؟ یعنی نمی خواد برای خوشگل تر شدن آرایش کنم؟»

    کم کم جوش های صورتم را بهانه کردم و خواهان پنکیک شدم، و بعد کرم ضد آفتاب خواستم اما از نوع کرم پودر دار و سفید کننده، بعد از آن گفتم حالا که به دبیرستان رفته ام، رژ لب صورتی می خواهم و رفته رفته لوازم آرایشی مادرم از کشوی میز توالتش به کشوی میز تحریر من، سرازیر می شدند و دانشگاه که رفتم، هم پول داشتم و هم آزادی بیشتر و ... البته اعتقادات کم و سستی نداشتم و می دانستم که رنگ رژ لب و سایه چشمانم، با مقنعه کیپ و موهایی که بیرون نمی آید و مانتویی که تنگ و چسبان نیست، سازگاری ندارد، اما آرایش را دوست داشتم، انگار از روزگار کودکی که دستم را زیر چونه ام می گذاشتم و خاله هایم را در حین آرایش کردن می دیدم، هنوز دور نشده بودم، اعتقاداتم باعث این شد که به چشمانم سایه قهوه ای می زدم و رنگ صورتی را مهمان لب هایم می کردم.
    خانواده ام اعتراض می کردند و هر از چند گاهی مادرم نمی گذاشت که در خانه آرایش کنم، اما کدام پدر و مادری است که بتواند حریف خواسته های فرزندشان شود، من هم، در آسانسور آرایش می کردم!

    سال ها و ماه ها از پی هم آمدند و رفتند و من هم عین یک نمودار سینوسی، در آرایش به اوج رسیدم و بعد کم کم خاموش شدم، اما هنوز خط چشم مهمان دایمی چشمان من بود تا جایی که بعضی ها گمان می کردند که چشمانم را تاتو کرده ام! شاید روز آزادی من از آرایش، و به خصوص خط چشم، روزی بود که عروسی دعوت داشتیم و من برای زیباتر شدن و به اوج رسیدن و این که کار را به کاردان بسپارم، به آرایشگاه معروف و گرانی رفتم، قبل از آرایشگاه به حمام رفته بودم و بدون کوچکترین آرایشی در انتظار نوبت بودم که ناگهان خانمی که کار آرایشش تمام شده بود، رو به من کرد و گفت: «خوش به حالت، تو آنقدر خوشگلی که اگه همین الانم بری عروسی، از همه سرتری...»

    -
    و از فردای آن روز بود که بدون هیچ آرایشی به دانشگاه رفتم، شاید در لحظه های اول منتظر واکنش تند راننده تاکسی و مسافران و آدم های توی خیابان بودم، اما وقتی از دوستم پرسیدم که من امروز فرقی کرده ام یا نه؟ پاسخ داد: اِ... نه...فرقی نکردی و وقتی با اصرار من مواجه شد ، گفت کمی لاغر شده ام! و وقتی به او گفتم که من امروز خط چشم نکشیده ام، گفت: با روزهای گذشته ام تفاوت خاصی نکرده ام! و من آزاد شدم، از لوازم آرایشی که پوست مرا خراب می کرد، به چشمانم حساسیت می داد، پول مرا هدر می داد، باعث ریزش مژه ها و ابروهایم می شد و مهمتر این که وقت مرا می گرفت و اعتماد به نفسم را... من آزاد شدم، از این که در کوچه و خیابان، در رستوران و مهمانی، دایم به آیینه نگاه کنم و ترس این را داشته باشم که نکند باران بیاید و ریمل هایم سرازیر شود و ... من از آرایش، آزاد شدم و راحت!
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  2. 14 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17235
    نوشته ها
    346
    تشکـر
    66
    تشکر شده 306 بار در 174 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : آرایشی که مرا زندانی کرده بود

    فدات پری جون لذت بردم
    امضای ایشان
    حضرت محمد(ص) فرمودند:
    برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.

  4. 2 کاربران زیر از دریا071 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16234
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    14
    تشکر شده 8 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : آرایشی که مرا زندانی کرده بود

    مثل همیشه کامل و زیبا ممنون از پریماه عزیز

  6. کاربران زیر از nadia86 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18447
    نوشته ها
    260
    تشکـر
    152
    تشکر شده 197 بار در 120 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : آرایشی که مرا زندانی کرده بود

    ba ba bah bah

  8. کاربران زیر از عطیه جوجو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8109
    نوشته ها
    1,999
    تشکـر
    2,867
    تشکر شده 3,828 بار در 1,232 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آرایشی که مرا زندانی کرده بود

    لایک
    زیبا بود
    امضای ایشان

    آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
    آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!

    آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!

  10. 2 کاربران زیر از mahastey بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23069
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    2
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آرایشی که مرا زندانی کرده بود

    عالی بود

  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6271
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    1,498
    تشکر شده 560 بار در 143 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آرایشی که مرا زندانی کرده بود

    عالیییی بود
    چقدر خوبه که آرایش نکنیم و اعتماد به نفسمونو ببریم بالاااا

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : آرایشی که مرا زندانی کرده بود

    اوهم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد