بی میلی و عدم احساس آرامش کنار همسر
سلام. یکسال با همسرم دوست بودیم بعد از یکسال ازدواج کردیم. قبل از ازدواج خیلی از سختی هایی ک کشیده برام تعریف میکرد. واقعا دلم میسوخت و دوس داشتم کمکش کنم واس همین تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم. یکسال بعد از ازدواجمون دختر دار شدیم ولی وجود بچه هم کمکی ب رابطمون نکرد. یه مدت از هم دور شدیم تا دادگاه هم رفتیم ولی طلاق نگرفتیم و برگشتیم سر زندگیمون بعد از چند سال پسردار شدیم. من پسرمو خ دوس دارم یه جورابی عاشقشم و اون رو تنها دلیل ادامه زندگیم میدونم. الان چند ماهه هیچ رابطه ای نداشتیم راستش بی میلی از خودمه ن که بی میل باشما میل دارم ولی حس خوبی ب زنم ندارم ینی لذت نمیبرم کنارش.
نمیدونم چکار کنم. ن همفکریم ن همجنسیم ن حرف مشترک. احساس میکنم بمن ب چشم کیف پول و عابربانک نگاه میکنه
پاسخ : بی میلی و عدم احساس آرامش کنار همسر
سبلام
خوب شما یک فرصت به همسرتان بدهید دوباره با او حرف بزنید سعی کنید دوباره با همسرتان رابطه داشته باشید دوباره از سر همدیگر را ارزیابی کنید یک بار از خواسته هاتان به همسرتان حرف بزنید بلکه بتوانید دوباره رابطه عاشقانه بین شما و همسرتان ایجاد شود شاید بتوانید همدیگر ببخشید و زندگی با روح و نشاطی آغاز کنید ان شاءالله موفق باشید
پاسخ : بی میلی و عدم احساس آرامش کنار همسر
سلام آقای محترم. میتونم سن شما و همسرتون رو بپرسم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
دلمرده
سلام. یکسال با همسرم دوست بودیم بعد از یکسال ازدواج کردیم. قبل از ازدواج خیلی از سختی هایی ک کشیده برام تعریف میکرد. واقعا دلم میسوخت و دوس داشتم کمکش کنم واس همین تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم. یکسال بعد از ازدواجمون دختر دار شدیم ولی وجود بچه هم کمکی ب رابطمون نکرد. یه مدت از هم دور شدیم تا دادگاه هم رفتیم ولی طلاق نگرفتیم و برگشتیم سر زندگیمون بعد از چند سال پسردار شدیم. من پسرمو خ دوس دارم یه جورابی عاشقشم و اون رو تنها دلیل ادامه زندگیم میدونم. الان چند ماهه هیچ رابطه ای نداشتیم راستش بی میلی از خودمه ن که بی میل باشما میل دارم ولی حس خوبی ب زنم ندارم ینی لذت نمیبرم کنارش.
نمیدونم چکار کنم. ن همفکریم ن همجنسیم ن حرف مشترک. احساس میکنم بمن ب چشم کیف پول و عابربانک نگاه میکنه
پاسخ : بی میلی و عدم احساس آرامش کنار همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
دلمرده
سلام. یکسال با همسرم دوست بودیم بعد از یکسال ازدواج کردیم. قبل از ازدواج خیلی از سختی هایی ک کشیده برام تعریف میکرد. واقعا دلم میسوخت و دوس داشتم کمکش کنم واس همین تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم. یکسال بعد از ازدواجمون دختر دار شدیم ولی وجود بچه هم کمکی ب رابطمون نکرد. یه مدت از هم دور شدیم تا دادگاه هم رفتیم ولی طلاق نگرفتیم و برگشتیم سر زندگیمون بعد از چند سال پسردار شدیم. من پسرمو خ دوس دارم یه جورابی عاشقشم و اون رو تنها دلیل ادامه زندگیم میدونم. الان چند ماهه هیچ رابطه ای نداشتیم راستش بی میلی از خودمه ن که بی میل باشما میل دارم ولی حس خوبی ب زنم ندارم ینی لذت نمیبرم کنارش.
نمیدونم چکار کنم. ن همفکریم ن همجنسیم ن حرف مشترک. احساس میکنم بمن ب چشم کیف پول و عابربانک نگاه میکنه
سلام
مشکل شما از حرفهاتون مشخصه
1.فقط بخاطر حس ترحم ازدواج کردید(این کار غلطه)
2.بچه دار شدید فقط بخاطر نگه داشتن زندگی زناشویی(این کار غلطه)
3.دوباره بچه دار شدید برای زندگی زناشویی
نباید توقع داشته باشید زندگی رو بخاطر ترحم شروع کنیدو بعد یک دفعه توش عشق موج بزنه
زندگی زناشویی و نگه داشتن یه رابطه مثل یه گیاه میمونه نگهداری دونفره می خواد عشق دونفره می خواد.
از فکر ترحم که بیاید بیرون حتما همسرتون ویژگی های خوبی دارن سعی کنید بیاد بیارید ویژگی های خوبشونو..
به هرحال الان پای دو تا طفل وسطه و نمیشه به همین سادگی پای طلاق رو پیش کشید...
یه زندگی رو به اشتباه شروع کردید پای اشتباهتون بایستید و درستش کنید ، با تموم کردنش و اواره کردن دو تا بچه اشتباه
دوم مرتکب نشید.
درباره احساستون با همسرتون صحبت کنید راحت و صریح بگید که چه چیزهایی دوست دارید و دوست دارید چه طوری باشه
از ایشونم سوال کنید چه توقعاتی از شما داره..
در صورت نیاز با مشاوره مشورت کنید
با شماره های تیم مشاوره همین سایت تماس بگیرید پله پله کمک بگیرید عشقی که به فرزندتون دارید
قدرت خوبی بهتون میده
نگذرید از زندگیتون درستش کنید
پاسخ : بی میلی و عدم احساس آرامش کنار همسر
مهمترین فاکتوری که مرد رو به زندگی با همسر و ادامه آن ترغیب میکنه علاقه است وجود 10 تا بچه هم نمیتونه این کار رو انجام بده.
راهنمایی خاصی نمیتونم واسه شما داشته باشم چون کاملا" درک میکنم چه حالی دارید
انگیزه ادامه زندگی مشترک در هر شرایطی دوست داشتن هست