سلام من 25 سالمه و 6 ساله که یه رابطه عاشقانه با پسر مورد علاقم به قصد ازدواج داشتیم بعد از شیش سال و جور شدن شرایط حالا پا پیش گذاشته برا خاستگاری مامانش اول با موافقت اومد جلو مراحل اول خواستگاری ولی حالا پا کرده تو ی کفش ک من موافق نیستم ب این ازدواجحاله خوبی ندارم انگار زندگیمو دارن ازم میگیرن من نمیدونم چجوری باید تریف هر کاری ک بشه حاضرم انجام بدم تا رضایش کنم حتی یباری هم با خودم حرف زده التماسش کردم گریه کردم ک رضایت بده ولی بدتر لج کرده شما راهنماییم کنید چیکار کنم تا راضی بشه حتی خوده پسرشونم قهر کرده باهاشون ولی بازم هیچ