سلام برمشاوران عزیزخسته نباشید یکی ازدوستام خواستن مشکلشون رواینجا
مطرح کنم تاکمکش کنید ممنون میشم راهنمایی کنید:
سلام من ی دختر20ساله هستم و خجالتی ودرخانواده ای بزرگ شدم ک پدرومادرم از کودکی ب من وخواهروبرادربزرگترم مذهب ودین و ادب وحیا واخلاق خوب و...رو سعی کردن ب نحوخوب بیاموزندهمیشه توی خونمون مادروپدرم حد رفتارهای خودشون رو حفظ کردن؛مشکل من ازاونجایی شروع شده وادامه داره ک وقتی برادربزرگترازخودم ازدواج کرد در دوران نامزدیشون همسرش باوجوداینکه نمازمیخوندودربیرون ازخونه باحجاب بودولی توخونه ما اصلارعایت نوع پوشش ورفتارهای زناشویی اش رو نمیکردوچون محیط خونه ما اونطوری نبوده من خجالت میکشیدم بخصوص زمانیکه مادروپدرم مهمونی بودن من مجبورمیشدم تواتاقم باشم تا اونا برن یالااقل پدراینا بیان من این حرفهارو بعدی سال ب مامانم گفتم خعلی ناراحت شدو باعث بحث بین مادروبرادرم شد ازاونوقت ک دوسال میگذره الان برادرم اینا طبقه بالای ما زندگی میکنن چندبارتاحالا متاسفانه متوجه فالگوش وایسادن همسربرادرم پشت درخونمون شدم( مثلاازدانشگاه میومدم ک درحیاط روبازکردم دیدم صدای حرف زدن مامانم اینا میاداونم پشت در وایساده گوش میده متوجه منم نشده منم برگشتم بیرون از خونه) ولی من ب مادرم نگفتم ک من دیدم واقعا ناراحتم وعاجزنمیتونم مثل همیشه باهاش رفتارکنم وناخوداگاه وقتی میبینمش رفتارم سرد میشه وفقط درحدسلامو علیک باهاش حرف میزنم مامانم میگه چرا اخم وتخم میکنی اینا ولی بهش نگفتم چون عمیقا ناراحت میشه ازطرفی همسربرادرم چون اکثرا تو کارها کمک میکنه ب مادرم درظاهررفتارش خوبه واس همین ب برادرمم نمیتونم بگم باید ب قول گفتنی باسیاست حل کنم ولی توانایی کنترل رفتارسردم رو ندارم چیکار کنم ؟؟واقعا اذیت میشم ک میفهمم همه حرفهای خصوصی مارو میشنوه ومن باید با صدای خعلی اروم همیشه حرف بزنم تا مبادا حرفامونو نشنوه لطفا کمک کنین دوستان ممنونم ازتون.