من یه خانم 28 ساله و پزشک عمومی هستم که حدود 3 سال پیش جهت فرار از یه خانواده پر از مشکل و درد و مستقل شدن از خونه ای که توش اصلا آدمها شاد نیستند با همسرم ازدواج کردم .همسرم از نظر مالی و تحصیلات یه آدم معمولی بود اما روابط اجتماعی بالایی داشت و توی یه خانواده متفاوت بزرگ شده بود .در دوران آشنایی من درصدد پذیرش ادامه تحصیل در خارج از کشور بودم که با اومدن همسرم به زندگیم و احساس شادی در کنار آدم های متفاوت از خانوادم تمام تلاش و هزینه هایی که در این مسیر انجام شده بود رها کردم و با فاصله دو ماه عقد کردیم و الان سه سال از ازدواجی میگزره که از همون اول کم و کاستی های مالی و عدم توانایی همسرم در بعضی موارد مثل دانش پایین عمومی و رفتاری توی ذوقم میزد .اما او بهانه بزرگی برای دوری از خانواده و مستقل شدن بود .
بعد از گذشت دو سال و عادی شدن جلوه های فردی هر دو ما ؛من به خودم اومدم و متوجه شدم با این ازدواج خودمو درگیر یک ماجرای کاملا بدون عشق از سمت خودم و کوله باری از نگرانی ها و کمبود های مالی و عاطفی کردم .
با گریه و زاری درخواست مهاجرت و راهی جهت تباه نکردن اینده تحصیلیم و فضای خفه خونه و شغلم داشتم که با اصرار فراوان و درخواست پول از خانواده ام موفق به خرید ملک در خارج از کشور شدم .
همسرم با تهدید مرد سالاری و عدم همکاری در یادگیری زبان و شکست های پی در پی در کارش منو کاملا مضطرب و افسرده کرد .در حالی که من باید به زبانی به غیر از مادری 3 امتحان مهم باید قبول میشدم تا اجازه کار پیدا کنم .
در تمام مدت سربازی و مهلت باقی مانده قبل از مهاجرت با بازیگوشی و بچگانه از یادگیری زبان دوری میکرد و از نظر مالی هم خودشو آدمی تحت فشار و سر خورده در شرایط اقتصادی ایران نشون میداد.
من همیشه با مقایسه زندگی خودم با همکلاسی ها م در مقابل مردانی قوی از نطر تحصیلات و مالی بسیار افسوس میخورم و به علت مخالفت خانوادم با ازدواجم پلی در پشت سرم نمیبینم برای برگشت و از نظر مالی هم به همسرم وابسته هستم و اندوخته چندانی در صورت طلاق و زندگی در خارج از کشور را ندارم .
احساس سرخوردگی و عدم امنیت در ازدواجم منجر به بی خوابی و افسردگی در من شده .در ازدواجم شاد و مطمئن نیستم و خانواده هم جایی برای من وجود نداره که بتونم بر گردم .
توی خونه درس میخونم در حالی که هیچ دلگرمی در راستا یک زندگی مطمئن آینده ام در کشور مقصد با توجه به رفتار های همسرم ندارم .
فقط شش ماه به تاریخ رفتن ما مونده اما من به هیچ چیز مطمئن و خوش بین نیستم
لطفا منو راهنمایی کنید