سلام.یجورایی باید بگم خسته شدم.اخلاق خودمو دوست ندارم.حس میکنم خیلی بی شخصیتم.و الکی خوش تو دنیای بیرون ولی توی تنهاییم خیلی غمگینم....
اصلا نمیتونم تو دنیای بیرون ب مثلاهمکارم یا مثلا دوستام درمورد یه موضوع صحبت کنم و یااینکه قبلا خیلی مورد توجه اطرافیان بودم و خیلی مغرور ولی بعد از اینکه کسیو که دوست داشتم بر اثر یه خود خواهی از دست دادم تقریبا میشه گفت افسرده شدم و سعی کردم که رفتار و غرورمو کم کنم ولی اینقد کم شد که نه تنها الان مورد توجه نیستم بلکه درگه کسی روی من به عنوان یه ادم درسخون و قوی حساب نمیکنه .در مورد ارتباط باجنس مخالفم که باید بگم کاملا بد بین شدم و از اون مورد هایی خوشم میاد که شاید مال من نیستن و ادمایی که اطرافم هستن رو اصلا دوست ندارم برای این موضوع هم سعی کردم ا یکی از همکلاسیام که خیلی منو دوست داره فقط در حد پیام حرف بزنم ولی طولی نکشید که متوجه شدم فوق العاده زود رنج و حساس و حسودم که سریعا قضاوت میکنم .هه.موضوع همینجا تموم نشد متوجه شدم اون پسر به بیماری کبدی مبتلا هست و به علت اینکه یکسال از من کوچکتره امکان ادامه رابطمون وجود نداره هرچند خیلی بهش علاقه ای ندارم و درواقع شاید به ادمی وابسته شدم که براش خیلی مهم هستم و همین توجهش هست ک منوتا الان پابندکرده.چکنم کمکم کنین....