با سلام
نمیدونم تا ب حال چند ادم ب ته رسیده رو ب زندگی امیدوار کردن اینجا اما میخام از همینجا
از بیرون شهر صداموب گوش تک تک کسایی ک میخونن این پست رو برسونم
خسته شدم ۲۰ سالمه و برای ادامه زندگی انگیزه ندارم چرا چون پدر و مادرم بهم مشکوکن الان سه ساله ک از رابطخ من با دوست پسرم میگذرخ و توبه کردم اما هنوز ک هنوزه بهم اعتماد ندارن من بهشون حق میدم اما ن دیگه سه سال برای اعتماد مجدد زمان خوبیه و سعی کردم تو این مدت بهشون بفهمونم عوض شدم و روی قولم هستم
مشکلات من از وقتی کلید خورد ک خالم زیر گوش مامانم نشست و وز وز کرد و هرچی تلاش میکردم و ضایع میکرد پدرمو بهم مشکوک کرد مادرمم همینطور ی دختر ب سن من الان باید تو اوج جوونی و غرور باشه و عزیز بابا اما من نه ی لدمی ام ک خانوادم برام بپا گذاشتن ک هرجای این شهر لعنتی میرم هست نمیزاره ی جا میرم راحت باشم با دوستمم ک میرم تعقیبم میکنه ب ته رسیدم واقعا زندگی ب چ قیمت مگه راحت کردن خودم چقد کار داره بخدا هیچ اما دیگه راحت میشم از این زندگی کوفتی ک هررررجا میرم باید نگاه مادرمو پدرمو ببینم یا اون اقاهه
دوستای عزیز التماس میکنم منه دختر منه ایرانی منه شیعه ب ته رسیدم ب خدا حق من این نیست من عوض شدم منتها کسی نمیبینه کسی صدامو نمیشنوه
فک میکنم اثبات بی گناهی من با اتمام زندگیم ب دست خودمه......