سلام. دختری 35 ساله هستم. مدت یه سالی هست که با یه آقایی هم سن خودم که فوق لیسانس روانشناسی هست از طریق یکی از دوستان آشنا شدم .به دلیل دوریه مسافت مدتی برای شناخت بیشتر و تبادل نظر از طریق نت با هم ارتباط داشتیم. بعداز حدود 4ماه کم کم رابطه مون صمیمی تر شد و بعداز اون دو بار با هم معاشقه داشتیم البته نه در حد رابطه جنسی. پس از اون کم کم ایشون با وجودی که اظهار میکنه خیلی منو دوس داره ولی بعداز هر بار صحبت کم کم حسش نسبت به من کمتر و کمتر شد و درمقابل ابراز احساستم جواب مناسبی نداد تا اونجایی که اعتراف کرد که فکر میکنه آدمی سرد مزاج هست که بعداز آشنایی با من به این شناخت از خودش رسیده و نمیدونسته. در حال حاضر حرفش اینه که چندان تمایلی به داشتن رابطه صمیمی در این حد نداره و چون تنها زندگی میکنه این تنهایی رو دوست داره و ترجیح میده. ولی نیاز به هم صحبت داره و دوس داره این رابطه رو به شکل دوستی اجتماعی ادامه بده و نه بیشتر. من شخصی کاملا احساسی و عاطفی وهستم و از لحاظ جنسی هم شخصی نرمال و میانه. ازش خواستم بریم مشاوره ولی چون خودش فارغ التحصیل این رشته هست تمایلی نشون نمیده و میگه اکثر مشاوران و روانشناسان خوب شهر رو میشناسه و نمیتونه راحت باهاشون مشکلشو در میون بذاره. من این شخص رو از طریق یکی از دوستان صمیمی خودم که دوست شوهرشه شناختم و شخصی مطمئن هست و قبلا هم با کسی نه ارتباط داشته و نه دوستی کرده و از این لحاظ کاملا بهش اطمینان دارم.البته بنده قبلا با شخص دیگه ای هم آشنا شده بودم که به دلایل دیگه به جایی نرسیدیم و به خاطر اینکه صداقت رو حفظ کرده باشم این موضوع رو همون اوایل رابطه بهش گفتم، که به گفته خودش هیچ مشکلی با این موضوع نداشت.ایشون شخصی متشخص و مهربون هست و چون از خیلی جهات باهم تفاهم زیادی داشتیم خیلی به هم علاقه مند شدیم الان تو این مرحله واقعا نمیدونم که آیا باید اینطوری ادامه بدم و یا کاملا تموم کنم. چون تو این مدت به هم علاقه مند شدیم جدایی برای هر دومون خیلی سخته. لطفا راهنمایی کنید واقعا تو برزخ سختی گرفتار شدم.