نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: از خونه خودم بدم میاد

4113
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38014
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    از خونه خودم بدم میاد

    سلام . من خیلی از زندگی خسته و نا امید شدم.از زندگی کردن بدم میاد . از خونه ی خودم بدم میاد همش دوست دارم برم بیرون اما تو خونه نباشم یه جور ترس و دلهره میاد تو وجودم وقتی خونه ام . قبل از زایمانم بهتر بودالبته من همیشه تو خونه تنها بودم و هستم الان بیشتر . چهار ماهه زایمان کردم تو سه ماه اول بچه ام یکسره گریه میکرد تازه یه ماهه خوبشده .با اینکه الان بچم هست اما بازم ترس بدی از تنها بودن توی خونه ام دارم .اصلا دل به هیچ کاری نمیدم دوست دارم بشینم گریه کنم. همش از شوهرم میخوام منو ببره بیرون اما خب اونم که نمیتونه و دعوا میکنه که چرا از خونه فراریم . تو رو خدا راهنماییم کنید که چکار کنم ؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38014
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نا امیدی

    کسی نیست جواب بده ؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38014
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    از خونه خودم بدم میاد

    سلام . نمیدونم چرا از خونه ی خودم بدم . دوست دارم فقط برم بیرون اما یه ساعت تو خونه نباشم . وقتی تو خونه تنها میشم یه حس خیلی بدی میاد تو وجودم یه حس ترس و دلهره وقتی تو خونه ام دوست دارم فقط گریه کنم . متاسفانه شوهرمم اصلا درکم نمیکنه اونکه از صبح تا شب سرکاره وقتی هم که خونه است فقط با من دعوا میکنه دیگه خسته شدم از زندگی نمیدونم چکار کنم.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : نا امیدی

    نقل قول نوشته اصلی توسط soha146 نمایش پست ها
    کسی نیست جواب بده ؟
    سلام دوست عزیز شما دچار افسردگی بعد از زایمان شدید. لطفا ابتدا بگید چند سالتونه و همسرتون چند ساله؟
    حتما به یک مسافرت برید تا روحیتون عوض بشه. اگر هم میتونید یکی دو روز از هفته یکی دوساعت بچه رو پیش مادر یا شخصی از اشنایانتون بگذارید و به یک کلاس شنا یا ورزشی برید. اگر هم نمیتونید یک سری سی دی ها و فیلم های اموزشی رقص و یا ورزش همه جا در دسترس هستش. حتما برای خودتون بگذارید و سعی کنید انجامش بدید.
    حتما وقتی رو برای خودتون ازاد بگذارید و به خودتون برسید این حرف های که میزنید از بیکاری هستش. ذهن انسان بیکار متوهم میشه. سعی کنید از بیکار و منفعل موندن دوری کنید
    موفق باشید
    ویرایش توسط ghm : 03-11-2018 در ساعت 11:38 AM

  5. کاربران زیر از ghm بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38014
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نا امیدی

    ممنون از راهنماییتون . من 24 ساله و شوهرم 27 ساله هستیم. دوساله که اصلا مسافرت هم نرفتم . همش تو خونه تنهام شوهرم صبح تا شب سرکاره . اما متاسفانه درکم نمیکنه تقریبا توی حونه حبسم تنها اجازه بیرون رفتن ندارم مگر اینکه خودش شببیاد که ساعت بریم یه دور تو شهر بزنیم و بیاییم . متاسفانه وقتی هم که میاد خونه مدام در حال بحث کردن و غر غر کردنه فقط کافیه بگم سردردم شروع به بحث میکنه که من میام خونه تو ناله میکنی و ....خلاصه کلی بهانه الکی میاره و واسه هر چیز بی موردی دعوا میکنه . خدا شاهده که من با اینکه حال خوبی ندارم اما هیچی براش کم نمیذارم اما بازم قدرنشناسه .

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : نا امیدی

    نقل قول نوشته اصلی توسط soha146 نمایش پست ها
    ممنون از راهنماییتون . من 24 ساله و شوهرم 27 ساله هستیم. دوساله که اصلا مسافرت هم نرفتم . همش تو خونه تنهام شوهرم صبح تا شب سرکاره . اما متاسفانه درکم نمیکنه تقریبا توی حونه حبسم تنها اجازه بیرون رفتن ندارم مگر اینکه خودش شب بیاد که ساعت بریم یه دور تو شهر بزنیم و بیاییم . متاسفانه وقتی هم که میاد خونه مدام در حال بحث کردن و غر غر کردنه فقط کافیه بگم سردردم شروع به بحث میکنه که من میام خونه تو ناله میکنی و ....خلاصه کلی بهانه الکی میاره و واسه هر چیز بی موردی دعوا میکنه . خدا شاهده که من با اینکه حال خوبی ندارم اما هیچی براش کم نمیذارم اما بازم قدرنشناسه .
    دوست عزیز به نظر میاد تکنیک های صحبت و رفتار متقابل رو بلد نیستید. شب که همسرتون میاد خب قطعا خستس و وقت جر و بحث نیست یک موقعی که همسرتون سرحال هستش مثلا روز تعطیل یا جمعه ها صبح باهاش صحبت کنید و بگید نیاز دارید که یک کلاس برید یا ورزش کنید.
    در ضمن موردهایی که گفتم نیاز به بیرون رفتن از خونه نداره. این کارهارو انجام بدید تا اول کمی روحیتونو بدست بیارید. بعد از اون حتما با همسرتون صحبت کنید اگر هم دید جواب نمیده با کسی از بزرگترهای قابل اعتماد که فکر میکنید رازدار هستند صحبت کنید و بگید که با همسرتون در مورد بیرون رفتناتون صحبت کنند.

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از خونه خودم بدم میاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط soha146 نمایش پست ها
    سلام . نمیدونم چرا از خونه ی خودم بدم . دوست دارم فقط برم بیرون اما یه ساعت تو خونه نباشم . وقتی تو خونه تنها میشم یه حس خیلی بدی میاد تو وجودم یه حس ترس و دلهره وقتی تو خونه ام دوست دارم فقط گریه کنم .
    متاسفانه شوهرمم اصلا درکم نمیکنه اونکه از صبح تا شب سرکاره وقتی هم که خونه است فقط با من دعوا میکنه دیگه خسته شدم از زندگی نمیدونم چکار کنم.

    بعضی از مردم افسردگی را زندگی کردن در یک سوراخ تاریک توصیف می کنند.
    این در حالی است که برخی دیگر احساس ناراحتی و غم ندارند .
    بلکه احساس پوچی و عدم وجود زندگی و احساس خالی بودن می کنند.
    نشانه ها هرچه باشد افسردگی با ناراحتی طبیعی فرق دارد. افسردگی زندگی هر روزه شما را پر می کند.
    کار شما را منحل می کند، درس خواندن و خوراک شما را دچار مشکل می‌کند.
    احساس نداشتن پشتوانه، ناامیدی و احساس بی ارزشی و ... را در شما ایجاد می کند.

    اگر شما یک یا چند علامت از نشانه های زیر را داشته باشید که هرگز برطرف نمی شوند، شما افسردگی دارید.



    • نمی توانید خوب بخوابید یا بیش از حد می خوابید.
    • نمی توانید کارهایی را که در گذشته خوب انجام می دادید، انجام دهید.
    • احساس نا امیدی و بی پشتوانگی می کنید.
    • هر چقدر سعی می کنید نمی توانید از افکار منفی رهایی یابید.
    • اشتهای خود را از دست داده اید یا بیش از حد می خورید.
    • عموما حساس و زودرنج هستید.
    • فکر می کنید که زندگی ارزش زندگی کردن را ندارد.


    افسردگی از فردی به فرد دیگر فرق می کند اما یک سری علائم و نشانه های متداول وجود دارد.
    خیلی مهم است که بدانید این نشانه ها می توانند به جزئی از قانون زندگی شما تبدیل شوند.
    اما وقتی که نشانه های بیشتری را داشته باشید آنها قوی تر می شوند و دوام بیشتری پیدا می کنند.
    و ان زمان است که شما مجبورید با افسردگی دست و پنجه نرم کنید.
    زمانیکه این نشانه ها خرد کننده و غیر قابل تحمل می شوند شما به کمک احتیاج دارید.


    احساس عدم داشتن پشتوانه و نا امیدی:
    احساس کنید که هیچ چیزی بهتر نمی شود و هیچ راهی برای بهبود شرایط کنونی وجود ندارد.


    تمایل خود را برای فعالیت های روزانه از دست بدهید:
    به تفریحات، فعالیت های اجتماعی یا لذت جنسی علاقه ای نداشته باشید.
    و توانایی خود را برای لذت بردن و حس نشاط داشتن از دست بدهید.


    ازدیاد و یا کمبود اشتها و یا تغییرات وزنی:
    اضافه یا کم کردن وزن یا تغییرات 5 درصدی وزن بدن در طول یک ماه

    از دست دادن انرژی:
    احساس خستگی، تنبلی و سستی و از دست دادن قوای جسمی و احساس سنگینی بدن .
    حس اینکه کوچکترین کارها هم احتیاج به زمان زیادی برای انجام دادن دارند.


    حس نفرت از خود:
    احساس نفرت بیش از حد از خود یا احساس گناره کردن.
    شما به شدت خود را برای انجام دادن اشتباهات یا خطاها تنبیه کنید.



    در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282


    021-88422495


    021-88472864
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد