نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: ترک خانواده و نگرانی فوت پدر

1357
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26477
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    ترک خانواده و نگرانی فوت پدر

    سلام

    من خیلی دلم گرفته بود گفتم حرفم رو با دیگران بزنم حرفای اونا رو بشنوم راستش اینقدر اشک میریزم این روز ها که دیگه مغزم از کار افتاده

    من ۲۹ سالمه وقتی ۲۲ سالم بود خانوادم رو به خاطر بد رفتاری های پدرم و دخالت های بیش از اندازه مادرم تو زندگیم ترک کردم که ای کاش نمیکردم و میموندم مشکلات رو حل میکردم به جای فرار از همه چیز ای کاااااااااااااااااااش

    مادر من زنگ میزد به دوست دختر من که شماره پدرش رو بگیره بره واسه من خواستگاری بعد من این قضیه رو از زبون دوست دخترم میشنیدم و روحم هم خبر نداشت چی داره میگه تو همه چیز من دخالت میکرد و همیشه سعی میکرد من رو کنترل کنه
    پدر من از بچگی با ما خیلی وقت ها بدرفتاری میکرد و همیشه آدم عصبی ای بود و ما رو توی بچگی خیلی کتک میزد خونه ما همیشه پادگان بود

    ما هیچ وقت شرایط مالی خوبی نداشتیم و همیشه این مساله یک سر همه دعوا ها توی خونه ی ما بود

    یکی از چیزایی که تو زندگیم برام خیلی عقده بزرگی درست کرده بود این بود که من با اینکه رتبه برتر المپیاد کامپیوتر بودم و جز رتبه های برتر کنکور ولی نتونستم به خاطر مشکلات مالیم به درسم برسم و مجبور شدم شروع به کار کردن کنم چون از درس خوندن پولی در نمی اومد و من واقعا به پول نیاز داشتم این خیلی همیشه بم فشار آورده که خانوادم هم هیچ وقت واسشون مهم نبود تلاش بکنن تا من به جایی برسم

    من وقتی ۲۲ سالم بود یک تقی به تو توقی خورده بود و تونسته بودم درآمد ۱۵ میلیون تومن در ماه داشته باشم اون موقع دلار ۹۰۰ تومان بود
    این مال وقتیه که من حداکثر ۳۰ هزار تومان پول تو جیبی ماهیانه میگرفتم

    من رفتم و زندگیم رو تنها شروع کردم و رابطه ام رو با خانواده ام به طور کامل قطع کردم (تا الان که ۲۹ سالمه) گذشت و گذشت تا بعد این تحریم ها کار من زمین خورد هر روز شرایط بدتر میشد بدتر و بدتر من هم هرچی دست و پا میزدم هیچ فایده ای نداشت
    راستش خیلی برام سخت بود که بعد اون همه اعتباری که داشتم مردم بفهمن به چه روزی افتادم واسه همین همیشه صورتم رو با سیلی سرخ نگه میداشتم و خانواده ام هم فکر میکردن من هر روز پول دار تر و پول دار تر میشم
    تا اینکه توی این یک سال گذشته به روزی افتادم که خیلی وقت ها به خوردن نون خالی قناعت میکردم تا بتونم پول اجاره ماهیانه ام رو جور کنم و با صاحب خونه به مشکل نخورم که مبادا کسی بفهمه من چقدر بدبخت شدم


    حالا داستان اصلی من از اینجا شروع میشه:

    من الان دارم یک کاری راه میندازم و تا ۲ ماه دیگه به پول میرسه و میتونم درآمد خوبی ازش داشته باشم و برگردم به روزای خوبم ولی متاسفانه بهم خبر رسیده که پدرم حداکثر تا ۳ ماه دیگه زنده نیست

    این ۲-۳ سال آخر دلم میخواست به یک جایی برسم و برگردم پیششون و دستشون رو بگیرم و کاری کنم بم افتخار کنن ببینن پسرشون کسی شده
    ولی از طرفی هم با شرایط الانم دلم نمیخاد من و ببینن چون سریع میفهمن به چه روزی افتادم
    دلم نمیخاد پدر این روزای آخر عمرش من رو اینجوری ببینه حالا که بیشتر از ۶ سال هست که من رو ندیده

    دلم میخواست برگردم پیشش براش یک پرستار بگیرم هر کاری میتونم بکنم این روزای آخر بش خوش بگذره ببینه پسرش کسی شده ولی چرا اینجوری شد ((((((((((((
    روی اینکه برگردم خونه در حالی که حتی پول اتوبوس تا شهرمون رو نمیتونم جور کنم ندارم فقط کسی که توی این شرایط من گیر کرده باشه میدونه من چه حسی دارم


    از شما میخوام برام دعا کنید خدا یک فرصت دوباره بم بده دعا کنید پدرم تا حداقل ۱ سال دیگه زنده بمونه

    من تو زندگیم فقط ۲ بار از خدا کار بزرگ یا معجزه خواستم و هر ۲ بار هم بم داده البته این مال ۶-۷ سال پیشه
    این بار هم میخوام ولی میترسم اگه این بار خدا کاری برام نکنه چون ۶-۷ ساله هیچ یادی ازش نکردم و پدرم فوت کنه بدونه اینکه قبل از فوتش من رو ببینه وااااااااااااااااااااااای خدا دلم میخاد نبودم ((((((((((((((((((((((((((((((

    به خدا این روزا بعد فهمیدن این قضیه کارم شده برم حموم زیر دوش بشینم و گریه کنم ((((((((((((((

    ترو خدا دعا کنید پدرم تا ۱ سال دیگه زنده بمونه من باید قبل از رفتنش ببینمش نمیخوام وقتی برم ببینمش که بینمون یک دیوار سنگیه ((((((((((((((((((((((

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    دوست عزیز متاسفم به خاطر شرایطی که توش هستید .

    ولی اینو بدونید عمر دست خداست ، هیچکس نمیتونه بگه یه نفر تا 2 ماه دیگه زندست یا تا کی قراره عمرش به دنیا باشه .

    پدر شما هم ان شالله که حالا حالا ها سایش بالا سرتون باشه .

    ولی چرا میگید اگه برم حال و روزمو میبیننو میفهمن بدبخت شدم ?!?!?! قرار نیست چیزی بهشون بگید ... شما در اسرع وقت برید یه سری به پدرتون بزنید بعد برگردید سر کارو زندگیتون تا اوضاعتون روبراه شد ( به قول خودتون 2 ماه دیگه کارتون به ثمر میرسه ) بعد دست پر برگردید پیش خانوادتون .

    ان شالله پدرتون عمرش به دنیا باشه و سربلندیه شمارو ببینه

  3. 3 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24128
    نوشته ها
    324
    تشکـر
    833
    تشکر شده 325 بار در 198 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    چرا اخه فقط 2 ماه زنده هستش؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    خیلییییی اشتباه میکنی خیلییییییییی. ....خیلیییییی فقط بخاطر شرایطی که داری نمیخوای بری پیش بابات

    حالا نمیفهمی ولی وقتی از دستش دادی فقط حسرت میخوری


    ایمان خیلی از بیماری هارو شفا داده از کجا معلوم وقتی پدرت تورو دید امیدش به زندگی چند برابر نشه ؟؟؟؟



    برو حتما حتما بابات رو ببین تا هستش قدرش و بدون هرررچقدر بهت زده باشه خارت کرده بازم پدرته! !!


    پس تا دیر نشده برو ببینش
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25833
    نوشته ها
    177
    تشکـر
    19
    تشکر شده 117 بار در 84 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    من زیاد با پدرم رابطه خوبی ندارم تا درکت کنم اما همیشه یه روی خوش و انرژی بالا میتونه خیلی بهتر و بیشتر از پول زیاد مادر و پدرت رو خوشحال کنه

    چرا مسئله رو برای خودت پیچیده میکنی؟! بازار بالا پایین داره دیگه! توهم تا دو سه ماه دیگه گفتی وضعت خوب میشه دیگه گریه کردن زیر دوش حموم نداره!!

    میتونی برگردی و بگی کل سرمایتو توی بانک های خارج کشور بلوکه شده و برات نامه اومده تا 2ماه آینده کل پولت بر میگرده، تا اون موقع که پول خوبی دستت میاد فکر میکنم حد اقل پدرت غصه ی ورشکست شدنت رو نخوره دیگه

    اما بنظرم حتی اگر بجای پرستار گرفتن همین 2ماه آخری خودت پرستاریشون رو انجام بدی هم پدرت خوشحال میشه، هم نیازی به دروغ نیست ( البته دروغش مصلحته ) هم اینکه هوای جیبتو بیشتر داری

    اگر واقعا نیاز به پول داری قطعا اونقدر اعتبار داری که یه وام 10 میلیونی بگیری و خرجشون کنی، بعدش که درامدت قراره بره بالا پسش بده

    اما گرفتن دست پدر و مادر باید از همون شروع درامدت میبود نه الان که هیچی نداری اونارو درک کنی که چی میکشن از نداری، یه میلیاردر هیچوقت درد یه گدا رو نمیفهمه

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    فکر نمیکنم پدر شما توی این شرایط به چیزی غیر از وجود خودتون احتیاج داشته باشه

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3968
    نوشته ها
    450
    تشکـر
    929
    تشکر شده 488 بار در 253 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    پیش بینی اینکه یه انسان چقدر زندست به این دقت، بیشتر تو فیلم ها اتفاق میفته.
    بجای این فکر ها بر گرد پیششون.
    بجای پرستار گرفتن خودت بهش خدمت کن . نه بخاطر اون، بخاطر خودت.
    اونایی که خدمت کردن به پدر مادرشون، بعد از اینکه از دست دادنشون، حسرت میخورن که چرا بیشتر خدمت نکردن. تو که اصلا پیششون نبودی حال خوشی نخواهی داشت

  9. کاربران زیر از hamidrm بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    دوستان این تاپیک قدیمیه .

    شش ماه از تاریخ این تاپیک میگذره .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  11. کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3968
    نوشته ها
    450
    تشکـر
    929
    تشکر شده 488 بار در 253 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شاید کمتر از ۲ ماه دیگه فرصت دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    دوستان این تاپیک قدیمیه .

    شش ماه از تاریخ این تاپیک میگذره .
    تاریخی که پست اول داره برای دو ماه و نیم پیشه
    طبق پیش بینی 15 روز دیگه پدر ایشون زنده هستن

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نظر دخترا درباره ی فوت جابو فوت فتیش
    توسط Kash در انجمن بیماری همسر
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 10-25-2021, 07:18 AM
  2. عاشق نامزدم بودم و فوت کرد و ناامیدم
    توسط نیلی جون در انجمن خودکشی، ناامیدی و یاس
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 09-29-2021, 10:18 PM
  3. تفاوت فرهنگی
    توسط Misknd در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 07-20-2016, 04:13 AM
  4. دلایل سکوت برف
    توسط پریماه. در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 05-05-2015, 11:55 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد