سلام دوستان . بنده یه مدته که با نامزدم به مشکل برخوردم . خیلی دوستش دارم . هر از چند گاهی با هم بگو مگو های کوچیکی داریم ولی زود حل و فصل میشد .الان نزدیک به 3 سال هست که با هم هستیم . 2 سال نامزد بودیم و 1 سال هم هست که عقدیم . خودم اهل شیراز هستم و نامزدم شهرستانی هست . ایشون پرستار هستند و حدودا 5 ماهی میشه که درسشون تموم شده و به شیراز اومده و در یکی از بیمارستانهای شیراز مشغول بکار هست و در این بین در منزل خاله اش اقامت داره . من خودم خانه و تمام وسایل زندگی و ماشین هم دارم و به تنهایی زندگی میکنم البته ناگفته نماند که خانوادم هم در همین شهر شیراز س************ت دارن ولی چون خودم مایل بودم مستقل باشم حدودا 8 سال میشه که تنها زندگی میکنم . خودم یک فرد میانه رو هستم هم یه جورایی درونگرا هستم هم برون گرا در بعضی مسائل واکنش نشون میدم در بعضی مسائل واکنشی نشون نمیدم ولی نامزدم به شدت درونگرا هست و بسیار بندرت پیش میاد که مسئله ای رو بخواد مطرح کنه مثلا در بعضی مواقعی که بهر دلیل از من ناراحت هست . وقتی که بینمون بحثی پیش میاد من ترجیح میدم تا چند روز باهاش صحبت نکنم البته دست خودم نیست بیشتر وقتا انتظار دارم که اون پا پیش بذاره و ازم عذرخواهی کنه نه اینکه ادم خودخواهی باشم حداقل بابت اون بحثایی که شروع کنندش خودش باشه. در عین حال خیلی باهاش مهربون هستم همیشه و هر جا با احترام باهاش برخورد میکنم و چند وقت یه بار کادو براش میگیرم و حتی اگر شده یه شاخه گل .تو مراسمایی که میدونم براش مهمه حتما یه جشن میگیرم مثل روز تولدش و سالگرد عقد و ... ولی از هفته ی پیش تا حالا اخلاقش خیلی سرد شده البته قبلا هم احساس کرده بودم ولی حالا خیلی شدیدتر شده حدود 1 هفته ای شد که نه بهم زنگ زد نه پیام احوالپرسی داد من منتظر بودم زنگ بزنه ولی الان 5 روزی میشه که بهم گفته من طلاق میخوام و دیگه نمیخوام باهات ادامه بدم انگار دنیا رو سرم خراب شده باهاش نشستم سر فرصت صحبت کردم بهش میگم من مشکلی دارم ؟ من که همه جوره دارم سعی میکنم چیزی کم و کسر نداشته باشی ولی در جواب به من گفت تو هیچ مشکلی نداری ولی من دیگه نمیخوام به زندگی دونفره ادامه بدم دوست دارم تنها باشم . خیلی شوکه شدم . نمیدونم چرا همچین حرفی رو بهم زد یا دلیلشو .. هر چی هم میگم اخه چرا مگه من کاری بدی انجام دادم که باعث ناراحتیت شده ولی بازم همین جوابو بهم میده . من که حتی صدامو هم روش بلند نکردم هر بار میبینمش قربون صدقش میرم ... از گل نازکتر بهش نگفتم . نمیدونم چرا یدفعه اخلاقش 180 درجه برگشته .از 5 روز پیش تا حالا هر شب و روز بهش زنگ میزنم و قربون صدقش میرم شاید نظرش عوض بشه اخه خیلی دوستش دارم زندگی بدون اون رو نمیتونم تصور کنم . شدیدا حالم بده ..
حالا از دوستان عزیز استدعا دارم اگر راه حلی به ذهنتون میرسه لطف کنین منو راهنمایی کنین . خیلی دارم عذاب میکشم ..
ممنون که این متنو خوندین و ببخشید که یه کم طولانی شد خیلی حرف دارم که بگم ولی دیگه بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم ..
ممنون