از خودم بدم میاد

[banoo-21]

سلام . من دختری هستم 22 ساله به شدت دچار افسردگی شدم حالم خیلی بده همش گریه میکنم عصبی شدم این مشکلو همیشه داشتم ولی الان خیلی بیشتر شده از خودم خیلی بدم میاد احساس میکنم دیگه پاک نیستم چند وقتیه که دیگه نماز نمیخونم کار خیلی بد خودارضایی رو انجام میدم فقط دلم میخواد بمیرم . هر کس بهم نگاه میکینه متوجه میشه که چقدر غمگینم به خاطر اعصابم دستام به شدت درد میکنه شبا تو خواب داد میزنم خوابای پریشون میبینم هیچ کس درکم نمیکنه دوس دارم فقط تنهای تنها باشم . از این حالم خسته شدم میخوام شاد باشم بازم پاک باشم مثل سابق از این همه غصه و ناراحتی خسته شدم به کمک و راهنماییی احتیاج دارم .

[patteerr]

اینگونه احساسات کاملا طبیعی و زودگذر هست . هر انسانی در دوره ای از زندگی خدوش بارها دچار چنین احساساتی میشه و بعد اینکه گذشت دوباره خوووب میشه . اگر مشکلت خیلی حاده برو روانپزشک .

[banoo-21]

امکان رفتن به روانپزشک رو ندارم

[banoo-21]

یعنی واقعا من مشکل روانی دارم ؟

[banoo-21]

اینکه نمیتونم با کسی ارتباط برقرار کنم اینکه از همه چیز بدم میاد وقتی با کسی هستم حتی یک کلمه هم حرف نمیزنم

[patteerr]

امکان رفتن به روانپزشک رو ندارم

دختر خوب منم سالی یکی دوبار دچار اینجور احساسات میشم که به هیچ دردی نمیخورم . هیچ کاری از دستم برنمیاد و اینا ...دو هفته یک ماه دیگه خوب میشم . من یکسال و نیم پیش که ورزش نمی کردم این وضع بیشتر میومد سراغم . برو یه کاری کن که اعتماد به نفستو ببره بالا . چه میدونم . ورزش کن اشپزی شیرینی پزی اینا یاد بگیر یا اصلا گرافیک و برنامه نویسی یاد بگیر .به خودت برس . مشکل روانی هم نداری .

[banoo-21]

ولی من همیشه همینطور بودم هر لحظه هم بیشتر میشه

[مانا مانا]

نماز خوندن و به یاد خدا بودن و ذکر گفتن باعث میشه به این مسایل فکر نکنید و حواستون میره سمت خدا.

[patteerr]

ولی من همیشه همینطور بودم هر لحظه هم بیشتر میشه

تو خونه با پدر مادر مشکلی نداری ؟‌

[banoo-21]

نه راستش هیچ وقت هیچ مشکلی نداشتم همیشه رابطمون خوب بوده

[patteerr]

نه راستش هیچ وقت هیچ مشکلی نداشتم همیشه رابطمون خوب بوده

خب پس چرا اینطوری میکنی ؟ باید یه دلیلی داشته باشه دیگه . مثلا من به شخصه به هیچ یک از دوستانم توی عمرم یکبارم زنگ نزدم و نمیزنم . و حتی به هیچکسم یکبار نمیگم که بیا بریم بیرون بگردیم چون این ریشه در کودکی من داره که هروقت زنگ زدم گفتند ما کار داریم بعدا بزنگ و هروقت گفتم بیاید بریم بیرون گفتن درس داریم کار و زندگی داریم فلان اینطور شد که یواش یواش منم هیچوقت بهشون نه زنگ میزنم نه چیزی . همیشه اونا زنگ میزنن . حالا این رفتار تو هم باید یه جایی ریشه داشته باشه دیگه . کارایی کن که برای خودت مفید باشی . چی دوست داری مثلا ؟

[banoo-21]

واقعا دلیلشو نمیدونم لی خوب تفاوت بین خودم از نظر رفتاری با بقیه رو کاملا حس میکنم و اطرافیانم هم همیشه بهم میگن . دوس دارم برم یه جایی تنها زندگی کنم که فقط سکوت باشه

[banoo-21]

چیکار کنم که اعتماد به نفس داشته باشم ؟ وقتی دارم با کسی حرف میزنم میلرزم و قرمز میشم طوری که مخاطبم متوجه میشه این خیلی آزارم میده به خاطر همین دوس ندارم برم تو جمع

[patteerr]

واقعا دلیلشو نمیدونم لی خوب تفاوت بین خودم از نظر رفتاری با بقیه رو کاملا حس میکنم و اطرافیانم هم همیشه بهم میگن . دوس دارم برم یه جایی تنها زندگی کنم که فقط سکوت باشه

حب بیا خودت اینو تغییر بده . تو افسرده نیستی بیشتر تلقین کردی . بیا جاهای شلوغ الکی بگو الکی هم بخند چیزی ازت کم نمیشه . برخلاف چیزی که میخوای عمل کن .

[patteerr]

چیکار کنم که اعتماد به نفس داشته باشم ؟ وقتی دارم با کسی حرف میزنم میلرزم و قرمز میشم طوری که مخاطبم متوجه میشه این خیلی آزارم میده به خاطر همین دوس ندارم برم تو جمع

اول اینکه به خودت برس . این چهره و لباس پوشیدن باعث میشه ادم اعتماد به نفس داشته باشه . بعد سعی کن یه چیزایی یاد بگیری تا در اون زمینه ها حرفی برای گفتن داشته باشی . الان مثلا یکی در مورد سیاست حرف بزنه من اصلا جواب نمیدم چون اصلا سردرنمیارم . بگم هم تووش میمونم .ولی حالا یکی بیاد از کامپیوتر بگه ببینه چطور می بندمش . از گوشی بگه می بندمش . کلا نمیشه که ادم همه جا بتونه حرف بزنه .

[banoo-21]

خوب تاریخ خوندم دانشجو خیلی زرنگی هم بودم توی رشته خودم شاگرد اول شدم ولی به خاطر اینکه اعتماد به نفس ندارم همیشه تو کلاس نتونستم خودمو نشون بدم همیشه یه گوشه بودم بعد همه فکر میکردن که من چقدر مغرورم درصورتی که اینطور نیست اصلا مغرور نیستم بعد از اینکه هم درسم تمام شد وقتی جای حرف از تاریخ باشه من از اونجا میرم میترسم کسی سوالی بپرسه نتونم جواب بدم چون وقتی کسی ازم میپرسه حول میکنم یادم میره

[patteerr]

خوب تاریخ خوندم دانشجو خیلی زرنگی هم بودم توی رشته خودم شاگرد اول شدم ولی به خاطر اینکه اعتماد به نفس ندارم همیشه تو کلاس نتونستم خودمو نشون بدم همیشه یه گوشه بودم بعد همه فکر میکردن که من چقدر مغرورم درصورتی که اینطور نیست اصلا مغرور نیستم بعد از اینکه هم درسم تمام شد وقتی جای حرف از تاریخ باشه من از اونجا میرم میترسم کسی سوالی بپرسه نتونم جواب بدم چون وقتی کسی ازم میپرسه حول میکنم یادم میره

چرا هوول میکنی خب بگو نمی دونم خودتو خلاص کن . مجبوری مگه از ادم تا خاتم تاریخشو تو بدونی . کار مردم ما مثل این میمونه که ادرس خیابونی رو میدن که اصلا وجود نداره . حلا بستگی هم داره کی بپرسه . یه استاد تاریخ بپرسه که همه قفل میکنن یه ادم مثل من بپرسه که یه چیزی سرهم میکنه میگه دیگه . عقایدتو به زبون بیار حتی اگر کسی قبولش نکن بگو من اینطور فکر میکنم .

[banoo-21]

هولم از اینه که میترسم سرزنش بشم

[patteerr]

هولم از اینه که میترسم سرزنش بشم

هیچکس از سرزنش خوشش نمیاد ولی وقتی حالا یکی یه سوالی پرسید تو حرف رو بپیچون . مثلا از قاجار پرسید تو یه کلمه از قاجار شروع کن بچسبون به تاتار که بلدی .مثل میگما . یا مثلا حالا گیریم که سرزنش کرد خب عیب نداره تو هم یه سوال بپرس که طرف بمونه بعد تو سرزنش کن . یکی به من تو جمع یه چیزی گفت بلند بلند بعد نوبت خوودش که شد ولش نمی کردم . انقدر گفتم همه خندیدن که دست برداشت اخرسر .

[banoo-21]

خسته شدم از همه چیز دبیرستان که بودم دو با ر یه بار هم سال اول دانشگاه اقدام کردم به خودکشی ولی ترسیدم

[patteerr]

خسته شدم از همه چیز دبیرستان که بودم دو با ر یه بار هم سال اول دانشگاه اقدام کردم به خودکشی ولی ترسیدم

خیلی سخته هیچکس نمی تونه خودکشی کنه. حالا دم دمای مرگ پشیمون شدی چی؟ هیچ راه بازگشت نداری محکوم به مرگی .

[banoo-21]

آدمی که ناامید باشه مرده

[patteerr]

آدمی که ناامید باشه مرده

صبر کن هنوز جوونی .

[banoo-21]

جونی به اسم فقط هیچ لذتی ازش نمیبرم

[patteerr]

اونورم که مجهوله . معلوم نیست بمیری بری اونور لذت ببری یا نه . لااقل اینور دست به نقده میتونی یه تغییراتی بدی . از اونور که هیچ اطلاعی نداری . باز خودت میدونی . مردن خیلی اسونه . 10 تا قرص خواب اور میخوری گاز رو باز میکنی بی درد تشریف می بری اونور. چند دقیقه هم بیشتر وقتتو نمیگیره . . قبلش جلو در اتاق کاغذ بچسبون که چراغا رو خاموش کنید احتمال انفجار به علت نشت گاز که خونه نره رو هوا .

[خانم دکتر اینده]

سلام . من دختری هستم 22 ساله به شدت دچار افسردگی شدم حالم خیلی بده همش گریه میکنم عصبی شدم این مشکلو همیشه داشتم ولی الان خیلی بیشتر شده از خودم خیلی بدم میاد احساس میکنم دیگه پاک نیستم چند وقتیه که دیگه نماز نمیخونم کار خیلی بد خودارضایی رو انجام میدم فقط دلم میخواد بمیرم . هر کس بهم نگاه میکینه متوجه میشه که چقدر غمگینم به خاطر اعصابم دستام به شدت درد میکنه شبا تو خواب داد میزنم خوابای پریشون میبینم هیچ کس درکم نمیکنه دوس دارم فقط تنهای تنها باشم . از این حالم خسته شدم میخوام شاد باشم بازم پاک باشم مثل سابق از این همه غصه و ناراحتی خسته شدم به کمک و راهنماییی احتیاج دارم .

سلام دوست من
یه جایی از زندگی ادم هاست که به یه سلاح مهمی نیاز دارن .اونم عشق به خویشتن هستش.
شما خودت را دوست نداری!!!!
شما با کودک درونت قهری!!!!
شما حس قربانی شده داری!!!!
چرا به خودت ..چرا به احساساتت پشت کردی ؟؟؟؟؟
من نمیگم خود ارضایی خوبه اما برای جلوگیری ازش که نباید ضعف نشون داد
اعتقاد شما اینه که ادمی که خود ارضایی میکنه ادم پاکی نیست.....من احترام میزارم به باور شما اما باوری که باعث رنجش شما بشه باور سالمی نیس ...
یکم دیدت را به دنیا باز کن
میشه دنیا رو از یه زاویه ی دیگه هم دید
همیشه منطقی با خودت برخورد کن تا زندگی خوبی داشته باشی
اول یه دستی به سر باورهات بکش و بعد در مورد عوارض خود ارضایی مطالعه کن......عوارضش را که بخونی یه ترس تو وجودت ایجاد میشه ..اون ترس را جهت بده و برو کلاس های ورزشی ثبت نام کن ...خودت را سرگرم کن ....از هر مورد تهدید کننده دوری کن ..از خود خدا کمک بگیر جانم
شما باید بپذیری خودت را.....احساساتت را....نیازهات را........
ماشاالله 22سال سن داری فردا باید یه زندگی رو اداره کنی ...به جای تضعیف روحی خودت در صدد تقویت روحی خودت باش

اجی جون یه خواهش بزرگ ازت دارم عاشق شو ....عاشق خودت....منظورم خود شیفتگی نیس منظورم پذیرش و کنار اومدن با خودت هست
تا وقتی خودت را دوس نداشته باشی وضع همینه....
خدا پشت و پناهت