دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
سلام.ما يكسال هست كه زندگي مشتركمون رو شروع كرديم.همسرم دلبستگي شديدي به خانوادش داره.بعضي وقتا تو خونه منو با اسم مامانش صدا ميكنه و ميگه مامان بعضي وقتا هم با اسم خواهرزادش.كلافه شدم.در طول روز اينقد كه با اونا تماس ميگيره و بهشون فكر ميكنه با من در تماس نيست.هنوز نتونسته قبول كنه كه متاهل شده و خيلي وقتا به جاي كلمه ما از من استفاده ميكنه مثل اينكه من تو راهم دارم ميام در حالي كه ما هر دو با هم داريم ميريم انگار كه نه انگار من وجود دارم.البته خيلي با احساسه و ميگه منو خيلي دوست داره ولي اين رفتاراش منو خيلي اذيت ميكنه.من خيلي آرومم و اهل تنش نيستم واسه همين هميشه سكوت ميكنم.
ولي اهل بريدنم وقتي ببرم بد جور دل ميكنم و ميرم. دوستام گفتن زودتر بچه دار شو چون خيلي همسرم بچه دوست داره.واسه همين موضوع گذاشتم بچه دار شم الان دو ماهه باردارم ولي وجودمو سرتاسر ترس گرفته.خيلي ميترسم از اينكه يه بچه هم اين وسط آسيب ببينه.به نظر شما بايد چكار كنم؟
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
سلام خب با همسرتون صحبت کنید و بهشون بگید که از این کارت نارحتم،البته یه جوری توضیح بدین که فکر نکنه میخواین ایشونو از خونواده ش جدا کنین
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
سعید62
سلام
همسرتان تا حالا دور از خانواده شان بوده یا نه؟
وابستگی بیش از حدشان به خانواده نشان دهنده عدم استقلال فکری ایشان هست در اصطلاح عوام به این افراد بچه ننه می گویند اینکه فقط با صحبت کردن درست بشود که امکانش خیلی کمه. چون این همه سال این وابستگی به وجود امده ولی در سن نوجوانی که باید کم کم یک نفر استقلال شخصیتش را بدست آورد به خاطر مراقبت بیش از حد والدین ایشان نتوانسته اند به استقلال شخصیت برسند بهتر هستش با همسرتان پیش یک روانشناس حاذق بروید تا طی یک فرآیند و با کمک شما همسرتان بتواند به استقلال شخصیت برسد یک ذره حوصله و صبر میخواهد با شوهرتان همراهی کنید تا بتواند مستقل از خانواده تصمیم بگیرد
به نظر من بچه ننه بودن خیلی فرق می کنه و اصلا واژه جالبی نیست که بکار برید البته خیلی معذرت میخوام،برای این گفتم که با همسرشون صحبت کنن چون شاید همسرشون متوجه نباشه که داره زیاده روی میکنه
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
سلام
به نظرم جزئیات دیگه ای مثل سن، اینکه فرزند چندم هستین هر کدوم و میزان تحصیلات و شناخت ها میگفتین بهتر بود
اما فکر می کنم بهتر بود نظر یه مشاور رو بپرسین تا اینکه به گفته ی دوستاتون تصمیم گرفتین بچه دار شدین
اینکه بعضی اخلاق هاشون که شما رو با خودشون همراهی نمیکنن توی گفته هاشون خب ناراحت کننده است
تا حالا در این مورد باهاشون حرف زدین؟
بهشون بگید که این رفتارهاشون خیلی شما رو ناراحت میکنه
من شنیدم بچه هایی که بیشتر از دو سال شیر میخورن وقتی بزرگ میشن آدم هایی وابسته ای بار میان
من این مورد دیدم توی شخصیت همسر برادرم که تا 5 سالگی شیر خورده و توی رفتن به مدرسه هم به خاطر وابستگی بهش سخت گذشته و یک سال دیرتر رفته
الان هم وابسته هست وقتی برادرم این ها روئ مطرح میکرد من میگفتم بهتره بیشتر بهش محبت کنی که بیشتر به سمت تو بیاد
میتونین این مورد رو هم امتحان کنین ، بیشنر بهشون محبت کنین و باهاشون حرف بزنین که متوجه بشن این رفتارهاشون باعث آزردگی خاطر شما میشه
ولی خب آدم هم خودش بخواد میتونه تلاش کنه و تغییر بده رفتارهاشو
یه مدت هم بگذره شاید به مرور کمتر بشه
بهتر هست به یه مشاور مراجعه کنید که بتونید بهتر و دقیق تر کمک بگیرید
چون باید خیلی چیزارو بررسی کرد که ریشه ی این وابستگی پیدا بشه
در هر صورت امیدوارم براتون به خوبی حل بشه.
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
ممنونم از راهنمايي همه ي دوستان
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
یلدا 25
سلام
به نظرم جزئیات دیگه ای مثل سن، اینکه فرزند چندم هستین هر کدوم و میزان تحصیلات و شناخت ها میگفتین بهتر بود
اما فکر می کنم بهتر بود نظر یه مشاور رو بپرسین تا اینکه به گفته ی دوستاتون تصمیم گرفتین بچه دار شدین
اینکه بعضی اخلاق هاشون که شما رو با خودشون همراهی نمیکنن توی گفته هاشون خب ناراحت کننده است
تا حالا در این مورد باهاشون حرف زدین؟
بهشون بگید که این رفتارهاشون خیلی شما رو ناراحت میکنه
من شنیدم بچه هایی که بیشتر از دو سال شیر میخورن وقتی بزرگ میشن آدم هایی وابسته ای بار میان
من این مورد دیدم توی شخصیت همسر برادرم که تا 5 سالگی شیر خورده و توی رفتن به مدرسه هم به خاطر وابستگی بهش سخت گذشته و یک سال دیرتر رفته
الان هم وابسته هست وقتی برادرم این ها روئ مطرح میکرد من میگفتم بهتره بیشتر بهش محبت کنی که بیشتر به سمت تو بیاد
میتونین این مورد رو هم امتحان کنین ، بیشنر بهشون محبت کنین و باهاشون حرف بزنین که متوجه بشن این رفتارهاشون باعث آزردگی خاطر شما میشه
ولی خب آدم هم خودش بخواد میتونه تلاش کنه و تغییر بده رفتارهاشو
یه مدت هم بگذره شاید به مرور کمتر بشه
بهتر هست به یه مشاور مراجعه کنید که بتونید بهتر و دقیق تر کمک بگیرید
چون باید خیلی چیزارو بررسی کرد که ریشه ی این وابستگی پیدا بشه
در هر صورت امیدوارم براتون به خوبی حل بشه.
ممنونم از اينكه وقت گذاشتيد و با حوصله جواب داديد.همسرم فرزند سوم خانواده هست32 سال سنش هست و مدركش دكتراي مكانيكه . بخاطر موقعيت شغليش هر دو هفته يكبار ميتونه خونوادشو ببينه.با شناختي كه من قبل از ازدواج ازش داشتم وابستگيش خيلي كمتر بود البته نميشه بگم وابسته چون الان هم وابسته نيست بيشتر دلبسته هست و خانوادش در هر تصميمي كه ميخان بگيرن بايد همسر من تصميم نهايي رو بگيره بيشتر اونها وابسته هستن به همسرم. در مورد چند مورد هم كه منو به اسم اونا صدا كرده با شوخي و طعنه بهش گفتم كه ازش ناراحت شدم و ديگه تكرار نكنه ولي مشكل من ذهنش هست كه همش درگير مسائل اوناست.ميترسم از اينكه بخام بهش گير بدم و تنش به زندگيم وارد بشه.خداييش خانواده بدي نداره به من احترام ميذارن منم نميتونم باهاشون بد باشم.تمام اميدم به اينه كه اين فسقل بياد و ذهنش رو به خودش درگير كنه
پاسخ : دلبستگي بيش از حد همسر به خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
leila.ban
ممنونم از اينكه وقت گذاشتيد و با حوصله جواب داديد.همسرم فرزند سوم خانواده هست32 سال سنش هست و مدركش دكتراي مكانيكه . بخاطر موقعيت شغليش هر دو هفته يكبار ميتونه خونوادشو ببينه.با شناختي كه من قبل از ازدواج ازش داشتم وابستگيش خيلي كمتر بود البته نميشه بگم وابسته چون الان هم وابسته نيست بيشتر دلبسته هست و خانوادش در هر تصميمي كه ميخان بگيرن بايد همسر من تصميم نهايي رو بگيره بيشتر اونها وابسته هستن به همسرم. در مورد چند مورد هم كه منو به اسم اونا صدا كرده با شوخي و طعنه بهش گفتم كه ازش ناراحت شدم و ديگه تكرار نكنه ولي مشكل من ذهنش هست كه همش درگير مسائل اوناست.ميترسم از اينكه بخام بهش گير بدم و تنش به زندگيم وارد بشه.خداييش خانواده بدي نداره به من احترام ميذارن منم نميتونم باهاشون بد باشم.تمام اميدم به اينه كه اين فسقل بياد و ذهنش رو به خودش درگير كنه
خواهش می کنم
فکر می کنم تا حدودی بتونم شما رو درک کنم، البته نه در جایگاه همسر
خونواده ی من هم تا حدودی وابسته و دلبسته هستن و الان که دو تا از برادرهام متاهل هستن
ما بخوایم تصمیمی بگیریم برادرهامم توی جریان هستن یعنی خودشون هم انتظار دارند ما همیشه باهاشون مشورت کنیم
گاهی هم چیزی پیش بیاد خودشون بدون همسراشون میان خونه و سعی میکنن تو حل مسئله کمک کنن
ولی خب نباید این ها جنبه ی افراطی داشته باشه
مثلا گاهی برادرهای من میان خونه ی ما و موقع ناهار یا شام هست، مادرم تعارف میکنه
من میگم بهتره زودتر برن خونه ی خودشون الان همسراشون منتظرشون هستند
دیگه خودش هم متوجه این موضوع هست
اما اگه تا یه حد معمول باشه خب نباید مشکل زیادی باشه
فکر می کنم شما بتونید با افزایش محبتتون به همسرتون ایشون رو به سمت خودتون بیشتر جذب کنین
اعتدال رو اگه بشه برقرار کرد خیلی خوب هست
هر کسی در جایگاه خودش حائذ اهمیت هست چه همسر، چه والدین و خونواده
به هر حال نباید انتظار داشته باشیم وقتی با کسی ازدواج می کنیم ارتباطش با خونواده ی پدریش خیلی کم باشه
گاهی این ارتباط بنا به دلایلی بیشتر از معمول میشه که باید سعی کرد معتدلش کرد
چون به هر حال اون ها هم از فرزندشون انتظار دارند تو تصمیماتشون کمکشون کنه.
در عین حال باید بتونن اون توازن رو برقرار کنن که نه سیخ بسوزه نه کباب
اگه میتونید به یه مشاور مراجعه کنین که یه مقدار همسرتون متوجه امر بشن و سعی کنن افراط نداشته باشند
بابت کوچولوتون هم تبریک میگم
امیدوارم با اومدنش زندگیتون رو غرق صمیمیت و شادی کنه
ان شاالله به زودی براتون حل بشه
شما هم زیاد فکرتونو درگیر مسائل نکنید و به فکر سلامتی خودتون و اون فرشته ی کوچولو باشید.
با آرزوی یه زندگی آروم و شاد.