اگر فک میکنی کاری نکردی باید میبردنت میدادت دست فتا شلاقت بزنن حالت جا بیاد جرم تهدید به تجاوز شلاق و زندانه کاری که اگر پاتو از گلیمت دراز تر کنی خودم همین فردا با همین مدرکا و حتی فیلمایی که موقع فحش دادن ازت دارم انجام میدم.چچون من مثل دختر عموم راحت از این کثافت کاریات نمیگذرم.
تو هم برو به اعمال دینیت که میای اینجا دم میزنی عمل کن تا وضعیتت گندتر نشه.
بدبخت تو باید از من بترسی تا نرم مدارکو تحویل بدم ابروت بره جلو خانوادت ببینن چی پرورش دادن منو میترسونی؟!!هه!!
ویرایش توسط Asal78 : 09-04-2017 در ساعت 03:15 AM
به اعمالم عمل میکنم نیاز به نصیحت تو ندارم
بری پلیس فتا چی بگی؟
بگی تو انجمن یه دختر عصبیش کرده اونم اینو جوابش داده؟
فک میکنی پیگیری میکنن؟
میگن برو بیرون وقتمون نگیر
مگه تو روش تهدید کردم یا اینکه خصوصی تهدیدش کردم؟
میخواست گیر بیخود نده به من
حتی اگه پلیس هم بیاد من بالخره تلافی میکنم حواست باشه برو بخواب
برو شر درست نکن و با دم شیر بازی نکن برو
اینو تو میگی اتفاقاا فامیل تو فتا داریم کارمو راحت راه میندازه صبا تا دادگستری رفت کافی بود برگه رو با هزارتومن اژانس بفرسه فتا تا پدرتو دربیارن. میخوای فردا انجام میدم که مطمئن بشی!!
دم شیر چیه تو شاخک سوسکم نیسی.یکار نکن بهت بیشتر از این بد بیراه بگم .
تو یه ادم ترسویی که فقط تو دنیای مجازی فاز شیر بودن میگیری واقعیت موشی.
واقعا حوضلتو ندارم نمیدونم چرا اومدی تو صحبت منو یکی کاربرا دخالت کردیو منو نقل قول کردی
ویرایش توسط Asal78 : 09-04-2017 در ساعت 03:24 AM
نه خیالت راحت همه چی وفق مراد من پیش میره چون این وسط تو مقصری.دیگه عکسو شاید بگی فوتوشابه ولی من فیلمم ازت دارم وقتی فحش میدادی اتفاقا میخوام با خانوادت روبرو بشم بپرسم چجور تربیتت کردن که میای راحت فخشای زشت به ناموس مردم میدی!!هیچ پسری تو این انجمن همچین کار کثیفی نکرده.
حتی کسایی که ادعای دینی بودن ندارن به خودشون اجازه ندادن هیچین کاریو کنن.
میخواست بهم گیر نده
عشق و حالش برا یکی دیگس گیر دادن و بداخلاقی و جدی بودنش برا منه
من خودم تنهام خانواده ندارم
خب خانم عزیز شما گفتی ما حق نداریم با اعتماد بنفس راجب پاکی کسی حرف بزنیم میخوام اینجا بهتون نشون بدم چه کسی این اعتماد به نفسو داره!!
ایشون دقیقا با این حرفش داره پاکی دختر عمومو زیر سوال میبره میگه عشق و حالش واسه یکی دیگس این دقیقا چه معنی داره؟!!
به نظرم اول باید نسبت به یکی شناخت پیدا کنید بعد بیایید به یکی دیگه اون حرفو بزنین.
من حرفای این اقا رو به باد هوام حساب نمیکنم چون با شناخت یکسال ای که دارم میدونم ادم درستی نیس اگرم دست از پا خطا کنه تحویل فتا میدمش.حرفای شما که هم جنسمی واسم عجیبب بود
درسته که نظر بدن...نه اینکه سرزنش کنن و حرف بیجا بزنن و بگن من خوبم تو بدی!!! شما اگه خیلی نگران قضاوت شدنی باید مخاطبت شخص دیگری باشه که اومده به این خانم بد و بیراه میگه!!
منم بهشون گفتم حق ندارن کسی رو قضاوت کنن اونم تو سایتی که اسمش مشاوره هست نه دادگستری!!
در ضمن من فک میکنم کسی که دیگران رو آزرده خاطر کرده نمیتونه پاک باشه! من که شخصا ایشون رو نبخشیدم بخاطر تهمت ها و حرفای زشتی که بهم زدن! حالا بماند چکارای دیگری کردن
حالا دیگه نمیدونم پاکی تو تفکر شما چطوری تعریف میشه!!!!!!!!!!!
بقیه صحبت ها رو هم عسل جان گفتن دیگه نیازی نیست بگم
ویرایش توسط رزمریم : 09-04-2017 در ساعت 10:51 PM
سلام
با عرض پوزش از شروع کننده تایپیک خواستم یک مطلب خدمت کاربران گرامی بگم چرا آنقدر جواب قیامت را میدهید می دونید که دست بردار نیست جواب شما را دوباره میدهد کار درست را صباخانم کرد که کاربر قیامت را بلاک کرد از یکی به دو کردن با قیامت به جزء شنیدن حرفهای ناراحت کننده چیز دیگری عایدتان نمیشود فقط تایپیک مردم از این بیشتر از بحث اصلیش منحرف میشود بی اعتنا باشید
خانم رزمريم واقعا از همدرديتون ممنونم اگه صحبتهاي شما و چند نفر ديگه از عزيزن اينجا نبود و ميخواستم فقط به حرف قيامت گوش بدم بايد خودكشي ميكردم تا الان
اما شما منو هوشيار كردين و باعث شدين به زندگي ادامه بزمو ايتقامت داشته باشمو بتونم با بديهام مبارزه كنم خيلي آروم شدمو حتي همسرم هم متوجه تغييراتم شده اميدواره با راهنمايي هاي بيشترتون بتونم آرامش واقعي رو براي خودم و همسرم برقرار كنم
ممنون
سلام
شما و همسرتان در یک نهاد مقدس به عنوان خانواده هستید مسلما برطرف کردن نیازها همدیگر باعث آرامش دو طرف میشود غر زدن سر مرد بدترین شیوه ابراز ناراحتیست مردان از غر زدن زن متنفر هستند در عمل به جای اینکه دو نفر را در کنار هم قرار دهد روبروی هم قرار میدهد زن و مرد در مشکلات نباید به دنبال مقصر باشند خانواده دادگاه نیست گرچه هر دو باید درصدد مرتفع کردن اشتباهاتشان باشند در زمان مناسب و در حالی که شوهرتان آرام هستند با زبان نرم از بعضی کمبودها و خواسته هایت به او بگو. و بگویید چه کار میتوانیم کنیم برای بهتر شدن این کاستیها. بگذارید طرف مقابل هم خواسته هایش و نیازهایش را با شما در میان بگذارد در حقیقت باید اشتباهات و نیازهایتان باهم و در کنار هم برطرف شود در حقیقت زن و مرد برای آرامش همدیگر تلاش کنند چه در زمینه نیازهای جنسی و روحی و.... باید با هم مکالمه داشته باشند شما سعی در آرام کردن همسرتان داشته باشید وقتی همسرتان آرام باشد میتواند بهتر شما را درک کند و بیشتر به خواسته هاتان اهمیت دهد. شما جزء یک تیم هستید پس باید تلاشتان در هم افزایی و رفع مشکلات و اشتباهات یکدیگر با هم باشد تحملتان را زیاد کنید و صبور باشید با تغییر در خودتان شاهد تغییر در رفتار همسرتان خواهید بود.
خواهش میکنم عزیزم
خیلی خوشحالم که داری به نتیجه میرسی، بیشتر و بیشتر تلاش کن و اطلاعاتت رو افزایش بده! بیشتر در مورد زندگی تحقیق کن و حتما سعی کن چن جلسه هم مشاوره حضوری بری!
گفتی سید هستی و خانواده ی مذهبی هم داری...تو این راه از خدا کمک بگیر
با خودت یه قراری بذار که بیشتر به خدا نزدیک بشی...بهت قول میدم که نتیجه ی خیلی خوبی میگیری! من امتحان کردم و واقعا اثرش رو تو زندگیم دیدم...
امیدوارم هر روز بهتر از دیروزت بشی
سلام خانم محترم منو ببخشید انقد راحت جوابتونو میدم ولی واقعیتو باید گفت
منم با نامزدم مشکل شما رو داشتم تموم ویژگی هایی که شما گفتید نامزده منم داشت که از هم جدا شدیم .هر فکری به سر شما گذشته تو سره اونم می گذشت.تا اینکه با مشکلاتی که درست کرد به روانپزشک مراجعه کردیم .تشخیص دوقطبی داد براش.شما هم احتمالا دارید.البته صددرصدشو روانپزشک میگه حتما مراجعه کنید .میتونم تجربیاتمو در اختیارتون بزارم چون باش زندگی کردم .ناراحت نباشید درست میشه.اگ به روانشناس مراجعه کنید .دارو مصرف کنید.
اگه سوالی داشتد در خدمتم..fattahmohammadi061@gmail.com
اخه ما تازه عقد کرده بودیم جدایی به صلاح بود این تصمیم مشاور بود ولی این خانم ازدواج کرده تا میشه باید به زندگی امیدوارش کرد
222
[QUOTE=Morvy;251329]نميدونم ازكجاشروع كنم به گفتن اماعاجزانه محتاج كمكم.
من٦ساله باپسرعموم ازدواج كردم و الان٢٥سالمه.
قبل اون بايه پسري دوست بودم وعاشقانه دوسش داشتمو دراوج كودكي كه از١٨سالگي شروع ميشدحاضرشدم بااون رابطه داشته باشم امابعدازمدتي دروغا وبي عرضه بودنش بهم ثابت شدو وقتي هم پدرم فهميداجازه نداد بيادخواستگاريم.دراين حين پسرعموم هم منو خيلي دوست داشت امامن بيشتربه خاطرفراموش كردن اون عوضي باپسرعموم ازدواج كردم چون تنهاكسي بودكه باوجود دونستن دختر نبودن من حاضرشدباهام ازدواج كنه تايه وقت به راه بد كشيده نشم (قبل ازاون پسرمن باپسرعموم دوست بودمو دوسش داشتم امااتفاقاتي باعث شدازهم جداشيمو من واسه تحمل جدايي ازاون بااون پسردوست شده بودم) پس تصميم گرفتم باپسرعموم ازدواج كنمو مثل آدماي عجول واسه خلاصي خودم ازبدبختي گفتم هرچه سريعتربايد منوعقدكني اونم قبول كرد ودوران نامزديمونو ميگذرونديم غافل ازاينكه من هنوز دارم ازدردوغصه اون پسره ميميرم خلاصه زد ومن دانشگاه قبول شدم يه شهر ديگه وهمه قبول كردن كه من برم اونجادرس بخونم منم١سال رفتم اماازونجاكه توجو دختراي مجردقرارگرفتم كه همسن خودم بودنو خوشيشون فقط پسر بازيو شيطنت بودمنم تحت تاثيرقرار گرفتمو يكم شيطنت كردم كه همسرم فهميدو حالا داستاناش بماند بلاخره منوبخشيد و ديگه اجازه نداد اونجا بمونمو منو مجبوركرد كه دانشگامو منتقل كنم شهر اونا(چون شهراوناوپدرمادرخودم هم فرق داشت)پس من بدون گرفتن عروسيو مثل زناي مطلقه مجبورشدم بيام توخونه مادرشوهرم زندگي كنم چون شوهرم فعلا توانايي هزينه هاي زيادرو نداشت وچاره اي نداشتم چون بهم بي اعتماد شده بود زندگيمون گذشتو بعديه مدت كه هرروزش شايد دعوابودو اشكو بدبختي بلاخره تونستيم يه خونه اجاره كنيمو باهزار بدبختي جهيزيه بخريمو بريم همينجوري زندگي كنيم اماخوب من همچنان پرتوقع وبدخلق بودم و اون منوتحمل ميكردهرچي ميخواستم اگه انجام نميشدكلي دعواميشدوكار ممكن بود به طلاق بكشه اماخيلي وقتاهم شوهرم تحملش تموم ميشدوگذشتمو به رخم ميكشيد شرمنده ميشدم اماتهش واسه يه روز دوباره به كارام ادامه ميدادم تااينكه يه مشكلاتي پيش اومدو داشتيم خونه مبخريديم كه پدرشوهرم فوت كردوبه دلايلي مجبودشديم بيايم خونه مادرشوهرم پيش اونو اساسامون فعلا تويه اتاقه والان نزديك١ساله كه اينجاييم ومنتظريم خونمون آماده شه كه بعدعيدبريم توش .اماتواين حين تحمل مشكلاتوهمه چيزبرام سخت بودوازهمه بدتراينكه خونه خودم نيستمو حالا شوهرم گيرداده بودكه من بچه ميخوام منم ميگفتم الان نميشه بعدخونه واون ميگفت قبل خونه .من ديگه همه چيزبرام بيتفاوت شده ته دلم فكرميكنم دوسش دارم اماخيلي باهم مشكل داريمو عدم تفاهم كه نميتونم تحملش كنم اون حتي ازلحاظ زناشويي هم نميتونه رابطه خوب برقراركنه كه اين باعث شده تواين٦سال من كمتر علاقه داشته باشم كه باهاش رابطه داشته باشم . تواين حين من بادوستش كه از زنش جداشده رابطه ي چت برقراركردمو يه مدت باهم حرف ميزديمو اون ازمشكلات زنش ميگفتو منم ازسردي رابطمو اينكه ترجيح ميدم جداشم .اون هميشه طرفدارشوهرم بودامابدشم نميومد من باهاش باشمو ازدواج كنيم چون تنها بود ميدونم كه خوبياي شوهرم بيشتراز اونه امانميدونم چي منو سمت اون ميكشه.چندبارشوهرم پيامامونو خوندوزمچموگرفت اماالان ديگه اونم حاضره طلاقم بده و ازم بدش مياد نميدونم الان كه اون راضي شده اينكاردرسته يانه من خيلي تنوع طلب شدم حالم ازخودمو اخلاقام بهم ميخوره مطمئنامن هيچوقت نميتونم خوشبختش كنم چون زن بودنرو بلدني
خواهش ميكنم منو راهنمايي كنيدكه چه كنم
گفته تنها شرط بودن بامن بچه دار شدنه[/QUOTE
سلام
عزيزم شما يه فرد كاملا تنوع طلب هستي.اگر طلاق بگيري و با هر فرد ديگه اي ازدواج كني باز هم اين مشكل رو داري.
سعي كن با مراجعه به يك مشاور حاذق و خوب خودت رو درمان كني.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)