خیلی شوهرمو دوسش دارم اما از زندگی باهاش خسته شدم....همش تو استرس اینم که نکنه سرم داد بزنه ابروم بره...نقطه ضعفمو میدونه که خانوادمه تا کاری که دوس نداره انجام میدم میگه دیگه خونه بابات نمیبرمت....باهام بد رفتاری میکنه....دست بزن داره...براش فرقی نمیکنه...احساس میکنم افسرده شدم ...اصلا میلی به زندگی ندارم...کمکم کنید خواهش میکنم...