نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: آفسردگی در غربت

1278
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25270
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    آفسردگی در غربت

    با سلام
    لطفا کسی میتونه راهنمایی کنه .
    من نزدیک به 2 سال ازدواج کردم و خارج ایران زندگی میکنم.تو این 2 سال کسی و جز همسرم نداشتم .با اینکه خیلی حواسش به من است ولی باز بعضی مواقع احساس بی کسی و تنهایی میکنم.خیلی حساس شدم نسبت به خیلی چیزها.خیلی ریز بین شدم.همه ی اتفاقات تو ذهنم مرور میشه و خیلی مشکلات کوچک برام بزرگ میشه.تمام اتفاقات تو ایران.مشکلات خانوتده برای من 100 برابر بیشتر میشه.
    من تو خانواده نسبتا کوچک بزرگ شدم و خیلی گرم و صمیمی با وضع متوسط .من کلا خیلی حواسم به ناراحتی و یا سختی کشیدن کسانی هست که دوستشون دارم.همیشه حتی یادم اگر پدرم یادش می رفت پول بده بهم اصلا هیچی نمیگفتم و کمترین چیزهارو توقع داشتم.اینم بگم که پدرم بهترین هارو برای من و خانوتده فراهم کرده بود چه مالی په روحی.موقع ازدواج هم اصلا توقع چیزی نداشتم په جهیزیه په کارای دیگه نه از خانواده خودم نه خانواده شوهرم.پون داشتیم از ایران هم میرفتیم دیگه کلا هیپی مثل یه ازدواج عادی نبود.الان هم در زندگی مشترک اصلا توقع چیزی ندارم از همسرم.ولی مدتی که خیلی به این موضوع فکر میکنم که حقم خورده شده.منم دوست داشتم خیلی چیزها داشته باشم و مثل بقیه ادم ها زندگی کنم ولی تقصیر خودم بوده و همیشه قانع بودم به کمترین چیز.الان که تازه دقت میکنم به روند ازدواج و زندگی بقیه ادم ها در ایران میبینم چرا من نداشتم این چبزهارو و اذیتم میکنه.منی که همیشه قانع بودم میبینم خیلی ها توی خانواده خودم خرج هایی میکنن که نگو بعد با خودم میگم اینها دارن حق من می خورن.اینها حق منم بوده و من نخواستم.بگم که پدر من با برادرش شریک هست در اصل ما یک خانواده بودیم همیشه.همه ی خرج ها و همه چی زندگی.و دو برادر با دو خواهر ازواج کردن .زن عموی من خاله ی من هم هست.
    و موضوع بعدی که اذیتم میکنه خانواده همسرم هست.من خیلی کتاب خوندم در این مورد تفوت های خانواده ها ولی باز نمیتونم کنار بیام.خانواده من خیلی گرم و صمیمی و چه عروس چه داماد جزو خودشون میدونن.ولی خانواده همسر من اصلا اینجوری نیست و خود همسر منم مثل انها.مثلا من اگر با مادر همسرم صحبت نکنم اصلا یک زنگ نمیزند حال من بپرسد و همیشه وقتی با خود همسرم حرف مینزنه اصلا تا من نگم نمیگه با من هم صحبت کنه.در صورتی که خانواده من اینجوری نیستن و از همسر من هم توقع دارن که مثل خودمان باشد. خواهر همسرم هم که خارج ایران زندگی می کند سالی یک بار ان هم عید و تولدهایمان زنگ میزند به من .در حالی که با همسرم هفته ای یکبار را صحبت میکند.
    واقعا نمیدانم این مشکلات کوچک است یا بزرگ و به چه کسی بگویم.به همسرم که میگم جوابش اینه که خانواده ها متفاوتن و مهم نیست این چیزها. از طرفی احساس میکنم که من ارزش ندارم برای کسی نه همسرم نه خانواده اش.هرچند هیچ بی احترامی نکردن به من تا حالا و لی کاری هم نکردن که ارزش بگزارند.
    لطفا راهنمایی کنید و کمک کنید من از این فکرها رها شم.بعضی مواقع فرکر میکنم انتخابم اشتباه بوده و باید جدا شم و برگردم ایران .

  2. کاربران زیر از neda.kh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    ندا جان خودت رو ناراحت کن من هم بیست سال از زندگی مشترکم میگذره وتو این بیست سال فقط قانع بودم .

    بعضی وقت ها از این همه قانع بودن خودم دلم میگیره .

    ولی خودم رو اروم می کنم با این شعر

    چشم تنگ مرد دنیا دوست را ....یا قناعت پر کند یا خاک گور

    این قانع بودنم نسبت به مال دنیا اینقدر بی نیازم کرده .اینقدر راحتم اصلا غصه ودغدغه چیزی رو ندارم .

    از مال دنیا هیچ چیز ندارم همه رو دو دستی تقدیم همسر وفرزندانم کردم .نه طلا نه پول حتی خونه ای رو که با نامم بود به همسرم وکالت دادم .

    در مورد خانواده همسرت هم زیاد ذهنت رو درگیر نکن .

    همسرم در جواب خوبی های من میگه .تو همیشه دوست داری ادم خوبه قصه باشی .چه ایرادی داره شما هم همیشه ادم خوبه قصه باش .
    خوب بودن خودت رو منوط به خوب بودن دیگران نکن .
    اینقدر به همسرت ودیگران محبت کن تا همه رو شرمنده خوب بودن خودت کتی .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  4. کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    سلام گلم
    اولا چیزهایی ک مربوط به گذشته اس را به گذشته واگذار کنید چون نمیتونین تغییرش بدین و مواظب آینده باشین ک دوباره اشتباه نکنین .
    ودرمورد خانواده همسرتون اکه اونا همچین اخلاقی ندارن بخاطره اینه ک اگه زنگ بزنن شاید فک میکنن ک تو ناراحت میشی ک تو کارهات و زندگیت دخهلت میکنن (طرز فکر بسیاری از عروسهاس) و یا اینکه سختشونه و باشما احساس صمیمیت نمیکنن چون از اول ازشون دور بودین پس بهتره ک گام اول را خودتون برداریو محبت و خواسته تون را بیان کنید مثلا زنگ بزنین به خواهرشوهرتون و باهاش گرم و صمیمی احوالپرسی کنین و بهشون بگین ک خیلی دلتون میخواد بیشتر باهم درارتباط باشین و از صحبت بااونها خوشحال میشین.

  6. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25270
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    مرسی از همدردی و راهنماییتون.بله بعضی مواقع فکر میکنم که این ایراد خودم هم هست که الان اینجوری هستم.ولی من اخه وقتی ایران بودم کم محبت نکردم و اینجا هم که هستم خودم بعضی موقع ها زنگ و اس ام اس میزنم هم به مادر شوهرم هم خواهرشوهرم.ولی وقتی میبینم اونها بعدش اصلا جوابی نمیدن منم خود دلسرد میشم ازشون.مثلا خواهر شوهرم همیشه طوری با همسرم حرف میزنه که انگار نه انگار زن داره.مثلا زنگ میزنه یا اس ام اس میده فقط برادرشو میبینه.مثلا میگه خونت خوبه و یا خیلی چیزهای دیگه که انگار من نیستم زحمت نمیده جمع ببنده که خوبید چه برسه به چیزای دیگه.تو این 1 سال و خورده ای که من اینجا تو غربت تک و تنهام یه دفعه نشد بگه خوبی غصه نخور .با اینکه خودش این روزهارو کشیده.بعد من فکر میکنم تقصیر همسرم هست.نمیدونم باید بهش بگم یا نه.در این مورد هم خیلی با احتیاط برخورد میکنم که نکنه همسرم ناراحت شه.باز میبینم دارم کوتاه میام و توقع کم و این حرفا.

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25270
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    منم دلم گرفته از خودم تو این 1 سال هرروز به همه ی اتفاقا فکر میکنم اصلا اروم نمیگیرم.وقتی میبینم بقیه انقدر رهحت چیزایی که حق منم بوده دارن.

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    عزیزم با همسرت حرف بزن
    هیچ وقت تو زندگی کم توقع نباش باتوجه به وضعیت همسرت خواسته داشته باش
    اگه میبینی همسرت از نظر مالی مشکل نداره دیگه از خودت نزن
    یاوقتی میبینی به قدرکافی وقت آزاد داره ازش بخواین ک باهم بیرون برین و براتون وقت بزارن .
    باهاش حرف بزنین و چیزی را تو دلتون تلنبار نکنین اما حالت گله مندی نباشه.
    باهاش بگو و بخند و حرفات هم بزن
    عزیزم اگه رفتار شوهرت با تو خوبه و دوستت داره ذهنت را درگیر دیگران نکن.

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3222
    نوشته ها
    196
    تشکـر
    356
    تشکر شده 287 بار در 145 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    به نظرم تو زندگی شما اصلا مشکل خاصی وجود نداره !
    چون تو خارج از کشور نمیتونیم خوب با اطرافیان ارتباط برقرار کنیم و اشخاصی که خاطراتمون با اون ها گره خورده رو نمیتونیم ببینیم یه خورده دلگیر میشیم
    و این دلگیر بودن باعث میشه که خیلی خیلی ریزتر به مسائل نگاه کنید و حساسیتتون نسبت به همه چیز بالاتر بره
    فقط کافیه چند دقیقه تو همین انجمن تاپیک های دوستان رو بخونید و ببینید چه مشکلات خیلی بزرگی ممکنه تو زندگی پیش بیاد که فراتر از حد تصوره
    پس سعی کنید از زندگی خودتون لذت ببرید نه اینکه بیش از اندازه نگران اطرافتون باشید

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25270
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    نقل قول نوشته اصلی توسط positive نمایش پست ها
    به نظرم تو زندگی شما اصلا مشکل خاصی وجود نداره !
    چون تو خارج از کشور نمیتونیم خوب با اطرافیان ارتباط برقرار کنیم و اشخاصی که خاطراتمون با اون ها گره خورده رو نمیتونیم ببینیم یه خورده دلگیر میشیم
    و این دلگیر بودن باعث میشه که خیلی خیلی ریزتر به مسائل نگاه کنید و حساسیتتون نسبت به همه چیز بالاتر بره
    فقط کافیه چند دقیقه تو همین انجمن تاپیک های دوستان رو بخونید و ببینید چه مشکلات خیلی بزرگی ممکنه تو زندگی پیش بیاد که فراتر از حد تصوره
    پس سعی کنید از زندگی خودتون لذت ببرید نه اینکه بیش از اندازه نگران اطرافتون باشید

    من واقعا میدونم که این مشکلات کوچک با توجه به تنهایی در اینجا برای من بزرگ شده ولی نمی دونم چه طور رها شم از این فکرها.

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25649
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آفسردگی در غربت

    عزیزم منم ک تو ایران زندگی میکنم وتوی یک ساختمان بامادرشوهرم دقیقا مشکل توراداشتم اما باگذرزمان متوجه شدم ک این منم ک باید ب هرطرفندی ک شوهرم نارحت نشه یاکمترنارحت شه اعلام وجود کنم و همه ی توقعات وانتظاراتمو بیان کنم اگر اونا به تو توجه نمیکنند تو این توجه را بساز حداقل ازجانب شوهرت... بهش صریح بگو ک دوسش داری وانتظار محبت بیشتر ازش بخواه ......راجع ب خانواده شوهرت بامحبت برخورد کن سعی انقد نزدیک بشی ب شوهرت ک بدونن هستی...البته سعی کن با فرستادن هدیه وبرای فامیلت ابراز محبت کنی ...هرچند به روشون نیارن اما باگذشت زمان تلاشت نتیجه میده...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد