نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: ارتباطات فامیلی تحمیل شده

1053
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26073
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    ارتباطات فامیلی تحمیل شده

    سلام دختری 19 ساله هستم که بسیار احساس تنهایی میکنم.در بچگی بیماری مادرم باعث ایجاد فاصله بین ماشد و الان با مادرم رابطه ی صمیمی ندارم.چند سال روابط خانوادگی با خانواده پدری نداشتیم در وافع از عمه هایم خاطره ای ندارم حال ک رابطه برفرار شده مثل قبل به من بی احترامی میشود و غرورم جریحه دار شده است اما پدرم سعی دارد این روابط را تحمیل کند ب من جوری ک برای کار هایی مثل رفتن ب خانه خاله شرط رفتن ب خانه عمه میباشد.در مقابل خاله ای دارم ک بسیار ب او وابسته ام و با او راحت ترم مستوانم بگویم جای خالی و خلا عاطفی مادر را برای من پر کرده است.کسی ن مرا میبیند و میشنود نه احساسم را.در ضمن خاله ی من در شهر دیگری زندگی میکند.چ کنم توان ببخشش کسانی ک نعمت خدا رو ازم دریغ کردن ندارم.رابطه ی من و پدرم بسیار خوب بود بیشتر شبیه خواهر و برادر دوقلو بودیم اما الان حسی ن ب پدرم ن ب کل خانواده ندارم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خانوادگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط pegah123456789 نمایش پست ها
    سلام دختری 19 ساله هستم که بسیار احساس تنهایی میکنم.در بچگی بیماری مادرم باعث ایجاد فاصله بین ماشد و الان با مادرم رابطه ی صمیمی ندارم.چند سال روابط خانوادگی با خانواده پدری نداشتیم در وافع از عمه هایم خاطره ای ندارم حال ک رابطه برفرار شده مثل قبل به من بی احترامی میشود و غرورم جریحه دار شده است اما پدرم سعی دارد این روابط را تحمیل کند ب من جوری ک برای کار هایی مثل رفتن ب خانه خاله شرط رفتن ب خانه عمه میباشد.در مقابل خاله ای دارم ک بسیار ب او وابسته ام و با او راحت ترم مستوانم بگویم جای خالی و خلا عاطفی مادر را برای من پر کرده است.کسی ن مرا میبیند و میشنود نه احساسم را.در ضمن خاله ی من در شهر دیگری زندگی میکند.چ کنم توان ببخشش کسانی ک نعمت خدا رو ازم دریغ کردن ندارم.رابطه ی من و پدرم بسیار خوب بود بیشتر شبیه خواهر و برادر دوقلو بودیم اما الان حسی ن ب پدرم ن ب کل خانواده ندارم.
    خب مطمئنا اگه از پدرت زده بشی و متنفر بشی یک مسیر واست باز میشه به اسم انحراف
    وقتی کانون خانواده نتونه ارومت کنه مطمئنا میری تو جامعه دنبالش میگردی که اونم هزارهزار گرگ داره که اسیر میشی و در نهایت دود اینکار میره تو چشم خودت
    پس بهتره سعی کنی خانوادتو درک کنی و خانوادت هم تو رو درک کنند
    در مورد مشکل پدرت با خالت اینا باید سعی کنی
    ببینی مشکلات از کجا ریشه میگیره و از همونجا سعی در حلشون کنی
    امضای ایشان
    فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
    آخرت خاک است و مرگ
    دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26073
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانوادگی

    وقتی کسی منو درک نمیکنه چجور من اونارو درک کنم؟

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خانوادگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط pegah123456789 نمایش پست ها
    وقتی کسی منو درک نمیکنه چجور من اونارو درک کنم؟
    سطح تحصیلات پدرت و سنش چقدره؟
    چند تا بچه داره؟
    امضای ایشان
    فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
    آخرت خاک است و مرگ
    دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26073
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانوادگی

    دیپلم حسابداری شغل ازاد_2 بچه من دومیم

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خانوادگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط pegah123456789 نمایش پست ها
    دیپلم حسابداری شغل ازاد_2 بچه من دومیم
    اکی غیر از تحمیل یه سری روابط دیگه چه کارهایی کردند تو خونه که ازشون متنفر شدی ؟
    مهمترینشونو لیست کن واسم
    امضای ایشان
    فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
    آخرت خاک است و مرگ
    دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26073
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانوادگی

    اینک اصلا توحه نمیکنه ک خانوادش دارن به من بی احترامی میکنن و خوردم کردن همه تقصیرها ب گردن من میفته میگه تو کوچیکتری این دلیل خوبی برای نادیده گرفتن منه؟یا جلو من محبت زیادی ب حواهرزاده هاش داره
    گفتم ک دلیل دوری منو پدرم اونها هستن من نمیخوام پدرم با کسی تقسیم کنم با کسایی ک بهش تهمت زدن ازارش دادن هم پدرمو هم کل خانوادمو

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : احساس تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط pegah123456789 نمایش پست ها
    سلام دختری 19 ساله هستم که بسیار احساس تنهایی میکنم.در بچگی بیماری مادرم باعث ایجاد فاصله بین ماشد و الان با مادرم رابطه ی صمیمی ندارم.چند سال روابط خانوادگی با خانواده پدری نداشتیم در وافع از عمه هایم خاطره ای ندارم حال ک رابطه برفرار شده مثل قبل به من بی احترامی میشود و غرورم جریحه دار شده است اما پدرم سعی دارد این روابط را تحمیل کند ب من جوری ک برای کار هایی مثل رفتن ب خانه خاله شرط رفتن ب خانه عمه میباشد.در مقابل خاله ای دارم ک بسیار ب او وابسته ام و با او راحت ترم مستوانم بگویم جای خالی و خلا عاطفی مادر را برای من پر کرده است.کسی ن مرا میبیند و میشنود نه احساسم را.در ضمن خاله ی من در شهر دیگری زندگی میکند.چ کنم توان ببخشش کسانی ک نعمت خدا رو ازم دریغ کردن ندارم.رابطه ی من و پدرم بسیار خوب بود بیشتر شبیه خواهر و برادر دوقلو بودیم اما الان حسی ن ب پدرم ن ب کل خانواده ندارم.

    برخی بر این باور اشتباه هستند که تنهایی به معنی نبودن در جمع و زندگی انفرادی است. این درحالی است که بسیاری از افرادی که حتی در خانواده‌های پرجمعیت زندگی می‌کنند هم دچار حس تنهایی می‌شوند.


    چه بسیارند همسرانی که با وجود حضور همسرشان، بسیار تنهایند. مادران و پدرانی که با وجود فرزندان زیاد و حضور آن‌ها در منزل، تنها هستند و البته انسان‌هایی که به تنهایی بار زندگی خودشان را به دوش می‌کشند و گاهی حس تنهایی آزارشان می‌دهد.


    گاهی اوقات، دنیا محل غریبی برای زندگی می‌شود. شما خود را در اجتماعی می‌بینید که دور و برتان را انسان‌نماها پر کرده‌اند؛ و با وجود این همه آدم، شما از درون احساس خالی بودن می‌کنید و متوجه می‌شوید که واقعاً تنهایید.


    با فهمیدن این نکته، حس غریبی به شما دست می‌دهد. در آن لحظه، احساس پوچی و بیهودگی بر شما مستولی می‌شود و سر تا پایتان شروع به لرزیدن می‌کند. این همه آدم دور و برتان، با این احساس تنهایی و پوچی، تضاد شدید دارد.


    پس باید خودتان را از این مهلکه بیرون بکشید. چرا وقتی می‌توانید با این احساس ناراحتی و بیهودگی مبارزه کنید، به سراغ تنهایی بروید؟

    1. قبول کنید
    همه ما باید بدانیم و آگاه باشیم که تنها به دنیا می‌آییم و تنها هم به دیدار دوست حقیقی‌مان خواهیم رفت. در کل جهان، آدم‌های خوب، بد، سفید، سیاه و خاکستری بسیارند و خیلی‌ها به ما علاقه دارند و از وجودمان لذت می‌برند، اما در نهایت، موقعی که به اطراف نگاه می‌کنیم، باید بدانیم که تنهاییم و مسئول عملکرد خودمان.

    2. انتخاب ماست
    اینکه در این لحظه با وجود انسان بودن و اینکه به ذات، موجودی اجتماعی آفریده شده‌اید اما احساس تنهایی می‌کنید، انتخاب شخصی خودتان و شیوه زندگی‌تان است.
    کارهای یکنواخت و خسته کننده روزانه، یک‌جا نشینی و دوری از معاشرت با دیگران، مهم‌ترین عوامل تنهایی ما هستند. چرا انسان خسته کننده‌ای هستید؟ سعی کنید جواب این سوال را صادقانه بیابید.

    3. گذشته را رها کنید
    چنگ زدن به گذشته و اشک ریختن برای آنچه از دست رفته و دیگر امیدی به بازگشتش نیست، کار غیر معقولی است. گذشته، تنها در یک صورت به درد شما می‌خور،د برای اینکه از آن درس بگیرید و اشتباهات گذشته را تکرار نکنید.

    4. اول از همه، با بهترین دوستتان آشتی کنید
    بهترین دوست، همراه و دلسوز ما خداوند بخشنده و یکتایی است که هیچ احتیاجی به ما ندارد، اما از حضور و توجه ما به خودش بهترین استقبال را به عمل می‌آورد. پس اول از همه، دوستی‌تان را با او تقویت کنید. منظور ما اصلاً این نیست که فقط نماز و روزه‌تان را بیشتر کنید و یا کارهای سخت بکنید. همه ما بلد هستیم كه چطور دل عزیزترین دوستمان را به دست بیاوریم. کاری کنید که از آن بالاها ما را به فرشته‌ها نشان بدهد و با افتخار بگوید: فلانی را می‌بینید، او بنده من است.

    5. با خودتان مهربان باشید
    دست از سخت‌گیری و آزار خودتان بردارید. بعضی از ما آنقدر از خودمان طلبکاریم و به خودمان سخت می‌گیریم که انگار با موجود خبیثی طرف هستیم که جز با درد و عذاب، به راه نمی‌آید! پس، کمی به خودتان راحت بگیرید و دست از آزار خودتان بردارید.



    6. درها را بگشایید
    درهای دلتان را به روی مردم باز کنید، به روی عابران پیاده، همسایه‌ها، هم محلی‌ها، همکاران و اعضای خانواده‌تان. از معاشرت با دیگران هراس نداشته باشید. سعی کنید در قلبتان برای همه، جایی باز کنید و بدون اینکه احساس ترحم کنید و یا بخواهید جلب توجه کنید، به همه مهربانی کنید. محبت، معجزه‌هایی می‌کند که آثارش غیر قابل انکار است.

    7. لیست تهیه کنید
    از افرادی که دوست دارید با آن‌ها معاشرت کنید و یا معاشرت داشته باشید، یک لیست تهیه کنید. بعد راه‌های برقراری ارتباط با آن‌ها را بررسی کنید. بهترین راه‌کار، یافتن نقاط مشترک و علایق مشابه‌تان است كه از این طریق می‌توانید یک رابطه را شروع کنید.

    8. در سلام کردن پیشی بگیرید
    هر روز یک مسابقه را شروع کنید. مسابقه سلام کردن! سعی کنید اولین نفری باشید که به دیگران سلام می‌کنید و تمام تلاشتان را بکنید که هیچ کس از شما نبرد!

    9. از مگس‌های دور شیرینی پرهیز کنید
    بعضی از افراد هستند که به دنبال دوست، همراه و هم‌صحبت نیستند، بلکه بیشتر دنبال کسی هستند که از او سوء استفاده کنند. به اصطلاح خودمان از موقعیت اجتماعی، ثروت و محبوبیت‌ او
    استفاده کنند. برای پیدا کردن هم‌نشین، به این افراد تکیه نکنید که پشیمان خواهید شد. یک هم نشین و معاشر خوب، شما را به خاطر خوبی‌هایتان می‌خواهد نه موقعیت‌تان.

    10. خودتان را افشا کنید
    نه، اشتباه نکنید! منظور این نیست که اسرار مگو را بازگو کنید. همه ما برای خودمان رازهایی داریم که بهترین کار، حفظ آن در قلب خودمان است؛ اما از علایق، سلایق و دوست داشتنی‌هایتان برای دیگران بگویید. خودافشایی، یکی از تضمین شده‌ترین راه‌های آغاز یک ارتباط خوب و موثر است.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خانوادگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط pegah123456789 نمایش پست ها
    اینک اصلا توحه نمیکنه ک خانوادش دارن به من بی احترامی میکنن و خوردم کردن همه تقصیرها ب گردن من میفته میگه تو کوچیکتری این دلیل خوبی برای نادیده گرفتن منه؟یا جلو من محبت زیادی ب حواهرزاده هاش داره
    گفتم ک دلیل دوری منو پدرم اونها هستن من نمیخوام پدرم با کسی تقسیم کنم با کسایی ک بهش تهمت زدن ازارش دادن هم پدرمو هم کل خانوادمو
    دوست عزیز پدرت مال شماست
    اگرم به اونها محبت میکنه دلیل نمیشه که شما رو دوست نداره
    بهتره که دست از حسادت بی مورد بردارین
    و سعی کنید به مرور و با محبت بیشتر به پدرتون به کانون خانواده باز گردین
    امضای ایشان
    فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
    آخرت خاک است و مرگ
    دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد