نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: همسر غرغروو و حساس

870
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    24881
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    همسر غرغروو و حساس

    سلام
    خانمی29 ساله ام (فوق لیسانس)و همسرم 32 سال(لیسانس). هردو شاغلیم . پدر و مادر همسرم فوت کردن . ما 4 سال پیش به عقد هم در اومدیم و ی سالو نیمه که عروسی کردیم. و دور از پدر و مادر من در شهری که خواهر برادر همسرم و برادر خودم هستند زندگی میکنیم.
    همسرم در خانواده ای بزرگ شده که به تک تک کلمات ادم حین حرف زدن حساسن و خیلی باید مراقب باشیم که ی وقت حرفی نزنیم که ازش برداشت بد بشه و گرنه پشت اون حرف داستانها میسازن ولی خانواده من اینطور نیستن و راحتن و همیشه جنبه مثبت هر چیزو برداشت میکنن.همسرم با خانوادم خیلی مشکل داره و همیشه دعوای ما دو تا از ابتدای ازدواج و حتی قبلش از موقع عقد بخاطر این مسئله ست. بعضی اوقات در بهترین لحظات زندگیمون که داره بهمون خوش میگذره ی دفعه میگه یاد حرف اون روز مادرت افتادم و ی دعوای اساسی راه میندازه دعواهاشم با قهرهای دو سه روزه همراهه که با منت کشی من به اشتی ختم میشه. ما در کنار هم خیلی خوشبختیم بشرطی که این مسئله حل بشه ی بار روانشناسم رفتیم ولی فایده نداشت.
    همیشه به من میگه تو باعث شدی خانوادت برام احترام قائل نشن در صورتیکه اونا بی احترامی بهش نکردن و من همیشه از شوهرم پیششون دفاع میکنم و خوبیاشو میگم. ولی اونا هم بعضی رفتارای همسرمو که میبینن کم کم روی برخوردشون با اون تاثیر میزاره مثلا وقتی منو شوهرم با هم قهریم اون رفتارش با پدرمادرم بد میشه و جلو اونا خودشو میگیره حرف نمیزنه و... ی چیزیم هست میگه توی خانواده شما تبعیضه و داداشتو بیشتر تحویل میگیرن(ما 4 بچه ایم دو دختر دو پسر ومن دختر اولم و بعد داداشم که ما دو تا ازدواج کردیم)
    بخدا از دست این کاراش دارم روانی میشم همیشه تنم میلرزه که باز این دفعه که میریم شهر پدر مادرم از چی میخاد ایراد بگیره والبته اینم بگم که بیشتر وقتا خودم تنها با اتوبوس میرم ازشون سر میزنم چون اون نمیاد و میگه حوصلشونو ندارم .بعضی وقتا به طلاق فکر میکنم ولی نمیتونم چون واقعا دوسش دارم
    ی مثال: پدرم نزدیک خونه ما ی خونه خریده تا در اینده اگه شد بیان شهر ما نزدیک هم زندگی کنیم و برادرم هم بره ی طبقش زندگی کنه و از مستاجری در بیاد(ما خودمون خونه خریدیم)شوهرم مخالف خرید این خونه بود چون بنگاه قیمتو زیاد گفته بود و سر بابام کلاه میرفت بعد کلی گشتن دنبال خونه بابام که دلش پیش این خونه گیر کرده بود ی شب که شوهرم سرکار بود رفتن وخونه رو با برادرم خریدن و مصیبت جدید بیم منو همسرم اغاز شد.. که چرا به حرف اون نگوش کردن و بهش بی احترامی شده و حتی گفت حق نداری بری اون خونه رو ببینی چون بعد از اینکه خریدن دیدن تو چه فایده ای داره (بابام به صاحب خونه گفته بود فردا دخترمو میارم خون رو ببینه). بابام خیلی ناراحت شدن که من گفتم نمیام خونه رو ببینم و تا چن روز بعد همش پدرمادرم زنگ میزدن که تو چرا نرفتی با بابا حتما از چیزی ناراحتی منم گفتم چون همسرمو با خودتون نبردین بنگاه برای معامله ناراحت شدم و کلی حرف زدم باهاشون. در نهایت توی تلگرام به بابام پیام دادم از حرفای منکه ناراحت نشدین بابام گفتن نه اتفاقا خوب شد گفتی شوهرم این پیامو دیده و باز دعوا که تو چرا عذرخواهی کردی تو اگه بخاطر من گله کردی ننباید عذرخواهی میکردی
    وااااای سرم داره از این خاله زنک بازیاش سوت میکشه
    کمکم کنید چیکار کنم با این مررد

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : همسر غرغروو و حساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط سا_ها نمایش پست ها
    سلام
    خانمی29 ساله ام (فوق لیسانس)و همسرم 32 سال(لیسانس). هردو شاغلیم . پدر و مادر همسرم فوت کردن . ما 4 سال پیش به عقد هم در اومدیم و ی سالو نیمه که عروسی کردیم. و دور از پدر و مادر من در شهری که خواهر برادر همسرم و برادر خودم هستند زندگی میکنیم.
    همسرم در خانواده ای بزرگ شده که به تک تک کلمات ادم حین حرف زدن حساسن و خیلی باید مراقب باشیم که ی وقت حرفی نزنیم که ازش برداشت بد بشه و گرنه پشت اون حرف داستانها میسازن ولی خانواده من اینطور نیستن و راحتن و همیشه جنبه مثبت هر چیزو برداشت میکنن.همسرم با خانوادم خیلی مشکل داره و همیشه دعوای ما دو تا از ابتدای ازدواج و حتی قبلش از موقع عقد بخاطر این مسئله ست. بعضی اوقات در بهترین لحظات زندگیمون که داره بهمون خوش میگذره ی دفعه میگه یاد حرف اون روز مادرت افتادم و ی دعوای اساسی راه میندازه دعواهاشم با قهرهای دو سه روزه همراهه که با منت کشی من به اشتی ختم میشه. ما در کنار هم خیلی خوشبختیم بشرطی که این مسئله حل بشه ی بار روانشناسم رفتیم ولی فایده نداشت.
    همیشه به من میگه تو باعث شدی خانوادت برام احترام قائل نشن در صورتیکه اونا بی احترامی بهش نکردن و من همیشه از شوهرم پیششون دفاع میکنم و خوبیاشو میگم. ولی اونا هم بعضی رفتارای همسرمو که میبینن کم کم روی برخوردشون با اون تاثیر میزاره مثلا وقتی منو شوهرم با هم قهریم اون رفتارش با پدرمادرم بد میشه و جلو اونا خودشو میگیره حرف نمیزنه و... ی چیزیم هست میگه توی خانواده شما تبعیضه و داداشتو بیشتر تحویل میگیرن(ما 4 بچه ایم دو دختر دو پسر ومن دختر اولم و بعد داداشم که ما دو تا ازدواج کردیم)
    بخدا از دست این کاراش دارم روانی میشم همیشه تنم میلرزه که باز این دفعه که میریم شهر پدر مادرم از چی میخاد ایراد بگیره والبته اینم بگم که بیشتر وقتا خودم تنها با اتوبوس میرم ازشون سر میزنم چون اون نمیاد و میگه حوصلشونو ندارم .بعضی وقتا به طلاق فکر میکنم ولی نمیتونم چون واقعا دوسش دارم
    ی مثال: پدرم نزدیک خونه ما ی خونه خریده تا در اینده اگه شد بیان شهر ما نزدیک هم زندگی کنیم و برادرم هم بره ی طبقش زندگی کنه و از مستاجری در بیاد(ما خودمون خونه خریدیم)شوهرم مخالف خرید این خونه بود چون بنگاه قیمتو زیاد گفته بود و سر بابام کلاه میرفت بعد کلی گشتن دنبال خونه بابام که دلش پیش این خونه گیر کرده بود ی شب که شوهرم سرکار بود رفتن وخونه رو با برادرم خریدن و مصیبت جدید بیم منو همسرم اغاز شد.. که چرا به حرف اون نگوش کردن و بهش بی احترامی شده و حتی گفت حق نداری بری اون خونه رو ببینی چون بعد از اینکه خریدن دیدن تو چه فایده ای داره (بابام به صاحب خونه گفته بود فردا دخترمو میارم خون رو ببینه). بابام خیلی ناراحت شدن که من گفتم نمیام خونه رو ببینم و تا چن روز بعد همش پدرمادرم زنگ میزدن که تو چرا نرفتی با بابا حتما از چیزی ناراحتی منم گفتم چون همسرمو با خودتون نبردین بنگاه برای معامله ناراحت شدم و کلی حرف زدم باهاشون. در نهایت توی تلگرام به بابام پیام دادم از حرفای منکه ناراحت نشدین بابام گفتن نه اتفاقا خوب شد گفتی شوهرم این پیامو دیده و باز دعوا که تو چرا عذرخواهی کردی تو اگه بخاطر من گله کردی ننباید عذرخواهی میکردی
    وااااای سرم داره از این خاله زنک بازیاش سوت میکشه
    کمکم کنید چیکار کنم با این مررد
    سلام

    خیلی متاسفم از انچه که خواندم!!!!!!! ولی در تعجبم و البته بسیارند دوستان تحصیل کرده به مانند شما!

    میشه خواهش کنم شما و همسرتان برید مدارک تحصیلیتون رو پس بدین عزیز!!!! اخه چرا به مانند دو تا بچه 6-8 ساله میفتید به جون هم!!! به جای دو تا ادم تحصیل کرده 29 و 32 ساله!!!

    هر دوی شما از ازدواج و خانواده هسته ای امروز هیچی نمیدانید و هم چنین هر دو تربیت غلط و نادرستی داشته اید بنابراین پیشنهاد میشه که:

    فعلا بچه دار نشید

    هر دو استقلال مالی داشته باشید

    از یکی از همکاران حاذق مشاور ما که دانش کافی داشته باشند جهت مشاوره کمک بگیرید

    از کتب علمی و دانشگاهی جهت شناخت انسان و عشق و روابط و نوع برخورد درست در روابط زندگی مشترک بهره بجوئید .هر دو

    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پروو بودن نامزد
    توسط مینوو در انجمن اخلاق و رفتار
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 07-03-2014, 10:39 PM
  2. اختلـال دژاوو یا آشنا پنداری
    توسط R e z a در انجمن بیماریهای اعصاب و روان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-01-2013, 10:52 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد