سلام و تبریک سال نو خدمت اساتبد محترم و اعضای سایت.مشکل اینجانب چندی هست که برای من شده یک دغدغه ای که فکرش را هم نمیکردم.اعضای خانواده من 4نفر هستند.من 28ساله.برادرم 16ساله.وپدرم57ساله.مادرم41سال ه..ازلحاظ شغل پیش پدرم باهم کار میکنیم و در آمد خوبی هم داریم.متاسفانه مشکل از اونجایی شروع شده که مادرم دائما در حال تنش انداختن بین من و پدرم میباشد.و به طور عمد و واضح هرگونه بحثی را منجر به دعوا میکند .در مورد برادر کوچکترم که اصلا به من حتی سلام هم نمیکند و بسیار نور چشمی مادرم میباشد ولی من از خودت واکنش نشان نداده و نمیخواهم بحث شکل گیرد چون به شدت پدرم را دوست دارم و حتی اگه نفری به ایشان بی احترامی کند و یا به اسم سبک صدا بزنه ایشون را با واکنش من مواجه میشه.از صمیم قلب و صداقت پرستشش میکنم و حتی بهش هم گفتم.ولی درمقابل رفتاری ازخودش نشان میده که یعنی من احتیاج به محبت تو ندارم.ولی خب مادرم براحتی روی پدرم تاثیر گذار است.و چندین بار به طور اتفاقی متوجه این شدم که مادرم بهش میگفت امروز با حسین یه بحث راه بنداز و بهش جوری وانمود بده که در سرکار احتیاجی به کمک کردن او نداری و هنوز جوان و سرزنده ای..و کلی هم هندوانه در زیر بغلش میکرد.هرچند من به رو نیاوردم که فال گوش ایستاده بودم.و دقیقا وقتی به مغازه اومد منتظر بودم تا ببینم رفتار را انجام میدهد !که متاسفانه انجام داد.مادرم در هیچ موردی پشتیبانی من را نمیکنه و همیشه مخالف هرجهت من بوده.حتی در دوران کودکیم و تا به الان.به هر طریقی که شده نمیگذاره پدرم با من رفیق باشه و هر نوع ابراز علاقه من نسبت به پدرم بعد از چند ساعت منجر به اذیت کردن من میشه.د رمورد مسائل مالی مادرم به شدت فردی خسیس میباشد.در آنی واحد تصمیم به خرید چیزی میکند و در فاصله 24ساعت از تصمیم خود سرباز میزند.چندی پیش تصمیم گرفت بنده را متاهل کند و دختری برام انتخاب کنه.بدون اینکه خودم ازش بخوام.بعد گفت ما دوس داریم تو پیش ما بشی حتی اگه زنت دادم.پس خونه را عوض میکنیم و یک سه طبقه میخریم.که برادر کوچکت هم که بزرگ شد او هم پیش ما باشه.خلاصه این تصمیم را گرفت و این وعده را داد.چند روز گذشت دیدم خبری نیست و حتی پدرم هم سرکار دیگر هیچ صحبتی نمیکرد.وقتی به خونه اومدم به مادرم گفتم مامان چی شد چیزی پسندیدی واسم..یهو گفت ن و بهتره اول یه خونه و ماشینی دستا پا کنی تا بعد ببینم چی میشه.گفتم مگه خودت بدون اینکه من چیزی بخوام بهم وعده ندادی.و...که با حرفای بی منطق باز دعوا شد و من طبق معمول سکوت اختیار میکنم.چون نمیخام حرص بخوره.خلاصه اینکه حتی وقتی 9سا پیش از سربازی برگشتم به پدرم گفتم ما چهار نفر بیشتر که نیستیم من تصمیم دارم که هرچی کار میکنم فقط مقدار پول داخل جیبم داشته باشم و دستمزد نمیخام و نگه دار پیش خودت تا پیشرفت کنیم تو زندگی به قول معروف دستمون تو دست هم باشه.وای مادرم باز نسخه پیچ اولیه برا پدرم که تمام حساب کتابهای کاری را ازش جدا میکنی و مسئولیتی در قبالش قبول نکنی.اون هم غلام حلقه به گوش متاسفانه..حتی به برادرم یاد نداد که بهم احترام بگذاره و یه سلام کوچیک بهم بکنه.خلاصه بین هممون قطب مثبت و منفی راه انداخته.اصلا شور و اشتیاق یک مادر درونش نیست.به شدت از موجودات خانگی متنفره.حتی یک ماهی سفره هفت سین نباید وارد خانه ما بشه.ولی به شدت به نیازهای برادر کوچیکم پاسخ میده.که اصلا واسم مهم نیست.و من واسه خودم درامد دارم.ولی پدرم حتی جرات نمیکنه ماشینش را عوض کنه با اینکه چندین بار بهم گفته خیلی دوس دارم بعد این همه سال کار کردن برم این شاسی بلند را بخرم.که مادرم با چشم زهره ای که بهش رفت از خرید اتومبیل دلخواهش هم گذشت.این تا اینجای زندگی ما..اینو بگم که پدرم مدتیه خیلی مریض شده و دائم در حال رفتن به دکتر و آزمایشگاهه..من خیلی ناراحتم و دارم رنج میکشم و مادر و برادر کوچیکم عین خیالشون نیست و واسم جای تعجب داره ولی هیچی نمیگم و واکنش نشون نمیدم..چون اگه ابراز علاقه کنم مادرم سریع واکنش تند نشون میده.خیلی هم عصبی شده پدرم ..سوال های من از اساتید محترم از پایین شروع میشه :
1.علت اینکه مادرم بین من و پدرم تنش میندازه چی هست؟
2.آیا امکان داره من فرزند این مادر نباشم.؟چون نه ایشون به من حس مادری داره نه من نسبت به ایشون حس فرزندی.البته تا سنم کمتر بود داشتم.در صورتی که عاشقانه پدرم را میپرستم حاظرم تمام عمر منو بگیرند و بقای عمر پدرم کنن.
3.چرا در مقابل بی احترامی برادرم نسبت به من هیچ نوع رفتار تنبیح یا آموزشی به برادرم نمیدن؟.و ذوق هم میکنن.البته مادرم بیشتر
4.علت وعده دادن مادرم به من در مورد بعضی مسائل که با آینده من بی ربط هم نیست و در نتیجه حتی عملی هم نمیکنه وعدهاشو چیه؟اصطلاح ببر لب چشمه تشنه برگردون را دقیقا با من انجام میده در صورتی که هیچ انتظاری ندارم ازشون.ولی وقتی وعده میده قضیه فرق میکنه..علتش چیه؟
5.مدتی 1سالی میشه پدرم شدیدا هر روز عصبانی هستش و حرص میخوره و من مثل کیسه بوکسی هستم که تمام عصبانیت خودش را به طور لفظی رو من خاالی میکنه ولی واکنش نشون نمیدم چون معلومه از جایی عصبانیه ولی جرا هر روز داره حرص میخوره؟؟
6.آیا امکان داره مادر و برادرم پدرم را از عمد حرص و عصبانی کنند؟چون برادر کوچیکم حتی داد هم سرش میزنه و مشروب هم با دوستاش میخوره و میاد خونه فحاشی میکنه به پدرم.ولی من هیچی نمیگم چون اگه حرفی بزنم مادرم پشتیبانی اونا میکنه و در نتیجه جدل میشه بینمون و نمیخام پدرم حرص بخوره و خدایی ناکرده از دستش بدم..
من سعی کردم تمام و مختصر مهمترین مسائل را بگم.و ببخشید اگه زیاد شد.ولی خاهشا راهکار حرفه ای جلوی من بگذارید و از گفتن راه های آماتور مانند مثل احترام به والدین و تبعیض نگذاشتن بین فرزندان و.....خودداری فرمایید..چون هیچگاه حتی سبک هم صدا نزدم واادینم را. احساس میکنم پدرم داره از دست میره.و اگه پدرم از دست بره من خورد میشم و کمرم میشکنه در نتیجه در کوتاه زمان من هم از دست میرم..فقط راهکار حرفه ای..با تشکر از اساتید و اعضای محترم..در ضمن نه پدر نه مادرم حاظر به رفتن پیش مشاوره نیستند .و من باید خودم این مساله را حل کنم.شغل پدرم و من فنی هستش.سیگار نمیکشم.الکل اصلا مصرف نکردم و نخواهم کرد.تحصیلاتم دیپلم.و حتی تحصیلات برادرم با وجود سرکش بودنش عالی هست.پدرم فوق دیپلم و مادرم راهنمایی.فقط جهت اطلاع برای راهکار بهتر برا من و شناخت شما از افراد این مساله.