نمایش نتایج: از 1 به 17 از 17

موضوع: ترس از اشتباه

1854
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4312
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    ترس از اشتباه

    سلام به همگی شما.پسری هستم 18 ساله
    دوستان چند وقتیه ( از تقریبا بعد از عید) تا الان یکمی احساس میکنم حالو روزم داره به هم میریزه.
    بذارید اول بگم که من کلا انسان خجالتی هستم در حدی که وقتی با معلم هم حرف میزنم کمو بیش خیس از عرق میشم. همیشه میترسم کاری رو درست انجام ندم واسه همین توی انجام هر کاری نهایت تلاشم رو میکنم. چون قبلا هم توی انجام کاری موفق نمیشدم یا شکست میخوردم مثلا توی برنامه نویسی کامپیوتر با طعنه حرفای پدر و مادر و برخی اقوام مواجه میشدم که کوچیکم میکردن.
    البته اینا به کنار طوری نیست باهاش خیلی وقته کنار اومدم.
    خوب میشه گفت که من از بعد از دی ماه دیگه از خونه بیرون رفتن و . . . رو تا الان به طور کامل تعطیل کردم مگر با خانواده که همش واسه کارو خرید بوده. تفریحی در کار نبوده جز بازی کامپیوتر.دوست خاصی هم ندارم که باهاش برم گردش کنم و بگم و بخندم.به همون چندتایی که دارم هم میگم بیان بیرون همش میگن یا حال ندارن یا کار دارن یا فلانو فلان...
    تک فرزند هم هستم و همیشه تنها بودم
    توی این مدت موفقیت هایی در زمینه های درسی کسب کردم همنیطور ورزشی ولی چند وقتیست از همون بعد از عید که حوصله هییییییچ چیز حتی خودم رو هم ندارم.
    همیشه در منزل هستم یا خوابم یا بلند میشم میشینم کامپیوتر بازی میکنم یا دوباره به تختم بر میگردم دراز میکشم. هرکاری هم میکنم که یک چیزی رو برای خودم با اهمیت کنم نمیتونم مثلا از یک چیز ذوق زده بشم یا اینا قبلا میشدم ولی الان به هیچ وجه. تا کنون هم با دختری به عمرم ارتباط نداشتم ولی مشکلم هم اینه که از خجالت حتی توی چشم دختری یا حتی آدم بزرگتری نگاه کنم.ولی همیشه منو توی کارم به عنوان بهترین یاد میکنن.درسته این که به خودم اطمینان ندارم ولی همین عدم اطمینان باعث شدم بیشترین تلاشم رو بکنم که خرابکاری نکنم.
    ولی با این همه کم کم دارم از این وضعیت خودم اذیت میشم و بهتر بگم زجر میکشم. حالو حوصله هییییییییییییییییچ چیزو دیگه ندارم و روز ب روز هم این حس در من داره بیشتر میشه.
    در ضمن خیییییییلیییییی علاقه دارم که با یک دختر ارتباط سالم داشته باشم ولی نه سن ازدواج دارم نه تجربه نه چیز دیگه.همینطور چرات ندارم این مشکلمو با خونواده در میون بزارم چون هم حال منو خرابتر میکنن هم خودشون ناراحت میشن.بالاخره درست نیست بگم که مامان یا بابا من نیاز دارم که یه جنس مخالف کنارم باشه
    الان واقعا نمیدونم چرا ولی حس خیلی زیادی دارم به اینکه یه جنس مخالف کنارم باشه یا حداقل اینکه به من علاقمند باشه همینشم واسم نعمتیه.
    کلا ریختم به هم آیا دچار افسردگی شدم؟؟؟؟
    ویرایش توسط deadpool : 06-22-2014 در ساعت 01:38 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    سلام
    پسر خوب شما نباید بفکر دوستی با جنس مخالف باشی . در وهله اول این موضوع رو به کل فراموش کن . با برسی تاپیک های همین انجمن به پیامد های این نوع دوستی ها پی میبری .
    دوم اینکه همین کم رویی و عم ارتباط برقرار کردن شما با دیگران سبب نداشتن دوست .. شده ..
    سعی کن همیشه انسانی سنگین و با احترام باشی و از خود شیرینی و شوخی و .. پرهیز کن . سعی کن متوجه شی که افراد با سن بالا تر خودت کسی نیستن که ازشون بترسی و یا حساب ببری . سعی کن خودتو کمی برتر از دیگران بدونی . البته نه زیاد که موجب مشکلات دیگه اخلاقی بشه . سعی کن تمرین یک مکالمه مفید رو هر روز داشته باشی .
    به هر کسی هم به عنوان دوست اعتماد نکن و هیچ وقت تا از کسی از هر نظر و جهت مطمن نشدی طرح یک دوستی صمیمی رو اجرا نکن و هیچ موقع رازهایت را با دوستانت درمیان نزار .
    به همان دوستانی که داری محبت کن و ابراز علاقه و مهربانی نشون بده . اگر با چند دوست خوب و سالم معاشرت کنی افسردگی و کسلی مطمنا در کار نخواهد بود .
    برای دوستی با دیگران و یا ورود به یک جمع دوستان هم هیچ وقت سعی بر تغییر ظاهر و پوشش و افکار و .. خودت و جایگزینی آن با پوشش و افکاری که مورد پسند آن دوستان و جمع باشه نکن /
    همیشه در هر کاری به خداوند توکل کن و یاد او باش
    موفق باشی
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  3. کاربران زیر از aikido بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط deadpool نمایش پست ها
    سلام به همگی شما.پسری هستم 18 ساله
    دوستان چند وقتیه ( از تقریبا بعد از عید) تا الان یکمی احساس میکنم حالو روزم داره به هم میریزه.
    بذارید اول بگم که من کلا انسان خجالتی هستم در حدی که وقتی با معلم هم حرف میزنم کمو بیش خیس از عرق میشم. همیشه میترسم کاری رو درست انجام ندم واسه همین توی انجام هر کاری نهایت تلاشم رو میکنم. چون قبلا هم توی انجام کاری موفق نمیشدم یا شکست میخوردم مثلا توی برنامه نویسی کامپیوتر با طعنه حرفای پدر و مادر و برخی اقوام مواجه میشدم که کوچیکم میکردن.
    البته اینا به کنار طوری نیست باهاش خیلی وقته کنار اومدم.
    خوب میشه گفت که من از بعد از دی ماه دیگه از خونه بیرون رفتن و . . . رو تا الان به طور کامل تعطیل کردم مگر با خانواده که همش واسه کارو خرید بوده. تفریحی در کار نبوده جز بازی کامپیوتر.دوست خاصی هم ندارم که باهاش برم گردش کنم و بگم و بخندم.به همون چندتایی که دارم هم میگم بیان بیرون همش میگن یا حال ندارن یا کار دارن یا فلانو فلان...
    تک فرزند هم هستم و همیشه تنها بودم
    توی این مدت موفقیت هایی در زمینه های درسی کسب کردم همنیطور ورزشی ولی چند وقتیست از همون بعد از عید که حوصله هییییییچ چیز حتی خودم رو هم ندارم.
    همیشه در منزل هستم یا خوابم یا بلند میشم میشینم کامپیوتر بازی میکنم یا دوباره به تختم بر میگردم دراز میکشم. هرکاری هم میکنم که یک چیزی رو برای خودم با اهمیت کنم نمیتونم مثلا از یک چیز ذوق زده بشم یا اینا قبلا میشدم ولی الان به هیچ وجه. تا کنون هم با دختری به عمرم ارتباط نداشتم ولی مشکلم هم اینه که از خجالت حتی توی چشم دختری یا حتی آدم بزرگتری نگاه کنم.ولی همیشه منو توی کارم به عنوان بهترین یاد میکنن.درسته این که به خودم اطمینان ندارم ولی همین عدم اطمینان باعث شدم بیشترین تلاشم رو بکنم که خرابکاری نکنم.
    ولی با این همه کم کم دارم از این وضعیت خودم اذیت میشم و بهتر بگم زجر میکشم. حالو حوصله هییییییییییییییییچ چیزو دیگه ندارم و روز ب روز هم این حس در من داره بیشتر میشه.
    در ضمن خیییییییلیییییی علاقه دارم که با یک دختر ارتباط سالم داشته باشم ولی نه سن ازدواج دارم نه تجربه نه چیز دیگه.همینطور چرات ندارم این مشکلمو با خونواده در میون بزارم چون هم حال منو خرابتر میکنن هم خودشون ناراحت میشن.بالاخره درست نیست بگم که مامان یا بابا من نیاز دارم که یه جنس مخالف کنارم باشه
    الان واقعا نمیدونم چرا ولی حس خیلی زیادی دارم به اینکه یه جنس مخالف کنارم باشه یا حداقل اینکه به من علاقمند باشه همینشم واسم نعمتیه.
    کلا ریختم به هم آیا دچار افسردگی شدم؟؟؟؟

    سلام ...

    خب بایدم چنین حالتی براتون پیش بیاد ...

    شما در حال حاضر حکم یک زندانی رو دارید ، ولی با تفاوت هایی ...

    خب شما برای اینکه بتونید یک انسان سالم باشید باید از این پیله بیرون بیایت ...

    در مرحله اول انتخاب یک ورزش و یا نهایتا" یک برنامه منظم پیاده رویه ...

    و اگر امکانش هست حتما" با استفاده از تورهای ایران گردی به یک مسافرت برید ...

    این دوری و مسافرت تمام این پوسته های خشکی که دور خودتون بستید رو میشکنه ....

    پس باید در این مورد فکری اساسی بکنید ، چون با این وضع اگه بخوایت پیش برید ...

    (با عرض شرمندگی باید بگم با یک مرده هیچ تفاوتی نخواهید داشت ) ...

    در مورد بقیه گفته هاتون ...

    خب این طبیعه که نیاز به جنس مخالف دارید چون این یک نیاز طبیعی برای انسانه ...

    ولی نیاز شما در حال حاضر عاطفیه چون شما بسیار تنها هستید ...

    وقتی تونستید با دنیای اطرافتون ارتباط سالم برقرار کنید اونوقت میتونید برای ارتباط شخصیتون تصمیم بگیرید ...

    پس اول ............. خروج از این زندانیه که برای خودتون درست کردید ...!
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    [replacer_img] یعنی حرف زدن با جنس مخالف اینقدر مهم و سخته که الان دچار افسردگی شدی ؟

    خب پسرخوب تو اول بقول دوستان باید از این پیله بیرون بیای و اطرافتو بینی ...بعد دنبال ایجاد یک ارتباط باشی ...

    برای ایجاد یک رابطه سالم و منجربه ازدواج خوب تو باید تجربه کسب کنی و اینکارو باید از طریق ارتباط با دنیای خارج از اون سلول تجربه کنی ...

    من منظورم ارتباطات سالمه پس خدایی نکرده اشتباه برداشت نشه ...

    پس بهتره اول با توکل بخدا و همت خودت اول به خودت کمک کنی و از این افسردگی رها بشی ...

    راستش همین قطع ارتباط با دنیای بیرون باعث شده که پدرت هنوز تورو قبول نکنه و رفتارش با تو هنوز بچه گانه باشه ...

    پس الان وقت خوبیه که خودتو بهش اثبات کنی ... و از هیچ حرف سردی نترسی و مایوس نشی ...

    دوستان در این تاپیک هرکمکی از دستشون بربیاد برای کمک انجام خواهند داد ...

    اگرم لازم میدونی با یک مشاوره مشورت کن ... شنیدن حرفای اون خالی از لطف نیست ...

  7. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    البته ازدواج در این سن یکم زوده و باید بفکر تحصیل و کار آینده باشن با ازدواج . باید کمی تجربه کسب شه تا در زندگی آینده به مشکل بر نخورن . فرد بی تجربه عملا کاری در زندگی مشترک پیش نمیبره و جز شکست و نا امیدی چیزی براش باقی نمیمونه .
    انسان هم ذاتا اجتماعیه پس شما سعی کنید با همسن و سالان سالم خودتون معاشرت کنید و کار گروهی انجام بدید . مثل رفتن به کوه و ورزش های گروهی و..
    تاثیرشو بعدا خواهید دید
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  9. 2 کاربران زیر از aikido بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4312
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    واقعا فکر نمیکردم اینقدر دوستان به کمک ما بیان. واقعا گلید بخدا
    راستش من اتفاقا فعالیت ورزشی انجام میدم یه رشته رو انتخاب کردم توی ورزش و سخت پیگیرش هستم و به همین دلیل تونستم میل جنسی رو با فعالیت ورزشی کنترل کنم. این چیزی که گفتید وااااقعا فهمیدم که یه نیاز عاطفیه و واقعا هم بهش نیاز پیدا کردم که از تنهایی و دنیای خودم بتونم خلاص بشم.
    راستش من خونوادم بیییییییش از حد حساس هستم روم. یعنی یه چیز اونورتر از افراط. مثلا بیشتر تا ساعت 9 حق ندارم از خونه بیرون باشم (این یک مورد رو به عنوان مثال خدمتون عرض کردم) و به همین دلیل از تفریحات سالم و مثلا گردش های دوستانه و به خصوص سفر محرومم.فکر میکنم توی این سن 18 سالگی اینگونه حساسیت ها کمی غیر عادی باشن.
    میدونم واقعا هم توی فضاهای دیگر دوستان قرار گرفتم ولی خوب حرف نمیزنم ینی نمیدونم که چی بگم. من معمولا توی کاری که انجام میدم سعی میکنم جدی باشم و زیاد اهل شوخی و خوشوبش نیستم واسه همینم دورو برم خیلی خلوته.
    هرکاری هم میکنم که با بقیه ارتباط برقرار کنم نمیتونم. واقعا میگم نمیتونم.نمیدونم دست خودم نیست ولی توانایی برقراری ارتباط و حرف زدن دوستانه رو ندارم و همیشه توی جمع هایی هم که شرکت کردم ساکت میشینم.
    به لحاظ علمی به جرات میتونم بگم (نه از لحاظ درسی ازلحاظای دیگه مثل فعالیتهای کامپیوتر و موبایل الکترونیکی و . . .) از هم سن های خودم یک سرو گردن بالاترم.
    ولی هرکاری میکنم نمیتونم خودم رو از بند این اسارت نجات بدم.
    لازم به ذکره که بنده چندین بار در کودکی نوجوانی به دلیل استرس فوق العاده شدید ( که دلیلش هم بعدها معلوم شد همین گوشه نشینی و محرومیت از ارتباط بوده) در بیمارستان بستری شدم.
    با مشاوره هم قبلا صحبت کردم ولی خوب دردی ازم دوا نشده. خیلی جالبه مشاور اولین چیزی که ازم پرسید اینه که چرا با کسی ( جدی میگم گفت دختر یا همون دوست دختر) ارتباط نداری؟؟ (البته نه که شما میگی صحبت نکردن با جنس مخالف باعث افسردگی شده نه اصلا... من گفتم فقط همچین نیازی پیدا کردم وگرنه حتی به این نیاز بها هم بدم وقتی میسر نشه فایده ای نداره که)
    منم خجالت کشیدم گفتم ندارم دیگه.
    نمیدونم جدی میگم خودم توی خلوت خودم دیگه دارم اذیت میشم کسی هم مصوبش نیست.شاید خودم باشم شایدم خانواده.
    اصولا خونواده از فضای بیرون و خراب شدن من میترسن واسه همین منو به زور توی چارچوبی محدود نگه میدارن که دیگه خودم هم این چارچوب رو پذیرفتم.
    ویرایش توسط deadpool : 06-22-2014 در ساعت 04:59 PM

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط deadpool نمایش پست ها
    واقعا فکر نمیکردم اینقدر دوستان به کمک ما بیان. واقعا گلید بخدا
    راستش من اتفاقا فعالیت ورزشی انجام میدم یه رشته رو انتخاب کردم توی ورزش و سخت پیگیرش هستم و به همین دلیل تونستم میل جنسی رو با فعالیت ورزشی کنترل کنم. این چیزی که گفتید وااااقعا فهمیدم که یه نیاز عاطفیه و واقعا هم بهش نیاز پیدا کردم که از تنهایی و دنیای خودم بتونم خلاص بشم.
    راستش من خونوادم بیییییییش از حد حساس هستم روم. یعنی یه چیز اونورتر از افراط. مثلا بیشتر تا ساعت 9 حق ندارم از خونه بیرون باشم (این یک مورد رو به عنوان مثال خدمتون عرض کردم) و به همین دلیل از تفریحات سالم و مثلا گردش های دوستانه و به خصوص سفر محرومم.فکر میکنم توی این سن 18 سالگی اینگونه حساسیت ها کمی غیر عادی باشن.
    میدونم واقعا هم توی فضاهای دیگر دوستان قرار گرفتم ولی خوب حرف نمیزنم ینی نمیدونم که چی بگم. من معمولا توی کاری که انجام میدم سعی میکنم جدی باشم و زیاد اهل شوخی و خوشوبش نیستم واسه همینم دورو برم خیلی خلوته.
    هرکاری هم میکنم که با بقیه ارتباط برقرار کنم نمیتونم. واقعا میگم نمیتونم.نمیدونم دست خودم نیست ولی توانایی برقراری ارتباط و حرف زدن دوستانه رو ندارم و همیشه توی جمع هایی هم که شرکت کردم ساکت میشینم.
    به لحاظ علمی به جرات میتونم بگم (نه از لحاظ درسی ازلحاظای دیگه مثل فعالیتهای کامپیوتر و موبایل الکترونیکی و . . .) از هم سن های خودم یک سرو گردن بالاترم.
    ولی هرکاری میکنم نمیتونم خودم رو از بند این اسارت نجات بدم.
    لازم به ذکره که بنده چندین بار در کودکی نوجوانی به دلیل استرس فوق العاده شدید ( که دلیلش هم بعدها معلوم شد همین گوشه نشینی و محرومیت از ارتباط بوده) در بیمارستان بستری شدم.
    با مشاوره هم قبلا صحبت کردم ولی خوب دردی ازم دوا نشده. خیلی جالبه مشاور اولین چیزی که ازم پرسید اینه که چرا با کسی ( جدی میگم گفت دختر یا همون دوست دختر) ارتباط نداری؟؟ (البته نه که شما میگی صحبت نکردن با جنس مخالف باعث افسردگی شده نه اصلا... من گفتم فقط همچین نیازی پیدا کردم وگرنه حتی به این نیاز بها هم بدم وقتی میسر نشه فایده ای نداره که)
    منم خجالت کشیدم گفتم ندارم دیگه.
    نمیدونم جدی میگم خودم توی خلوت خودم دیگه دارم اذیت میشم کسی هم مصوبش نیست.شاید خودم باشم شایدم خانواده.
    اصولا خونواده از فضای بیرون و خراب شدن من میترسن واسه همین منو به زور توی چارچوبی محدود نگه میدارن که دیگه خودم هم این چارچوب رو پذیرفتم.


    خب اول از هرچیزی شما باید اون تابلوی ورود ممنوع ! رو بردارید تا افراد بتونن به شما نزدیک بشن ...

    برای اینکه ترستم بریزه صدای خودتو درحالی که بلند متنی رو میخونی ضبط کن ... و اونو گوش بده ...

    اینجوری لکنتت برطرف میشه ... در ضمن باید رویه خودتو با دیگران تغییر بدی ...

    دلیلی نداره که بخاطر این نمیتونم گفتنت خودتو از جمع دور کنی ...

    در ضمن اگه میتونی خودتو سالم نگه داری در شبکه های اجتماعی عضو شو و با دوستان اونجا ارتباط برقرار کن ...

    این مشکلتو تا حدودی میتونه برطرف کنه ... ولی یادت باشه اگه کسی اونجا گفت عاشقتم ... زودی غش و ضعف نکنی ...

    تو باید بتونی خودتو در این جامعه پیدا کنی ...

    به هرحال تو باید از یه جایی این پوسته رو بشکنی ... تا در آینده و در ارتباط با جنس مخالف دچار مشکل نشی ...

    پس هیچ عذری از شما برای نتونستن قبول نیست ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  12. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4312
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    آیا همچین مشکل من افسردگی به حساب میاد؟ یعنی افسردگی گرفتم؟
    نمیتونم یعنی راهم بستس. حتی شبکه های اجتماعی هم عضو شدم ولی خوب نمیشه با کسی ارتباط برقرار کرد هر کی فکر منفعت خودشه و به نظرم هیچ نوع دوستی از طریق دنیای مجازی مفید نیست.

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط deadpool نمایش پست ها
    آیا همچین مشکل من افسردگی به حساب میاد؟ یعنی افسردگی گرفتم؟
    نمیتونم یعنی راهم بستس. حتی شبکه های اجتماعی هم عضو شدم ولی خوب نمیشه با کسی ارتباط برقرار کرد هر کی فکر منفعت خودشه و به نظرم هیچ نوع دوستی از طریق دنیای مجازی مفید نیست.

    خب مگه الان که در محیط مجازی مشکلتونو گفتید ، کسی ازتون سوء استفاده کرده ؟

    پس متوجه شدید که این نوع برخورد شما با دیگرانه که باعث شده شما تنها و منزوی بشید ...

    و باز خوردش بشه همین افسردگی که نتونید از عمر و زندگیتون لذت ببرید ...

    ما منظورمون این بود که شما بتونید با دیگران چه دختر و چه پسر ارتباط برقرار کنید ...

    خب مگه شما چی قرار سرمایه گذاری کنید که حرف از سوء استفاده میزنید ؟

    شما قراره با فردی بصورت مجازی حرف بزنید و چت کنید ... نوع کلامشون رو ببینید و آنالیز کنید ...

    با افراد مختلف و با دیدگاهاشون آشنا بشید و ببینید که بجر شما چقدر آدمهای متنوعی در این کره خاکی وجود داره

    پس یه خورده هم به خودت کمک کن تا بتونی از جایکه وایسادی حرکت کنی ...

    چون بن بست برای تو از جایی شروع شده که ثابت وایسادی
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  15. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط deadpool نمایش پست ها
    واقعا فکر نمیکردم اینقدر دوستان به کمک ما بیان. واقعا گلید بخدا
    راستش من اتفاقا فعالیت ورزشی انجام میدم یه رشته رو انتخاب کردم توی ورزش و سخت پیگیرش هستم و به همین دلیل تونستم میل جنسی رو با فعالیت ورزشی کنترل کنم. این چیزی که گفتید وااااقعا فهمیدم که یه نیاز عاطفیه و واقعا هم بهش نیاز پیدا کردم که از تنهایی و دنیای خودم بتونم خلاص بشم.
    راستش من خونوادم بیییییییش از حد حساس هستم روم. یعنی یه چیز اونورتر از افراط. مثلا بیشتر تا ساعت 9 حق ندارم از خونه بیرون باشم (این یک مورد رو به عنوان مثال خدمتون عرض کردم) و به همین دلیل از تفریحات سالم و مثلا گردش های دوستانه و به خصوص سفر محرومم.فکر میکنم توی این سن 18 سالگی اینگونه حساسیت ها کمی غیر عادی باشن.
    میدونم واقعا هم توی فضاهای دیگر دوستان قرار گرفتم ولی خوب حرف نمیزنم ینی نمیدونم که چی بگم. من معمولا توی کاری که انجام میدم سعی میکنم جدی باشم و زیاد اهل شوخی و خوشوبش نیستم واسه همینم دورو برم خیلی خلوته.
    هرکاری هم میکنم که با بقیه ارتباط برقرار کنم نمیتونم. واقعا میگم نمیتونم.نمیدونم دست خودم نیست ولی توانایی برقراری ارتباط و حرف زدن دوستانه رو ندارم و همیشه توی جمع هایی هم که شرکت کردم ساکت میشینم.
    به لحاظ علمی به جرات میتونم بگم (نه از لحاظ درسی ازلحاظای دیگه مثل فعالیتهای کامپیوتر و موبایل الکترونیکی و . . .) از هم سن های خودم یک سرو گردن بالاترم.
    ولی هرکاری میکنم نمیتونم خودم رو از بند این اسارت نجات بدم.
    لازم به ذکره که بنده چندین بار در کودکی نوجوانی به دلیل استرس فوق العاده شدید ( که دلیلش هم بعدها معلوم شد همین گوشه نشینی و محرومیت از ارتباط بوده) در بیمارستان بستری شدم.
    با مشاوره هم قبلا صحبت کردم ولی خوب دردی ازم دوا نشده. خیلی جالبه مشاور اولین چیزی که ازم پرسید اینه که چرا با کسی ( جدی میگم گفت دختر یا همون دوست دختر) ارتباط نداری؟؟ (البته نه که شما میگی صحبت نکردن با جنس مخالف باعث افسردگی شده نه اصلا... من گفتم فقط همچین نیازی پیدا کردم وگرنه حتی به این نیاز بها هم بدم وقتی میسر نشه فایده ای نداره که)
    منم خجالت کشیدم گفتم ندارم دیگه.
    نمیدونم جدی میگم خودم توی خلوت خودم دیگه دارم اذیت میشم کسی هم مصوبش نیست.شاید خودم باشم شایدم خانواده.
    اصولا خونواده از فضای بیرون و خراب شدن من میترسن واسه همین منو به زور توی چارچوبی محدود نگه میدارن که دیگه خودم هم این چارچوب رو پذیرفتم.

    خب از اینکه ماها بچه های گلی هستیم و جواب دوستامونو میدیم شکی نیست ...

    ولی مهم اینجاست که شما هم از تجربه این دوستان استفاده کنید و اونو بکار بگیرید ...

    اینکه اینجا فقط مشکلتو بگی و بعدش کاری برای رفع اون نکنی که کار سختی نیست ...

    مهم اینه که تو بتونی خودتو از این حالت افسردگی خارج کنی و به خودت کمک کنی ..

    به هرحال سن تو بالا میره و روزی باید ازدواج کنی ... در اون روز باید مدیریت یک خونه و زندگی رو بدست بگیری ...

    بعدا" چطور میخوای با فرزندت رفتار کنی ؟ اونم میخوای تو یه اتاق زندونی کنی ؟

    پس بهتره حالا که تصمیم گرفتی تغییری به خودت بدی ... از همین الان شروع کنی ...

    و از چیزی نترسی و توانایی برخورد با هر مورد و مشکلی رو داشته باشی ...

    در ضمن نظرت به مردم هم مثبت باشه ... تو باید خودت رو قوی کنی نه اینکه تقصییر رو به گردن اونا بندازی و متهمشون کنی که میخوان ازت سوء استفاده کنن ...




  17. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4312
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    میشه گفت که اینکاریه که اگه بتونم انجامش بدم سخت ترین قدم توی زندگیم بوده و تنها مشکلم هم توی زندگی همیشه همین بوده. از کودکی. خودم هم همیشه دوست داشتم و دارم توی جمعهای دوستانه شرکت کنم و از این آدمایی باشم که همه جا دوست و رفیق صمیمی داشته باشم. میتونم بگم اگر یه خواهر و یا برادر داشتم کامل از این مشکل رها میشدم ولی خوب . . .
    عزمم رو جزم میکنم که تاجایی که بتونم خودم رو از این بند آزاد کنم ولی خوب با این مشکلی که من دارم واسم واقعا میتونه سخت باشه...

  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    به شما تبریک میگم بابت سنگینی و درست کاریت . پسری در سن و سال شما کم پیدا میشه که چنین طرز تفکری داشته باشه .
    اون مشاور هم احتمالا با پرسیدن اون سوال میخواسته شما رو آزمایش کنه و با خصوصیات شما آشنا بشه . یه مشاور زبده هیچ وقت به طور مستقیم وارد موضوعی نمیشه و با آزمون و تحت آزمایش قرار دادن شما متوجه مباحث اخلاقی و رفتاری شما میشه .
    سنگین بودن شما کار پسندیده ایه اما بهتره کمی هم اجتماعی باشید و با هم سن و سالان خوب از نظر اخلاقی و رفتاری معاشرت کنید . برای داشتن دوست صمیمی بهتره اول از تمام جهات فرد مقابل رو مورد برسی قرار بدید و از خلقیات و رفتار و طرز تفکر و .. اون فرد اطلاع پیدا کنید . چون دو دوست صمیمی بر روی هم اثرگذارن .
    خانواده شما هم خانواده خوبی هستن که شما رو زیر نظر دارن و به حال خود واگذار نکردن . قطعا این کنترل از سر دلسوزیه نه چیر دیگه . با اینکه شما پسر خوب وارد سن هجده سالگی و سن قانونی شدی اما بهتره زیاد بیرون از خانه تا دیروقت نباشی . سعی کن برای خودت برنامه ریزی داشته باشی . بطور مثال بیرون رفتن با دوستان از هفت تا نه شب . نه شب تا ده استراحت . ده تا یازده خواندن درس و یازده به بعد یا خواب یا دیدن فیلم و گشتن در وب و بعد خواب . در روز های تعطیل هم میتونید با خانواده یا دوستان قرار گردش و تفریح بزارید و حدالمکان در خانه نمانید .
    رشته ورزشی شما چیه ؟
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  20. کاربران زیر از aikido بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4312
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    ممنون از بابت پاسخ شما. من رشته پرورش اندام. مسلما توی محیط ورزشگاه آدمای خیلی متفاوتی میان و میرن. من خودم تنها میرم تمریناتم رو انجام میدم و میرم بیرون.
    چون توی همچین محیطی همگی چند نفره میرن تمرین میکنن هرکی سرگرمه با رفقا خودش

  22. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط deadpool نمایش پست ها
    ممنون از بابت پاسخ شما. من رشته پرورش اندام. مسلما توی محیط ورزشگاه آدمای خیلی متفاوتی میان و میرن. من خودم تنها میرم تمریناتم رو انجام میدم و میرم بیرون.
    چون توی همچین محیطی همگی چند نفره میرن تمرین میکنن هرکی سرگرمه با رفقا خودش
    تاسفانه جو باشگاه های بدنسازی همین گونس اما مهم اینه که شما تمرینات خودتون رو انجام بدید و کار به کسی نداشته باشید و برای هدف خودتون تلاش کنید .
    اتفاقا این خیلی خوب و پسندیدس که شما ورزش میکنید . بعضی از همسن و سالای شما حتی ورزش هم انجام نمیدن و همش در حانه و پشت کامپیوتر و تلویزیون و .. هستن و به انواع بیماری های روحی و جسمی دچار میشن .
    انشالله بعد از یافتن دوست خوب و صمیمی شدن باهاش میتونید باهمدیگه به باشگاه برید و پا به پای هم تمرین کنید . این مورد خیلی روی تمرینات شما و حتی روحیه شما تاثیر گذاره
    البته دچار غرور نشو . غرور مثل یک زهره که کم کم تو رو نابود میکنه اما شما احساسش نمیکنی و حتی لذت هم میبری . پس اگر غرور هم داری حتما کنار بزار و در جمع باش .
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  23. کاربران زیر از aikido بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4312
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    اتفاقا من اصلا دچار غرور نمیشم چون همیشه خودم رو پایین تر از چیزی که هستم میبینم حتی نسبت به هر فرد خودم رو پایینتر میدونم.
    شما حساب کن بنده که ورزش میکنم به صورت مداوم و واقعا هم ولش نمیکنم اگر همین ورزشو نداشتم دیگه حالو روزم دیدنی میشد.از افسردگی هم رد میکردم دیگه.
    ولی خوب دستو پنجه نرم کردن این مشکلی که من دارم و تا الان بعد از اینهمه سال تنها ضرری که بهم زده بیماری قلبی بوده واقعا کار ساده ای نیست.

  25. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط deadpool نمایش پست ها
    اتفاقا من اصلا دچار غرور نمیشم چون همیشه خودم رو پایین تر از چیزی که هستم میبینم حتی نسبت به هر فرد خودم رو پایینتر میدونم.
    شما حساب کن بنده که ورزش میکنم به صورت مداوم و واقعا هم ولش نمیکنم اگر همین ورزشو نداشتم دیگه حالو روزم دیدنی میشد.از افسردگی هم رد میکردم دیگه.
    ولی خوب دستو پنجه نرم کردن این مشکلی که من دارم و تا الان بعد از اینهمه سال تنها ضرری که بهم زده بیماری قلبی بوده واقعا کار ساده ای نیست.
    این آیدی یاهو من هست میتونم تا جایی که توانم هست راهنماییت کنم . چون هم سریعتر و هم بهتر گفتگو صورت میگیره
    sseagal81@yahoo.com
    ویرایش توسط aikido : 06-22-2014 در ساعت 10:30 PM
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  26. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : آیا دچار افسردگی شده ام؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط deadpool نمایش پست ها
    ممنون از بابت پاسخ شما. من رشته پرورش اندام. مسلما توی محیط ورزشگاه آدمای خیلی متفاوتی میان و میرن. من خودم تنها میرم تمریناتم رو انجام میدم و میرم بیرون.
    چون توی همچین محیطی همگی چند نفره میرن تمرین میکنن هرکی سرگرمه با رفقا خودش

    خب دوست عزیز مسلما" منظور من برای ورزش پرورش اندام نیست ...

    یک ورزش هوازی مثل تنیس و یا اقسام این ورزشها ... که شمارو به جنب و جوش بندازه ...

    در ضمن شما میتونی در گروه هایی که هفته ای یکبار با پیاده روی به کوه میرن اسم نویسی کنی و باهاشون همراه بشید ...

    این حالت حسنش اینه که شما در یک جمع دوستانه قرار میگیری که مجبور به انجام کارگروهی با خانمها و آقایون میشی و این حالتت از بین میره ...

    پس تا اینجا رو شما تغییر که بدی بقیه دیوار خودش خراب میشه ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد