نوشته اصلی توسط
sam127
سلام بچه ها چند وقتیه من یه اخلاقایی انجام میدم که از نظر عقلانیت خودم درست میدونم ولی بعدش عذاب وجدان میگیرم کارایی که انجام میدم اینه خیابونی به کسی کمک نمیکنم
مثلا به گداهای خیابون که میگن بده در راه خدا یا گداهایی که میان درب خونه کمک نمیکنم چون همش ذهنم به اینطرف میره که نکنه کلاهبرداره نکنه نیاز نداره یا معتاده اون پولی که میخواد بدم به فلان گدا را میزارم کنار میدم به کسی که خودم میدونم واقعا نیاز داره و حقه باز نیست
مثلا 3 نمونه چند شب پیش هنوز ذهنم درگیره :
1 : داشتم پیاده روی میکردم ساعت حدودا 11 شب یه آقایی اومد کنارم که آقا موبایل دارید من زنگ بزنم به برادرم بیاد دنبالم با وجودی که داشتم ولی بهش گفتم نه ندارم چون تو ذهنم اومد نکنه زورگیر باشه ولی وقتی اومدم خونه عذاب وجدان گرفتم که کاش گوشیمو بهش میدادم زنگ میزد
2: شب قبل ترش یه پسر بچه ای تو خیابون جلومو گرفت آقا میشه 1000 تومن بهم بدید میخوام برم خونمون پول ندارم بهش گفتم نه ندارم چون تو ذهنم اومد نیازش واقعی نیست و هدفش تیغ زدن منه ولی باز عذاب وجدان اومد سراغم بعدش کاش میگفتم وایسا بابام میاد دنبالم میرسونمت
3: چند وقت پیش یه خانمی که کولی بود و جوون آقا پسر میشه بهم کمک کنی گشنمه غذا ندارم میخوام برم غذا بگیرم بازم جواب منفی دادم نه پول ندارم با وجودی که داشتم بعدش عذاب وجدان اومد سراغم نکنه واقعا نیاز داشت کاش میبردمش رستوران اون نزدیکی ها بهش غذا میدادم نکنه به خاطر اینکار بره تن فروشی کنه و من مسئولش باشم
به نظرتون دارم سنگدل میشم؟