نوشته اصلی توسط
petros
با سلام
بنده حدود یک سال است که با خانمی که شوهر خود را در یک سرقت طلا فروشی از دست داده و 9 سال از خودم بزرگتر است عقد موقت خوانده ایم
من از چند سال قبل این خانم را میشناختم و سال پیش این پیشنهاد را بهشون دادم
البته در ابتدا رابطه ما بصورت دوستی بود و کم کم رابطه زیادتر و از ترس گناه به محرمیت انجامید
رفت و امد ما مطابق بود با بارداری خانمم و نبودش در منزل چون به خاطر راحتی در منزل پدرش بود
و این باعث رفت و امد هر شب من با اون خانم شد در ابتدا شبها بیرون بعد بعضی شبها منزل من و بعضی شبها منزل اون خانم که طبقه اولش آتلیه عکاسیش بود
البته اون خانم خیلی محترم و حساس که در ابتدا مخالف ارتباط و بعد با پافشاری من و شاید خالی بودن جای شوهرش که خیلی بهم وابسطه بودند رضایت داد
من هم همیشه از خانمهای بزرگتر از خودم خوشم می اومد چون معتقدم که خانمای بزرگتر خطای کمتری در زندگی روزمره و انتخابها دارند
در طول این یکسال عذاب خیانت به همسر از یک طرف و وابسته شدن اون خانم به من از طرف دیگر و خواست درونی خودم به وجود اون خانم من را گیج و سرگردان کرده
ولی در طول این یکسال هیچگاه نظرم نسبت به همسر خودم و مهربونیم نسبت به اون کم نشده که زیادتر هم شده و حتی مسایلی را هم از همسر موقتم در باره طرز برخورد با همسرم یاد گرفته و بکار گرفتم
الان بر سر دوراهی ام که به این ارتباط ادامه بدهم یا نه
خودم در درونم خواهان وجود این رابطه هستم و از طرفی عذاب وجدان خیانت نیز رهایم نمی کند و از طرفی لطمه روحی که به اون خانم هم در صورت ادامه ندادن پیش می آید عذابم می دهد و در این مورد به راهنماییی یک مشاور منصف و آگاه نیازمندم
با تشکر