نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: احساس عشق عمیق اما بی حاصل

1095
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24562
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy احساس عشق عمیق اما بی حاصل

    سلام حدود یک سال میشه عاشق یه دختر شدم .من ادم کمال گرایی هستم از این کمال گیرایی ضربه خورده ام.در اولین برخورد با خودم گفتم که این ازین دخترایی هیچ وقت ازش خوشم نخواهد اومد. اما با مرور زمان و بیشتر اشنا شدن بشدت بهش علاقه مند شدم طوری که برعکس شده بود وباقی دخترا پیش چشمم کوچک میومدن و ارزو میکردم کلاسا هیچ وقت تموم نشه اما میدونستم با امدن کنکور دیدارمونم به اخر میرسه.من اهل خانواده سنتی هستم .نمیگم اون موقع چشم گوش بسته بودم اما حقیقتا از وضعیت روابط دختر پسرا در جامعه نا اگاه بودم.مساءل مذهبی بکنار مترسیدم اگر پا پیش بزارم فکر بد در موردم بکنه و از من متنفر بشه و حتی کار به خانواده بکشه.بس خود گول میزدم هی میگفتم دفعه بعد و در صورتی گفتگوی ما در حد چند جمله باشه اغراق نیس سرانجام کنکور رسید و من با شکست مفتضعانه ازش بیرون امدم. در مدت تابستون بیشتر از اینکه بفکر اعلام نتایج باشم بفکر اون بودم.تو باشگاه پیش فامیل همه فکر میکردن بخاطر کنکوره.اما اشتباه میکردن.تنها کسی باهش درمیون گذاشتتم برادر کوچکترم بود فقط تنها حاصلی داشت شروع کرد به مسخره کردن منورابطه مون که از دو تا دوست بهم نزدیکتر بود رو خراب کرد.من دانشگاه شهر دیگر قبول شدم و با زندگی در خوابگاه فهمیدم تمسخر های برادرم بیمورد نبوده چون که بیشتر پسرا نه با یکی بلکه با چند دختر رابطه داشتن و دنبال رابطه جدید بودند .انجا بود که من شکستم.از طرفی احساس حماقت میکردم و از طرفی بادیدن دخترا دانشگاه هر روز بیشتر عاشق اون میشدم وقتی خوبی اون روخترا مقایسه میکردم در ضمن نگران بودم که شاید اونم دوس پسر پیدا کنه و خودم نیمخاستم با دختری رابطه داسته باشم که پیش اون حداقل تو خیالم پیش اون صادق جلوه کنم.حتی خندم میگره براش نامه عاشقانه نوشتم که البته بعش ندادم. چقدر لوس چقدر احمقانه.پس دست بکار شدم و تو شبکه های اجتماعی شروع کردم دنباش گشپیداش کردم و تو دایرکت باهش صحبت کردم.موضوع بحثمون درسی بود ومن بعد از مدتی فهمیدم یکمی تک بعدیه.وکابوسم به واقعیت تبدیل شد وقتی بحثو جدی کردم رابطشو قطع کردم. بلاکم نکرد اما جوابمو نمیده اول فکر کردم شاید سلام. حدود یک سال میشه عاشق دختری شدم.من برای کنکور به کلاس میرفتم وایشون رو اولین بار اونجا ملاقات کردم.جالب اینکه من ادم خیلی کمال گرا هستم وتا حدیتن.که توی اینساگرام چون درس داره دیر به دیر الان میشه اما بعد فهمیدم از عمد جواب نمیده. واقعا الان درماندم و نمیتونم خودمو نجات بدم چکار کنم .واقعا دوسش دارم توی قلبم احساسش می کنم و وابستگی قلبی شدیدی دارم.کمکم کنید بدسش بیارم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : احساس عشق عمیق اما بی حاصل

    آقا عادل لطفا پستتون رو ویرایش کنید که دوستان اشتباه نکنن .

    آخره متنتون قبل از (( توی اینستاگرام )) از سلام ویرایشش کنید ،اشتباهی بین متنتون اومده .

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24579
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس عشق عمیق اما بی حاصل

    نقل قول نوشته اصلی توسط عادل1375 نمایش پست ها
    سلام حدود یک سال میشه عاشق یه دختر شدم .من ادم کمال گرایی هستم از این کمال گیرایی ضربه خورده ام.در اولین برخورد با خودم گفتم که این ازین دخترایی هیچ وقت ازش خوشم نخواهد اومد. اما با مرور زمان و بیشتر اشنا شدن بشدت بهش علاقه مند شدم طوری که برعکس شده بود وباقی دخترا پیش چشمم کوچک میومدن و ارزو میکردم کلاسا هیچ وقت تموم نشه اما میدونستم با امدن کنکور دیدارمونم به اخر میرسه.من اهل خانواده سنتی هستم .نمیگم اون موقع چشم گوش بسته بودم اما حقیقتا از وضعیت روابط دختر پسرا در جامعه نا اگاه بودم.مساءل مذهبی بکنار مترسیدم اگر پا پیش بزارم فکر بد در موردم بکنه و از من متنفر بشه و حتی کار به خانواده بکشه.بس خود گول میزدم هی میگفتم دفعه بعد و در صورتی گفتگوی ما در حد چند جمله باشه اغراق نیس سرانجام کنکور رسید و من با شکست مفتضعانه ازش بیرون امدم. در مدت تابستون بیشتر از اینکه بفکر اعلام نتایج باشم بفکر اون بودم.تو باشگاه پیش فامیل همه فکر میکردن بخاطر کنکوره.اما اشتباه میکردن.تنها کسی باهش درمیون گذاشتتم برادر کوچکترم بود فقط تنها حاصلی داشت شروع کرد به مسخره کردن منورابطه مون که از دو تا دوست بهم نزدیکتر بود رو خراب کرد.من دانشگاه شهر دیگر قبول شدم و با زندگی در خوابگاه فهمیدم تمسخر های برادرم بیمورد نبوده چون که بیشتر پسرا نه با یکی بلکه با چند دختر رابطه داشتن و دنبال رابطه جدید بودند .انجا بود که من شکستم.از طرفی احساس حماقت میکردم و از طرفی بادیدن دخترا دانشگاه هر روز بیشتر عاشق اون میشدم وقتی خوبی اون روخترا مقایسه میکردم در ضمن نگران بودم که شاید اونم دوس پسر پیدا کنه و خودم نیمخاستم با دختری رابطه داسته باشم که پیش اون حداقل تو خیالم پیش اون صادق جلوه کنم.حتی خندم میگره براش نامه عاشقانه نوشتم که البته بعش ندادم. چقدر لوس چقدر احمقانه.پس دست بکار شدم و تو شبکه های اجتماعی شروع کردم دنباش گشپیداش کردم و تو دایرکت باهش صحبت کردم.موضوع بحثمون درسی بود ومن بعد از مدتی فهمیدم یکمی تک بعدیه.وکابوسم به واقعیت تبدیل شد وقتی بحثو جدی کردم رابطشو قطع کردم. بلاکم نکرد اما جوابمو نمیده اول فکر کردم شاید سلام. حدود یک سال میشه عاشق دختری شدم.من برای کنکور به کلاس میرفتم وایشون رو اولین بار اونجا ملاقات کردم.جالب اینکه من ادم خیلی کمال گرا هستم وتا حدیتن.که توی اینساگرام چون درس داره دیر به دیر الان میشه اما بعد فهمیدم از عمد جواب نمیده. واقعا الان درماندم و نمیتونم خودمو نجات بدم چکار کنم .واقعا دوسش دارم توی قلبم احساسش می کنم و وابستگی قلبی شدیدی دارم.کمکم کنید بدسش بیارم
    هیچی بابا این یه عشق یکطرفست خودتو درگیرش نکن ول کن برو سراغ دخترای دیگه ...شاید الان یه دختره که داره حسرتت رو میخوره ..بدی ما اینه که همیشه دنبال چیزی هستیم که مال ما نیست .

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد