من یک جاری دارم که خیلی با سیاست و بدجنس هست. ایشون در حضور همسرم و خانواده همسرم خیلی خوب با من برخورد میکنند ولی به محض اینکه مرا تنها گیر بیاورند بسیار بد با من برخورد میکنند و حرفهایی از روی غرض میزنند که دل مرا واقعا میشکند و این باعث میشود من از ایشان متنفر شوم. من بر خلاف ایشان باطن و ظاهرم یکی است و نمیتوانم در حضور بقیه با اشان خوب بر خورد کنم و به ایشان محل نمیدهم انگار که وجود ندارد. من عروس جدیدم و ایشان تقریبا۱۶ سال عروس ای خانواده ودر ضمن خواهر زاده مادر شوهرم هستن. مادر شوهرم هم همش طرفدار ایشون هستن در حالی که حق با من است و دائما ایشونو میزنن تو سر من میگن اون خوبه تو بدی. در حالی که این جاری من فقط خود شیرینن و واقعا ذات خوبی ندارن. همسرم دائما اصرار داره بریم خونه برادرش و من چون جاریم اینجوریه دوس ندارم برم چون دوباره منو تنها گیر میاره و سعی میکنه اذیتم کنه آخه بعضی اوقات شوهرم و برادر شوهرم با هم جایی میرن و من مجبورم با جاریم تنها باشم. من به شوهرم اینو گفتم میگه اون خوبه همه میگن تو بدی. در ضمن من همین یک جاری را دارم به نظرتون چی کار کنم. در ضمن دوستام میگن من خیلی آدم بیشیله پیله ای هستم ود در واقع ساده