نمایش نتایج: از 1 به 21 از 21

موضوع: عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

2943
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    درود
    بنده کمی مشکلم پیچیده است بنابراین سعی میکنم به صورت کلی مسائل رو شرح بدم و زیاد طولش ندم . ممنون میشم از اینکه زمان خود را بذارین و بخونید و راهنماییم کنیم چه کنم ؟
    من خانومم و 24 سال دارم . 5 سال پیش با فردی اشنا شدم که اکنون زن و شوهر می باشیم. قبل از این 5 سال با فردی دیگر اشنا شده بودن که مرد بودن و متاهل بنابراین به محض فهمیدن اینکه ایشون متاهل هستند سعی کردم جدا شم و طول کشید و خسته و افسردگی ( از بچگی افسردگی های گاه گاه دارم که میاد سراغم به دلایل متفاوتی ) شدید گرفتم و اما بالاخره موفق شدم . ایشون همکارم بودن و به شدت علاقه به کارشون داشتند به نحوی که بنده هم به شدت به کارم و تحصیلم علاقه مند شده بودم و در تحصیل درجه 1 بودم . عضو ده درصد اول دانشجویان ممتاز ایران بودم . تمامی کنکور ها رو اعم از کارشناسی و ارشد بدون کنکور در دانشگاه خوب قبول شدم . ولی ایشون متاهل بودند و من .. خلاصه تموم شد . اولین دوستی ام هم بود و رابطه مون هم بیشتر به صورت شوخی کردن و قلقلک دادن و بغل اینا بود نهایتش بوس بود ! نمیخام بازش کنم یک کلی گفتم فقط. پس از 5 6 ماه در یک انجمن حمایت از حیوانات که فعالیت میکردم با پسری آشنا شدم که گاهی با هم دردو دل میکردیم . اینطوری دوستی منو همسرم اغاز شد . ایشون خیلی مرد خوبی اند . دو سال از خودم کوچکترن و مشغول به کارن رو مستقل از خانواده شون هستن . من کلن محترمانه برخورد میکنم چه با خانواده ام چه با دوستان و چه با همسرم . الان یک شیش ماهی هست کمی بی احترامی میکنیم به هم . که ازین قضیه ناراحت هستم اما دست خودم نیست . ایشون به من حسودی میکنن بنده به ایشون حسودی میکنم . نگران هم میشیم و غیره .
    اینو میدونم که همو دوست داریم و رابطه مون دو طرفه است . البته یک خورده مشکلات اقتصادی داریم که کم تاثیر نیست در دعوا ها و بحث هامون . اهان اینم بگم که اصولن دعوا میشه اون لحظه سکوت میکنیم و یک زمانی رو مختص این میذاریم که دربارش حرف بزنیم و بحث میکنیم و آخرش یک نتیجه گیری میکنیم . که متاسفانه در این شی ماهه اخیر که کمی بی احترامی میکنیم به هم ، این نتیجه گیری هایی که میکنیم دیگه دائمی نمیمونه و دوباره یک دعوای تکراری میکنیم .
    از نظر من زندگی ادما یک طول داره ( که شامل منطق میشه درس و تحصیل و کار و هدف اینا ) یک عرض داره که شامل احساسات میشه ( هیجانات ، سرگرمی ، لذت ها و ... ) .
    من دانشجوی ارشد هستم و به نحوی دارم درسو تموم میکنم . هر ترم هم معدلم بالای 18 می بود . تا اینکه این ترم گذشته رو مشروط شدم !
    دلیلش را خودم فکر کردم خب دلیل های متنوعی داره اما بیشترین دلیلی که هست اینه که الان کسی که کل ذهن منو درگیر خودش کرده یعنی همسرم و با ایشون زندگی میکنم به نحوی نیمی از من شده اند .. ترک تحصیل کردند و صرفن مشغول به کار شدند و از دانشگاه بیزارند. و دیپلمه هستن . به نظرم این باعث میشه که من هم به تدریج سرعت طول زندگیم کاهش پیدا کنه و اینو هم به صورت مطمئن میگم من تا قبل از ایشون عرض زندگی نداشتم اصلن ! و یا شاید خیلی کم بود . اما طول زندگیم خیلی سرعت بالایی داشت . از زمانی که با ایشون آشنا شدم و وارد رابطه شدم عرض زندگی به شدت افزایش یافته اما طول زندگیم داره متوقف میشه که این موضوع کاملن با هدف من از زندگی تناقض داره . نگران هستم که باید چیکار کنم؟ از ایشون جدا بشم؟ دارن باعث افت در زندگی و سقوطم میشن . سعی کردم که به تحصیل دعوتشون کنم اما فایده ای نداره حتا سربازیشم داره غیبت میخوره اوضاع اقتصادی هم طوریست که سربازی بروند هم خودشان تلف میشوند هم بنده ! و معافیت هم نمیدن .
    البته یک سری مشکلات خلقی هم دارن ایشون که هم مشاور میریم هم دارو میخورن که در حالت تعادل قرار دارد . قبل از اینکه با بنده اشنا بشن هم یک مدت خیلی کوتاه زیر یک ماه حشیش میکشیدن !
    شخصیت بسیار خوبی دارن اما خلق شون بالا پایین داره که موجب شده خلق منم بالا پایین دار باشه . نوعی سرایت کرده به خاطر علاقه ی عاطفی بین مون . مدتی هست از افسردگی رنج میبریم هر دومون و من بیشتر چون من دارو نمیخورم که مانیک ام کنه.

    خیلی ممنون ازینکه وقت گذاشتین و این مشکل رو خوندین . ممنون میشم راهنماییم کنین چیکار کنم؟ همو دوست داریم اما منطقی نیست . داریم باعث آزار هم میشیم . و من دارم افت شدیدی میکنم . چه در روابط ام چه در تحصیل ام چه در رابطه با خانواده ام .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6140
    نوشته ها
    244
    تشکـر
    159
    تشکر شده 386 بار در 165 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    شما چقدر ادعا کردین !!!!

    من فکر میکنم تو زندگی زناشویی هم این معدل 18_19 و روابط اجتماعیو .... میزنین تو سر شوهرتون که بنده خدا افسرده شده......

    چقدر واسش وقت گذاشتین تا مشکلاتشو حل کنه ؟با این شرایط که از شما کوچکتر هم هستش ؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    وقت زیاد گذاشتم . اتفاقن اصلن تاکنون تو سرش نزدم بابت تحصیلش .
    مثلن برای اینکه بره دانشگاه بهش گفتم : ببین داره سربازیت غیبت میخوره بعدن کارت سخت تر میشه بیا و برو یک دانشگاه علمی کاربردی فقط یک رشته هر چی که دوست داری اسم بنویس ، اصلن نرو سرکلاس دوست نداری . موقع امتحانات هم من بهت درس میدم یک شب بخون برو امتحان بده . فقط برای این میگم که غیبت نخوری از وظیفه ات زمان بگیری . تا وقتی یک خورده وضعمون بهتر بشه

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    همه بهم میگن جدا شو واسه همین افتاده تو ذهنم نکنه دارم اشتباه میکنم که زندگی میکنم؟

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    یک چیزی که هست در مورد معدل بالا بودن یک نفر ، همه برداشت دارن که اون شخص خیلی خودخواهه . درسته خودخواهم ولی من تو مدرسه مشروط بودم ! تو مدرسه معدلم 13 12 به زور بود . چند بار نزدیک بوده اخراج شم . چیزی رو که دوست داشته باشم رو فقط مایه میذارم براش .

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11620
    نوشته ها
    35
    تشکـر
    22
    تشکر شده 34 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    مرد وزن در سختیها باید پیش هم باشن به همدیگه کمک کنن
    تو 5سال باهاش بودی وزندگی خوبی داشتی حالا شش ماهو تحمل نکردی
    بنظرم خودت خیلی مشکلو بزرگ کردی اگر واقعا عاشقش بودی بخاطر این چیزا زود به فکرجدایی نیفتادید (در قران چند بار خداوند از کلمه صبر گفته)درضمن گذشته ها گذشتست خیلی زوووم نکن به گذشته.دلیل نمیشه تحصیلاتشون کم باشه ادم خوبی وموفقی نیس بیا دکترا ومهندسای مملکتو ببین صد رحمت به یه بی سواد(البته نه همه به بعضیا برنخوره).گفتید که ایشون خیلی مرد خوبی اند به این زووووووووووم کن که کم پیدا میشه عزیزم کمممممممممم
    به زندگیت مثبت نگاه کن حتما خیلی چیزها داری که بقیه حسرتشو میخورن ولی ما حس نمیکنیم قدرشو نمیدونیم تا از دست بدیم
    این چیزهایی که گفتم نظر شخصی بندست امیدوارم که ناراحت نشی دوست عزیزموفق وموید باشی.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط amonh نمایش پست ها
    مرد وزن در سختیها باید پیش هم باشن به همدیگه کمک کنن
    تو 5سال باهاش بودی وزندگی خوبی داشتی حالا شش ماهو تحمل نکردی
    بنظرم خودت خیلی مشکلو بزرگ کردی اگر واقعا عاشقش بودی بخاطر این چیزا زود به فکرجدایی نیفتادید (در قران چند بار خداوند از کلمه صبر گفته)درضمن گذشته ها گذشتست خیلی زوووم نکن به گذشته.دلیل نمیشه تحصیلاتشون کم باشه ادم خوبی وموفقی نیس بیا دکترا ومهندسای مملکتو ببین صد رحمت به یه بی سواد(البته نه همه به بعضیا برنخوره).گفتید که ایشون خیلی مرد خوبی اند به این زووووووووووم کن که کم پیدا میشه عزیزم کمممممممممم
    به زندگیت مثبت نگاه کن حتما خیلی چیزها داری که بقیه حسرتشو میخورن ولی ما حس نمیکنیم قدرشو نمیدونیم تا از دست بدیم
    این چیزهایی که گفتم نظر شخصی بندست امیدوارم که ناراحت نشی دوست عزیزموفق وموید باشی.
    ممنون دوست عزیز بابت حرفاتون ، راستش ما 5 ساله از اول اشناییمون . زندگی با هم دیگه مون تازه شروع شده از شهریور ماه امسال . و خب از نظر صبر به نظرم خیلی مشکلات داشتیم تاکنون . خانواده ام میگن تا الان که هنوز زندگیتون شروع نشده این همه مشکل داشتین . چه انتظاری از بقیه زندگیت داری؟ کاش لااقل مشکل اقتصادی نداشتیم پیش دکتران خوب میرفتیم هر دومون .
    من نگران حال ایشونم هستم ، یک مدتی ایشون در بیمارستان روانی بستری بودن . یک مدت اعتیاد داشتن . یک مدت هر لحظه ممکن بود خودکشی کنن . مثلن پارسال من هر روز صبح از خواب بیدار میشدم باید مسیج میزدم ببینم زنده است یا خیر ؟!!! همیشه دلهره بود تو وجودم . خیلی حرف زدیم که دیگه خیلی ازینا رفع شده . اما .. نمیدونم دلهره است .

    و اینکه الان درسمو خراب کردم و از کارم اخراج شدم . کمی خانواده ام تحت فشارم گذاشتن .

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط MIMO نمایش پست ها
    درود
    بنده کمی مشکلم پیچیده است بنابراین سعی میکنم به صورت کلی مسائل رو شرح بدم و زیاد طولش ندم . ممنون میشم از اینکه زمان خود را بذارین و بخونید و راهنماییم کنیم چه کنم ؟
    من خانومم و 24 سال دارم . 5 سال پیش با فردی اشنا شدم که اکنون زن و شوهر می باشیم. قبل از این 5 سال با فردی دیگر اشنا شده بودن که مرد بودن و متاهل بنابراین به محض فهمیدن اینکه ایشون متاهل هستند سعی کردم جدا شم و طول کشید و خسته و افسردگی ( از بچگی افسردگی های گاه گاه دارم که میاد سراغم به دلایل متفاوتی ) شدید گرفتم و اما بالاخره موفق شدم . ایشون همکارم بودن و به شدت علاقه به کارشون داشتند به نحوی که بنده هم به شدت به کارم و تحصیلم علاقه مند شده بودم و در تحصیل درجه 1 بودم . عضو ده درصد اول دانشجویان ممتاز ایران بودم . تمامی کنکور ها رو اعم از کارشناسی و ارشد بدون کنکور در دانشگاه خوب قبول شدم . ولی ایشون متاهل بودند و من .. خلاصه تموم شد . اولین دوستی ام هم بود و رابطه مون هم بیشتر به صورت شوخی کردن و قلقلک دادن و بغل اینا بود نهایتش بوس بود ! نمیخام بازش کنم یک کلی گفتم فقط. پس از 5 6 ماه در یک انجمن حمایت از حیوانات که فعالیت میکردم با پسری آشنا شدم که گاهی با هم دردو دل میکردیم . اینطوری دوستی منو همسرم اغاز شد . ایشون خیلی مرد خوبی اند . دو سال از خودم کوچکترن و مشغول به کارن رو مستقل از خانواده شون هستن . من کلن محترمانه برخورد میکنم چه با خانواده ام چه با دوستان و چه با همسرم . الان یک شیش ماهی هست کمی بی احترامی میکنیم به هم . که ازین قضیه ناراحت هستم اما دست خودم نیست . ایشون به من حسودی میکنن بنده به ایشون حسودی میکنم . نگران هم میشیم و غیره .
    اینو میدونم که همو دوست داریم و رابطه مون دو طرفه است . البته یک خورده مشکلات اقتصادی داریم که کم تاثیر نیست در دعوا ها و بحث هامون . اهان اینم بگم که اصولن دعوا میشه اون لحظه سکوت میکنیم و یک زمانی رو مختص این میذاریم که دربارش حرف بزنیم و بحث میکنیم و آخرش یک نتیجه گیری میکنیم . که متاسفانه در این شی ماهه اخیر که کمی بی احترامی میکنیم به هم ، این نتیجه گیری هایی که میکنیم دیگه دائمی نمیمونه و دوباره یک دعوای تکراری میکنیم .
    از نظر من زندگی ادما یک طول داره ( که شامل منطق میشه درس و تحصیل و کار و هدف اینا ) یک عرض داره که شامل احساسات میشه ( هیجانات ، سرگرمی ، لذت ها و ... ) .
    من دانشجوی ارشد هستم و به نحوی دارم درسو تموم میکنم . هر ترم هم معدلم بالای 18 می بود . تا اینکه این ترم گذشته رو مشروط شدم !
    دلیلش را خودم فکر کردم خب دلیل های متنوعی داره اما بیشترین دلیلی که هست اینه که الان کسی که کل ذهن منو درگیر خودش کرده یعنی همسرم و با ایشون زندگی میکنم به نحوی نیمی از من شده اند .. ترک تحصیل کردند و صرفن مشغول به کار شدند و از دانشگاه بیزارند. و دیپلمه هستن . به نظرم این باعث میشه که من هم به تدریج سرعت طول زندگیم کاهش پیدا کنه و اینو هم به صورت مطمئن میگم من تا قبل از ایشون عرض زندگی نداشتم اصلن ! و یا شاید خیلی کم بود . اما طول زندگیم خیلی سرعت بالایی داشت . از زمانی که با ایشون آشنا شدم و وارد رابطه شدم عرض زندگی به شدت افزایش یافته اما طول زندگیم داره متوقف میشه که این موضوع کاملن با هدف من از زندگی تناقض داره . نگران هستم که باید چیکار کنم؟ از ایشون جدا بشم؟ دارن باعث افت در زندگی و سقوطم میشن . سعی کردم که به تحصیل دعوتشون کنم اما فایده ای نداره حتا سربازیشم داره غیبت میخوره اوضاع اقتصادی هم طوریست که سربازی بروند هم خودشان تلف میشوند هم بنده ! و معافیت هم نمیدن .
    البته یک سری مشکلات خلقی هم دارن ایشون که هم مشاور میریم هم دارو میخورن که در حالت تعادل قرار دارد . قبل از اینکه با بنده اشنا بشن هم یک مدت خیلی کوتاه زیر یک ماه حشیش میکشیدن !
    شخصیت بسیار خوبی دارن اما خلق شون بالا پایین داره که موجب شده خلق منم بالا پایین دار باشه . نوعی سرایت کرده به خاطر علاقه ی عاطفی بین مون . مدتی هست از افسردگی رنج میبریم هر دومون و من بیشتر چون من دارو نمیخورم که مانیک ام کنه.

    خیلی ممنون ازینکه وقت گذاشتین و این مشکل رو خوندین . ممنون میشم راهنماییم کنین چیکار کنم؟ همو دوست داریم اما منطقی نیست . داریم باعث آزار هم میشیم . و من دارم افت شدیدی میکنم . چه در روابط ام چه در تحصیل ام چه در رابطه با خانواده ام .
    سلام

    متاسفم از آنچه که خواندم ولی خوب عزیز رابطه و علاقه شما و بعد ازدواجتان حتما غلط بوده به چندین دلیل:

    سن پایین هر دو

    بیماری و اختلالات روانی هر دو که احتمالا سابقه فامیلی هم دارین

    شما بیشتر تو فاز افسردگی هستین و ایشون نیز منیک بنابراین شما سرعت ایشون رو میگیرید و ایشون شما رو کمی سرعت میدن بنابراین از هم خوشتون آمده ولی عزیزم این عشق نیست حتی اختلاف

    مکمل هم نیست.

    نمیگم جدا شید چون به نظر من هیچ کدام تا تشخیص و درمان یا کنترل درست به درد ازدواج با هیچ کس نمیخورید! ولی لطفا و حتما بچه دار نشید تا اینکه دقیقا نوع اختلال مشخص شه و درصد به ارث رسیدن و

    انتقال آن

    موفق باشید
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  9. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    شهرام2014
    من واقعن کمی به فکر فرو رفتم .
    به نظر شما ما بدون داشتن وضعیت مالی نه چندان جالبی .. امکان داره خوب بشیم؟؟

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    بنده وسواس فکری دارم و ایشون بای پولار ( اختلال شخصیت دو قطبی )

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط MIMO نمایش پست ها
    بنده وسواس فکری دارم و ایشون بای پولار ( اختلال شخصیت دو قطبی )
    بله عزیز

    شخصیت وسواسی به خصوص ocd , ocpd و بای پولار معمولا جذب هم میشن ,که متاسفانه خیلی خیلی رایجه ولی مکمل هم نیستن.

    پس بدانید که تنها نیستید و میلیونها نفر در دنیا ترکیبی شکل شما دارند.

    من نمیتونم بگم خوب میشید هر دو و یا خیر چون بستگی به شدت و ضعف اختلال و بیماری داره و نظر دکتر و مشاور شخص. ولی خوب در هر دو صورت باید درمان رو شروع کنید که راحت تر زندگی کنید. پس

    شروع کنید لطفا.

    آرزوی بهترینها برای هر دو را دارم
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12584
    نوشته ها
    271
    تشکـر
    737
    تشکر شده 206 بار در 120 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..


  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    ممنون واقعن دلم میخاد جدا نشیم و خوب شیم . همین که امید داشته باشم که خوب بشیم .عالیه . همین که بدونم خوب میشیم خیلی خوبه . ممنون از پاسختون . امیدوار شدم کمی

  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    فعلن که یک ماه دقیق شده دعوا کردیم . حرف میزنیم ولی کم . پیش هم نیستیم نوروز امسال رو متاسفانه

  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26548
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    سلام من دختری 18 ساله هستم حدودا 3 سال پیش در مکانی مذهبی با دوست دادا شم چشم در چشم شدیم و به خاطر موضوعی که از قبل اتفاق افتاده بود هر دو لبخند میزدیم من این را جدی نگرفتم تا اینکه این نگاه ها در مکانهای مختلف ادامه پیدا کرد و چند ثانیه ای به هم زل میزدیم البته این نگاه ها از طرف او شروع میشد تا اینکه در نمایشگاهی کاغذ های من ریخت و او شروع به جمع کردن آنها کرد و از آنجا شد که من به او علاقه مند شدم و از اینکه نمیدانم واقعا من را دوست دارد ناراحت بودم تا روزی که فلشی به برادرم داده بود که میخواست یکسری مولودی و ... که مریوط به عید غدیر بود به او بدهد که لابه لایه آنها و در فایلهای تو درتو چند اهنگ درمورد نگا ه کردن و چشم در چشم شدن و این چیزا بود که من از آنجا شک بردم که او این آهنگ ها را برای من ریخته از آن به بعد بازهم ب هم برخوردیم و همان ماجرا ها و من به فکرش فرو رفتم از یک طرف به علت دوستی که با برادرم دارد نمی تواند بیاید جلو و به من بگوید و یا من اینطوری فکر میکنم حالا ب نظر شما و این ماجرا ها آیا اوبه من احساسی دارد یا عشق من یک طرفه است در ضمن هر دو خوانواده های مذهبی هستیم.

  17. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26468
    نوشته ها
    36
    تشکـر
    12
    تشکر شده 20 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    سلام.ماجرای شما بیشتر شبیه فیلم هاس.ولی بذارید اگه احساسی باشه اقدام خواهد کرد و تا زمانی که مطمین نشدید ذهنتون درگیرش نکنید و برای خود داستان و رویا نسازید .شاید همه ایناها فقط و فقط اتفاق بیش نباشد.

  18. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26548
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    ممنون از راهنمایی تون ولی من هم سعی خودم ر میکنم اتفاقا خیلی وقت هم هست که هم رو ندیدیم و داره کم کم از ذهنم پاک میشه فقط این خواب های مزخرف اند که هر شب من رو یادش میندازه و تقریبا تمام طول روز فرداش به اون خواب و اون و اتفاقاتی که می افته برامون فکر میکنم و دیگه واقعا دارم کفری میشم و همش احساس میکنم اون به فکر منه که من در موردش این خوابارو میبینم

  19. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط جعفر قلی نمایش پست ها
    سلام من دختری 18 ساله هستم حدودا 3 سال پیش در مکانی مذهبی با دوست دادا شم چشم در چشم شدیم و به خاطر موضوعی که از قبل اتفاق افتاده بود هر دو لبخند میزدیم من این را جدی نگرفتم تا اینکه این نگاه ها در مکانهای مختلف ادامه پیدا کرد و چند ثانیه ای به هم زل میزدیم البته این نگاه ها از طرف او شروع میشد تا اینکه در نمایشگاهی کاغذ های من ریخت و او شروع به جمع کردن آنها کرد و از آنجا شد که من به او علاقه مند شدم و از اینکه نمیدانم واقعا من را دوست دارد ناراحت بودم تا روزی که فلشی به برادرم داده بود که میخواست یکسری مولودی و ... که مریوط به عید غدیر بود به او بدهد که لابه لایه آنها و در فایلهای تو درتو چند اهنگ درمورد نگا ه کردن و چشم در چشم شدن و این چیزا بود که من از آنجا شک بردم که او این آهنگ ها را برای من ریخته از آن به بعد بازهم ب هم برخوردیم و همان ماجرا ها و من به فکرش فرو رفتم از یک طرف به علت دوستی که با برادرم دارد نمی تواند بیاید جلو و به من بگوید و یا من اینطوری فکر میکنم حالا ب نظر شما و این ماجرا ها آیا اوبه من احساسی دارد یا عشق من یک طرفه است در ضمن هر دو خوانواده های مذهبی هستیم.

    لطفا تایپک جدا بزنید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  20. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26548
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    ممنون از راهنمایی تون ولی من هم سعی خودم رو میکنم اتفاقا خیلی وقت هم هست که هم رو ندیدیم و داره کم کم از ذهنم پاک میشه فقط این خواب های مزخرف اند که بعضی شبها من رو یادش میندازه و تقریبا تمام طول روز فرداش به اون خواب و اون و اتفاقاتی که می افته برامون فکر میکنم و دیگه واقعا دارم کفری میشم و همش احساس میکنم اون به فکر منه که من در موردش این خوابارو میبینم اما به قول شما اگر چیزی باشه تمام خجالت ها و ترس که داره و کنارمیزاره و جلومییاد البته من اصلن جوری با اون رفتار نکردم که او توجه علاق من بشه وخیلی جدی بودم حتی نگاه هایی رو هم که میکردم بااخم بود .

  21. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27868
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    بنظر میاد مشکل شما روابط شما دو نفر با هم نیست مشکلات روحی مجزای هر کدامتون که با مشاوره وهمت خودتون قابل حل هست و حتما اگه بخواهید میتونین زندگیتون رو بسازید و این حرف خانوادتون صحیح نیست همه ماها اول زندگی عدم سازگاری زیادی داشتیم چون دو آدم متفاوت بودیم بمرور همدلتر شدیم.واما
    متاسفانه بعد ملت مسلمانی هستیم به این راحتی یک رابطه خلاف قول خداروبراحتی و بیدلیل به اشتراک میگزاریم تازه فقط بوس خدا همه ماهارو به نیکی هدایت کند.

  22. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27117
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عاشقش هستم اما منطقی نیست ..

    اینکه ی نفر از شریک زندگی منطقی باشه و یکی نباشه واقعا ازار دهندس درکت میکنم شوهر منم خیلی بی منطقه من فقط کنار میام

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دلتنگ کسی هستم که به فکرم نیست
    توسط غزل.م در انجمن عشق و دوست داشتن
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 06-11-2014, 05:01 PM
  2. کدام دسته از زنان دچار کیست تخمدان می شوند؟
    توسط R e z a در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-17-2013, 10:10 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد