سلام دوستان من یه مشکل دارم اونم اینه کلا هیچ احساسی ندارم،نه کسی رو دوست دارم،نه خوشحال میشم نه ناراحت، نه ترس، البته تظاهر به این کارا رو میکنم،کسیم نمیدونه همچین آدمیم میخوام بدونم طبیعیه
Sent from my C6602 using Tapatalk 4
سلام دوستان من یه مشکل دارم اونم اینه کلا هیچ احساسی ندارم،نه کسی رو دوست دارم،نه خوشحال میشم نه ناراحت، نه ترس، البته تظاهر به این کارا رو میکنم،کسیم نمیدونه همچین آدمیم میخوام بدونم طبیعیه
Sent from my C6602 using Tapatalk 4
باسلام
به مشاور خوش آمديد
مطلبتونو خوندم و در رابطه با صحبتهاتون بايد بگم كه اگه واقعا هيچ احساسى و هيچ عكس العملى در ارتباط با وقايع اطرافتون نداريد، اين طبيعى نيست چرا كه انسان در حالت طبيعى بسته به نوع اتفاقات زندگى و اطرافش هيجانات متناسب با اونو بروز ميده.
و نكته ديگه اينه كه بالاخره در واقعيت اينگونه هستيد يا خودتون تظاهر ميكنيد؟ كه اگه خودتون تظاهر ميكنيد دليل خاصى داره؟
نه تظاهر به شاد بودن و غمگین بودن میکنم در واقع خودم هیچ احساسی ندارم به عنوان مثال پدرم فوت کردند در حالی که خواهر برادرام چند روز داشتند گریه میکردند من اصلا عین خیالمم نبود و به زور بی خوابی و مواد شوینده یه مقدار چشامو قرمز نشون دادم،یه بارم یادم میاد خیلی وقت پیش تو کوچه مون یه ماشین یه پسرو زیر گرفته بود و فرار کرده بود در واقع جسد اون پسر کلا پخش شده بود رو زمین بعد اون جریان کل محل اونایی که صحنه رو دیده بودن افسرده شده بودند حتی بچه هایی که باهم بازی میکردیم و صحنه رو دیدیم تا چند روز تو شک کامل بودن،حتی زبونشونم بند اومده بود ولی من هیچ حسی نداشتم نه وحشت کرده بودم نه غمگین از دیدن صحنه.
احساس شاد بودنم ندارم خونه و ماشین خریدم تو یکی از مهمترین ادارات کشور استخدام رسمی شدم حالا هر کی منو میبینه بهم میگن از تو خوشبخت تر نیست در حالی که احساس خوشبختی هم ندارم.
Sent from my C6602 using Tapatalk 4
جوابی نبود؟یعنی کسی مثل من نیست
Sent from my C6602 using Tapatalk 4
با سلام
ضمن پوزش از شما دوست عزیز، بعلت مشارکت اعضای تیم مشاوره برای برگزاری برنامه هماهنگ کشوری وزارت بهداشت اکثرا درگیر هستند و انشاا... فردا پس از انجام برنامه، مجددا و به سرعت پاسخگوی شما می باشند
با تشکر
سلام
بابت تأخير پيش اومده عذرخواهى ميكنم
لطفا يكم از خودتون بيشتر برامون بگيد:
جنسيتتون؟
چند ساله تونه؟
متأهل هستيد يا مجرد؟
از كى اين احساس رو دارين؟
آيا توى زندگيتون اتفاق خاصى رخ داده كه براتون خيلى مهم بوده باشه؟
از اينكه اينطورى هستيد رنج مى بريد؟
با سلام ممنون از پاسخ گویی شما
جنسیت:مذکر
26 سالمه - مجرد- فوق لیسانس-کارمند
_از وقتی یادم میاد این احساس رو دارم البته اوایل نمیدونستم این جوریم، از اول دبستان کم کم فهمیدم اینجوریم وقتی روز اول اکثر بچه ها داشتن گریه میکردن من هیچ احساسی نداشتم،شاید باورتون نشه ولی من از سه سالگی تا حالا گریه نکردم.
_اتفاق که خیلی رخ داده ولی واقعیتش هیچی برام مهم نیست،
_راستش تا الان که از این که اینطوری بودم رنج نمی بردم و حتی خوشحالم بودم ولی الان قصد ازدواج دارم نمیدونم با این تفاسیر چی میشه البته این دختر رو یک کمی دوست دارم نمیدونم (شاید بخاطر شباهتش با یه بازیگر خارجی) ،
در واقع این اولین کسیه که یک مقدار بهش احساس دارم(وقتی پیشمه احساس آرامش میکنم چیزی که تا بحال تجربش نکرده بودم) به نظر خودم این میتونه یه شروع خوب باشه واسه مشکلم.
اینم بگم من نمیتونم هر کسیو تحمل کنم و باهاش زندگی کنم در واقع این دختر اولین نفریه که باهاش راحتم و خوشحال بودنش برام مهمه وقتی خوشحاله انگار منم خوشحالم در کل یه حس هایی رو باهاش تجربه کردم که هیچ وقت نداشتمشون،به نظر شما با این تفاسیر ازدواج من باهاش کار درستیه؟به نظر خودم احساس به یه نفر هم میتونه گام مثبتی باشه.
در واقع تنها چیزایی که برام اهمیت دارن 1-سایتی که دارم و این دختر هستش.
سلام نمیدونم چرا جواب منو نمیدید خواهش میکنم راهنماییم کنید
راستش اون دُختریم که فکر میکردم دوستش دارم بیشتر به دلیل شباهتش به یک بازیگر بود و الان به اونم حس چندانی ندارم،نمیدونم چرا اینجوریم کلاً خیلی بی تفاوتم نسبت به همه چیز،راستش واقعاً دوست دارم یکیو دوست داشته باشم تو زندگیم، نمیدونم اگه با اون دختر ازدواج کنم بعداً مشکلی پیش میاد یا نه؟ چون مطمئنم از اون بهتر گیرم نمیاد همه چیزش عالیه از هر لحاظ، مشکل خودمم آیا قابل درمانم ؟
اینم بگم از وقتی که با اونم دیگه اون احساس پوچی رو ندارم،یه جورایی فکر میکنم خیلی بهتر از قبل شدم و چیزی که باورش واسه خودمم غیر ممکنه اینه من چند روز پیش 25 میلیون از بانک برنده شدم نمیدونم چرا احساس میکنم همش به خاطر اونه در واقع از وقتی باهاش آشنا شدم یه جورایی انگار همه چیز بر وفق مراد منه و کلی اتفاق خوب برام رُخ داده چیزایی که قبلاً حتی تصورشم نمیکردم.
سوالم اینه آیا میتونم خوشبختش کنم ؟ تنها مشکل این بی تفاوت بودن خودمه البته ایشون خبر ندارن، خُب منم نمیتونم تا ابد تظاهر کنم مبخواستم بدونم برای درمان باید چیکار کنم؟
البته منم تو یه دوره از سنم اینطوری شدم !
و اینکه خب مشکل از طرز فکر شماست !
بیشتر باید به جمع های خانوادگی و نوع تربیت و رفتار خانواده رجوع کرد !
ایای گوشه گیر بودین ! توی مدرسه با چند تا از دوستات رابطه نزدیک داشتین ! تفریح میرفتین یا نه !
پدرتون چه شخصیتی داشت !
البته مراجعه حضوری هم بد نيست و مطمئن باشین مشکلتون حل میشه { اگر ریشه یابی بشه }
اين نظر من بعنوان يه كاربر هست، حالا باز مشاورين هم اعلام نظر ميكنن ...
پیشاپیش از تأخیر پیش اومده عذرخواهی میکنیم
ببینید شما تو پست قبلیتون گفتین کهو توی پستتون اخیرتون اظهار کردین کهدر واقع این اولین کسیه که یک مقدار بهش احساس دارم(وقتی پیشمه احساس آرامش میکنم چیزی که تا بحال تجربش نکرده بودم) به نظر خودم این میتونه یه شروع خوب باشه واسه مشکلم.اینم بگم من نمیتونم هر کسیو تحمل کنم و باهاش زندگی کنم در واقع این دختر اولین نفریه که باهاش راحتم و خوشحال بودنش برام مهمه وقتی خوشحاله انگار منم خوشحالم در کل یه حس هایی رو باهاش تجربه کردم که هیچ وقت نداشتمشونولی باز هم گفتین کهراستش اون دُختریم که فکر میکردم دوستش دارم بیشتر به دلیل شباهتش به یک بازیگر بود و الان به اونم حس چندانی ندارم،نمیدونم چرا اینجوریم کلاً خیلی بی تفاوتم نسبت به همه چیزدرباره این صحبتهاتون باید بگم که این حرفها با هم جور درنمیان و کمی با هم درتضاد به سر میبرن و این میتونه نشان از آشفتگی افکارتون و بلاتکلیفی احساساتتون باشهاینم بگم از وقتی که با اونم دیگه اون احساس پوچی رو ندارم
درضمن باید بگم که از صحبتهاتون مشخصه که چندان هم بی احساس نیستید فقط شاید بشه گفت احساسات شما در درونتون و لابلای افکارتون گم شده و چون شما نیز در طول زمان سعی نکردید اونها رو بروز بدین و بهشون توجهی نکردین این حالت تشدید شده، پس پیشنهاد میکنیم که در جهت شکوفایی مجدد و بروز عواطف و احساساتتون تلاش کنید تا بتونید به زندگی عادی برگردید، توی اینکار میتونید از اطرافیان و دوستانتون هم کمک بگیرید
و اما در ارتباط با سؤالی که پرسیده بودید کهباید بگم که ما نمیتونیم به افراد بگیم که آیا خوشبخت میشن یا نه، چرا که ما پیشگو یا فالگیر (که به دروغ و به طمع پول آینده ای برای افراد ترسیم میکنن) نیستیم بلکه ما براساس دانش وعلممون و همینطور اطلاعاتی که از خود فرد دریاره مسائل و مشکلاتش میگیریم، میتونیم بهترین و مناسبترین راهکارها رو برای تصمیم گیری درست در اختیارشون بزاریم و درواقع این افراد هستند که با هدف گزاری منطقی در زندگی و تصمیمات درستشون راه خوشبختی یا ... رو برای خودشون برمیگزینند.یا میتونم خوشبختش کنم ؟
علاوه بر اینها خوشبختی توی مشت آدمهاست فقط کافیه بخوان و برای رسیدن بهش کمی از خودشون مایه بزارن و تلاش کنن. پس شما باید بنا رو بر خوشبخت کردن همسر آینده تون بزارین و براش سعیتون رو بکنید که قطعا هم به دستش خواهید آورد
در رابطه با اینکه گفتین ایشون از مشکلتون خبر ندارن، نظر ما این هست که درصورتیکه قصد ازدواج با ایشون رو دارید، بهتر هست که از همین ابتدا بنا رو بر صداقت گذاشته و موضوع رو با ایشون بطور منطقی درمیان بزارید تا بدین ترتیب از مشکلات احتمالی بعدی در آینده پیشگیری کرده باشید و در همین راستا بهتر هست تا برای مشکلتون به یک روانشناس حاذق مراجعه کنید تا درمانهای شناختی رفتاری موجود رو با شما پیش ببرند
ویرایش توسط Moshaver : 09-23-2013 در ساعت 11:53 PM
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)