نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: تردید در طلاق

1478
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34192
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    تردید در طلاق

    سلام
    بنده 35 سالم هست یک سال است که ازدواج کردم.بچه نداریم. از وقتی ازدواج کردم احساس می کنم آرامشم رو از دست دادم. چون خیلی از مسائل رو قبل از ازدواج نمی دونستم و بعد از ازدواج در مورد مادرش و خانوادش فهمیدم. ما در ابتدای ازدواج با مادر شوهر در یک خانه بودیم که سر اختلاف نظر من با همسرم ، و دخالت مادرش و ایجاد درگیری و کتک از سوی همسرم نسبت به من، مادر شوهرم من و همسرم رو در ماه اول ازدواج از خانه خود بیرون کرد. کار همسر من در عرصه فیلمسازی هست.یعنی کار پروژه ای دارد. بعضی اوقات سر کار هست و بعضی اوقات سر کار نمی رود.من کارمند هستم.فوق لیسانس . همسرم دانشجو هستند. اکثر هزینه های زندگی به دوش من هست. وقتی مادر همسرم ما را از خانه خود بیرون کرد قصد طلاق داشتم. برای این امر هم اقداماتی انجام دادم. اما پیش مشاور رفتم و ایشون راهنمایی کردند که هنوز مدت کمی است که شما با هم آشنا شده اید بهتر است طلاق نگیرید تا شناخت بیشتری از همسرت داشته باشی. یک ماه مدت خیلی کمی است. با وجود اختلاف هایی که در خانواده خودم پیش امد و همچنین بی احترامی هایی که همسرم و مادرش نسبت به خانواده من انجام دادند و با توجه به نظرات مشاوران مختلفی که پیششون رفتم و علیرغم ترسی که داشتم پول پیش تهیه نمودم چون همسرم هیچگونه پس اندازی نداشت و همه سرمایه خودش رو به مادرش داده بود یک خانه درجه پایین با یک اتاق و کیفیت خیلی پایین کرایه کردیم. کرایه خانه هم به عهده من بود و هست. اوایل شروع زندگیمون در این اتاق کوچک سر هر بحثی همسرم پرخاشگری می کردحتی کار به ضرب و شتم هم می رسیدیا شاید تا صبح همسرم با من بحث می کرد و من صبح بدون خواب سرکار می اومدم. خانواده من به خاطر شرایطمون به خونه من رفت و آمدی ندارند.من از وقتی ازدواج کردم خیلی تنها شدم. حمایت خواهرکوچکترم رو از دست دادم چون همسرم باخواهر من رفتار و بی احترامی خیلی بدی داشت . همسرم اوایل ازدواج خیلی به خواهرم احترام ویژه ای قائل بود اما به خاطر حسادتهای مادرش و سوء ظن هایی که مادرش ایجاد کرد همسرم رو بر علیه خواهرم تحریک کرد.بخاطر همین سعی میکنم کمتر با خواهرم درد دل کنم. وقتی می دیدم یک اختلافی پیش میاد بهتر هست تا سکوت کنم تا کار به کتک کاری نرسه. در این مدت فقط اعصاب خوردیها رو توی دل خودم نگه داشتم و بروز ندادم. چون اگر بروز بدم شرایط بدی پیش میاد. یا بعضی اوقات یه جور دیگه بروز میدم تا آرامش کمتر خدشه دار بشه.زمانیکه همسرم سرکار نمی رود هزینه زندگی هم به دوش من هست.من خودم هم نمی دونم چرا تا این اندازه دارم کوتاه میام. چون من شرایط همسرم رو می دونستم(کارش و نداشتن سرمایه) و با توجه به مشکلاتی که در خانواده ام وجود داشت (فرار از رفتار های بد و پرخاشگرانه برادر) حداقل به خاطر رهایی از شرایط خانوادم و به خاطر اینکه داشتن ایمان یکی از معیارهای من بود این فرد رو برای ازدواج انتخاب نمودم.من خیلی احساس پیری دارم. خسته ام. از محیط کارم بدم میاد. صبح ها وقتی می خوام بیام سر کار وقتی می بینم همسرم خواب هست ومن دارم میرم سر کار واقعا داغون میشم.همسرم به خاطر تربیت و عادت خانوادگیش عادت دارند شبها بیدار باشند و روزها می خوابند من این رو بعد ازدواج فهمیدم.من هم درست برعکس؛ شبها می خوابم و روزها بیدارهستم سرکار میرم ایشون شبها تلویزیون می بینندچون یک اتاق داریم واقعا صدای تلویزیون نمیذاره من خواب درستی داشته باشم من عادت دارم در یک محیط آروم خوابم میبره. کمترین صدا باعث بیدار شدنم میشه. از وقتی ازدواج کردم سر کارم چرت می زنم. حالم خیلی بده. افسرده هستم. همسرم بعضی وقتهاشبها سانس ساعت 11 شب سینما میره و من رو هم مجبور می کنه تا باهاش برم و من علیرغم میلم مجبورمیشم برم تا دیروقت و صبحها واقعا بااحساس مرگ بیدار میشم. ایشون در حال حاضر بیکار هستند. هروقت هم که کاری بهش میخوره صبحها برای اینکه از خواب بیدار بشه کلی سختی می کشم تا بتونه بیدار شه. اغلب اوقات از سرکار باهاش تماس میگیرم تا خواب نمونه. منظورم این هست که چه بره سر کار و چه نره هر دو برای من گرون تموم میشه. وقتی در دوران بیکاری بهش میگم من به تنهایی نمی تونم از پس هزینه ها بر بیام و ازش میخوام که حتما کاری برای خودش دست و پا کنه با من برخورد بدی می کنه. میگه من فیلمساز هستم نویسنده هستم. چطور ممکنه برم سر کار دیگه.سه ماه پیش در یک فیلم همکاری می کرد قبل از اون حداقل در ایام بیکاری میرفت نقاشی ساختمان انجام میداد یا کارهای دیگه انجام میداد اما بعد از همکاری در اون فیلم نمیدونم با چه توهمی روبرو شدکه دیگه سراغ هیچ کاری نمیره. من خیلی احساس بدی دارم.از نظر روابط زناشویی: اگر بگم من اصلا هیچ میلی ندارم دروغ نگفتم. اوایل ازدواجم شاید میلی بود اما از ماه دوم یا سوم ببعد من هیچ میلی ندارم. و در این رابطه فقط لذت یکطرفه برای همسرم وجود داره و این رابطه برای من یک جور شکنجه هست چون بنده اصلا تمایلی به این ارتباط ندارم.این رابطه کاملایکطرفه هست.در پی اینهمه فشاراحساس پیری دارم شوق زندگیم رو از دست دادم.همیشه بی خواب هستم. دیگه نمیتونم مدیریت کنم. خوابم رو از دست دادم. خانواده من خیلی مشکلات دارند حداقل اگر ازدواج نمیکردم می تونستم براشون مفید باشم.
    چکار کنم تا همسرم سر کار بره.ایشون بسیار ولخرج هستند. در خرج کردن حقوق من کمترین مراعاتی نمی کنند. چطوری باهاش مطرح کنم؟چطوری بگم که من حالم خوب نیست. البته بهش گفتم اما اون فقط به فکر خودشه.همسرم آدم خیلی زودجوشی هست.حساس هست.دلش هم نازکه. اصلا نمیتونم باهاش همه درد دلهام رو بگم.چون سریع اعصابش خورد میشه و پرخاشگری میکنه. کلا در خانوادشون پرخاشگری یک نوع عادت هست.همسرم سیگارمصرف میکنه مادرش هم همینطور.همسرم کمی بدگمان هست. وقتی با مادرشوهرم زندگی می کردیم مادر شوهرم این سوءظن رو چند برابر می کرد و همسرم رو نسبت به من تحریک می کرد.من بعدهافهمیدم همسرم قبلا سابقه اعتیادهم داشته.و بخاطر همین خیلی روش فشار نمیارم.مادر همسرم از همسر اولش یک فرزند پسر داره که توی شهرستان زندگی می کنه. از همسر دومش یک دختر داره که در آلمان زندگی می کنه. از همسر سومش هم که شوهر من رو دارند. ما وقتی از منزل مادر همسرم اومدیم بیرون و یک خونه کرایه کردیم همسرم سه روز آخر هفته می رفتند و پیش مادرشون می خوابیدند چون مادرش تنها بود و من در ماههای اول زندگی مجبور می شدم برم خونه مادرم.الان حدود 4ما ه هست که مادر شوهر ازدواج کرده.صد درصد اگر از شوهرش جدا بشه مطمئنم که دوباره همسرم روزهای اخر هفته رو پیش مادرش خواهد رفت. همسرم به مادرش خیلی وابسته است.من به خاطر رفتاری که مادر شوهرم با من داشت باهاشون یکسال حرف نمیزدم. همش همسرم از من می خواست تا برم خونه اش. اما من نمیرفتم چون فکر می کردم مادر شوهر مقصر هستندولی مادرم ازم خواست تا به این وضعیت خاتمه بدم.بیچاره مادرم خیلی مهربون هستند.من هم چند هفته پیش رفتم اما اصلا دوست نداشتم ببینمش.
    من از یک خانواده مذهبی هستم. مادرمو پدرم با جون و دل ما رو بزرگ کردند. ما سه خواهریم و یک برادر. پدرم فوت شد. متاسفانه برادر برای ما مشکلات خیلی بدی بوجود آورده.هر سه خواهر بخاطر وضعیت های بد مجبور به ازدواج شدیم. من ورزشکار بودم. فرد خیلی فعالی بودم.فوق لیسانس روانشناسی هستم.فعالیت های پژوهشی داشتم. پژوهشگر برتر بودم. اما حالا دیگه هیچگونه فعالیتی ندارم.متاسفانه از این علم نتونستم برای زندگی خودم استفاده کنم. چون مادر همسرم بازیگر خیلی خوبی بودند.در ابتدا نقش یک مادر شوهر مهربون و دلسوز رو بازی میکرد تا برای پسر بیکار و بی عارش زن بگیره.
    حالا من با این وضعیت چکار کنم.با این بیخوابی. با این بیکاری همسرم. با این خودخواهیهای همسرم که حتی در کار منزل هم کمک نمی کنه.با این اتاق کوچکی که با هیچ کس نمیتونیم رفت و آمد داشته باشیم. با این احساس پیری.با فامیل ها و خویشاوندان بد همسرم.با این حس طلاق که افتاده به جونم با این فرهنگ پایین مادرشوهرم.با مشکلات خانواده خودم با این عذابی که گرفتارش شدم و همش به روزهایی فکر میکنم که هنوز ازدواج نکرده بودم من هنوز نتونستم خودم رو با این شرایط ساگار کنم. هنوز دلم برای اتاقم توی خونه پدری تنگ میشه و خاطراتی که با خواهرهام و مادرم داشتم
    چکار کنم که بتونم زندگی رو مدیریت کنم
    طلاق بگیرم؟؟؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تردید در طلاق

    دوست عزیز قبل از طلاق موارد زیر و مطالعه کنید


    1-چرا می خواهم طلاق بگیرم؟
    تصمیم به طلاق معمولاً منشایی دارد و از ضعف ارتباطی میان زوجین ناشی می شود. در این شرایط بهتر است ابتدا به دلیلی که باعث شده به طلاق بیاندیشید فکرکنید و با گفت وگو با همسرتان سعی کنید مسئله را باز کرده و به یک راه حل برسید. در شرایطی که توانایی برقراری ارتباط صحیح را ندارید می توانید از یک مشاور کمک بگیرید تا این مسئله را حل کند.




    2-آیا می توانم هنوز با همسرم حرف بزنم و به صحبت هایش گوش دهم؟
    بسیاری از زوجینی که تصمیم به طلاق می گیرند افرادی هستند که تمایلی به شنیدن حرف های طرف مقابلشان ندارند و با لجبازی مرتب حرف خود را تکرار می کنند و نمی خواهند با دیدگاه طرف مقابل آشنا شده و او را درک کنند. سعی کنید در یک رابطه کمی منطقی تر برخورد کنید. به نوبت حرف بزنید و با قرار دادن خود به جای دیگری سعی کنید تا حدی او را درک کنید.


    3-آیا در زندگی مشترکم خوشبختم؟
    تمام افراد مجرد زندگی خود را برحسب شرایط کاری و شخصی شان برنامه ریزی می کنند اما با ازدواج، برای رسیدن به خوشبختی در زندگی مشترک تلاش می کنند. زوج هایی که احساس می کنند در زندگی فردی خوشبخت تر از زمانی بوده اندکه مزدوج شده اند منطقی است که به فکر جدایی باشند.


    4-عاشق همسرم هستم؟
    دوست داشتن را با میل جنسی به همسر اشتباه نگیرید. اگر از همسرتان احساس انزجار ندارید یعنی هنوز می توان با گفت وگو مسئله را حل کرد.




    5-از هم طلاق عاطفی گرفته اید؟
    برخی از زوج ها 10 یا 20 سال است که زیر یک سقف با هم زندگی می کنند اما علناً دیگر ارتباطی میان آنها نیست و هر یک سمت و سوی زندگی خود را یافته اند. در این شرایط دیگر طلاق رخ داده است. اما اگر یکی از زوجین هنوز در زندگی به ثبات روحی نرسیده یعنی می توان با گفت و گو مسئله را رفع کرد.


    6- آیا می توانید از پس مسائل مالی به تنهایی برآیید؟
    آیا می توانید به تنهایی از پس هزینه های زندگی برآیید؟ در صورتی که جواب مثبت است می توانید طلاق بگیرید اما اگر این طور نیست بهتر است با همسرتان به توافق برسید.


    7-می توانید با خیانت کنار بیایید؟
    گاه خیانت همسر زمینه ساز طلاق است. بر خلف آنچه همگان فکر می کنند که خیانت سبب نابودی رابطه همسران می شود گاه این رفتار اشتباه می تواند به یاد یک نفر بیاندازد که تا چه حد از از دست دادن همسرش واهمه دارد و سبب نزدیکی بیشتر زوجین به هم شود.




    8-لازم است به خاطر فرزندانم تحمل کنم؟
    برخی زوج ها برای طلاق مصمم هستند اما به خاطر فرزندان شان به زندگی ادامه می دهند. این کار اشتباه است. آسیب ناشی از مشاجرات مکرر زوج می تواند سبب جراحاتی بر روان کودک شود که جبران ناپذیر است.

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22689558
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد