سلام. دخترم 25 سالمه. دوماهه که عقد کردم قبلشم 5 ماه نامزد بودم قبل نامزدیم با همسرم ارتباط داشتم. ما فامیل نزدیک هستیم. الان من دانشجو هستم تو یه شهری که با محل زندگی همسرم 3 ساعت فاصله داره و با محل زندگی خودمون 7-8 ساعت. موضوع اینه که گاهی وقتا حس میکنم اونقدری که من طالب دیدار شوهرم هستم اون نیست. حس میکنم تا زمانی که دورش شلوغ باشه مهمون داشته باشن، دوستاش دور و برش باشن یا سرگرمی دیگه ای داره براحتی جامو پر میکنه و من حتی اگه بهش بگم دارم از دلتنگیت میمیرم و دوام دیدنته نمیاد پیشم. دقیقا اتفاقی که تو همین دوسه روز تعطیلی هم افتاد. بهم گفت بیا خونمون ولی من از خانوادم اجازه نداشتم چون یه مقدار متعصب هستن ولی گفتم حالا که من نمیتونم بیام تو بیا اینجا همو ببینیم اما از دوسه روز پیش ده تا بهونه مختلف اورده که من به این دلایل نمیتونم بیام. بهونه هاش شاید برا دوره دوستیمون قابل قبول باشه اما حالا که همه چی رسمی شده و عقدم کردیم دیگه باید تمام مسائل دیگش تو اولویتای بعدی قرار بگیره. مثلا اینکه من هفته بعدی مسابقه دارم باید برم سر تمرین. 1 روز بیخیال یه تمرین دو ساعتی شدن به هیچ جای دنیا برنمیخوره. یا اینکه گفت مهمون داریم خاله اینا گفتن اگه تو خونه باشی میایم. منم زنگ زدم خالش از زیرزبونش گرفتم که همسرم خودش بهشون زنگ زده گفته توروخدا دوسه روز تعطیلی رو بیاید اینجا دور هم باشیم درحالیکه من از این ور ازش خاهش کردم که بیاد منو ببینه 1 روز. خلاصه بار اولش نیس از این کارا میکنه. البته وقتی میاد خوبیم باهم. همه تلاششو میکنه که خوش بگذره و همه چیزو میذاره به اختیار من اما فقط وقتایی میاد که خودش حال کنه و اصلا درخاست من براش مهم نی. خیلی عصبیم. دیشب باهاش بحثم شد ولی دیگه جواب مسجامو نداد امروزم تا الان بهم زنگ نزده چون میدونم الان خودشو حق به جانب میدونه. چیکار کنم با این اخلاقش؟؟؟ نمیتونم ازش توقع نداشته باشم