نمایش نتایج: از 1 به 23 از 23

موضوع: احساس سردرگمی عاشقی

2826
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    Red face احساس سردرگمی عاشقی

    سلام روزتون بخیر
    من یه جوان 21 ساله هستم و نزدیک به 3 ماه میشه که احساسا دلبستگی و عاشقی دارم اینم بگم مشکل خانوادگی هم ندارم .
    اینم بگم که این پیامو با استرس فراوان دارم مینویسم و نمیخوام مادر یا پدرم و حتی خواهرم بفهمن .
    این احساسم از یک ماه قبل از عید شروع شد و تو عید شدت بسیاری گرفت و وقتی که به سینما رفتم و فیلم 50 کیلو البالو رو دیدم شدت بسیاری گرفته و تا الان حالمو بدتر کرده من تا الان که به این سن رسیدم با هیچ دختر نامحرمی صحبت و حتی ارتباط نداشتم و وقتی یه دختر میاد راجب چیزی باهام صحبت کنه چه در تلفن چه در صفحات اجتماعی دستو پامو گم میکنم و نمیتونم درست حسابی جوابشو بدم
    بیشتر احساساتم به شخصیت های فیلم های سینمایی هست و این بیشتر کفرمو درمیاره نمدونم چیکار کنم تا الانم فقط با دوستهام درارتباط بودم و اینور اونور میرفتیم و تو دوستام یه دونه دختر هم پیدا نمیشه من حتی با دخترخاله ها و دختر عمه هام هم همیطور سرد برخورد میکنم و نمیتونم ارتباط داشته باشه .
    ولی نمیدونم چرا این احساس عاشقی لعنتی ولم نمیکنه اگه میتونید واقعا کمکم کنید تو حالت بدی قرار گرفتم فقط اهنگ گوش کردن بهم ارامش میده

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : من احساس عاشقی دارم ولی سردر گم هستم

    یعنی تو الان از بازیگرای فیلم 50 کیلو آلبالو خوشت اومده یا نه همینجوری حس میکنی عاشقی بدون دلیل و بدون اینکه اصلا دختری در میون باشه؟
    آیا شما درس میخونید یا بیکار هستید؟ چند ساعت از شبانه روز وقت آزاد دارید؟ هدفی تو زندگیتون دارید

  3. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26507
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    0
    تشکر شده 21 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : من احساس عاشقی دارم ولی سردر گم هستم

    با سلام خدمت شما
    با توجه به مطالب نوشته شده این امکان وجود دارد که شما نتوانید در دنیای واقعی ارتباطات درستی پایه ریزی کنید و باید به روانشناس مراجعه کرده و ضعف را برطرف کنید قبل از آنکه این ضغف مشکل ساز شود. در این زمنیه می توانید از روانشناسان کانون مشاوران ایران یاری کنید 22689558

  5. کاربران زیر از متخصص بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من احساس عاشقی دارم ولی سردر گم هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    یعنی تو الان از بازیگرای فیلم 50 کیلو آلبالو خوشت اومده یا نه همینجوری حس میکنی عاشقی بدون دلیل و بدون اینکه اصلا دختری در میون باشه؟
    آیا شما درس میخونید یا بیکار هستید؟ چند ساعت از شبانه روز وقت آزاد دارید؟ هدفی تو زندگیتون دارید
    اصلا دختری درمیون نیست و همینجوری حس میکنم که عاشق هستم
    ولی دروغ چرا یه سری از مواقعه عاشق شخصیت فیلم خاطرات یک خوناشام میشم ولی اینجوری بهم نمیریزم
    درسم تازه تموم شده و فوق دیپلم معماری گرفتم درحال حاضر بیکارم ولی تا چند وقت دیگه استخدام یک ارگان دولتی میشم .
    العان همش فکر میکنم به کسی که دوستش دارم نمیرسم.
    اینم بهتون بگم الی خانوم من حدفم فقطط و فقط موفق شدن در رشته خودم هست چون عموم همیشه منو سرکوف میکرده و تحقیر میکرد ولی درعوضش دایی هام همهجوره پشتم بودن و پشتمو خالی نکردن ولی واقعان تو این چند وقت که این احساس بهم دست داده خواب و خوراکو ازم گرفته
    برای استخدام تو اون ارگان دولتی بنده باید 3 ماه اموزشی به شیراز برم و قبل از رفتنم میخوام مشکلم حل شه
    درباره وقتم که کلا ازاد هست و غیر از سریال دیدن و 3d max کار کردن کاره دیگه ای ندارم و تو این چند وقته که این حالت بهم دست داده حضور ذهن ندارم و خیلی چیزهارو فراموش میکنم و برای ارامش دادن به خودم 6 تا 7 ساعت در روز قدم میزنم و با هندزفری موزیک گوش میدم حتی حوصله کنسول بازی کردنم ندارم پدرم هم یه شک هایی برده و زیاد باهام گرم میگیره که بفهمه مشکلم چیه ولی من ازش پنهان میکنم
    ویرایش توسط sajjadfox : 04-23-2016 در ساعت 01:06 AM

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من احساس عاشقی دارم ولی سردر گم هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط متخصص نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما
    با توجه به مطالب نوشته شده این امکان وجود دارد که شما نتوانید در دنیای واقعی ارتباطات درستی پایه ریزی کنید و باید به روانشناس مراجعه کرده و ضعف را برطرف کنید قبل از آنکه این ضغف مشکل ساز شود. در این زمنیه می توانید از روانشناسان کانون مشاوران ایران یاری کنید 22689558
    سلام دوست عزیز
    ممنون بابت راهنماییتون به نظر شخصیتون با یک جلسه مشاوره مشکلم برطرف میشه یا باید چندین جلسه مشاوره برم ؟
    و اینم بگم نمیخوام مادر و پدرم اصلا چیزی بفهمن و نگران بشن
    ویرایش توسط sajjadfox : 04-23-2016 در ساعت 12:59 AM

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    خب اینکه بابات باهات صمیمی گرفته خوبه که
    بهشون یه جوری برسون که دوست داری ازدواج کنی
    که اون برات یه دختر مناسب پیدا کنن

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر شاد نمایش پست ها
    خب اینکه بابات باهات صمیمی گرفته خوبه کهبهشون یه جوری برسون که دوست داری ازدواج کنیکه اون برات یه دختر مناسب پیدا کنن
    مضوع الان ازدواج نیست مضوع اینه که من الان یه احساس علکی دارم و اصلا معلوم نیست از کجا اومده ازدواج تو مراحل بعد اتفاق میفته من هنوز نمیدونم ************و دوست دارم که اینجوری شدم و حس میکنم که بهش نمیرسم

  10. کاربران زیر از sajjadfox بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajjadfox نمایش پست ها
    مضوع الان ازدواج نیست مضوع اینه که من الان یه احساس علکی دارم و اصلا معلوم نیست از کجا اومده ازدواج تو مراحل بعد اتفاق میفته من هنوز نمیدونم ************و دوست دارم که اینجوری شدم و حس میکنم که بهش نمیرسم
    کاملا معلومه که ازدواج میخوای
    که البته تو سن تو طبیعیه
    پسرا حول و حوش 20 دلشون می خواد ازدواج کنن
    الان عاشق هنرپیشه فیلم میشی چون کسی تو زندگیت نیست
    اگه یه دختر مناسب پیدا بشه عاشق اون میشی

  12. 3 کاربران زیر از دختر شاد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر شاد نمایش پست ها
    کاملا معلومه که ازدواج میخوای
    که البته تو سن تو طبیعیه
    پسرا حول و حوش 20 دلشون می خواد ازدواج کنن
    الان عاشق هنرپیشه فیلم میشی چون کسی تو زندگیت نیست
    اگه یه دختر مناسب پیدا بشه عاشق اون میشی
    نمیدونم چی بگم والا
    ولی اگه اینطوری که شما میگید باید یعنی ازدواج کنم که بازم غیر منطقی هست و سخته باهاش کنار بیام و هرچی که فکر میکنم بازم به نتیجه ای برای ازدواج نمیرسم

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajjadfox نمایش پست ها
    نمیدونم چی بگم والا
    ولی اگه اینطوری که شما میگید باید یعنی ازدواج کنم که بازم غیر منطقی هست و سخته باهاش کنار بیام و هرچی که فکر میکنم بازم به نتیجه ای برای ازدواج نمیرسم
    چرا منطقی نیست؟
    مگه میخوای چیکار کنی؟
    برنامه دیگه ای برای زندگیت داری؟
    میخوای تا آخر عمر ازدواج نکنی؟
    کارت که قراره جور بشه خب ازدواج کنی از همسن و سالات خیلی جلو می افتی

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر شاد نمایش پست ها
    چرا منطقی نیست؟
    مگه میخوای چیکار کنی؟
    برنامه دیگه ای برای زندگیت داری؟
    میخوای تا آخر عمر ازدواج نکنی؟
    کارت که قراره جور بشه خب ازدواج کنی از همسن و سالات خیلی جلو می افتی
    خوب یه سوال همه چی کاره ؟
    خونه نیاز نیست خرجو مخارج نمیخواد
    یه سوال دیگه هم که فکرمو مشغول کرد اینه که من ازکجا مطمئن باشم این فکرو خیال از سرم میره اومدیم بنده زن گرفتم ولی بازم مثل الان 6 زدم اونموقعه چیکارش کنم ؟

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajjadfox نمایش پست ها
    خوب یه سوال همه چی کاره ؟
    خونه نیاز نیست خرجو مخارج نمیخواد
    یه سوال دیگه هم که فکرمو مشغول کرد اینه که من ازکجا مطمئن باشم این فکرو خیال از سرم میره اومدیم بنده زن گرفتم ولی بازم مثل الان 6 زدم اونموقعه چیکارش کنم ؟

    سلام دوست عزیز !
    اول از همه بگم که شما به شکلی صد در صدی شرایطت شبیه منه وقتی 19 ساله بودم ، سن 19-23 سالگی اوج کله داغی خیلی از ما پسرا(ی ایرانی) هستش .

    منم دقیقا دقیقا توی رنج سنی شما بودم عاشق شده بودم ولی عاشق هیشکی :|

    یه مدت مثلا حس میکردم عاشق بازیگرای سینمام ، میدونی چجوری اینطوری میشه ؟ یه دختر رویایی توی ذهن خودم ساخته بودم و عاشقش شده بودم و اون معشوقه خیالی را تطبیق میدادم با بازیگرای سینما . (از لحاظ کم رو بودن هنگام حرف زدن با دختر هم مثل خودت بودم ، حتی بعضا صدام هم میلرزید)
    بدترین اتفاقی که می تونه توی این شرایط احساسیت رخ بده اینه که یه دختر که با اون معشوقه خیالی ذهنیت شباهتهایی داره بیاد تو زندگیت (چه مجازی ، چه فضای دانشگاه ، چه توی خیابون یا پارک و ...)

    این اتفاق برای من افتاد و زمانی که توی اوج احساساتم بودم و هر روز بیشتر احساس دلتنگی میکردم نسبت به اون معشوقه خیالیم ، یه دختر دقیقا با همون مشخصات اومد توی زندگیم (همدانشگاهیم بود و از طریق فیسبوک )

    آدم تا توی اوج احساساتشه (و اعتماد به نفسش کمه) عقلش تقریبا اصلا کار نمیکنه و بدی های اون طرف ر ا نمیبینه . و هر بدی که از اون طرفش میبینه چشم پوشی میکنه و ناخودآگاه پشت سر هم به خودش تلقین می کنه که این دختر همونیه که من میخوام (مرحله وابستگی) در صورتی که ممکنه به دنیا اختلاف با هم داشته باشن و چون فکر میکنه که این دختر نیمه گمشدشه ، همشو نادیده میگیره . چه اتفاقی میفته ؟ اون دختر میاد و خود واقعیشو آروم آروم نشون میده (دخترای حالا هم -البته نه همشون- خیلی خوب بلدن فیلم بازی کنن و پسررو کاملا خامش کنن) و هر یه کار اشتباهی که میکنه (که خیلیهاش به دلیل اختلاف فرهنگی هستش و ممکنه توی فرهنگ اون دختر اصلا به کار اشتباه قلمداد نشه ) اون تصویر ذهنی که تو ازون فرد توی ذهنت ساختی خراب میشه . تا اون تصویر ذهنی خراب بشه هم رابطه تقریبا تمومه . ولی وابستگیه هنوز هست ! نتیجش میشه مشغله ذهنی هر ثانیه اذیتت میکنه و یه لحظه آزادت نمیزاره و از طرفی ، از معشوقت بدت میاد چون با کاراش اذیتت میکنه ، و از طرفی نمی‌تونی ازش دل بکنی چون بهش وابسته شدی . حالا همه دنیا هم جمع بشن بگن بابا لامصب شما دوتا به هم نمیخورید ، چون احساساتت نمیزاره واقعیتو ببینی ، حرف مردمو نادیده میگیری و این مسیر اشتباهو پیش میبری .

    یه نکته مثبت که می تونی از چنین روابطی (که شدیدن در تهدیدش هستی که دچار چنین روابطی بشی) به دست بیاری «شکست عشقی» هستش !!! ذهنتو داغون می کنه شکست عشقی ، ولی خوبیش اینه که احساساتت را از اون به بعد میتونی کنترل کنی و توی شروع رابطه های جدیدت همه جوانبو در نظر بگیری که ایشالا در آینده به مشکلای بزرگ برنخوری .

    ازدواج را هم دورشو یه خط قرمز با ماژیک 20mm بکش که بزرگترین اشتباهیه که میتونی توی این شرایط روحی و احساسی بکنی ...

    شاد باش و مجرد !
    هیچ رابطه ای وجود نداره که مشکلاتتو حل بکنه ، رابطه و ازدواج درمونگاه روح و جسم نیست ، اینو همیشه یادت باشه ...

    امیدوارم به سلامتی از این سن و حالت بگذری . به آیندت فکر کن . باید موفق بشی که بتونی یکی دیگه را هم به موفقیت برسونی (بچه هات)
    الانم مشکل اصلیت اعتکاد به نفسته توی ارتباط با جنس مخالف و حالت ذهنیت که انگار دخترا از یه سیاره دیگه اومدن و بهشون حس بیش از حد عجیب دارید . راحت باش باهاشون :| موجودان عجیبی نیستن ، این یخو بشکنی میتونی توی انتخاب طرفت با دید خیلی باز و ذهن آزادتری تصمیم بگیری و انتخابت از روی عقل باشه ، نه احساسات (که در غالب موارد باعث بروز مشکلات روحی میشه)

  17. 7 کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan1966 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز !
    اول از همه بگم که شما به شکلی صد در صدی شرایطت شبیه منه وقتی 19 ساله بودم ، سن 19-23 سالگی اوج کله داغی خیلی از ما پسرا(ی ایرانی) هستش .

    منم دقیقا دقیقا توی رنج سنی شما بودم عاشق شده بودم ولی عاشق هیشکی :|

    یه مدت مثلا حس میکردم عاشق بازیگرای سینمام ، میدونی چجوری اینطوری میشه ؟ یه دختر رویایی توی ذهن خودم ساخته بودم و عاشقش شده بودم و اون معشوقه خیالی را تطبیق میدادم با بازیگرای سینما . (از لحاظ کم رو بودن هنگام حرف زدن با دختر هم مثل خودت بودم ، حتی بعضا صدام هم میلرزید)
    بدترین اتفاقی که می تونه توی این شرایط احساسیت رخ بده اینه که یه دختر که با اون معشوقه خیالی ذهنیت شباهتهایی داره بیاد تو زندگیت (چه مجازی ، چه فضای دانشگاه ، چه توی خیابون یا پارک و ...)

    این اتفاق برای من افتاد و زمانی که توی اوج احساساتم بودم و هر روز بیشتر احساس دلتنگی میکردم نسبت به اون معشوقه خیالیم ، یه دختر دقیقا با همون مشخصات اومد توی زندگیم (همدانشگاهیم بود و از طریق فیسبوک )

    آدم تا توی اوج احساساتشه (و اعتماد به نفسش کمه) عقلش تقریبا اصلا کار نمیکنه و بدی های اون طرف ر ا نمیبینه . و هر بدی که از اون طرفش میبینه چشم پوشی میکنه و ناخودآگاه پشت سر هم به خودش تلقین می کنه که این دختر همونیه که من میخوام (مرحله وابستگی) در صورتی که ممکنه به دنیا اختلاف با هم داشته باشن و چون فکر میکنه که این دختر نیمه گمشدشه ، همشو نادیده میگیره . چه اتفاقی میفته ؟ اون دختر میاد و خود واقعیشو آروم آروم نشون میده (دخترای حالا هم -البته نه همشون- خیلی خوب بلدن فیلم بازی کنن و پسررو کاملا خامش کنن) و هر یه کار اشتباهی که میکنه (که خیلیهاش به دلیل اختلاف فرهنگی هستش و ممکنه توی فرهنگ اون دختر اصلا به کار اشتباه قلمداد نشه ) اون تصویر ذهنی که تو ازون فرد توی ذهنت ساختی خراب میشه . تا اون تصویر ذهنی خراب بشه هم رابطه تقریبا تمومه . ولی وابستگیه هنوز هست ! نتیجش میشه مشغله ذهنی هر ثانیه اذیتت میکنه و یه لحظه آزادت نمیزاره و از طرفی ، از معشوقت بدت میاد چون با کاراش اذیتت میکنه ، و از طرفی نمی‌تونی ازش دل بکنی چون بهش وابسته شدی . حالا همه دنیا هم جمع بشن بگن بابا لامصب شما دوتا به هم نمیخورید ، چون احساساتت نمیزاره واقعیتو ببینی ، حرف مردمو نادیده میگیری و این مسیر اشتباهو پیش میبری .

    یه نکته مثبت که می تونی از چنین روابطی (که شدیدن در تهدیدش هستی که دچار چنین روابطی بشی) به دست بیاری «شکست عشقی» هستش !!! ذهنتو داغون می کنه شکست عشقی ، ولی خوبیش اینه که احساساتت را از اون به بعد میتونی کنترل کنی و توی شروع رابطه های جدیدت همه جوانبو در نظر بگیری که ایشالا در آینده به مشکلای بزرگ برنخوری .

    ازدواج را هم دورشو یه خط قرمز با ماژیک 20mm بکش که بزرگترین اشتباهیه که میتونی توی این شرایط روحی و احساسی بکنی ...

    شاد باش و مجرد !
    هیچ رابطه ای وجود نداره که مشکلاتتو حل بکنه ، رابطه و ازدواج درمونگاه روح و جسم نیست ، اینو همیشه یادت باشه ...

    امیدوارم به سلامتی از این سن و حالت بگذری . به آیندت فکر کن . باید موفق بشی که بتونی یکی دیگه را هم به موفقیت برسونی (بچه هات)
    الانم مشکل اصلیت اعتکاد به نفسته توی ارتباط با جنس مخالف و حالت ذهنیت که انگار دخترا از یه سیاره دیگه اومدن و بهشون حس بیش از حد عجیب دارید . راحت باش باهاشون :| موجودان عجیبی نیستن ، این یخو بشکنی میتونی توی انتخاب طرفت با دید خیلی باز و ذهن آزادتری تصمیم بگیری و انتخابت از روی عقل باشه ، نه احساسات (که در غالب موارد باعث بروز مشکلات روحی میشه)
    سلام و درود بیکارن به احسان عزیز
    احسان جان برادر بزرگتر واقعا ازت تشکر میکنم که کامل برام توضیح دادی ولی واقعا این مشکل داره منو خیلی داغون میکنه خوابو خوراکو ازم گرفته تو این چند وقته خیلی عزیتم کرده و استرس های شدیدی بهم دست داده و حتی گریه هم کردم بخاطرش

  19. کاربران زیر از sajjadfox بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajjadfox نمایش پست ها
    سلام و درود بیکارن به احسان عزیز
    احسان جان برادر بزرگتر واقعا ازت تشکر میکنم که کامل برام توضیح دادی ولی واقعا این مشکل داره منو خیلی داغون میکنه خوابو خوراکو ازم گرفته تو این چند وقته خیلی عزیتم کرده و استرس های شدیدی بهم دست داده و حتی گریه هم کردم بخاطرش
    دوست خوبم این مشکلو منم داشتم به خاطرش گریه هم کردم ، وزن هم کم کردم ، چون یه خلاء عاطفی خیلی خیلی شدیده ، مثل اینه که انگار عزیزترین آدم زندگیتو از دست دادی ، یه شوک مسخره همش باهاته ، همشو درک میکنم ، منم این مراحلو گذروندم ، حتما حتما برو مشاوره ، من نرفتم و اشتباه هم کردم ، شاید یه مشاور خوب (حتما آقا باشه ) بتونه مشکلتو حل کنه ، هر چند بهترین داروی این درد بی علت گذر زمان هستش و سرگرم شدن به کارای مختلف . من خودم اون موقع هر چی وقت اضافه میاوردم فقط ورزش میکردم ، اونقدری که شب که میخواستم بخوابم سرمو میزاشتم روی پشتی خوابم میبرد . شما هم خودتو باید اونقدر درگیر کنی که زمانی برای فکر کردن به این خلاء عاطفی نداشته باشی و چون بیشتر گریه ها توی رختخواب و شب اتفاق میفته ، اونقدر خودتو خسته کن که تا رفتی توی رختخواب ، از فرط خستگی بیهوش بشی . اگه بعد از چند وفت مشکلت حل نشد ، اگه کسیو داری که بتونی حضوری باهاش درد و دل کنی خیلی خوبه . پدر و مادر هم بهترین دوستای آدمن ، ولی خب توی موارد اینچنینی راه حلشون عموما تاکید روی ازدواج هست که با توجه به شرایط روحی شما کار صحیحی نیست . منم دقیقا مثل شما بودم ، مادرم بهم گفت که انگار یه جوری شدی و اینا (البته من اون دختری که گفتم اومده بود توی زندگیم اون موقع و فکر میکردم عاشق شدم ) به مادرم گفتم که یه همچین شخصی با چنین خصوصیاتی (که با ما و فرهنگمون خیلی تفاوت داشت) اومده و منم حس میکنم بهش علاقه دارم . مادرم گفت ولش کن هر چه سریعتر ، من خب عقلم کار نمیکرد اون موقع و اون رابطه ی غلطو حدود 10-11 ماه بعدش هم ادامه دادم و بعدش کات . دوباره دپرس شدم و مادرم باز اومد گفت دیگه چته و اینا ، گفتم همون دختره که گفتم ، گفت مگه ولش نکردی ؟ گفتم خب نه وابسته شده بودم ، گفت خب حالا دیدی حق با من بود ؟ گفتم آره خب ، البته همون موقعش هم میدونستم حق با مادرمه ، ولی وابستگی لعنتی اجازه نمیداد ازش دل بکنم (بر خلاف باور عموم پسرها به شدت زودتر وابسته میشن تا دخترها ) ...

    خلاصشو بهت بگم اینه که اولا وارد رابطه عاطفی نشو که اگه به سرانجام نرسه (و با توجه به خصوصیات شما که آدم احساسی هستی و نمیتونی -حداقل در این وهله از زندگیت- تصمیم عاقلانه بگیری و احساساتت به منطقت غالب هستش احتمال انتخاب اشتباه بسیار بسیار زیاده ) ضربه ای بهت میزنه شدیدتر از چیزی که تصور کنی ، مشاوره را حتما برو ، خودتو تا جای ممکن سرگرم کن ، سفر با دوستای صمیمیت اگه میتونی برو (ترجیحا دو نفره با صمیمیترین دوستت ) سختترین مرحله زندگیه و آدمهای احساساتی درگیرش میشن توی این سن ، به خاطر همین اگه دیدی دوستای هم سن و سالت دچار چنین مشکلاتی نیستن تعجب نکن ، چون شخصیتشون احساساتی نیست .

    موفق باشی
    امضای ایشان
    There is a charm about the forbidden that makes it unspeakably desirable

    -Mark Twain

  21. 4 کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan1966 نمایش پست ها
    دوست خوبم این مشکلو منم داشتم به خاطرش گریه هم کردم ، وزن هم کم کردم ، چون یه خلاء عاطفی خیلی خیلی شدیده ، مثل اینه که انگار عزیزترین آدم زندگیتو از دست دادی ، یه شوک مسخره همش باهاته ، همشو درک میکنم ، منم این مراحلو گذروندم ، حتما حتما برو مشاوره ، من نرفتم و اشتباه هم کردم ، شاید یه مشاور خوب (حتما آقا باشه ) بتونه مشکلتو حل کنه ، هر چند بهترین داروی این درد بی علت گذر زمان هستش و سرگرم شدن به کارای مختلف . من خودم اون موقع هر چی وقت اضافه میاوردم فقط ورزش میکردم ، اونقدری که شب که میخواستم بخوابم سرمو میزاشتم روی پشتی خوابم میبرد . شما هم خودتو باید اونقدر درگیر کنی که زمانی برای فکر کردن به این خلاء عاطفی نداشته باشی و چون بیشتر گریه ها توی رختخواب و شب اتفاق میفته ، اونقدر خودتو خسته کن که تا رفتی توی رختخواب ، از فرط خستگی بیهوش بشی . اگه بعد از چند وفت مشکلت حل نشد ، اگه کسیو داری که بتونی حضوری باهاش درد و دل کنی خیلی خوبه . پدر و مادر هم بهترین دوستای آدمن ، ولی خب توی موارد اینچنینی راه حلشون عموما تاکید روی ازدواج هست که با توجه به شرایط روحی شما کار صحیحی نیست . منم دقیقا مثل شما بودم ، مادرم بهم گفت که انگار یه جوری شدی و اینا (البته من اون دختری که گفتم اومده بود توی زندگیم اون موقع و فکر میکردم عاشق شدم ) به مادرم گفتم که یه همچین شخصی با چنین خصوصیاتی (که با ما و فرهنگمون خیلی تفاوت داشت) اومده و منم حس میکنم بهش علاقه دارم . مادرم گفت ولش کن هر چه سریعتر ، من خب عقلم کار نمیکرد اون موقع و اون رابطه ی غلطو حدود 10-11 ماه بعدش هم ادامه دادم و بعدش کات . دوباره دپرس شدم و مادرم باز اومد گفت دیگه چته و اینا ، گفتم همون دختره که گفتم ، گفت مگه ولش نکردی ؟ گفتم خب نه وابسته شده بودم ، گفت خب حالا دیدی حق با من بود ؟ گفتم آره خب ، البته همون موقعش هم میدونستم حق با مادرمه ، ولی وابستگی لعنتی اجازه نمیداد ازش دل بکنم (بر خلاف باور عموم پسرها به شدت زودتر وابسته میشن تا دخترها ) ...

    خلاصشو بهت بگم اینه که اولا وارد رابطه عاطفی نشو که اگه به سرانجام نرسه (و با توجه به خصوصیات شما که آدم احساسی هستی و نمیتونی -حداقل در این وهله از زندگیت- تصمیم عاقلانه بگیری و احساساتت به منطقت غالب هستش احتمال انتخاب اشتباه بسیار بسیار زیاده ) ضربه ای بهت میزنه شدیدتر از چیزی که تصور کنی ، مشاوره را حتما برو ، خودتو تا جای ممکن سرگرم کن ، سفر با دوستای صمیمیت اگه میتونی برو (ترجیحا دو نفره با صمیمیترین دوستت ) سختترین مرحله زندگیه و آدمهای احساساتی درگیرش میشن توی این سن ، به خاطر همین اگه دیدی دوستای هم سن و سالت دچار چنین مشکلاتی نیستن تعجب نکن ، چون شخصیتشون احساساتی نیست .

    موفق باشی
    ممنون بابت راهنماییتون
    اقا احسان من امروز رفتم برای مشاوره 3 جا رفتم ولی خانوم بودن دونبال دفتر مشاوره اقا هستم
    بعد از مشاوره بهتون خبر میدم که چه چیزهایی رو بهم گفته و چیکار کنم بازم ازت تشکر فراوان میکنم که کامل راهنمای کردید واقعا زحمت کشیدید خدا شمارو حفظ کنه

  23. 2 کاربران زیر از sajjadfox بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan1966 نمایش پست ها
    دوست خوبم این مشکلو منم داشتم به خاطرش گریه هم کردم ، وزن هم کم کردم ، چون یه خلاء عاطفی خیلی خیلی شدیده ، مثل اینه که انگار عزیزترین آدم زندگیتو از دست دادی ، یه شوک مسخره همش باهاته ، همشو درک میکنم ، منم این مراحلو گذروندم ، حتما حتما برو مشاوره ، من نرفتم و اشتباه هم کردم ، شاید یه مشاور خوب (حتما آقا باشه ) بتونه مشکلتو حل کنه ، هر چند بهترین داروی این درد بی علت گذر زمان هستش و سرگرم شدن به کارای مختلف . من خودم اون موقع هر چی وقت اضافه میاوردم فقط ورزش میکردم ، اونقدری که شب که میخواستم بخوابم سرمو میزاشتم روی پشتی خوابم میبرد . شما هم خودتو باید اونقدر درگیر کنی که زمانی برای فکر کردن به این خلاء عاطفی نداشته باشی و چون بیشتر گریه ها توی رختخواب و شب اتفاق میفته ، اونقدر خودتو خسته کن که تا رفتی توی رختخواب ، از فرط خستگی بیهوش بشی . اگه بعد از چند وفت مشکلت حل نشد ، اگه کسیو داری که بتونی حضوری باهاش درد و دل کنی خیلی خوبه . پدر و مادر هم بهترین دوستای آدمن ، ولی خب توی موارد اینچنینی راه حلشون عموما تاکید روی ازدواج هست که با توجه به شرایط روحی شما کار صحیحی نیست . منم دقیقا مثل شما بودم ، مادرم بهم گفت که انگار یه جوری شدی و اینا (البته من اون دختری که گفتم اومده بود توی زندگیم اون موقع و فکر میکردم عاشق شدم ) به مادرم گفتم که یه همچین شخصی با چنین خصوصیاتی (که با ما و فرهنگمون خیلی تفاوت داشت) اومده و منم حس میکنم بهش علاقه دارم . مادرم گفت ولش کن هر چه سریعتر ، من خب عقلم کار نمیکرد اون موقع و اون رابطه ی غلطو حدود 10-11 ماه بعدش هم ادامه دادم و بعدش کات . دوباره دپرس شدم و مادرم باز اومد گفت دیگه چته و اینا ، گفتم همون دختره که گفتم ، گفت مگه ولش نکردی ؟ گفتم خب نه وابسته شده بودم ، گفت خب حالا دیدی حق با من بود ؟ گفتم آره خب ، البته همون موقعش هم میدونستم حق با مادرمه ، ولی وابستگی لعنتی اجازه نمیداد ازش دل بکنم (بر خلاف باور عموم پسرها به شدت زودتر وابسته میشن تا دخترها ) ...

    خلاصشو بهت بگم اینه که اولا وارد رابطه عاطفی نشو که اگه به سرانجام نرسه (و با توجه به خصوصیات شما که آدم احساسی هستی و نمیتونی -حداقل در این وهله از زندگیت- تصمیم عاقلانه بگیری و احساساتت به منطقت غالب هستش احتمال انتخاب اشتباه بسیار بسیار زیاده ) ضربه ای بهت میزنه شدیدتر از چیزی که تصور کنی ، مشاوره را حتما برو ، خودتو تا جای ممکن سرگرم کن ، سفر با دوستای صمیمیت اگه میتونی برو (ترجیحا دو نفره با صمیمیترین دوستت ) سختترین مرحله زندگیه و آدمهای احساساتی درگیرش میشن توی این سن ، به خاطر همین اگه دیدی دوستای هم سن و سالت دچار چنین مشکلاتی نیستن تعجب نکن ، چون شخصیتشون احساساتی نیست .

    موفق باشی
    سلام اقا احسان خوبید شما
    اامروز دفتر مشاور رفته بودم نزدیک به 30 دقیقه باهم صحبت کردیم و مشکلمو به صورت کامل براشون توضیح دادم
    و اقای دکتر بهم این جرف هارو زد : این مشکل یکجور وسواس عاطفی هست و در یکسری از جوانان برطرف میشه در یکسری از جوانان باقی مومونه و حتی سر خونه زندگی خود که میرن فکر اون فرد بازیگر از زهنشون خارج نمیشه و اینم بهم گفت که بستگی به خودم داره که بتونم فراموش کنم و ازم پرسید که چرا ازش خوشم اومده ایا دلیلی داره یا نه . گفت که بهتره سرخودتو با بازی کردن و باشگاه رفتن گرم کنی اونم نه بازی های جنگی که فقط دستت کار میکنه بازی هایی که کل فکرتو درگیر خودش کنه تا بتونی از این فکر بیای بیرون بعدشم یه سری قرص بهم داده که تحقیقم درباره اش کردم یکی ارام بخش هست یکی برای زدافسردگی و کی هم مولتی ویتامین ارجی که از همه قیمتش بالاتر بود و 59500 تموم شد کل داره ها که 51 تومنش همین مولتی ویتامینه بود
    اسم قرص ها :فلوکستین 10 ,doneurin 10 , wellman
    بعدشم گفته بعد از مصرف این قرص ها دو هفته دیگه بیا ببینم حالت چطوره ایا بهتر شدی یا نه
    فقط خدا کنه از این فکر مسخره بیام بیرون واقعا خیلی داره عزیت میکنم ولی نسبت به قبل بهتر شده چون الی خانوم و اقا احسان زحمت کشیدن و نکات مهمی رو به بنده گفتن تا من بتونم حال خودمو بهتر کنم
    حتی دکتر اینم گفت که دروبرت باید شلوغ باشه
    ویرایش توسط sajjadfox : 04-28-2016 در ساعت 12:14 PM

  25. 2 کاربران زیر از sajjadfox بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 17


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    حالا آدمی که این نیازهای عاطفی تاثیر مخرب زیادی در زندگی و کارش میذاره باید چیکار کنه؟

    تا کی باید با احساس و عواطف خودش بجنگه؟

    راه حل معقول و درست و حسابی نیست که آدم مجبور نباشه همش با خودش بجنگه؟

  27. 2 کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط defeated نمایش پست ها
    حالا آدمی که این نیازهای عاطفی تاثیر مخرب زیادی در زندگی و کارش میذاره باید چیکار کنه؟

    تا کی باید با احساس و عواطف خودش بجنگه؟

    راه حل معقول و درست و حسابی نیست که آدم مجبور نباشه همش با خودش بجنگه؟
    فعلا که راهی نیست منم پیش مشاور رفتم ولی بازم مشکلم هست و یکمی کم رنگ تر شده و همین احساس لعنتی باعث شده از زندگیم عقب بیفتم و همش تو تنهایی خودم گریه کنم فقط دردمو سرنماز به خدا میگم اونم میشنوه ولی جواب نمیده حتی تو بهترین موقعه از زندگی و شادترین به فکر اون انوم بازیگر هستم و این احساس ولم نمیکنه فقط دکتر بهم گفت سعی کن ورزش کنی و خودتو خسته کنی تا بتونی شب بجای اینکه به اون فکر کنی و خوابت نبره از خستگی خوابت ببره و فرصت فکر کردن نداشته باشی

  29. 2 کاربران زیر از sajjadfox بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajjadfox نمایش پست ها
    سلام روزتون بخیر
    من یه جوان 21 ساله هستم و نزدیک به 3 ماه میشه که احساسا دلبستگی و عاشقی دارم اینم بگم مشکل خانوادگی هم ندارم .
    اینم بگم که این پیامو با استرس فراوان دارم مینویسم و نمیخوام مادر یا پدرم و حتی خواهرم بفهمن .
    این احساسم از یک ماه قبل از عید شروع شد و تو عید شدت بسیاری گرفت و وقتی که به سینما رفتم و فیلم 50 کیلو البالو رو دیدم شدت بسیاری گرفته و تا الان حالمو بدتر کرده من تا الان که به این سن رسیدم با هیچ دختر نامحرمی صحبت و حتی ارتباط نداشتم و وقتی یه دختر میاد راجب چیزی باهام صحبت کنه چه در تلفن چه در صفحات اجتماعی دستو پامو گم میکنم و نمیتونم درست حسابی جوابشو بدم
    بیشتر احساساتم به شخصیت های فیلم های سینمایی هست و این بیشتر کفرمو درمیاره نمدونم چیکار کنم تا الانم فقط با دوستهام درارتباط بودم و اینور اونور میرفتیم و تو دوستام یه دونه دختر هم پیدا نمیشه من حتی با دخترخاله ها و دختر عمه هام هم همیطور سرد برخورد میکنم و نمیتونم ارتباط داشته باشه .
    ولی نمیدونم چرا این احساس عاشقی لعنتی ولم نمیکنه اگه میتونید واقعا کمکم کنید تو حالت بدی قرار گرفتم فقط اهنگ گوش کردن بهم ارامش میده
    سلام دوست عزیز

    من پستهای شما و دوستان که جوابتون رو دادن خوندم

    به نظرم احسان خوب جواب داد بهت

    در مورد سن پسرا نمیدونم دقیقا

    ولی در مورد دخترا میدونم که از 15 سالگی تا 20 سالگی بعضا این احساسی رو که تو الان داری تجربه میکنن

    پس این بخش از فکرت رو بذار کنار که فقط تو درگیرش شدی و این یه مشکل خاص باشه

    هم دخترا هم پسرا تجربه اش میکنن...نگران نباش

    اما خوب باید بتونی کنترلش کنی و بدونی که یه چیز مقطعی و گذرا هست

    اینکه بخوای صرف این حالت رابطه ای برقرار کنی مطمئن باش پشیمون میشی

    چون چن وقت دیگه از این حالت درمیای و میبینی اون کسی هم که باهاش رابطه داری اونی نبوده ک میخوای و فقط احساساتی شدی

    من خودم عاشق یه خواننده لس آنجلسی بودم همه پوسترهاشم داشتم

    جوری که وقتی یه آهنگ جدیدی میداد بیرون دوستام زنگ میزدن بهم میگفتن

    اصن فک میکردم واسه من میخونه

    هروقت یه رمان عاشقانه و فیلم عاشقانه هم میدیدم قشنگ غرق اون ماجرا میشدم

    عاشق شخصیت مرد میشدم و خودمو تو رویاهام میذاشتم جای بازیگرا

    حتی الانم که تعریف میکنم خندم میگیره...آخه اون موقه فک میکردم چقد این احساساتم قویه

    و قطعا اسمش عشقه حتی دلم هم تنگ میشد واسه اون شخصیتای داستانی

    اما الان فقط برام خنده داره

    پس سرتو گرم کن ، و مطمئن باش فروکش میکنه این حالت

    خیلی بهش بها نده و بزرگش نکن برا خودت

  31. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    من پستهای شما و دوستان که جوابتون رو دادن خوندم

    به نظرم احسان خوب جواب داد بهت

    در مورد سن پسرا نمیدونم دقیقا

    ولی در مورد دخترا میدونم که از 15 سالگی تا 20 سالگی بعضا این احساسی رو که تو الان داری تجربه میکنن

    پس این بخش از فکرت رو بذار کنار که فقط تو درگیرش شدی و این یه مشکل خاص باشه

    هم دخترا هم پسرا تجربه اش میکنن...نگران نباش

    اما خوب باید بتونی کنترلش کنی و بدونی که یه چیز مقطعی و گذرا هست

    اینکه بخوای صرف این حالت رابطه ای برقرار کنی مطمئن باش پشیمون میشی

    چون چن وقت دیگه از این حالت درمیای و میبینی اون کسی هم که باهاش رابطه داری اونی نبوده ک میخوای و فقط احساساتی شدی

    من خودم عاشق یه خواننده لس آنجلسی بودم همه پوسترهاشم داشتم

    جوری که وقتی یه آهنگ جدیدی میداد بیرون دوستام زنگ میزدن بهم میگفتن

    اصن فک میکردم واسه من میخونه

    هروقت یه رمان عاشقانه و فیلم عاشقانه هم میدیدم قشنگ غرق اون ماجرا میشدم

    عاشق شخصیت مرد میشدم و خودمو تو رویاهام میذاشتم جای بازیگرا

    حتی الانم که تعریف میکنم خندم میگیره...آخه اون موقه فک میکردم چقد این احساساتم قویه

    و قطعا اسمش عشقه حتی دلم هم تنگ میشد واسه اون شخصیتای داستانی

    اما الان فقط برام خنده داره

    پس سرتو گرم کن ، و مطمئن باش فروکش میکنه این حالت

    خیلی بهش بها نده و بزرگش نکن برا خودت
    نمیخوام بهش بها بدم مثلا خودش تو بهترین شرایط روحیم میاد سراغم مثلا با دوستام جمعه رفته بودیم دریاچه و بعد اون پارک پرواز تو خوشی بودیم که یه دفعه فکرش اومد تو سرم تا ساعت 2 که بیرون بودیم با این که بچه ها مسخره بازی در میوردن که حالم بهتر بشه ولی روزمو خراب کرد و اومدم خونه بدونه این که شام بخورم خوابیدم فعلا که اون داره میتازونه من کم اوردم

  33. کاربران زیر از sajjadfox بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28420
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    412
    تشکر شده 104 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    باسلام
    آقا احسان و رزمریم جان پاسخ های خوبی دادند ...ممنون و سپاس فراوان
    آقا سجاد و همه ی دوستانی که این موضوع رو میخونید واقعیت اینه که این دوره با این مدل احساسات در زندگی اکثر انسان ها رخ میده و بقول رزمریم عزیز فکر نکنید یه مشکل "خاص" هست که فقط شما دارید!!! تقریبا برای آقاپسرها و دخترخانوم ها در بازه ی سنی متفاوت رخ میده...برای عزیزانی که خیلی حساس هستند این مورد شدتش بیشتره و علایمش رو بروز میده ...سعی کنید ذهنتون و درگیر مسائل خوب و لذت بخش بکنید مثل بازی های فکری که دوسش دارید... دورهمی های خوب و مفید با آدم هایی که دوسشون دارید و تاثیر خوبی در زندگیتون دارن... شا اگر بخواید میتونید و موفق میشید اما نه اگه ضعف نشون بدید برای خودتون خوب نیست... قوی باشید افکارتون مال شماست نه شما مال افکارتون پس مدیریتش کنید به سمت آرامشتون و مطمئن باشید موفق و پیروز میشید

    هرگز هم فکر نکنید دارید با خودتون و فکرتون "میجنگید" به هیچ وجه جنگی در کار نیست ... اسمشو بذارید " مدیریت"
    ویرایش توسط zeinab7 : 05-31-2016 در ساعت 11:13 AM
    امضای ایشان


  35. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27703
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    59
    تشکر شده 17 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط zeinab7 نمایش پست ها
    باسلام
    آقا احسان و رزمریم جان پاسخ های خوبی دادند ...ممنون و سپاس فراوان
    آقا سجاد و همه ی دوستانی که این موضوع رو میخونید واقعیت اینه که این دوره با این مدل احساسات در زندگی اکثر انسان ها رخ میده و بقول رزمریم عزیز فکر نکنید یه مشکل "خاص" هست که فقط شما دارید!!! تقریبا برای آقاپسرها و دخترخانوم ها در بازه ی سنی متفاوت رخ میده...برای عزیزانی که خیلی حساس هستند این مورد شدتش بیشتره و علایمش رو بروز میده ...سعی کنید ذهنتون و درگیر مسائل خوب و لذت بخش بکنید مثل بازی های فکری که دوسش دارید... دورهمی های خوب و مفید با آدم هایی که دوسشون دارید و تاثیر خوبی در زندگیتون دارن... شا اگر بخواید میتونید و موفق میشید اما نه اگه ضعف نشون بدید برای خودتون خوب نیست... قوی باشید افکارتون مال شماست نه شما مال افکارتون پس مدیریتش کنید به سمت آرامشتون و مطمئن باشید موفق و پیروز میشید

    هرگز هم فکر نکنید دارید با خودتون و فکرتون "میجنگید" به هیچ وجه جنگی در کار نیست ... اسمشو بذارید " مدیریت"
    ممنون از نظرت دوست عزیز
    من خودمو با کارهایی که دوست دارم مشغول میکنم ولی وسط کار یه دفعه میاد تو ذهنم و داغونم میکنه و از اون کاری که میخوام انجام بدم سرف نظر میکنم حالا میخوام یه تایپیک دیگه بزنم درباره ی پشت کار که دعوتتون میکنم باری راهنمایی فقط تنها چیزی که ارومم میکنه باعث میشه شاد بشم اونم اینه که اهنگ شاد گوش بدم و فک های خوب راجب اون دختر خانوم بگم
    اینم بگم که من تا الان که 21 سالم شده با هیچ دختری در ارتباط نبودم چه در مجازی چه در دانشگاه و حتی نمیتونم با یه دختر حضوری صحبت کنم کم میارم و تپوق میزنم

  36. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28420
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    412
    تشکر شده 104 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : احساس سردرگمی عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajjadfox نمایش پست ها
    ممنون از نظرت دوست عزیز
    من خودمو با کارهایی که دوست دارم مشغول میکنم ولی وسط کار یه دفعه میاد تو ذهنم و داغونم میکنه و از اون کاری که میخوام انجام بدم سرف نظر میکنم حالا میخوام یه تایپیک دیگه بزنم درباره ی پشت کار که دعوتتون میکنم باری راهنمایی فقط تنها چیزی که ارومم میکنه باعث میشه شاد بشم اونم اینه که اهنگ شاد گوش بدم و فک های خوب راجب اون دختر خانوم بگم
    اینم بگم که من تا الان که 21 سالم شده با هیچ دختری در ارتباط نبودم چه در مجازی چه در دانشگاه و حتی نمیتونم با یه دختر حضوری صحبت کنم کم میارم و تپوق میزنم
    به صلاحتون هس که کار دلخواهتون رو ادامه بدید نه که منصرف بشید... خیلی هم عالی که با هیچ دختری در ارتباط نبودید این نشون میده که اگر همت کنید میتونید... این خانوم خیالی رو هم کم رنگش کنید اصلا هم نگران نباشید خیلی ها در یک دوره ی سنی از این شخصیت های خیالی داشتند
    امضای ایشان


  37. کاربران زیر از zeinab7 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد