عدم رضایت از زندگی زناشویی

[سماانه]

من 26 سالمه ی دختر یک ساله دارم . چهار ساله ازدواج کردم. احساس سردرگمی شدید دارم. شوهرم خیلی با من خوب برخورد میکنه و از نظر مالی مشکلی نداریم اما از نظر عاطفی من احساس کمبود دارم. رابطه زناشوییمون خوب نیست . اصلا نظم نداره. انگار فقط من متقاضیم و اون اقدامی نمی کنه تا من نخوام. من از این حالت بیزارم انگار ماهربار برای این موضوع باید بحث و دعوا کنیم تا شاید اتفاقی بیفته . گاهی سعی میکنم منم ب این موضوع اهمیت ندم تا ببینم تا کی دووم میاره اما باز نمیشه من عصبی میشم از اینکه اون واکنشی نداره. احساس بی اعتمادی دارم. ما زندگیمونو ب سختی شروع کردیم خانواده ب شدن مخالف بودن . ب همین خاطر ما خیلی با هم دعوا میکردیم قبل اینکه دخترم ب دنیا بیاد حالام ک اونا خوب شدن خودم احساس میکنم این زندگی تق و لقه. باهر مسئله ای ب فکر رفتنم . احساس میکنم ک شوهرم اون آدمی نیست ک میتونم تکیه کنم .نمیدونم . گاهی فکر میکنم خوشی زده زیر دلم. هرچی فکر میکنم باور نمیکنم شوهرم آدم سردی احساس میکنم اصطلاحا همش خودشو میزنه ب اون راه. خودمم انگار رو هوام نمیفهمم چی میخوام. شاید بگید باهاش حرف بزنم اما این تقریبا کاریه ک هر روز انجام میدم. لطفا راهنمایی کنید.

[سماانه]

اینم بگم خیلی ابراز علاقه میکنه و گاهی اوقات آرامش درش موج میزنه و وقتی عصبانی میشه اونم از زندگی مون نا امید میشه و حرفای منفی میزنه. اما من انگار ارامشم شرطیه و شرطش هم بجا نیست و همش مضطربم. نگران دخترمم نکنه ک ب مشکل بر بخوره . شوهرم 27 سالشه و کارشم شیفتیه و دوشب در میان شب کاره.... همش خودمونو با دیگران مقایسه میکنم و اینکه من با چ سختی ازدواج کردم و آرزوی ی عروسی خوب ب دلم موند و الان هم آرامشی ک ندارم

[شهرام2014]

من 26 سالمه ی دختر یک ساله دارم . چهار ساله ازدواج کردم. احساس سردرگمی شدید دارم. شوهرم خیلی با من خوب برخورد میکنه و از نظر مالی مشکلی نداریم اما از نظر عاطفی من احساس کمبود دارم. رابطه زناشوییمون خوب نیست . اصلا نظم نداره. انگار فقط من متقاضیم و اون اقدامی نمی کنه تا من نخوام. من از این حالت بیزارم انگار ماهربار برای این موضوع باید بحث و دعوا کنیم تا شاید اتفاقی بیفته . گاهی سعی میکنم منم ب این موضوع اهمیت ندم تا ببینم تا کی دووم میاره اما باز نمیشه من عصبی میشم از اینکه اون واکنشی نداره. احساس بی اعتمادی دارم. ما زندگیمونو ب سختی شروع کردیم خانواده ب شدن مخالف بودن . ب همین خاطر ما خیلی با هم دعوا میکردیم قبل اینکه دخترم ب دنیا بیاد حالام ک اونا خوب شدن خودم احساس میکنم این زندگی تق و لقه. باهر مسئله ای ب فکر رفتنم . احساس میکنم ک شوهرم اون آدمی نیست ک میتونم تکیه کنم .نمیدونم . گاهی فکر میکنم خوشی زده زیر دلم. هرچی فکر میکنم باور نمیکنم شوهرم آدم سردی احساس میکنم اصطلاحا همش خودشو میزنه ب اون راه. خودمم انگار رو هوام نمیفهمم چی میخوام. شاید بگید باهاش حرف بزنم اما این تقریبا کاریه ک هر روز انجام میدم. لطفا راهنمایی کنید.

سلام

الان مشکل شما جنسیه یا عاطفی؟؟

سپاس
دکتر

[سماانه]

واقعا نمیدونم.

[سماانه]

داریم زندگی مونو میکنیم اما وقتی ب این چیزا فک میکنم دلم میخواد همه چیزو ب هم بپاشم و فرار کنم . روانم آسوده نیست

[شهرام2014]

واقعا نمیدونم.

پس حتما به یکی از همکاران مشاور ما حضورا رجوع کنید.

سپاس
دکتر

[Sorena.]

سلام
بعضی از مردان هستن ک همسرشون رو بشدت دوست دارن و این رو از طریق عواطف و احساسات بروز میدن مثل بوسیدن،بغل کردن و ... .
اما تمایل چندانی ب رابطه جنسی نشون نمیدن...این میتونه نشان دهنده اختلالات جنسی یا سرد مزاجی باشه.ب نظرم بهتره همسرتون ب پزشک متخصص مراجعه کنن.

[sam127]

شغل شوهرتون چیه و ساعت کاریشون؟

[سماانه]

نظامی هستن. شیفته 12 . 24

[farokh]

من 26 سالمه ی دختر یک ساله دارم . چهار ساله ازدواج کردم. احساس سردرگمی شدید دارم. شوهرم خیلی با من خوب برخورد میکنه و از نظر مالی مشکلی نداریم اما از نظر عاطفی من احساس کمبود دارم. رابطه زناشوییمون خوب نیست . اصلا نظم نداره. انگار فقط من متقاضیم و اون اقدامی نمی کنه تا من نخوام. من از این حالت بیزارم انگار ماهربار برای این موضوع باید بحث و دعوا کنیم تا شاید اتفاقی بیفته . گاهی سعی میکنم منم ب این موضوع اهمیت ندم تا ببینم تا کی دووم میاره اما باز نمیشه من عصبی میشم از اینکه اون واکنشی نداره. احساس بی اعتمادی دارم. ما زندگیمونو ب سختی شروع کردیم خانواده ب شدن مخالف بودن . ب همین خاطر ما خیلی با هم دعوا میکردیم قبل اینکه دخترم ب دنیا بیاد حالام ک اونا خوب شدن خودم احساس میکنم این زندگی تق و لقه. باهر مسئله ای ب فکر رفتنم . احساس میکنم ک شوهرم اون آدمی نیست ک میتونم تکیه کنم .نمیدونم . گاهی فکر میکنم خوشی زده زیر دلم. هرچی فکر میکنم باور نمیکنم شوهرم آدم سردی احساس میکنم اصطلاحا همش خودشو میزنه ب اون راه. خودمم انگار رو هوام نمیفهمم چی میخوام. شاید بگید باهاش حرف بزنم اما این تقریبا کاریه ک هر روز انجام میدم. لطفا راهنمایی کنید.

دوست عزیز شما با تمام سختی هایی که وجود داشته تلاش کردید تا به هم برسید .
اینکه شوهر شما در روابط جنسی اولین متقاضی نیست با گفتگو قابل حل خواهد بود.
اما اینکه احساس میکنید این زندگی به قول خودتون تق و لقه فکر درستی نیست .
اونم زمانی که فرزندی رو به دنیا آوردید .
در مورد تمام مشکلات با هم حرف بزنید. نگرانی ها و نظرات خود را برای شریک زندگی تان بازگو کنید .
و بگذارید راه حرف زدن بین شما همیشه باز باشد.
اگر عدم اطلاع کافی از افکار همسرتان شما را آزار می دهد.
و منجر به احساس نارضایتی در زندگی می شود.
با یک بحث کامل و بازگو کردن افکار و نظرات خود می توانید از این مشکل جلوگیری کنید.
به همسرتان بگویید که چه چیزی ناراحت تان کرده است.
خجالت نکشید و احساسات تان را به او بگویید به این ترتیب به او نزدیک تر می شوید .
و شانس شما در به وجود آوردن زندگی مشترک خوب و سالم قابل اصلاح نیستند.
گاهی اوقات لازم است این تفاوت ها را بپذیرید.
و سعی در تغییر آنها نداشته باشید؛ چرا که فقط خودتان را آزار خواهید داد.
برای آنکه زندگی مشترک تان شکل یکنواخت و تکرار به خود نگیرد.
لازم است گاهی اوقات کمی هیجان را چاشنی آن کنید.
این هیجانات و سرگرمی ها غیرقابل پیش بینی هستند .
و خستگی ها و ملالت های زندگی روزمره را از بین می برند.
با انجام برخی کارهای سرگرم کننده و هیجان آور همسرتان را متعجب کنید.
مثلاً یک هدیه بدون مناسبت خاص به او بدهید و یا هر کار مثبت دیگری که انتظارش را ندارد. انجام دهید.

در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید

دفتر قیطریه:

۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه

[سماانه]

ممنون از پاسخ مثبتتون

[Tarah3]

شما خودت رو با بقیه مقایسه نکن + به گذشته و اینده فکر نکن
مشکلت حل میشه