نوشته اصلی توسط
نگران تنهایی
با سلام و خسته نباشید
من و همسرم به همراه خانواده من روز شنبه در باغ بودیم که همسر من با خواهرزاده من شوخی ای کرد و گفت خاله ات رو بزن اونهم روی سر من پرید و دست منو طوری چنگ گرفت که اصلا من بیشتر وحشت زده شده بودم خلاصه عصبانی شدم و در حضور همه به همسرم گفتم بی شخصیت بیشعور ایشان هیچ عکس العملی نشان ندادند تا اخر شب که به منزل امدیم بعد یک سیلی به من زد و گفت طلاق
بعد از گریه های من گفت طلاقت نمیدم ولی دیگه هیچ اهمیتی برام نداری تو جلوی اون ادما منو خرد کردی منم دیگه تو اون جمع پا نمیذارم و تو هم دیگه زن من نیستی باید فکرامو بکنم ببینم طلاقت بدم یا نه ولی مطمئن باش که زن میگیرم الانم بعد از گذشت دو روز نه با من حرف میزنه نه جوابمو میده حتی اینهمه که من گریه میکنم و عذرخواهی میکنم اصلا توجه نمیکنه.
خواهش میکنم تو رو خدا کمکم کنید چکار کنم.
ما یه زندگی رویایی و پر از عشق داشتیم که همه حسودی میکردن.
ترو خدا کمکم کنید.