نوشته اصلی توسط
ماهبانو
سلام. 13 ساله ازدواج کردم و الان 27سالمه و 2تا دختر دارم یکی 5 و یکی 3ساله.
شوهرم مرد مهربانی است و خصلت های خوب زیاد دارد که به فکر خانوادشه و اهل کاره ..
اما یه سری اخلاقاش هست که بعد از این همه سال منو آزار میده و تحملش برام سخت و سخت تر میشه. اون بیش از اندازه به فکر اینده است با این که هم خونه و هم ماشین داریم اون استاد دانشگاه هست و من هم معلم هستم باز هم دنبال کار دیگه هست که اگر یه روزی از کار بیکار شد یه کار دیگه داشته باشه ..
همش در حال قناعته و حتی تو سفر هم من باید ارزانترین غذا و ارزانترین هتل را انتخاب کنم... توی راه باید انتقدر تشنگی بکشیم تا به آب سردکن برسیم ، حاظر نیست که برای بچه هاش هم آب بخره. از لباس و وضع ظاهرش که نگم .هنوز تا به حال برای خودش یه لباس نخریده هر چی که داره من به اجبار براش گرفتم و ازش خواستم که بپوشه اصلا به خودش نمیرسه و با اینکه هزار تا عطر براش میگیرم همیشه بوی گندش حالم را بهم میزنه ...تا مجبورش نکنم موها و ریشش رو کوتاه نمیکنه.
کوچه بازاری صحبت میکنه و اصلا رعایت شأن جمع را نمیکنه
قبلا از اینکه با شوهرم بیرون برم افتخار میکردم اما اون روز به روز بدتر و بدتر میشه و حتی از اینکه بگم این شوهرمه شرم میکنم .. اط وضع ظاهر گرفته تا طرز صحبت کردن هر روز بدتر و بدتر میشه ... طوری که مورد تمسخر خانواده خودش و برادارن من میشه و من از وضع خسته شدم .
چندین سال است که سعی کردم تغییرش دهم با زبان خوش ، مهربانی ، قهر ،دعوا .... اما بی فایده است چند روز خوب میشه و دوباره یاد ش میره
تا یکی دوسال اخیر خیلی محبت میکرد و ابراز علاقه میکرد اما این حرفها هم تموم شده و تبدیل به موجودی بذام شده که حس تنفر دارم و مجبورم به خاطر دخترام باهاش زندگی کنم تا بمیرم
خیلی افسرده شدم و دائم در حال گریه و ناله هستم
لطفا منو راهنمایی کنید