نمایش نتایج: از 1 به 34 از 34

موضوع: مشکلات خلقی و تربیتی

1956
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    مشکلات خلقی و تربیتی

    سلام
    من یه پسرخاله دارم 21 سالشه،دو تا بچه هستن
    یه برادر داره که 25 سالشه
    حدود 4 سال قبل با یه دختری از طریق دانشگاه دوست شده
    هدفشون ازدواج بوده، تو این مدت ، پسرخاله ام رفتارهاش تغییر منفی پیدا کرده بود چه از نظر ظاهری چه رفتاری و حرف زدن
    با اینکه مقطع کاردانی بود الان بعد از 4 سال هنوز دانشگاهش رو تموم نکرده!
    این ها باعث شد خونواده اش ناراحت بشن و هر چی هم تذکر میدادن حالا چه با آرامش چه با تندی، ایشون گوش نمیکرد
    گاهی هم تهدیدشون کرده بود که اگه زیادی بهش گیر بدن خودکشی میکنه!

    چند وقت پیش که طبق خواسته اش خونواده اش رفته بودن که با خونواده ی این دختر حرف بزنن
    میبینن سطح خونواده ها به هم نمیخوره و خب پسرشون هم آمادگی ازدواج نداره
    بهشون همه رو توضیح داده بودن
    به پسرخالم هم گفته بودن اگه میخوای باهاش ازدواج کنی ما هیچگونه حمایتی ازت نمیکنیم چون این دختر رو مناسب نمیدونیم و به درد هم نمیخورین
    بعدش دختره ارتباط رو قطع کرده بود
    این پسر هم تا یه مدت کلا بهم ریخته بود
    بعد کم کم حالش بهتر شد، همه چیز داشت براش بهتر میشد، رفتار و برخوردش و موارد دیگه

    تا اینکه چند روز پیش دوباره دختره برگشته و پسرخاله ام هم قبولش کرده
    وقتی خاله ام ازش پرسیده که چرا دوباره ارتباط رو برقرار کرده ، یه بار گفته من برای زندگی میخوامش
    یه بار هم گفته من فقط میخوام باهاش دوست باشم نه ازدواج کنم
    ولی خاله ام این مدت خیلی اذیت میشد
    با اینکه سابقه ی افسردگی داره، یه مدت بود که داروها رو قطع کرده بود و حالش خیلی خوب بود
    ولی با ادامه ی این ارتباط و مشاهده ی وضعست پسرخاله ام حالش دوباره نامساعد شده
    شب ها راحت نمیخوابه و همش ناراحته
    میگه لابد من توی تربیتش چیزی کم گذاشتم که اینجوری شده
    گاهی هم میگه اگه خیلی اذیتم کنه به سرم میزنه خودکشی کنم!
    پسرش آدم منطقی ای نیست و خب این رابطه هم باعث شده تابع احساسش باشه
    به حرف کسی هم گوش نمیده یا مثلا بخواد مشاوره بره

    البته ناگفته نماند برادر بزرگترش هم چند سال پیش یه مدت به خاطر رفیق ناباب وضعیت مشابهی داشت ولی خب دیگه سر به راه شد
    به نظرتون راهی برای این مسئله هست؟
    مقصر واقعا تربیت اشتباه هست؟ یا محیط؟ یا خود فرد؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : آزار دادن خونواده

    سلام
    اول مقصر چه کسی هست؟
    مسلم هست برای هر رخداد مجموعه ای از دلایل باید در کنار هم باشند تا این رخداد پیشامد کند. پس نمی شود تنها یک نفر مسبب آن دانست ولی چطوری میشود حالا این مسئله حل شود؟ باید همه طرفهای ماجرا بخواهند و کمک کنند در حل مشکل به وجود آمده. شما به عنوان فرد خارج از این ماجرا فقط می توانید دو طرف قضیه به صلح دعوت کنید با زبان نرم هم خاله و شوهر خاله تان را مجاب کنید که به جای رفتار خشن و طرد پسرشان از در دوستی و محبت وارد شوند یکی از مسایل خلاء عاطفی و عدم بها داده شدن به پسرخاله تان ممکن موجب جذب او به طرف مقابل باشد هر کسی که به لحاظ عاطفی نزدیکتر به پسر خاله تان هست با ملایمت او را ترغیب به رفتن پیش مشاور کند
    در کل شما تلاشتان را بکنید مواظب باشید که دخالتتان در ماجرا باعث طرد شما از طرفین ماجرا نشود به هر حال کار خیلی مشکلی هست من به جای شما بودم خودم وارد معرکه نمی کردم. ولی کار خداپسندانه هست(اگر وقت و حوصله اش را داشته باشید)

  3. 2 کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    مسلما هم خانواده و هم پسرخالتون رویکرد اشتباهی دارن

    به شخصه مخالف خونواده با ازدواج رو تا این حد نمی فهمم
    در انتخاب همسر باید آزادی کامل وجود داشته باشه و گاهی وقتها باید طرف سرش به سنگ بخوره تا متوجه اشتباهش بشه

    به نظرم اگه خونواده می خواد رفتار درستی داشته باشه باید بدیها رو گوشزد کنه و اگه فرزند قبول نکرد ازدواج رو طوری ترتیب بده که امکان طلاق آسان وجود داشته باشه ( مهریه کم داشتن حق طلاق و ...)
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  5. 2 کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    سلام
    بهتره ببینن اون دختر چه قصد و هدفی داره ک به پسر نزدیک شده
    و اگه پسرخاله ات دوست صمیمی داره از طریق اون بخوان پسره را به راه بیارن.

  7. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 876 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    سلام
    عزیزم نمیتونین با دختر صحبت کنین و بفهمین مشکل و دردش چیه ؟
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  9. کاربران زیر از فرشته مهربان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خونواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    اول مقصر چه کسی هست؟

    در کل شما تلاشتان را بکنید مواظب باشید که دخالتتان در ماجرا باعث طرد شما از طرفین ماجرا نشود به هر حال کار خیلی مشکلی هست من به جای شما بودم خودم وارد معرکه نمی کردم. ولی کار خداپسندانه هست(اگر وقت و حوصله اش را داشته باشید)

    سلام
    متشکرم از نظرتون
    آقا سعید خاله ی من از این ماجرا خیلی آسیب دیده
    چند بار کارش به بیمارستان کشیده شده به خاطر حجم زیادی که از فشارهای عصبی بهش وارد شده
    میگه وقتی میبینم بقیه ی بچه های فامیل سر به راه هستن و هر کدوم دنبال زندگی خودشونن خب چطور میتونم بی تفاوت باشم
    چند روز هست که به خاطر اینکه حال و روزش بهتر بشه اومده ی خونه ی ما
    به همین خاطر من این چند روزه براش ناراحت بودم و باهاش حرف زدم، ازم خواست یه راه حل درست بهش بگم
    منم خیلی فکر کردم، اومدم اینجا راهنمایی بگیرم
    البته من بیشتر به خاطر خودش و شرایطش ناراحتم که انقدر داره سخت میگذره بهش
    بهش هم گفتم نهایتش اینه ازدواج هم کنن وقتی سرش به سنگ بخوره اونوقت متوجه میشه که حق با شماها بوده
    من حرفم اینه که باید این ناراحتی و غصه رو یه مقدار مدیریت کرد که حداقل خودش مریض نشه
    وقتی این ها رو میگم بهش، میگه اگه داداش خودت این وضع رو داشت همینجوری مینشستی و غصه نمیخوردی؟
    منم میگم اگه پسر تو داداش من بود به عنوان بزرگتر ازم مشورت میخواست، من نظرم رو میگفتم و میگفتم با چند نفر مشورت کنه یا مشاوره بره
    که تصمیم درستی بگیره، اگه هم گوش نکرد خب حقشه دو روز دیگه سرش به سنگ بخوره


    میدونم سخته، من تو شرایطش نیستم ولی خب مسئله ی آسونی نیست
    بچه ی آدم که حاصل سال ها رنج و زحمتش باشه آخر سر اینجوری بشه

    من همیشه سعی کردم با حرف زدن باهاش آرومش کنم
    میگه دلم میخواد زودتر بمیرم و از این مردن و زنده شدن ها خلاص بشم
    بعد 4 سال پسره نه دانشگاهش رو تموم کرده، نه رفتارش زیاد درست هست، فقط یه مدت سرکار موقت میرفت که خب آینده ای نداشت
    خالم میگه اگه این دختر ، دختر خوب و عاقلی بود خب این چند سال باید تاثیرات مثبتی تو زندگی پسر خالم میذاشت نه همینجوری به همه چیز بی تفاوت باشه

    جدیدا رفته قلیونش رو گذاشته تو اتاقش، خالم میگه آدم میره تو اتاق از بس بهم ریخته اس سر گیجه میگیره، ولی حتی حاضر نیست اتاقش رو مرتب کنه
    یا اجازه نمیده خالم مرتب کنه اتاق رو
    چون بوی قلیون هم خالم رو اذیت میکنه یه مدت که توی هال میاورد همش یک به دو میکردن، بعدش قهر میکردن
    ولی چند سال پیش اصلا این کارارو نمیکرد، گاهی هم که قلیون کشیده بود بیرون از خونه بوده
    ولی الان قبح خیلی از چیزا براش از بین رفته
    بگی بالای چشمت ابروهه برمیگرده یه چیزی میگه،
    مثلا دوسه روز پیش رفته بود خونه ی خاله ی دیگه ام سر بزنه، وقتی اومد مادرش گفت مامان جان خاله ات اینا حالشون چطور بوده و چه خبر
    سرش رو از گوشی برنداشت، گفت خیلی میخوای بدونی حالشون رو؟ برو زنگ بزن به جای اینکه من برات توضیح بدم!


    چند بار به خالم گفتم به روانشناس مراجعه کنه که یاد بگیره چطوری باید با مسائلش بهتر کنار بیاد که کمتر به خودش آسیب بزنه
    البته از حق نگذریم ناراحتی هم داره این ماجرا ولی خب با غصه خوردن زیادی فقط مسائل بیشتری به وجود میاد، خیلی مسائل رو سخت میگیره
    میگه اگه طردش کنم ممکنه بلایی سر خودش بیاره، گاهی با نرمی ، گاهی با تندی باهاش حرف زدن و گاهی دایی هام رو واسطه کردن یا مادرم رو
    ولی پسر خاله ام اونقدر احساسی غرق ماجرا شده که حاضر نیست با چشم عقل و منطق به آینده اش فکر کنه.
    خاله ام میگه افکارش بچگونه است و خام واین دختره داره ازش سوع استفاده میکنه
    میگه اگه هم ازدواج کنن هیچوقت خوشبخت نمیشن چون تصمیمشون عاقلانه نیست.

    من در مورد این مسئله با پسرخاله ام حرفی نزدم
    فقط اون مدتی که دختره رفته بود ، یه بار گفت دیدی چی شدم میبینی حال و روزم رو بی معرفت تنهام گذاشت
    منم گفتم خب بهتر، غصه بخوری که چی بشه؟!
    ولی حاضرم هر کاری از دستم بر میاد برای آرامش روحیه ی خاله ام انجام بدم
    چون خودش هم دختر نداره، من رو خیلی دوست داره، گاهی درددل میکنه.
    میگه اگه یه دختر داشتم حال و روزم بهتر بود.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-23-2017 در ساعت 12:26 PM

  11. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    مسلما هم خانواده و هم پسرخالتون رویکرد اشتباهی دارن


    به شخصه مخالف خونواده با ازدواج رو تا این حد نمی فهمم
    در انتخاب همسر باید آزادی کامل وجود داشته باشه و گاهی وقتها باید طرف سرش به سنگ بخوره تا متوجه اشتباهش بشه


    به نظرم اگه خونواده می خواد رفتار درستی داشته باشه باید بدیها رو گوشزد کنه و اگه فرزند قبول نکرد ازدواج رو طوری ترتیب بده که امکان طلاق آسان وجود داشته باشه ( مهریه کم داشتن حق طلاق و ...)



    متشکرم از نظرتون
    راستش من هم با شما موافقم
    هر چند که اگه بچه ی خودم بود، برام اصلا کار آسونی نبود!
    به هرحال آرزوی هر پدر مادری خوشبختی بچه شون هست
    از این بابت خاله ام و بقیه ی خونواده مخالفن که خونواده ها هم کفو نیستن
    مثلا خونواده ی مذهبی هستن تقریبا، خاله ام تو عمرش هیچ مردی موهاش رو ندیده
    ولی این دختره و خونواده اش زیاد در بند این مسائل نیستن
    یا میگن این خونواده اصالت خوبی نداره
    و این دو نفر به درد هم نمیخورن
    خاله ام میگه شنیده دختره با چند تا پسر دیگه هم دوست هست و قصدش اصلا ازدواج نیست!
    و حرص میخوره میگه پسر من ساده اس به این دختر دل داده.


    از طرفی هم من فکر می کنم با اشتباهاتی که خاله ام و شوهرش توی تربیت بچه داشتن
    ولی این مورد حق با این ها هست
    اگه این دختره قصدش ازدواج بود چرا این چهارسال زندگی پسرخاله ام با وجود بودن اون تو زندگیش تغییر مثبتی نداشته!؟
    مثلا میومد پروژه ی دختره و خواهرش رو هم میداد به من که براشون انجام بدم از اون ور خودش دانشگاهش رو به خاطر هفت هشت واحد رها کرد
    چند بار دانشگاه بهش اخطار داده بود اصلا انگار نه انگار!
    آخر سر هم اخراجش کردن
    همین کاراش باعث میشه آدم این دختر رو مناسب ازدواج ندونه.

    اگه هم کارش عاقلانه باشه خب برای زندگی اش تلاش میکنه
    کدوم پسر عاقلیه که پول تو جیبی اش رو خونواده اش تهیه کنن ، بعد بخواد ازدواج کنه اونم به این شکل!
    وقتی هم خونه ی دختره رفته بودن، پسرخاله ی بزرگترم گفته بود بهتره با هم روراست باشیم
    ما مهریه رو 5 سکه میذاریم، محمد هم شرایطش رو دخترتون میدونه، هنوز درسش رو تموم نکرده،
    سربازی هم نرفته، و کاری هم نداره، اگه با این شرایط بهش دختر میدین این تصمیم خودتونه.
    البته این ها نظر والدین هم بوده.


    چند روز پیش پسر بزرگتر خاله ام به دختره زنگ زده بود و گفته بود که اگه ارتباطش رو با محمد قطع نکنه به پدرش یا خونواده اش میگه
    گفته بود دختره از بس بی ادب بوده فقط میخندیده!
    خاله ام میگه دختری که این طرز رفتارش باشه کیه که باور کنه باعث خوشبختی پسر من میشه و از کجا معلوم ازدواج هم کنن دو روز دیگه ول نکنه و بره با یکی دیگه!
    به نظرم جدا از هدف و قصدی که برای شکل گیری این رابطه بوده این دو نفر درگیر یه رابطه ی احساسی شدن
    حالا نمیدونم دختره با اینکه خودش به اصطلاح کات کرده دیگه بعد دوماه این برگشتنش چه معنی ای داره
    شاید فقط میخواد تنها نباشه
    الله اعلم.

    الان پسرخاله ام رویروفایل تلگرامش ورداشته چند تا عکس از بچگیای دختره گذاشته و عکس های رمانتیک
    خاله ام هم همش حرص میخوره میگه بقیه میبینن آبرومون رو پیش همه میبره اینجوری.
    یا مثلا قبلنا که با این دختره ارتباط داشت مثلا مهمون میرفت خونه شون به زور میومد یه احوالپرسی میکرد
    بعد میرفت تو اتاقش یا میرفت بیرون
    خاله ام میگفت آرزو به دل موندم گاهی چهارنفری بشینیم مثل بقیه جمع باشیم و غذا بخوریم
    یا بارها خاله ام کل روز رو خونه تنها بود، ولی حاضر نشد دست مادرش رو بگیره بره بیرون هوایی عوض کنه
    یه مثلا جایی برن اون مخالفت میکنه یا تنهایی خودش میره.
    یا اینکه حتی داروی چاق کننده مصرف میکرد، کلی اندامش خراب شد
    داشت کم کم سربه راه میشد که این دختره با برگشتنش دوباره همه چی رو خراب کرد.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-23-2017 در ساعت 01:54 PM

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    بهتره ببینن اون دختر چه قصد و هدفی داره ک به پسر نزدیک شده
    و اگه پسرخاله ات دوست صمیمی داره از طریق اون بخوان پسره را به راه بیارن.
    سلام فاطمه جان
    ممنون از نظرت
    عزیزم هدفش از ایجاد این رابطه، اونطور که پسرخاله ام گفته ازدواج بوده
    هرچند تو سن 17 سالگی برای پسری که شناخت درستی از خودش و از دخترها نداره به نظرم عاقلانه نیست!
    این پسر معمولا احساسی تصمیمی میگیره تا از روی عقل

    ولی دقیقا مشخص نیست هدف اون دختر چیه
    خاله ام با یکی از دوستای صمیمی پسرش حرف زده
    دوستش گفته بود به نظر من هم کارش درست نیست و هر چی بهش میگم اصلا گوش نمیده.

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    سلام
    عزیزم نمیتونین با دختر صحبت کنین و بفهمین مشکل و دردش چیه ؟

    سلام گلم
    ممنونم از نظرتون
    راستش من فقط دیدمش باهاش حرف نزدم
    ولی خاله ام این ها که باهاش حرف زدن، میگن اصلا معلوم نیست چی تو سرشه
    یه بار هم پسرخاله ام باهاش حرف زده بود، همه رو انکار کرده بود!
    پسرخاله ام اطلاعاتیه سیمکارت برادرش رو کنترل کرده بود و همه ی پیامک ها و چت های تلگرامشون رو داشته و حتی مکالمه های صوتیشون رو!
    به دختره گفته بود اگه میخوای که مکالمه ها و پیامک هایی که با محمد داشتی رو بهت نشون بدم که یادت بیاد چیا بهش گفتی!

    من به خاله ام گفتم یه نفر از شما برید محل کار پدرش و باهاش حرف بزنید
    که مانع ادامه ی این رابطه بشه
    میگه وقتی تلفنی اونطوری برخورد کرده یعنی خونواده اش براش ارزشی ندارن که بخواد ازشون حسابی ببره
    گفت شاید بهتر باشه بریم آگاهی و به جرم مزاحمت ازش شکایت کنیم!
    منم گفتم خب وقتی پسرت چراغ سبز نشون نده و اصلا سیمکارتش رو بش************ه و بهش بگه حق نداره باهاش ارتباط داشته باشه مگه دختره میاد زورش میکنه!؟
    ولی وقتی کسی مزاحم ادم بشه و طرف مقابل هم خودش مشتاق ارتباط باشه این که دیگه اسمش مزاحمت نیست و کسی هم فکر نکنم بتونه قانونی محکومش کنه
    هرچند که گیریم این کار درست باشه ،پسرخاله ام هم باید شاکی باشه که مسلما نمیره از دختره شکایت کنه که مزاحمش میشه.

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 876 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام گلم
    ممنونم از نظرتون
    راستش من فقط دیدمش باهاش حرف نزدم
    ولی خاله ام این ها که باهاش حرف زدن، میگن اصلا معلوم نیست چی تو سرشه
    یه بار هم پسرخاله ام باهاش حرف زده بود، همه رو انکار کرده بود!
    پسرخاله ام اطلاعاتیه سیمکارت برادرش رو کنترل کرده بود و همه ی پیامک ها و چت های تلگرامشون رو داشته و حتی مکالمه های صوتیشون رو!
    به دختره گفته بود اگه میخوای که مکالمه ها و پیامک هایی که با محمد داشتی رو بهت نشون بدم که یادت بیاد چیا بهش گفتی!

    من به خاله ام گفتم یه نفر از شما برید محل کار پدرش و باهاش حرف بزنید
    که مانع ادامه ی این رابطه بشه
    میگه وقتی تلفنی اونطوری برخورد کرده یعنی خونواده اش براش ارزشی ندارن که بخواد ازشون حسابی ببره
    گفت شاید بهتر باشه بریم آگاهی و به جرم مزاحمت ازش شکایت کنیم!
    منم گفتم خب وقتی پسرت چراغ سبز نشون نده و اصلا سیمکارتش رو بش************ه و بهش بگه حق نداره باهاش ارتباط داشته باشه مگه دختره میاد زورش میکنه!؟
    ولی وقتی کسی مزاحم ادم بشه و طرف مقابل هم خودش مشتاق ارتباط باشه این که دیگه اسمش مزاحمت نیست و کسی هم فکر نکنم بتونه قانونی محکومش کنه
    هرچند که گیریم این کار درست باشه ،پسرخاله ام هم باید شاکی باشه که مسلما نمیره از دختره شکایت کنه که مزاحمش میشه.
    چقدر ناراحت کننده
    چرا قدر خوبیهای زندگیمون نمیدونیم و اون خوبی رو جای اینکه تو مرزهای خودمون پیدا کنیم
    تو یه مکان غریب دنبالش میگردیم
    حق باتوئه گلم خب شکایتم کنن الکی که نیست خطها چک میشه و نشون میده که صحبتها دوطرفه بوده
    و ادمی که خودشو بخواب زده نمیشه بیدار کرد
    اگه اون فکر نکنه کارش اشتباهه زمین به اسمونم بیاد فکر نمیکنه
    بنظرم فقط باید دعا کرد سر عقل بیاد همین
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  16. کاربران زیر از فرشته مهربان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    چقدر ناراحت کننده
    چرا قدر خوبیهای زندگیمون نمیدونیم و اون خوبی رو جای اینکه تو مرزهای خودمون پیدا کنیم
    تو یه مکان غریب دنبالش میگردیم
    حق باتوئه گلم خب شکایتم کنن الکی که نیست خطها چک میشه و نشون میده که صحبتها دوطرفه بوده
    و ادمی که خودشو بخواب زده نمیشه بیدار کرد
    اگه اون فکر نکنه کارش اشتباهه زمین به اسمونم بیاد فکر نمیکنه
    بنظرم فقط باید دعا کرد سر عقل بیاد همین
    بله عزیزم واقعا ناراحت کننده است
    این بین خاله ام داره افسردگی اش برمیگرده
    نه شب ها آرامش داره نه روز
    میگه شاید من گناهی کردم که بچه ها اینجوری شدن یا تربیت درستی نداشتیم براشون
    خب اگه هم مشکل از تربیتشون بوده الان با غصه خوردن و فکرکردن به گذشته چیزی رو نمیشه درست کرد
    این پسر دیگه بچه نیست بگی اینکارو بکن، انجام بده
    بزرگ شده و قد کشیده
    اما متاسفانه عقلش زیاد رشد نکرده

    گیریم هم تصمیمش درست باشه لابد آدم عاقل این مواقع میره با چند نفر مشورت میکنه و به فکر زندگیش هست
    نه اینکه اینطوری برخورد کنه
    چند وقت پیش کلی باهاش حرف زدن که بره سربازی
    گفته بود اگه مجبورم کنید میرم سربازی ولی با اسلحه خودم رو میکشم
    حالا کم کم راضی شده و دفترچه گرفته.
    خاله ام هم همش فکر منفی میکنه
    دیشب پیش ما خوابید، صبح گفت دیشب تو خوابت برده، حالم بد شده
    منم پرسیدم که چی شده
    گفت وقتی خواستم بخوابم یه تصویر که شوهرم و پسر دیگه ام دارن محمد رو کتک میزنن اومده جلوی چشمام و خیلی بی قرار شدم و ترسیدم
    ساعت یک شب به شوهرخاله ام زنگ زده بود، گفته بود من دارم میخوابم محمد هم تو اتاقشه.
    این افکار و احوالات توی دراز مدت میتونه آدم رو داغون کنه ، من از ابن بابت خیلی نگرانشم
    تنها کاری هم که از دستم بر میاد بهش دلداری میدم و ازم خواسته دعا کنم که پسر سر به راه بشه.
    امیدوارم خدا هدایتش کنه
    هر چند خدا خودش میگه تا وقتی ادم خودش نخواد تغییر نمیکنه.

  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 876 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    بله عزیزم واقعا ناراحت کننده است
    این بین خاله ام داره افسردگی اش برمیگرده
    نه شب ها آرامش داره نه روز
    میگه شاید من گناهی کردم که بچه ها اینجوری شدن یا تربیت درستی نداشتیم براشون
    خب اگه هم مشکل از تربیتشون بوده الان با غصه خوردن و فکرکردن به گذشته چیزی رو نمیشه درست کرد
    این پسر دیگه بچه نیست بگی اینکارو بکن، انجام بده
    بزرگ شده و قد کشیده
    اما متاسفانه عقلش زیاد رشد نکرده

    گیریم هم تصمیمش درست باشه لابد آدم عاقل این مواقع میره با چند نفر مشورت میکنه و به فکر زندگیش هست
    نه اینکه اینطوری برخورد کنه
    چند وقت پیش کلی باهاش حرف زدن که بره سربازی
    گفته بود اگه مجبورم کنید میرم سربازی ولی با اسلحه خودم رو میکشم
    حالا کم کم راضی شده و دفترچه گرفته.
    خاله ام هم همش فکر منفی میکنه
    دیشب پیش ما خوابید، صبح گفت دیشب تو خوابت برده، حالم بد شده
    منم پرسیدم که چی شده
    گفت وقتی خواستم بخوابم یه تصویر که شوهرم و پسر دیگه ام دارن محمد رو کتک میزنن اومده جلوی چشمام و خیلی بی قرار شدم و ترسیدم
    ساعت یک شب به شوهرخاله ام زنگ زده بود، گفته بود من دارم میخوابم محمد هم تو اتاقشه.
    این افکار و احوالات توی دراز مدت میتونه آدم رو داغون کنه ، من از ابن بابت خیلی نگرانشم
    تنها کاری هم که از دستم بر میاد بهش دلداری میدم و ازم خواسته دعا کنم که پسر سر به راه بشه.
    امیدوارم خدا هدایتش کنه
    هر چند خدا خودش میگه تا وقتی ادم خودش نخواد تغییر نمیکنه.
    عزیزم بهشون بگو اول از همه دست از افکار منفی برداره
    هرچقدرم تربیت خوب باشه وقتی ادم صبح تا شب فکر منفی کنه تمام اتفاقات بدو به سمت خودش میکشونه
    امیدوارم این حال بد مادرشو ببینه و بخودش بیاد
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  19. کاربران زیر از فرشته مهربان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    عزیزم بهشون بگو اول از همه دست از افکار منفی برداره
    هرچقدرم تربیت خوب باشه وقتی ادم صبح تا شب فکر منفی کنه تمام اتفاقات بدو به سمت خودش میکشونه
    امیدوارم این حال بد مادرشو ببینه و بخودش بیاد

    متشکرم گلم
    من هم امیدوارم
    خاله ام چند باره که فشار عصبی اش زیاد میشه و میگه بهترین کار اینه که خودمو بکشم و دیگه راحت بشم چون دیگه ظرفیتم تموم شده و نمیکشم!
    امیدوارم پسرخاله ام زودتر به خودش بیاد ، قبل از اینکه دیرتر بشه
    حالا چای اینکه مسائل رو درک کنه ، خالم با مهربونی بهش گفته این کارا در شان تو نیست و بهتره یه کم خودتو جمع و جور کنی
    برگشته گفته خیلی در حقم مادری کردی که انتظار داری به حرفات توجه کنم!؟
    انتظار داشته چند سال پیش که این دختره رو میخواسته برن نشون بذارن که آقا وقتی شرایطش جور شد ازدواج کنه باهاش!
    به این خاطر هست فکر کنم بیشتر لج میکنه باهاشون و حتی با اینکه میدونه کارهاش موجب آزار مادرش و خونواده اش میشه باز هم ادامه میده.
    شخصیتش با چند سال پیش خیلی فرق کرده خیلی.

    من امروز کلی با خاله ام حرف زدم
    میگه این پسر رفتار و کردارش درست بشه من دیگه غصه ی چیزی رو نمیخورم
    بهش گفتم باهاش ملایمت کنین که علیه تون جبهه نگیره
    و اینکه اگه بتونه متقاعدش کنه بره پیش یه مشاور شاید بتونه کنار بیاد با واقعیت.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-23-2017 در ساعت 06:20 PM

  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 876 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    متشکرم گلم
    من هم امیدوارم
    خاله ام چند باره که فشار عصبی اش زیاد میشه و میگه بهترین کار اینه که خودمو بکشم و دیگه راحت بشم چون دیگه ظرفیتم تموم شده و نمیکشم!
    امیدوارم پسرخاله ام زودتر به خودش بیاد ، قبل از اینکه دیرتر بشه
    حالا چای اینکه مسائل رو درک کنه ، خالم با مهربونی بهش گفته این کارا در شان تو نیست و بهتره یه کم خودتو جمع و جور کنی
    برگشته گفته خیلی در حقم مادری کردی که انتظار داری به حرفات توجه کنم!؟
    انتظار داشته چند سال پیش که این دختره رو میخواسته برن نشون بذارن که آقا وقتی شرایطش جور شد ازدواج کنه باهاش!
    به این خاطر هست فکر کنم بیشتر لج میکنه باهاشون و حتی با اینکه میدونه کارهاش موجب آزار مادرش و خونواده اش میشه باز هم ادامه میده.
    شخصیتش با چند سال پیش خیلی فرق کرده خیلی.

    من امروز کلی با خاله ام حرف زدم
    میگه این پسر رفتار و کردارش درست بشه من دیگه غصه ی چیزی رو نمیخورم
    بهش گفتم باهاش ملایمت کنین که علیه تون جبهه نگیره
    و اینکه اگه بتونه متقاعدش کنه بره پیش یه مشاور شاید بتونه کنار بیاد با واقعیت.
    درست میشه ان شالله
    شاید زیادی باهاش مهربون بودن و حالا باید قاطع و محکم و جدی باهاش صحبت کنن
    و بهش یاداوری کنن که اگه دست برنداره خیلی از فرصتهاش رو از دست میده
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  22. کاربران زیر از فرشته مهربان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خونواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah نمایش پست ها
    خوشبحال خالتون که چنین خاهر زاده دلسوزی داره

    لطف دارین، متشکرم.
    امیدوارم بتونم کمکی برای بهتر شدن حالش انجام بدم.
    دیروز چند ساعت از وقتم رو گذاشتم باهاش حرف زدم
    متقاعدش کردم که به یه مشاور مجرب مراجعه کنه و با پسرش حرف بزنه که اون رو هم ببره
    شاید یه مشاور بتونه این پسر رو از این خواب غفلت بیدارش کنه
    خداروشکر این چند روزه که اینجاست حالش بهتر هست
    فقط وقتی شب میشه میگه دلشوره و استرس دارم
    منم میگم گور بابای غم و غصه فکرتو آزاد کن از همه ی چیزای منفی بگیر آروم بخواب
    میگه نکنه محمد شیر گاز رو یادش بره ببنده! یا گاهی غذا رو میذاره رو گاز میره تو اتاقش بعد یادش میره مبادا خونه آتیش بگیره!

    امروز هم میخواست برگرده خونه شون، من و مادرم نذاشتیم
    گفت میدونم براشون زیاد مهم نیست من باشم یا نباشم ولی بهتره که برگردم!
    منم گفتم فعلا اینجا باش تا نبودنت رو توی خونه هر روز بیشتر و بیشتر حس کنن
    و اونوقت بیان دنبالت و خواهش کنن که برگردی به خونه

    ولی یه حرفش دلم رو کباب کرد
    گفت این چند روزه که اینجام ولی محمد یک بار زنگ نزده بگه مامان حالت چطوره یا کی برمیگردی خونه
    میگه وقتی عشق خودش رو داره دیگه لابد وقتی برای مادرش نداره!
    دیروز برای اولین بار بهش زنگ زد، اون هم به این خاطر که یکم ماه هست و چرا ماهیانه ی آقا رو واریز نکردن به حسابش!
    گاهی دلم میخواد همچین سیلی محکم بزنم تو گوش این پسر بلکه به خودش بیاد داره با زندگی خودش و مادرش چیکار میکنه!
    پسره ی کم عقل یه دختر زندگیش رو داغون کرده ول کنش هم نیست
    خالم میگه چند وقت پیش که کات کردن به دختره زنگ زده و کلی فحش بارش کرده که 5 سال از زندگیم رو خراب کردی، خونواده ام رو ازم گرفتی، مادرم رو مریض کردی و ...
    بعد حالا به درخواست دختره جواب مثبت داده
    خاله ام میگه شاید این دختره طلسمی جادویی چیزی کرده باشه!

    خدایا خودت از همه چیز با خبری میبینی که خاله ام به خاطر محمد داره ذره ذره آب میشه
    خودت این پسره رو به راه راست هدایتش کن که این سونامی از زندگیشون رخت ببنده.

  24. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36895
    نوشته ها
    131
    تشکـر
    83
    تشکر شده 92 بار در 68 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    همه تایپیکتونو نخواندم .پسر خالتون با دوست دخترش همدیگه را دوست دارند و قصد ازدواج دارند؟

    چرا مخالفت باهاشون میشه ؟

  25. کاربران زیر از دنیا * بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا * نمایش پست ها
    همه تایپیکتونو نخواندم .پسر خالتون با دوست دخترش همدیگه را دوست دارند و قصد ازدواج دارند؟

    چرا مخالفت باهاشون میشه ؟
    عزیزم به خاطر اینکه 5 سال پیش که پسرخاله ام دختره رو دیده بود، به خاله ام گفته بود که همچین کسی رو در نظر داره برای ازدواج تو سن 17 سالگی!
    خاله ام هم گفته بود که باید درسش رو تموم کنه و بعد اگه ببینن دختره و خونواده اش خوب هستن موافقت میکنن
    پسرخاله ام هم قبول کرده بود، خاله ام هم گفته بود این حرف فقط بین من و تو باشه تا وقت خودش

    حالا بعدش پسرخاله ام رفته بود با دختره دوست شده بود، بهتره بگم ادامه ی رابطه رو داده بود
    بعد کم کم درس و دانشگاه براش کم اهمیت شد و سیر تغییرات منفی توی شخصیت و زندگیش شروع شد
    شوهرخاله ام و پسر دیگه اشون میگفتن جوونه زیاد مهم نیست و به خودش میاد
    ولی خاله ام از همون اول همیشه نگران بود
    مثلا با پسر عموش هم دانشجو بودن، پسرعموش کلاس که تموم میشد چون یه مدت خونه ی این ها بود میومد خونه
    ولی پسرخاله ام هر بار یه بهونه آورده بود که پیش دوستامم یا فلان جا هستم عصری میام خونه
    این ها تو یه مدت باعث شد کلا زندگیش تغییرات منفی داشته باشه
    مثلا میرفت دانشگاه نه دفتری نه کتابی نه خودکاری فقط موبایلش رو میبرد!
    وقتی هم خاله ام گفته بود چرا چیزی نمیبری گفته بود از جزوه ی دوستام عکس میگیرم میارم خونه مینویسم!

    خاله ام هم که رفتاراش رو میبینه چند بار آروم باهاش حرف زده بود و گفته بود کاراش درست نیست
    سر ترم واحداش رو پاس نمیکرد، مدل های عجیب غریب میزد به موهاش یا کارایی از این دست، هر روز قهوه خونه رفتن و بعدها قلیون آوردن تو خونه، محدود شدن ارتباطش با خونواده اش و فامیل و بقیه
    ولی گوش نکرده بود
    بعد هم که دانشگاه رو به خاطر افتادن چند واحد رها کرد و اخراج شد
    و میخواست خواننده بشه! که این هم اصولی نبود
    الان هم حدودا یه سال هست که بیکار هست ، چندماه یه کار پاره وقت رو میرفت که ارزش چندانی هم نداشت
    سربازی هم نرفته
    خاله ام هم گفته وقتی به حرفم گوش نکردی و زندگیت رو اینجوری خراب کردی و آرامش خونواده ات رو گرفتی دیگه مشخصه این دختر اهل زندگی نیست
    یه مدت هم پسرخاله ام با دختره کات کرده بودن خودش گفته بود دختره رو دیده با چند پسر دیگه دوست هست!
    یا مثلا گفته بود این دختره و خواهرش تو محله شون به خوشنامی نمیشناسنشون!
    بعد جالب اینجاست وقتی برگشته قبولش کرده
    و گفته تقصیر خالم اینا بوده باید چند سال پیش یه نشون میذاشتن که خیالش راحت میشد!

    خاله ام میگه اگه در کناراین ارتباط ها و رفتارهاش حداقل به زندگیش هم می رسید بازم براش ناراحت نمیشد
    ولی کلا این 5 سال انگاری تو یه عالم دیگه بوده و کلا بیخیال زندگی و آینده و پیشرفت هاش شده
    البته الان هم برگشته به روال قبلش.
    در حالیکه دختره کاردانی اش رو تموم کرد و کارشناسیش رو هم تموم کرده!

    مثلا یه بار ساعت سه شب دختره به خاله ام زنگ زده بود گفته بود برید اتاق محمد قلبش درد میکنه
    خاله ام هم گفته بود محمد مرده دست از سرش بردار!
    دختره هم گفته بود ما عاشق همیم و میخوایم با هم ازدواج کنیم!
    خاله ام هم گفته بود من نمیذارم شماها ازدواج کنید و این حرفا!
    خاله ام همه ی اشتباهات و کوتاهی های پسرش رو از از چشم این دختر میدونه
    و میگه اگه واقعا اهل زندگی بود و برای ازدواج میخواستش نمیذاشت این 5 سال عمر جوونیش به هدر بره
    یا میگه این دختره خونواده ام رو از هم پاشیده، خودم رو مریض کرده چجوری میتونم موافق باشم پسرم باهاش ازدواج کنه.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-24-2017 در ساعت 11:48 PM

  27. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36895
    نوشته ها
    131
    تشکـر
    83
    تشکر شده 92 بار در 68 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    عزیزم به خاطر اینکه 5 سال پیش که پسرخاله ام دختره رو دیده بود، به خاله ام گفته بود که همچین کسی رو در نظر داره برای ازدواج تو سن 17 سالگی!
    خاله ام هم گفته بود که باید درسش رو تموم کنه و بعد اگه ببینن دختره و خونواده اش خوب هستن موافقت میکنن
    پسرخاله ام هم قبول کرده بود، خاله ام هم گفته بود این حرف فقط بین من و تو باشه تا وقت خودش

    حالا بعدش پسرخاله ام رفته بود با دختره دوست شده بود، بهتره بگم ادامه ی رابطه رو داده بود
    بعد کم کم درس و دانشگاه براش کم اهمیت شد و سیر تغییرات منفی توی شخصیت و زندگیش شروع شد
    شوهرخاله ام و پسر دیگه اشون میگفتن جوونه زیاد مهم نیست و به خودش میاد
    ولی خاله ام از همون اول همیشه نگران بود
    مثلا با پسر عموش هم دانشجو بودن، پسرعموش کلاس که تموم میشد چون یه مدت خونه ی این ها بود میومد خونه
    ولی پسرخاله ام هر بار یه بهونه آورده بود که پیش دوستامم یا فلان جا هستم عصری میام خونه
    این ها تو یه مدت باعث شد کلا زندگیش تغییرات منفی داشته باشه
    مثلا میرفت دانشگاه نه دفتری نه کتابی نه خودکاری فقط موبایلش رو میبرد!
    وقتی هم خاله ام گفته بود چرا چیزی نمیبری گفته بود از جزوه ی دوستام عکس میگیرم میارم خونه مینویسم!

    خاله ام هم که رفتاراش رو میبینه چند بار آروم باهاش حرف زده بود و گفته بود کاراش درست نیست
    سر ترم واحداش رو پاس نمیکرد، مدل های عجیب غریب میزد به موهاش یا کارایی از این دست، هر روز قهوه خونه رفتن و بعدها قلیون آوردن تو خونه، محدود شدن ارتباطش با خونواده اش و فامیل و بقیه
    ولی گوش نکرده بود
    بعد هم که دانشگاه رو به خاطر افتادن چند واحد رها کرد و اخراج شد
    و میخواست خواننده بشه! که این هم اصولی نبود
    الان هم حدودا یه سال هست که بیکار هست ، چندماه یه کار پاره وقت رو میرفت که ارزش چندانی هم نداشت
    سربازی هم نرفته
    خاله ام هم گفته وقتی به حرفم گوش نکردی و زندگیت رو اینجوری خراب کردی و آرامش خونواده ات رو گرفتی دیگه مشخصه این دختر اهل زندگی نیست
    یه مدت هم پسرخاله ام با دختره کات کرده بودن خودش گفته بود دختره رو دیده با چند پسر دیگه دوست هست!
    یا مثلا گفته بود این دختره و خواهرش تو محله شون به خوشنامی نمیشناسنشون!
    بعد جالب اینجاست وقتی برگشته قبولش کرده
    و گفته تقصیر خالم اینا بوده باید چند سال پیش یه نشون میذاشتن که خیالش راحت میشد!

    خاله ام میگه اگه در کناراین ارتباط ها و رفتارهاش حداقل به زندگیش هم می رسید بازم براش ناراحت نمیشد
    ولی کلا این 5 سال انگاری تو یه عالم دیگه بوده و کلا بیخیال زندگی و آینده و پیشرفت هاش شده
    البته الان هم برگشته به روال قبلش.
    در حالیکه دختره کاردانی اش رو تموم کرد و کارشناسیش رو هم تموم کرده!

    مثلا یه بار ساعت سه شب دختره به خاله ام زنگ زده بود گفته بود برید اتاق محمد قلبش درد میکنه
    خاله ام هم گفته بود محمد مرده دست از سرش بردار!
    دختره هم گفته بود ما عاشق همیم و میخوایم با هم ازدواج کنیم!
    خاله ام هم گفته بود من نمیذارم شماها ازدواج کنید و این حرفا!
    خاله ام همه ی اشتباهات و کوتاهی های پسرش رو از از چشم این دختر میدونه
    و میگه اگه واقعا اهل زندگی بود و برای ازدواج میخواستش نمیذاشت این 5 سال عمر جوونیش به هدر بره
    یا میگه این دختره خونواده ام رو از هم پاشیده، خودم رو مریض کرده چجوری میتونم موافق باشم پسرم باهاش ازدواج کنه.

    نظرمو مینویسم شاید اشتباه باشه اما. به نظر من دوست دختر پسرخالتون تاثیر بدی توی زندگیش نداشته.فک میکنم تاثیر مثبتم داشت. به عشقه دوست دخترش دنبال کارای بدتر نرفت.

    خاله این قابلیت رفتاریو نداشته با پسرش صمیمی و همکلام بشه .پسرخاله دوست و همدمو توی قهوه خونه ها و بیرون ازخانه جستجو کرده!

    ایراد از دوست دختر نیست ایراد از خاله است فک کنم پسرشو درک نمیکنه! خواب دیده پدر و برادر پسرشو کتک میزنن ینی رابطه درست توی خانواده با پسرخاله وجود نداره!

  28. 2 کاربران زیر از دنیا * بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    3-4تا از پستها رو خوندم

    به نظر من که در و تخته جور بوده، دو تا آدم خام که در عین خامی شر هم هستند به هم رسیدن ، از پس هم برمیان

    سخته این حرف رو بزنی اول ازدواج و بد از اون کم کردن رابطه با فرزند ( که خود به خود انجام میشه )
    شاید ازدواج به طلاق برسه و کلی دردسر و درگیری تو خونواده بیاره ولی بعضی وقتها چاره دیگه ای نیس
    ویرایش توسط آرش67 : 10-25-2017 در ساعت 01:55 AM
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  30. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    سلام
    منم با نظر دنیا کاملا موافقم.
    از اولشم خیلی تعجب کردم که چطوری این موضوع افتاده تو زبون فامیل و انقدری بولد شده که الان مثلا دغدغه شما شده.
    اگه قبل مشکلش یه چیز بوده الان که حرفش تو فامیل پیچیده شاید بیشتر از قبل ناامید بشه یا قبحش کاراش بریزه براش.
    به هر حال رابطه ها همیشه تنش داره می تونه تاثیرای خودشو روی هر کسی بذاره. خالتون باید سعی می کردند این تاثیرارو توی جهت مثبتش هدایت کنند. نه اینکه الان همه تقصیرارو بندازند گردن اون دختره.
    نباید بین اون خانم و پسرشون قرار بگیرند به هر حال در مورد زندگیش خودش باید تصمیم بگیره و بزرگترا تو این زمینه بهتره فقط راهنمایی و کمک کنند نه کار دیگه.
    شاید تو همه این مدت سردرگم و ناراحت بوده اما کسی نتونسته راهو بهش نشون بده و با زبون خودش باهاش حرف بزنه. الانم همه چیز فقط پیچیده تر شده.

  32. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    درست میشه ان شالله
    شاید زیادی باهاش مهربون بودن و حالا باید قاطع و محکم و جدی باهاش صحبت کنن
    و بهش یاداوری کنن که اگه دست برنداره خیلی از فرصتهاش رو از دست میده

    متشکرم عزیزم
    به نظرم عدم مدیریت صحیح پدر توی اداره کردن خونواده یکی از دلایل مهم این موضوع میتونه باشه!
    اون اوایل که واحداشو میفتاد و صب تا شب میرفت به بهونه ی دانشگاه بیرون رفتن و معلوم نمیشد چه خراب شده ای هست یا اگه خونه هم بود بداخلاقی میکرد و قلیون کشیدن و تریپای ناجور زدن و ابرو برداشتن رو پیشه ی خودش کرده بود، پدرش جلوش وامیستاد فکر نکنم کار به این جا میکشید
    هر چی هم خاله ام داد میزد که بابا پسره داره روز به روز از دست میره شوهر خاله ام و پسر بزرگش میگفتن تو همه چی رو بزرگ میکنی جوونه حالا ممکنه اشتباهاتی داشته به خودش میاد نبایست سخت گیری کرد!!
    اینم از نتیجه ی کاراشون.

    خب چند بار اشتباه؟!
    افتادن واحداش برای چند ترم و مشروطی های پیاپی
    تریپ و قیافه ی ناجوری که برای خودش درست کرده بود البته فکر کنم به خواسته ی اون دختره بود!
    بد اخلاقی هاش که خونواده اش جرات نمیکردن بعدها بگن محمد بالای چشمت ابروهه یا داد و فریاد میکشید و قهر و بیرون رفتن از خونه
    یا تهدید میکرد که خودکشی میکنه
    این مسئله که این همه سال موند مثل یه کلاف سردرگم شد
    علاوه بر اینکه گند زد به زندگی خودش کاری کرد خاله ام افسردگی بگیره و کارش به روانپزشک بکشه.
    واقعا راست میگن بزرگ کردن یه پسر خیلی از بزرگ کردن یه دختر سخت تر هست.

  34. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا * نمایش پست ها
    نظرمو مینویسم شاید اشتباه باشه اما. به نظر من دوست دختر پسرخالتون تاثیر بدی توی زندگیش نداشته.فک میکنم تاثیر مثبتم داشت. به عشقه دوست دخترش دنبال کارای بدتر نرفت.

    خاله این قابلیت رفتاریو نداشته با پسرش صمیمی و همکلام بشه .پسرخاله دوست و همدمو توی قهوه خونه ها و بیرون ازخانه جستجو کرده!

    ایراد از دوست دختر نیست ایراد از خاله است فک کنم پسرشو درک نمیکنه! خواب دیده پدر و برادر پسرشو کتک میزنن ینی رابطه درست توی خانواده با پسرخاله وجود نداره!

    ممنونم از نظرتون
    گهگاهی خاله ام شاید به خاطر رفتارهاش تندی کرده باهاش
    ولی در واقع اینجوری هم نبود
    هر چند به نظرم خونواده اون انسجام درست و حسابی رو نداشته ، چون اگه داشت این وضع پیش نمیومد

    ما چون صمیمی هستیم گهگاهی رفت و آمد داشتیم و تا حدودی در جریان این اتفاقات بودیم
    خاله ام طفلک خیلی بهش میکرد، قربون صدقه اش میرفت
    ولی پسره که تا قبل دانش آموز بود و سر و گوشش نمیجنبید یهویی قبح خیلی از کارا براش از بین رفت
    قبلش که مدرسه بود سر وقت میرفت سر وقت میومد
    ولی بعدش که رفتدانشگاه فکر کرد دیگه بزرگ شده و هر کی دلش بخواد میتونه انجام بده

    اما توی مدیریت پدر چرا
    شوهرخاله ام یه مردی هست که اونقدر صبور بیخیال هست که دیگه کل فامیل به صبوری میشناسنش
    من فکر می کنم اگه یه مقدار سخت گیری می کرد علیه ناهنجاری های اوایل این داستان، این مسئله به اینجا نمیکشید
    به هرحال پسر از پدر حساب میبره

    مثلا یه بار پسر خاله ام ترمای اول اومده بود من براش رفع اشکال کنم
    دیدم یه جزوه ی30 تا 40 صفحه ریاضی بهشون دادن گفتم خب کجاها رو ایراد داری بگو تا توضیح بدم برات
    کمی من من کرد و گفت راستش اگه بیای از اول همه چی رو برام توضیح بدی خیلی بهتر هست بعد سوال بدی من حل کنم! ببینیم یاد گرفتم یا نه! چون هیچی رو بلد نیستم!
    متوجه شدم شازده همین جزوه ی اندک رو تا حالا بازنکرده و فقط دیکته کرده بود!
    گفتم پس این چهارماهی که دانشگاه رفتی مگه استاد نداشتی؟ مگه طول ترم درس نخوندی؟
    گفت خب نخوندم طول ترم، جو کلاسمون جوری نبوده بچه ها درسخون باشن و من هم درسامو بخونم! و دیدم که داره بهونه میاره و آقا دنبال عشق و عاشقی بچگونه اش هست!
    حتی موقع درس گوشی رو زمین نمیذاشت و لحظه به لحظه چک میکرد پیاماش رو
    من هم میخواستم به خاله ام یا شوهر خاله ام بگم گفتم ممکنه دعواش کنن بد بشه، چیزی نگفتم.

    خب کدوم پدر یا مادری هست که بالا سر بچه اش باشه و دلیل این رفتارارو ازش نخواد؟
    هر چند هستن بچه هایی که حتی با نبود پدر و مادر بهترین ها میشن یا اینکه خیلی مسائل دارند تو زندگیشون ولی کج نمیرن
    یا اینکه بعضی ها هستند میرن شهرا یا کشورهای دوردست برای ادامه تحصیل، خب خونواده کجا بالا سر این ها هست که مدام جی پی اس بذاره و کنترل کنه که ببینه کج نمیره!
    پسر تو فامیل داریم از جوونی به خاطر درس و دانشگاه رفته شهرای بزرگتر و بعد سال ها جزو بهترین ها شده

    خودش یه پسر عمو داره، عموش وقتی نگاش میکنه از نگاهش حساب میبره دیگه چه رسد به حرفاش
    مثلا یه شب این دو تا پسر با هم بیرون بودن، دیر وقت برمیگردن
    وقتی میان خونه خاله ام اینا در رو براش باز کرده بودن و اومده بود خونه
    ولی پسرعموش وقتی زنگ زده بود پدرش گفته بود تا این وقت شب هر جایی که بودی برو همونجا یا دم در بمون و کسی هم حق نداره در رو به روت باز کنه
    تا چند ساعت اجازه نداده بود بیاد داخل خونه، بعدش دیگه این کار رو تکرار نکرده بود

    ولی محمد باباش بگه این راهت نیست صداشو بلند میکنه یا قهر میکنه یا میگه خودمو میکشم یا از خونه میرم و این حرفا
    خب کسی نیست بگه خودتو میکشی خب به جهنم یه احمق کمتر!
    خب خوابگاه نیست که کسی توی کار بچه ها نتونه دخالت کنه یا هر کسی هر وقت دلش خواست تا نیمه شب بیرون بمونه
    اصلا چه دلیلی دارهه یه پسر جوون شب ها تا دیروقت بیرون باشه
    مسلما کسی که سالم باشه و آدم نرمالی باشه اینکارو نمیکنه چون روزا دنبال کاراش هست و شب ها هم نیاز داره توی خونه استراحت کنه نه بره خیابون گردی
    چیزی هم بگن بگه من میرم خودکشی میکنم
    اینکه نشد حرف حساب

    آخه چقدر آدم با صبوری باهاش باید حرف بزنن که از خواب غفلت بیدار بشه یا متقاعدش کنن که لطفا گند نزن به زندگی خودت و بقیه!
    شوهر خاله ام هم جای اینکه موافق خاله ام باشه گفته تو زیادی روی همه چیز حساسی این پسر مثل بقیه ی جوونا داره زندگیش رو میکنه و بزرگ شده، خودش به فکر هست!
    خب اگه به فکر بود که الان 5 ساله به زندگی خودش و این ها گند نمیزد.
    حتی تو این اختلاف نظرها بارها بحثشون میشد

    در مورد دختره هم من نمیدونم هدفش از این رابطه چی بوده یا چی تو سرشه
    ولی به نظرم به این خوبی ای که شما گفتین نیست
    مثلا محمد با نبود این دختر میخواست چیکار کنه که الان نکرده!؟

    چون اگه دختر عاقل و خوبی بود اولا وارد رابطه ی بی اساس و احساسی با این پسر نمیشد
    دوما اگه واقعا قصدش ازدواج بود چرا کاری نکرده که پسرخاله ام به درس و زندگیش برسه؟!
    خب اگه به قول خودش عاشق هم بودن ، آدم از عشقش باید حرف شنوی داشته باشه و باید تلاش کنه که زندگی رو بسازه.
    البته عشق واقعی وقتی هست که آدم تو یه سن با عقل انتخابش کنه بشناسه بعد عاشق بشه
    نه اینکه دو نفر دو روز هم رو ببینن بگن ما عاشق همیم!
    حالا ازدواج هم کنن خدا داند زندگیشون چه خواهد شد!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-25-2017 در ساعت 05:59 PM

  35. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36895
    نوشته ها
    131
    تشکـر
    83
    تشکر شده 92 بار در 68 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    منم با نظر دنیا کاملا موافقم.
    از اولشم خیلی تعجب کردم که چطوری این موضوع افتاده تو زبون فامیل و انقدری بولد شده که الان مثلا دغدغه شما شده.
    اگه قبل مشکلش یه چیز بوده الان که حرفش تو فامیل پیچیده شاید بیشتر از قبل ناامید بشه یا قبحش کاراش بریزه براش.
    به هر حال رابطه ها همیشه تنش داره می تونه تاثیرای خودشو روی هر کسی بذاره. خالتون باید سعی می کردند این تاثیرارو توی جهت مثبتش هدایت کنند. نه اینکه الان همه تقصیرارو بندازند گردن اون دختره.
    نباید بین اون خانم و پسرشون قرار بگیرند به هر حال در مورد زندگیش خودش باید تصمیم بگیره و بزرگترا تو این زمینه بهتره فقط راهنمایی و کمک کنند نه کار دیگه.
    شاید تو همه این مدت سردرگم و ناراحت بوده اما کسی نتونسته راهو بهش نشون بده و با زبون خودش باهاش حرف بزنه. الانم همه چیز فقط پیچیده تر شده.


    اتفاقن منم از همین تعجب کردم چرا موضوع شخصی خصوصی پسرخاله را همه فهمیدن و تو زبون فامیل افتاده

  36. کاربران زیر از دنیا * بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آزار دادن خانواده


  38. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36895
    نوشته ها
    131
    تشکـر
    83
    تشکر شده 92 بار در 68 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    ممنونم از نظرتون
    گهگاهی خاله ام شاید به خاطر رفتارهاش تندی کرده باهاش
    ولی در واقع اینجوری هم نبود
    هر چند به نظرم خونواده اون انسجام درست و حسابی رو نداشته ، چون اگه داشت این وضع پیش نمیومد

    با شما موافقم

    ما چون صمیمی هستیم گهگاهی رفت و آمد داشتیم و تا حدودی در جریان این اتفاقات بودیم
    خاله ام طفلک خیلی بهش میکرد، قربون صدقه اش میرفت
    ولی پسره که تا قبل دانش آموز بود و سر و گوشش نمیجنبید یهویی قبح خیلی از کارا براش از بین رفت
    قبلش که مدرسه بود سر وقت میرفت سر وقت میومد
    ولی بعدش که رفتدانشگاه فکر کرد دیگه بزرگ شده و هر کی دلش بخواد میتونه انجام بده

    پسرخاله از حالت کودک به بزرگسالی تغییر سن داده قانون طبیعته

    اما توی مدیریت پدر چرا
    شوهرخاله ام یه مردی هست که اونقدر صبور بیخیال هست که دیگه کل فامیل به صبوری میشناسنش
    من فکر می کنم اگه یه مقدار سخت گیری می کرد علیه ناهنجاری های اوایل این داستان، این مسئله به اینجا نمیکشید
    به هرحال پسر از پدر حساب میبره

    حساسیتای زیادی خاله شاید علت رفتارای شوهرشونه

    خاله حساس .شوهر خاله حساس. بچه از خانه فراری میشه .شوهرخاله احتمالن سخت نگرفتند چون سختگیری خاله را می دیدند

    مثلا یه بار پسر خاله ام ترمای اول اومده بود من براش رفع اشکال کنم
    دیدم یه جزوه ی30 تا 40 صفحه ریاضی بهشون دادن گفتم خب کجاها رو ایراد داری بگو تا توضیح بدم برات
    کمی من من کرد و گفت راستش اگه بیای از اول همه چی رو برام توضیح بدی خیلی بهتر هست بعد سوال بدی من حل کنم! ببینیم یاد گرفتم یا نه! چون هیچی رو بلد نیستم!
    متوجه شدم شازده همین جزوه ی اندک رو تا حالا بازنکرده و فقط دیکته کرده بود!
    گفتم پس این چهارماهی که دانشگاه رفتی مگه استاد نداشتی؟ مگه طول ترم درس نخوندی؟
    گفت خب نخوندم طول ترم، جو کلاسمون جوری نبوده بچه ها درسخون باشن و من هم درسامو بخونم! و دیدم که داره بهونه میاره و آقا دنبال عشق و عاشقی بچگونه اش هست!
    حتی موقع درس گوشی رو زمین نمیذاشت و لحظه به لحظه چک میکرد پیاماش رو
    من هم میخواستم به خاله ام یا شوهر خاله ام بگم گفتم ممکنه دعواش کنن بد بشه، چیزی نگفتم.

    خب کدوم پدر یا مادری هست که بالا سر بچه اش باشه و دلیل این رفتارارو ازش نخواد؟
    هر چند هستن بچه هایی که حتی با نبود پدر و مادر بهترین ها میشن یا اینکه خیلی مسائل دارند تو زندگیشون ولی کج نمیرن
    یا اینکه بعضی ها هستند میرن شهرا یا کشورهای دوردست برای ادامه تحصیل، خب خونواده کجا بالا سر این ها هست که مدام جی پی اس بذاره و کنترل کنه که ببینه کج نمیره!
    پسر تو فامیل داریم از جوونی به خاطر درس و دانشگاه رفته شهرای بزرگتر و بعد سال ها جزو بهترین ها شده

    خودش یه پسر عمو داره، عموش وقتی نگاش میکنه از نگاهش حساب میبره دیگه چه رسد به حرفاش
    مثلا یه شب این دو تا پسر با هم بیرون بودن، دیر وقت برمیگردن
    وقتی میان خونه خاله ام اینا در رو براش باز کرده بودن و اومده بود خونه
    ولی پسرعموش وقتی زنگ زده بود پدرش گفته بود تا این وقت شب هر جایی که بودی برو همونجا یا دم در بمون و کسی هم حق نداره در رو به روت باز کنه
    تا چند ساعت اجازه نداده بود بیاد داخل خونه، بعدش دیگه این کار رو تکرار نکرده بود

    مخالفم با این رفتار. چون پسرعموهه دیگ پدرشو محرم نمی دونه احتمال هس پشت سر پدرش کارایی کنه

    ولی محمد باباش بگه این راهت نیست صداشو بلند میکنه یا قهر میکنه یا میگه خودمو میکشم یا از خونه میرم و این حرفا
    خب کسی نیست بگه خودتو میکشی خب به جهنم یه احمق کمتر!
    خب خوابگاه نیست که کسی توی کار بچه ها نتونه دخالت کنه یا هر کسی هر وقت دلش خواست تا نیمه شب بیرون بمونه
    اصلا چه دلیلی دارهه یه پسر جوون شب ها تا دیروقت بیرون باشه
    مسلما کسی که سالم باشه و آدم نرمالی باشه اینکارو نمیکنه چون روزا دنبال کاراش هست و شب ها هم نیاز داره توی خونه استراحت کنه نه بره خیابون گردی
    چیزی هم بگن بگه من میرم خودکشی میکنم

    وای چقدر اذیت شده و درک نشده که به پدرمادرش میگه میرم خودکشی میکنم

    اینکه نشد حرف حساب

    آخه چقدر آدم با صبوری باهاش باید حرف بزنن که از خواب غفلت بیدار بشه یا متقاعدش کنن که لطفا گند نزن به زندگی خودت و بقیه!
    شوهر خاله ام هم جای اینکه موافق خاله ام باشه گفته تو زیادی روی همه چیز حساسی این پسر مثل بقیه ی جوونا داره زندگیش رو میکنه و بزرگ شده، خودش به فکر هست!
    خب اگه به فکر بود که الان 5 ساله به زندگی خودش و این ها گند نمیزد.
    حتی تو این اختلاف نظرها بارها بحثشون میشد

    در مورد دختره هم من نمیدونم هدفش از این رابطه چی بوده یا چی تو سرشه
    ولی به نظرم به این خوبی ای که شما گفتین نیست
    مثلا محمد با نبود این دختر میخواست چیکار کنه که الان نکرده!؟

    قضاوت نباید بکنی یلدا جون. شما دختره را از نزدیک دیدی و صحبت کردی؟


    چون اگه دختر عاقل و خوبی بود اولا وارد رابطه ی بی اساس و احساسی با این پسر نمیشد

    قضاوت

    دوما اگه واقعا قصدش ازدواج بود چرا کاری نکرده که پسرخاله ام به درس و زندگیش برسه؟!

    عزیزم این وظیفه خاله و شوهرخاله وظیفه دوست دخترش نیست!!! کاریو که پدر مادرش نتونستن بکنند یا شما که فامیلشی چطوری اونوقت از دختر غریبه انتظار دارید منطقیه؟ گلم. مردم از زن پسرشونم این انتظارا رو ندارند[replacer_img]

    خب اگه به قول خودش عاشق هم بودن ، آدم از عشقش باید حرف شنوی داشته باشه و باید تلاش کنه که زندگی رو بسازه.
    البته عشق واقعی وقتی هست که آدم تو یه سن با عقل انتخابش کنه بشناسه بعد عاشق بشه
    نه اینکه دو نفر دو روز هم رو ببینن بگن ما عاشق همیم!
    حالا ازدواج هم کنن خدا داند زندگیشون چه خواهد شد!
    یلدا جون من بجات بودم اصلن توی این موضوع عشق وعاشقی پسرخاله خودمو دخالت نمی دادم

    اگ با دختره ازدواج کنه به گوش دختره میرسه و رابطه فامیلیت با پسرخالت کات میشه

  39. کاربران زیر از دنیا * بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خونواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah نمایش پست ها
    خدا رو شکر که خالت کسی مثل شما رو داره که کنارش باشین و مرهم دردش باشین
    هیچگاه واقعا نمیتونیم یه مادر رو درک کنیم ایشالا در اینده خوودت مادر میشی درک میکنی که مادر برا فرزندش چه سختی هایی رو تحمل میکنه و چقدر فرزندش رو دوست داره
    نمیدونم چرا یه عده با ورود یه دختر به زندگیشون مادرشون رو فراموش میکنن و همه فکر و زندگیشون میشه اون دختر !
    در صورتی که مادر یه غنیمته که وقتی دختر وارد زندگی شد هم باید هوای مادر رو داشت و هم هوای دختر رو .....
    امیدوارم مشکل خالتون حل بشه و پسره سر عقل بیاد و روزی سر عقل نیاد که کار از کار گذشته باشه و جز پشیمونی چیزی نداشته باشه ....
    برای شما و خانواده گرامیتان ارزوی موفقیت و سلامتی دارم

    خیلی متشکرم آقای طراح بابت راهنمایی ها و دعای خیرتون
    ای کاش همه ی پسرها این رو درک می کردند
    احساس می کنم توی خونواده ای که در کنار پسر فرزند دختر هم باشه، پسرها کمتر به این مشکلات دچار میشن، حالا نمیدونم درست باشه یا نه
    ولی خب از تجربیات خودم حس می کنم اینطوری باشه

    مثلا برادر کوچیک من سه سال تو شهر دور دانشجو بود ، تو خوابگاه و دانشگاه و سرکار با آدم های متفاوتی سروکار داشته ولی خب دور این کارا نمیرفت
    یه مدت هم خوابگاه نمیرفت با دوستاش خونه گرفتن و گاهی چند روز رو تنها تو خونه بود، بعد که مسافرت رفتیم به اون شهر، وقتی دخترای با تیپ های و آرایش های متفاوت رو میدید میگفت ببین داداشت سه سال اینجا با این وضع زندگی کرده و هیچوقت کج نرفته، با اینکه خونه ی خالی داشتم و از شما هم دور بودم ولی سعی کردم همیشه با خدا باشم، منم گفتم باریکلا من بهت افتخار می کنم و خب داداش من کمتر از این هم ازش انتظار نمیره.
    حتی یه مدت سرکار می رفت می گفت بعضی دخترا اومدن با تیپ های ناجور مزاحمم شدن!
    یادش به خیر یه زمونی میگفتن بعضی پسرا فقط مزاحم دخترها میشن ولی الان عکسشم هست!
    یه وقتایی هم می گفت باید خداروشکر کنم که تورو بهمون داده چون باعث شدی من فرد خوبی توی اجتماع باشم!

    ولی محمد با اینکه شهر خودشون دانشجو بود این همه دردسر درست کرد!
    میدونم مقایسه کردن کار درستی نیست و هر کسی شرایط و شخصیت خودش رو داره، اما این دو تا پسر خیلی از وقتهاشون رو با هم بودن.
    و اینکه به نظرم آدمی که بخواد خوب بمونه تو رایط سخت هم دووم میاوره.
    محمد بارها خونه ی ما واسه ی چند روز میموند یا هر وقت خونه شون می رفتیم اصرار می کردیم بمونیم یا حداقل برادرم پیشش باشه
    اما از وقتی وارد این رابطه شد رابطه اش با همه ی فامیل و برادر من هم خیلی کم شد.
    یا مثلا وقتی هم تو مهمونی ها میاد دیر میاد و زود برنامه ی بیرون رفتن میذاره
    یا بساط قلیون راه میندازه یا یهویی میبینی غیب شده و خاله ی بیچاره ام دست و پاش رو گم میکنه که پسرا همه هستن به جز محمد و میگه مشخصه این پسرها سالمن واسه ی خودشون نشستن گپ میزنن ولی محمد اگه ریگی به کفشش نباشه این وقت شب کجا میره.
    وقتی هم ازش میپرسه یه بار میگه رفتم شارژ بخرم یا بار میگه اینترنتم تموم شده و بهونه های دیگه!
    قبلنا هم خیلی صمیمی بود با خونواده اش و چون پسر شوخ طبعی هم هست معمولا همیشه میگفت میخندید
    ولی الان خیلی کم شده این رفتاراش حتی با مادرش

    امیدوارم این پسر سر به راه بشه و بعد از سال ها آرامش به این خونواده برگرده.
    ان شاالله شما و خونواده ی محترم هم سلامت و سربلند باشین همیشه.

  41. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    منم با نظر دنیا کاملا موافقم.
    از اولشم خیلی تعجب کردم که چطوری این موضوع افتاده تو زبون فامیل و انقدری بولد شده که الان مثلا دغدغه شما شده.
    اگه قبل مشکلش یه چیز بوده الان که حرفش تو فامیل پیچیده شاید بیشتر از قبل ناامید بشه یا قبحش کاراش بریزه براش.
    به هر حال رابطه ها همیشه تنش داره می تونه تاثیرای خودشو روی هر کسی بذاره. خالتون باید سعی می کردند این تاثیرارو توی جهت مثبتش هدایت کنند. نه اینکه الان همه تقصیرارو بندازند گردن اون دختره.
    نباید بین اون خانم و پسرشون قرار بگیرند به هر حال در مورد زندگیش خودش باید تصمیم بگیره و بزرگترا تو این زمینه بهتره فقط راهنمایی و کمک کنند نه کار دیگه.
    شاید تو همه این مدت سردرگم و ناراحت بوده اما کسی نتونسته راهو بهش نشون بده و با زبون خودش باهاش حرف بزنه. الانم همه چیز فقط پیچیده تر شده.
    سلام عزیزم
    ممنون از نظرت
    حرفاتون درسته
    ولی دلیل اینکه این موضوع رو کل خاندان میدونن رفتارهای خود محمد و خونواده اش هست
    مثلا بارها جلوی مهمون یا بقیه تو جمع ها تند میشن با همدیگه و قهر میکنن، خب بقیه هم میفهمن دیگه، 5 سال هست این موضوع پیش اومده
    حتی خاله ام بارها دایی ام یا مادرم اینا رو واسطه کرده که با محمد حرف بزنن شاید احترام بذاره و سر به راه بشه
    اما هر بار میگه این ها مشکل دارن ، من مشکلی ندارم!
    یا اینکه بارها خونه شون بودیم مثلا یهویی میره قلیونش رو ور میداره میاره وسط هال
    خاله ام هم خیلی از قلیون بدش میاد و بوش هم اذیتش میکنه، بعد شروع میکنه غر غر کردن بعد هم محمد یه چیزی میگه که دعوا میشه
    یا با سختی خاله ام سکوت میکنه

    به نظرم بعضی وقت ها آدم باید سکوت کنه
    مثلا برادر من گاهی قلیون میاورد تو خونه میذاشت، من حساس هستم بوش اذیتم میکنه یا اینکه میدونست مادرم اینا هم خوششون نمیومد بارها اینکارو کرد
    ولی ما گفتیم کاری نکنیم لجبازی کنه
    هیمشه هم به ما تعارف میکرد یا مثلا از من میخواست توی آماده کردنش کمک کنم یا چایی براش دم کنم
    ولی بعدش پیشش نمیوندم و بدون عصبانیت تنفرم به قلیون رو بهش می گفتم، بعد میگفت نامردی پیشم نمیشینی منم گفتم وقتی تو میدونی قلیون اذیتم میکنه میاری خونه خب چطوری پیشت باشم، میگفتم هرموقع تموم شد بهم بگو که بیام.

    دیگه این ها باعث شد سر لج نیفته و کم کم کمش کرد یه بار هم تصمیم گرفت بش************ه ، گفت اگه بفروشم یه جوون دیگه رو بیچاره کردم!
    ولی خاله ام خیلی سخت گیری میکرد بارها
    مثلا الان محمد قلیونش رو ورداشته برده توی اتاقش، خاله ام هم همش میگه خونه رو به گند کشیدی، مهمون بیاد آبرمومون میره و از این حرفا
    منم بهش گفتم یه مدت بهش گیر نده، بذار اونقدر بکشه تا ریه هاش از کار بیفتن!
    وقتی آدم میدونه حرفش موثر نیست چرا بازم ادامه بده و هی داد بزنه!؟

    این چند شب هم که خونه ی ما بود، شب ها پیش من میخوابید
    مثلا من ساعت 5 بیدار میشدم میدیدم هنوز بیداره!
    پرسیدم گفت تمام شب رو بیدار بودم همش ذهنم درگیره نمیتونم آرامش داشته باشم!
    بعد هم میگفت طول شب بارها به سر زده برم یه عالمه قرص بخورم و خودم رو خلاص کنم
    یه بار هم میخواسته بود بره پشت بوم خودش رو بندازه پایین میگفت حجابم خوب بود رفته بودم!
    نکنه محمد فلان کار کنه یا آینده اش چی میشه یا من در حقش بدی کردم و کلی از این افکار!
    خب دلم آتیش می گرفت حال و روزش رو میدیدم.

    پسر بزرگش هم که محمد رو نصیحت کرده گفته بود اگه خودش خیلی بلده بره زندگی خودش رو درست کنه که شب ها تا نیمه های شب بیرونه!
    منم گفتم خب راست گفته ولی شما قبولش نمیکنید چون محمد گفته!

    در مورد راهنمای هم من و بقیه بارها گفتیم
    ولی خاله ام میگه چقدر صبر کنم وقتی راهنمایی هام هیچ مشکلی رو حل نمیکنه
    مسئله اینجاست اون درگیر احساساتش شده
    میگه شاید ده سال دیگه هم به خودش نیاد من چطوری میتونم آروم باشم
    منم گفتم خب نتیجه ی آروم نبودنت شده مریض شدن خودت و داروی اعصاب خوردن و شب بیداری ها!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-28-2017 در ساعت 08:10 PM

  43. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا * نمایش پست ها
    یلدا جون من بجات بودم اصلن توی این موضوع عشق وعاشقی پسرخاله خودمو دخالت نمی دادم

    اگ با دختره ازدواج کنه به گوش دختره میرسه و رابطه فامیلیت با پسرخالت کات میشه

    ممنون عزیزم از نظرتون
    درسته من قضاوت کردم ، با اینکه همه چیز رو نمیدونم
    دختره رو دیدم ولی باهاش حرف نزدم
    و اینکه من این حرفارو به پسرخاله ام نگفتم به خاله ام گفتم ، همیشه نگرانه همیشه مریضه، یک بار آرزو به دل موندم بگم خاله احوالت چطوره
    بگه خوبم، همیشه میگه والا خوب نیستم
    همیشه هم میگه این مشکل هیچوقت حل نمیشه یا باید من خودکشی کنم و از این بازی برم بیرون که هم بقیه آرامش داشته باشند و هم خودم راحت شم!
    این چند روزاینجا بود از من راهکار میخواست به این خاطر اومدم اینجا راهنمایی خواستم
    هر بار میدیدمش ناراحته من هم ناراحتم میشدم.
    فشار اعصاب هم روی جسم و هم روحش خیلی اثر گذاشته، داغون کرده وجودش رو
    عین آب رو آتیش
    اون روز برگشته میگه چند روزه پاهام یه درد عجیبی دارن شاید ام اس گرفته باشم!

    در مورد دختره هم من واقعا دیگه اعصابم خورد شد
    میگن آدم تحت تاثیر آدمای نزدیک زندگیش و محیط هست
    با این حال دختره زندگی خودش رو داره و درساش رو هم تموم کرده
    این پسره ی نادون هم هر چی پول داره میره واسه کادو گرفتن به دختره هزینه میکنه
    خاله ام اینا تو اعتمادشون به محمد هم شک کردن
    مثلا میگه می ترسم طلاها یا پول تو خونه بذارم
    چون چند بار پیش اومده پول جایی گذاشته بعد رفته دیده نیست!
    نمیشه هم به محمد بگه که تو برداشتی
    میدونین این یعنی خیلی حرفا
    وقتی آدم به بچه اش انقدر نتونه اعتماد کنه دیگه چه امیدی به اون زندگی هست؟
    و چی باعث میشه بچه ی آدم به راحتی اعتماد خونواده اش رو خراب کنه؟
    خب همه چی به کنار
    به قول شما مسئول سر به راه کردن و مدیریت زندگی محمد اون دختر نیست
    ولی بچه هم که نیست بالای 20 سالشه
    نباید بهش بگه تو که کار آنچنانی نداری این همه پول رو از کجا میاری چپ و راست کادو میخری؟
    یا اصلا نمیگه تو با این وضعت خونواده ات نمیذارن این وصلت سر بگیره بهتره یه کم به زندگیت فکر کنی؟
    خاله ام میگه من دردم اینه خیلی از پسرا هستن دوست دختر دارن ولی در کنارش زندگی خودشونو هم دارن
    اما محمد با ورود این دختر به زندگیش همه چی رو تعطیل کرده این 5 سال!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-28-2017 در ساعت 11:29 PM

  44. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    ممنون از نظرت
    حرفاتون درسته
    ولی دلیل اینکه این موضوع رو کل خاندان میدونن رفتارهای خود محمد و خونواده اش هست
    مثلا بارها جلوی مهمون یا بقیه تو جمع ها تند میشن با همدیگه و قهر میکنن، خب بقیه هم میفهمن دیگه، 5 سال هست این موضوع پیش اومده
    حتی خاله ام بارها دایی ام یا مادرم اینا رو واسطه کرده که با محمد حرف بزنن شاید احترام بذاره و سر به راه بشه
    اما هر بار میگه این ها مشکل دارن ، من مشکلی ندارم!
    یا اینکه بارها خونه شون بودیم مثلا یهویی میره قلیونش رو ور میداره میاره وسط هال
    خاله ام هم خیلی از قلیون بدش میاد و بوش هم اذیتش میکنه، بعد شروع میکنه غر غر کردن بعد هم محمد یه چیزی میگه که دعوا میشه
    یا با سختی خاله ام سکوت میکنه

    به نظرم بعضی وقت ها آدم باید سکوت کنه
    مثلا برادر من گاهی قلیون میاورد تو خونه میذاشت، من حساس هستم بوش اذیتم میکنه یا اینکه میدونست مادرم اینا هم خوششون نمیومد بارها اینکارو کرد
    ولی ما گفتیم کاری نکنیم لجبازی کنه
    هیمشه هم به ما تعارف میکرد یا مثلا از من میخواست توی آماده کردنش کمک کنم یا چایی براش دم کنم
    ولی بعدش پیشش نمیوندم و بدون عصبانیت تنفرم به قلیون رو بهش می گفتم، بعد میگفت نامردی پیشم نمیشینی منم گفتم وقتی تو میدونی قلیون اذیتم میکنه میاری خونه خب چطوری پیشت باشم، میگفتم هرموقع تموم شد بهم بگو که بیام.

    دیگه این ها باعث شد سر لج نیفته و کم کم کمش کرد یه بار هم تصمیم گرفت بش************ه ، گفت اگه بفروشم یه جوون دیگه رو بیچاره کردم!
    ولی خاله ام خیلی سخت گیری میکرد بارها
    مثلا الان محمد قلیونش رو ورداشته برده توی اتاقش، خاله ام هم همش میگه خونه رو به گند کشیدی، مهمون بیاد آبرمومون میره و از این حرفا
    منم بهش گفتم یه مدت بهش گیر نده، بذار اونقدر بکشه تا ریه هاش از کار بیفتن!
    وقتی آدم میدونه حرفش موثر نیست چرا بازم ادامه بده و هی داد بزنه!؟

    این چند شب هم که خونه ی ما بود، شب ها پیش من میخوابید
    مثلا من ساعت 5 بیدار میشدم میدیدم هنوز بیداره!
    پرسیدم گفت تمام شب رو بیدار بودم همش ذهنم درگیره نمیتونم آرامش داشته باشم!
    بعد هم میگفت طول شب بارها به سر زده برم یه عالمه قرص بخورم و خودم رو خلاص کنم
    یه بار هم میخواسته بود بره پشت بوم خودش رو بندازه پایین میگفت حجابم خوب بود رفته بودم!
    نکنه محمد فلان کار کنه یا آینده اش چی میشه یا من در حقش بدی کردم و کلی از این افکار!
    خب دلم آتیش می گرفت حال و روزش رو میدیدم.

    پسر بزرگش هم که محمد رو نصیحت کرده گفته بود اگه خودش خیلی بلده بره زندگی خودش رو درست کنه که شب ها تا نیمه های شب بیرونه!
    منم گفتم خب راست گفته ولی شما قبولش نمیکنید چون محمد گفته!

    در مورد راهنمای هم من و بقیه بارها گفتیم
    ولی خاله ام میگه چقدر صبر کنم وقتی راهنمایی هام هیچ مشکلی رو حل نمیکنه
    مسئله اینجاست اون درگیر احساساتش شده
    میگه شاید ده سال دیگه هم به خودش نیاد من چطوری میتونم آروم باشم
    منم گفتم خب نتیجه ی آروم نبودنت شده مریض شدن خودت و داروی اعصاب خوردن و شب بیداری ها!
    خواهش می کنم عزیزم
    به نظرم واکنشای پسرخالتون نسبت به سن و موقعیتش خیلی طبیعیه.
    اما خالتون به عنوان یه مادر و یه ادم بزرگ تر و جاافتاده اصلا کاراشون قابل درک نیست. اگرم با کسی لازمه حرف بزنید با خالتون حرف بزنید چون به قول خودت پسرخالت فقط لج می کنه به نظرم حقم داره.
    بعدشم باید یکم درکش کنید. اون الان استرسای خودشو داره یه رابطه 5 ساله خیلی خیلی می تونه به ادم فشار بیاره. خودشم که بیکاره احتمالا بخواد ازدواج کنه ولی موقعیتشو نداره و اینا
    رفتاراشم طبیعیه خانوادش باید راهنماییش میکردند که بتونه از پس این فشارا بربیاد و کنارش زندگیشو بسازه اما متاسفانه خودشون یه فشار مضاعف دیگه شدند براش
    به نظرم اتفاقا رفتارای خالتون از روی احساساته. هیچ کدوم از کارایی که میگید عادی و منطقی نیست ولی خب به خاطر سنشون همه حرفاشونو بیشتر جدی میگیرند تا حرفای پسرخالتونو. تا جایی که الان رابطه همه با پسرخالتون بد شده و جدایی افتاده بینشون. این خیلی بده هم برای اون هم برای خانواده.
    پسرخالتونم گناه دارند غیر از گرفتاریای خودش الان کل خانواده ام بر ضدش شدند. اونم به خاطر تصمیمایی که برای زندگی خودش گرفته.!!! و اسیبیم به کسی نزده.
    اون دو نفرم اگه 5 ساله که باهمند حتما همو خیلی دوست دارند. بهتره خالتونم کمکشون کنند تا به هم برسند یا حداقل سنگ جلوی پاشون نندازن.

  45. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    خواهش می کنم عزیزم
    به نظرم واکنشای پسرخالتون نسبت به سن و موقعیتش خیلی طبیعیه.
    اما خالتون به عنوان یه مادر و یه ادم بزرگ تر و جاافتاده اصلا کاراشون قابل درک نیست. اگرم با کسی لازمه حرف بزنید با خالتون حرف بزنید چون به قول خودت پسرخالت فقط لج می کنه به نظرم حقم داره.
    بعدشم باید یکم درکش کنید. اون الان استرسای خودشو داره یه رابطه 5 ساله خیلی خیلی می تونه به ادم فشار بیاره. خودشم که بیکاره احتمالا بخواد ازدواج کنه ولی موقعیتشو نداره و اینا
    رفتاراشم طبیعیه خانوادش باید راهنماییش میکردند که بتونه از پس این فشارا بربیاد و کنارش زندگیشو بسازه اما متاسفانه خودشون یه فشار مضاعف دیگه شدند براش
    به نظرم اتفاقا رفتارای خالتون از روی احساساته. هیچ کدوم از کارایی که میگید عادی و منطقی نیست ولی خب به خاطر سنشون همه حرفاشونو بیشتر جدی میگیرند تا حرفای پسرخالتونو. تا جایی که الان رابطه همه با پسرخالتون بد شده و جدایی افتاده بینشون. این خیلی بده هم برای اون هم برای خانواده.
    پسرخالتونم گناه دارند غیر از گرفتاریای خودش الان کل خانواده ام بر ضدش شدند. اونم به خاطر تصمیمایی که برای زندگی خودش گرفته.!!! و اسیبیم به کسی نزده.
    اون دو نفرم اگه 5 ساله که باهمند حتما همو خیلی دوست دارند. بهتره خالتونم کمکشون کنند تا به هم برسند یا حداقل سنگ جلوی پاشون نندازن.
    متشکرم عزیزم
    حرفاتون رو تا حدود زیادی قبول دارم
    ولی با اینکه گفتین ازدواج کنن راستش من موافق نیستم
    اگه این محمد واقعا این دختره رو میخواست چرا این 5 سال سرشو پایین ننداخت زندگیشو بسازه؟
    چرا یه اقدام جدی نکرد و روز به روز اعصاب خونواده اش رو بدتر خراب کرد؟
    آخه مگه قلیون چی داره که اگه نکشه روزش شب نمیشه؟
    میتونست برعکس نظر خونواده اش رو جلب کنه که الان اونا هم با این دختره مخالفت نکنن


    من این چند روز خیلی به این موضوع و این خونواده فکر کردم بارها چیزایی که ازشون میدونستم و خاله ام میگفت رو مرور میکردم
    خاله ام میگه اگه همه ی زمین جمع بشن بگن محمد با این دختر ازدواج کنه من نمیذارم!
    من این حرفا رو به خاله ام گفتم، گاهی میگه ای کاش همه چیز رو به همسرم سپرده بودم
    گاهی هم اون رو مسئول همه ی مشکلاتش زندگیشون میدونه!

    البته یه نکته ی مهم این بین هست
    شوهرخاله ی من یه آدمی هست که کل فامیل از صبر و حوصله اش تعریف میکنن
    و هر کسی کاری داشته باشه نه نمیگه و کمکش میکنه، مرد با ایمانی هست
    ولی یه ایراد بزرگی که داره خاله ام رو اونطور که باید درک نمیکنه
    این زن خیلی از زخم های روحش به خاطر رفتارها و کارهای شوهر خالمه
    یه خونه تو شهر قبلیشون داشتن فروختنش ظاهرا شوهر خاله ام اصرار کرده
    الان همیشه هی غر میزنه میگه من اون خونه رو دوست داشتم کسی بهم توجه نکرد به نظرم احترام گذاشته نشد
    یا اینکه در مورد بچه ها میگه خیلی از وقت ها که اوایل محمد داشته این مسیر رو میرفته بهش گفتم بشین درست باهاش حرق بزن تو پدری درکش کن راهنماییش کن ولی تندی کرده باهاش
    میگه این همه سال هم میگه من هیچ مشکلی ندارم و ایراد از تو هست
    گفت بهشم گفت بریم مشاوره گفته من مشکلی ندارم تو مشکل داری با همه چیز!
    شوهر اینجوری نوبره والا!


    آخه چرا یه مرد انقدر باید لجباز باشه؟
    خاله ام میگه از همون اوایل ازدواجمون چون با یکی از برادرشوهراش صمیمی بوده بهش گفته که با همسرش حرف بزنه
    حتی برادرشوهرش بارها که رفتارهای شوهر خاله ام با پسرارو دیده باهاش حرف زده که رفتارت درست و نیست این حرفا
    ولی شوهر خاله ام این همه سال تغییر مسیر نداده!
    اون روز هم خاله ام میخواست بره خونه ی دایی بزرگم که به اون شکایت کنه
    گفت دیگه خسته شدم از دست سه تاشون!
    گفت برادر شوهرمم دیدم چند بار کنایه زده که ما مشکل داریم با هم
    من پیش خودش نگفتم ولی من جای اون بودم یا الان مرده بودم یا این مسئله رو حل کرده بودم!
    گاهی زندگی آدم عین یه کلاف سردرگم میشه که به این راحتی ها باز بشو نیست

    من بهش گفتم خود تو هم مقصر هستی یه جاهایی
    گفتم برو با سه تاشون حرف بزن
    چرا باید یه پسر هر شب هر شب تا نیمه های شب پیش دوستای مختلطش باشه؟
    تعریف خونواده مگه این نیست چند نفر دور هم باشن و آرامش بسازن برای هم یا بیان خون به دل همدیگه کنن؟

    یا همین محمد مگه نمیدونه مادرش از قلیون متنفره؟
    چرا دوستاشو میاره خونه و در غیاب بقیه تو خونه دور هم قلیون میکشن و خونه رو به گند میکشند؟
    چرا کارایی میکنه که قلب و روح مادرش رو زخمی کنه؟
    چرا شوهر خاله ام باید این همه سال همش سکوت کنه؟
    مادرم هم بهش گفت جدی باهاشون حرف بزن
    اگه گوش کردن و تغییر کردن که خب هیچی
    اگه نه به بچه ها بگو اگه میخوان همینجوری ادامه بدن و خونه رو مثل خوابگاهشون میدونن بهتره از اون خونه برن بیرون
    برن همون جایی که بهشون خوش میگذره
    خاله ی بیچاره ی من اشتباهاتی هم داشته
    ولی دو تا پسر جوون چرا باید همه ی وقتاشون رو برای دوست و خارج از خونه بگذارن و حاضر نشن یه بار با مادرشون تا سر کوچه برن و باهاش کل کل و دعوا راه نندازن؟
    خیلیاز روزهارو خونه تنهاست
    شوهرخاله ام هم میره سرکارش

    به نظرم بچه رو باید تا یه حدی راهنمایی کرد گوش کرد که هیچی گوش هم نکرد باید منتظر شد روزگار بهش درس یاد بده که بلکه سرش به سنگ بخوره
    حضرت نوح پیامبر خدا بود، پسرش حرفش رو گوش نکرد رفت نابود شد، و خب حقش هم این بود
    وقتی به خاله ام میگم میگه هنوز مادری نشدی منو درک کنی!
    خب اخه اگه راه اون هم درست بود چرا الان اینجوریه زندگیشون؟
    تا کی دعوا و کل کل
    مگه آدم چند سال عمر میکنه اخه.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-29-2017 در ساعت 08:08 PM

  47. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    متشکرم عزیزم
    حرفاتون رو تا حدود زیادی قبول دارم
    ولی با اینکه گفتین ازدواج کنن راستش من موافق نیستم
    اگه این محمد واقعا این دختره رو میخواست چرا این 5 سال سرشو پایین ننداخت زندگیشو بسازه؟
    چرا یه اقدام جدی نکرد و روز به روز اعصاب خونواده اش رو بدتر خراب کرد؟
    آخه مگه قلیون چی داره که اگه نکشه روزش شب نمیشه؟
    میتونست برعکس نظر خونواده اش رو جلب کنه که الان اونا هم با این دختره مخالفت نکنن


    من این چند روز خیلی به این موضوع و این خونواده فکر کردم بارها چیزایی که ازشون میدونستم و خاله ام میگفت رو مرور میکردم
    خاله ام میگه اگه همه ی زمین جمع بشن بگن محمد با این دختر ازدواج کنه من نمیذارم!
    من این حرفا رو به خاله ام گفتم، گاهی میگه ای کاش همه چیز رو به همسرم سپرده بودم
    گاهی هم اون رو مسئول همه ی مشکلاتش زندگیشون میدونه!

    البته یه نکته ی مهم این بین هست
    شوهرخاله ی من یه آدمی هست که کل فامیل از صبر و حوصله اش تعریف میکنن
    و هر کسی کاری داشته باشه نه نمیگه و کمکش میکنه، مرد با ایمانی هست
    ولی یه ایراد بزرگی که داره خاله ام رو اونطور که باید درک نمیکنه
    این زن خیلی از زخم های روحش به خاطر رفتارها و کارهای شوهر خالمه
    یه خونه تو شهر قبلیشون داشتن فروختنش ظاهرا شوهر خاله ام اصرار کرده
    الان همیشه هی غر میزنه میگه من اون خونه رو دوست داشتم کسی بهم توجه نکرد به نظرم احترام گذاشته نشد
    یا اینکه در مورد بچه ها میگه خیلی از وقت ها که اوایل محمد داشته این مسیر رو میرفته بهش گفتم بشین درست باهاش حرق بزن تو پدری درکش کن راهنماییش کن ولی تندی کرده باهاش
    میگه این همه سال هم میگه من هیچ مشکلی ندارم و ایراد از تو هست
    گفت بهشم گفت بریم مشاوره گفته من مشکلی ندارم تو مشکل داری با همه چیز!
    شوهر اینجوری نوبره والا!


    آخه چرا یه مرد انقدر باید لجباز باشه؟
    خاله ام میگه از همون اوایل ازدواجمون چون با یکی از برادرشوهراش صمیمی بوده بهش گفته که با همسرش حرف بزنه
    حتی برادرشوهرش بارها که رفتارهای شوهر خاله ام با پسرارو دیده باهاش حرف زده که رفتارت درست و نیست این حرفا
    ولی شوهر خاله ام این همه سال تغییر مسیر نداده!
    اون روز هم خاله ام میخواست بره خونه ی دایی بزرگم که به اون شکایت کنه
    گفت دیگه خسته شدم از دست سه تاشون!
    گفت برادر شوهرمم دیدم چند بار کنایه زده که ما مشکل داریم با هم
    من پیش خودش نگفتم ولی من جای اون بودم یا الان مرده بودم یا این مسئله رو حل کرده بودم!
    گاهی زندگی آدم عین یه کلاف سردرگم میشه که به این راحتی ها باز بشو نیست

    من بهش گفتم خود تو هم مقصر هستی یه جاهایی
    گفتم برو با سه تاشون حرف بزن
    چرا باید یه پسر هر شب هر شب تا نیمه های شب پیش دوستای مختلطش باشه؟
    تعریف خونواده مگه این نیست چند نفر دور هم باشن و آرامش بسازن برای هم یا بیان خون به دل همدیگه کنن؟

    یا همین محمد مگه نمیدونه مادرش از قلیون متنفره؟
    چرا دوستاشو میاره خونه و در غیاب بقیه تو خونه دور هم قلیون میکشن و خونه رو به گند میکشند؟
    چرا کارایی میکنه که قلب و روح مادرش رو زخمی کنه؟
    چرا شوهر خاله ام باید این همه سال همش سکوت کنه؟
    مادرم هم بهش گفت جدی باهاشون حرف بزن
    اگه گوش کردن و تغییر کردن که خب هیچی
    اگه نه به بچه ها بگو اگه میخوان همینجوری ادامه بدن و خونه رو مثل خوابگاهشون میدونن بهتره از اون خونه برن بیرون
    برن همون جایی که بهشون خوش میگذره
    خاله ی بیچاره ی من اشتباهاتی هم داشته
    ولی دو تا پسر جوون چرا باید همه ی وقتاشون رو برای دوست و خارج از خونه بگذارن و حاضر نشن یه بار با مادرشون تا سر کوچه برن و باهاش کل کل و دعوا راه نندازن؟
    خیلیاز روزهارو خونه تنهاست
    شوهرخاله ام هم میره سرکارش

    به نظرم بچه رو باید تا یه حدی راهنمایی کرد گوش کرد که هیچی گوش هم نکرد باید منتظر شد روزگار بهش درس یاد بده که بلکه سرش به سنگ بخوره
    حضرت نوح پیامبر خدا بود، پسرش حرفش رو گوش نکرد رفت نابود شد، و خب حقش هم این بود
    وقتی به خاله ام میگم میگه هنوز مادری نشدی منو درک کنی!
    خب اخه اگه راه اون هم درست بود چرا الان اینجوریه زندگیشون؟
    تا کی دعوا و کل کل
    مگه آدم چند سال عمر میکنه اخه.
    واقعا نمیشه نظر داد گلم
    من خودم همیشه سعی می کنم کسیو تجزیه تحلیل نکنم قضاوت نکنم چون رابطه ها به خصوص تو قالب خانواده و بین چند نفر انقدر پیچیده و متنوعند که واقعا آدم نمیتونه از بیرون ببینه و درکشون کنه.
    باید تو همون موقعیت باشی تا واقعا متوجه همه چیز بشی. اخه تو هر زمان که فقط یه مسئله وجود نداره. ممکنه چندتا چیز کوچیک و بزرگ باعث بشند یه تغییر ایجاد بشه.
    من خودم که همیشه تا قضاوت کردم کسیو امکان نداشته بعدش همون اتفاقی که برای اون آدم افتاده برای من نیفته. خیلی وقتام شده که کار من از کار اون ادم خیلیم بدتر بوده.
    تازه من نمیدونم چرا شما ذهنتو درگیر همه چیز می کنی عزیزم تایپیکای قبلیت در مورد مشکلای برادرات بودند الانم که مشکل خالتون. اینکه به فکرشونید خوبه اما نه دیگه انقدر
    در مورد پسر خالتونم خب یه جوون کم سن و ساله. نباید درس نخوندنشو به نخواستن اون دختر ربط بدی. من فکر می کنم 5 سال رابطه رو نگه داشتن اونم بدون هیچ تعهد و قول و قرار رسمی کار خیلی شاخیه. نصف رفتاراییم که می کنه از سر لجبازیه و خود خالتون به نظرم تحریکش کردند.

  48. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    واقعا نمیشه نظر داد گلم
    من خودم همیشه سعی می کنم کسیو تجزیه تحلیل نکنم قضاوت نکنم چون رابطه ها به خصوص تو قالب خانواده و بین چند نفر انقدر پیچیده و متنوعند که واقعا آدم نمیتونه از بیرون ببینه و درکشون کنه.
    باید تو همون موقعیت باشی تا واقعا متوجه همه چیز بشی. اخه تو هر زمان که فقط یه مسئله وجود نداره. ممکنه چندتا چیز کوچیک و بزرگ باعث بشند یه تغییر ایجاد بشه.
    من خودم که همیشه تا قضاوت کردم کسیو امکان نداشته بعدش همون اتفاقی که برای اون آدم افتاده برای من نیفته. خیلی وقتام شده که کار من از کار اون ادم خیلیم بدتر بوده.
    تازه من نمیدونم چرا شما ذهنتو درگیر همه چیز می کنی عزیزم تایپیکای قبلیت در مورد مشکلای برادرات بودند الانم که مشکل خالتون. اینکه به فکرشونید خوبه اما نه دیگه انقدر
    در مورد پسر خالتونم خب یه جوون کم سن و ساله. نباید درس نخوندنشو به نخواستن اون دختر ربط بدی. من فکر می کنم 5 سال رابطه رو نگه داشتن اونم بدون هیچ تعهد و قول و قرار رسمی کار خیلی شاخیه. نصف رفتاراییم که می کنه از سر لجبازیه و خود خالتون به نظرم تحریکش کردند.

    متشکرم عزیزم
    درسته قضاوت کار خداست گلم
    ولی ما آدمها هم خیلی همدیگه رو قضاوت میکنیم گاهی، به خصوص وقتی تحت فشار باشیم
    آخه عزیزم خونواده و اقوام آدم برای آدم مهم هستن
    خاله ام چند ساله که این مسائل رو کم و بیش داره
    چند روز که خونه ی ما بود خیلی حرف زد از زندگیش، وقتی من شب بیداری ها و حال و روزش رو میدیدم وقتی اشکاشو میدیدم خب چطوری آروم باشم
    دیگه به ذهنم رسید که اینجا راهنمایی بگیرم.
    برای برادرهامم یه بخشش واسه خودشون بود یه بخشش هم چون به من مربوط میشد سوال کردم.

    ولی به قول شما زیاد هم نباید خودم رو درگیر کنم
    از راهنمایی هاتون خیلی ممنونم عزیزم.
    همیشه شاد و سلامت باشین.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 10-31-2017 در ساعت 07:16 PM

  50. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    متشکرم عزیزم
    درسته قضاوت کار خداست گلم
    ولی ما آدمها هم خیلی همدیگه رو قضاوت میکنیم گاهی، به خصوص وقتی تحت فشار باشیم
    آخه عزیزم خونواده و اقوام آدم برای آدم مهم هستن
    خاله ام چند ساله که این مسائل رو کم و بیش داره
    چند روز که خونه ی ما بود خیلی حرف زد از زندگیش، وقتی من شب بیداری ها و حال و روزش رو میدیدم وقتی اشکاشو میدیدم خب چطوری آروم باشم
    دیگه به ذهنم رسید که اینجا راهنمایی بگیرم.
    برای برادرهامم یه بخشش واسه خودشون بود یه بخشش هم چون به من مربوط میشد سوال کردم.

    ولی به قول شما زیاد هم نباید خودم رو درگیر کنم
    از راهنمایی هاتون خیلی ممنونم عزیزم.
    همیشه شاد و سلامت باشین.
    انشالله که مشکلشون حل میشه عزیزم.
    نگران نباشید.

  52. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : آزار دادن خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    انشالله که مشکلشون حل میشه عزیزم.
    نگران نباشید.

    خیلی متشکرم عزیزدلم
    خدا از زبونتون بشنوه
    من این چند روزه خیلی دعا کردم، امیدوارم خدا یه راهی برای این مسئله قرار بده.
    سلامت و سربلند باشین عزیزم.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اختلاف فرهنگی و قومیتی
    توسط andy1990 در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-05-2016, 03:29 PM
  2. نداشتن تکیه گاه و بی حمایتی همسرم
    توسط maryam2m در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 08-11-2016, 12:39 PM
  3. آینده تربیتی فرزندم
    توسط مامان عسل در انجمن خانواده همسر
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 01-20-2016, 08:59 AM
  4. مجموعه امنیتی توتال سیکوریتی
    توسط Dr . Security در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 04:36 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد