سلام من حدود دو ماهه ک عقد کردم مشکلم اینه که خیلی وقتا حرفی که به شوهرم میزنم رو میفهمم برادرشوهر و جاریم خبر دارند. البته نمیشه گفت ک از تصمیمات خیلی مهم بوده چون حرفایی که خبر دارند خیلی مهم نیست ولی من همش با شوهرم سر این مساله بحث دارم و همش بهش میگم همین چیزای کوچیک باعث میشه فردا به خودشون اجازه بدم تو مسائل مهممون نظر بدن و دخالت کنند. راستش من خودم اخلاقم طوری که اصلا نه اهل نظر دادن درباره زندگی کسی هستم نه اهل غیبت و بدگویی و از طرفی هم دلم نمیخواد کسی کوچکترین نظری درباره خودمو زندگیم بده چون باخودم میگم من سرم تو لاک خودمه بقیه هم سرشون تو لاک خودشون باشه. شوهرم میگه حرف مهمی نبوده ک دومستن یا ندونستن اونا مشکلی پیش بیاره منم میدونم مهم نبوده این حرفایی که برادرشوهرم میدونه ولی همش با خودم میگم که شاید بعدا فکر کنن میتونن تو مسائل اصلیمون دخالت کنند . البته ظاهرا تو این دو ماه که عروسشون شدم خانواده شوهرم خیییییلی خوب و مهربونن حتی جاری هام هم من بدی ازشون ندیدم. ولی اینقد دوروبرم از جاری و مادرشوهر بد شنیدم ک خودمم میترسم چون همه میگن حتی اگه خییییلی خوب هم باشند زیاد باهاشون صمیمی نشو خصوصا با جاری........