پاسخ : از زندگی لذت نمیبرم
چرا از زندگی لذت نمیبریم؟
«چرا از زندگی لذت نمیبریم؟»، یک علت بیشتر ندارد: خودمان نمیخواهیم.
اگر همین الان فهرستی از چیزهایی تهیه کنیم که مانع خوشی ما هستند.
در آن همه چیز پیدا میشود؛ از بیپولی، بدشانسی، اوضاع بد کار و کاسبی، مشکلات خانوادگی و همسر تا ترافیک شهری.
گرانی و خلاصه خیلی چیزهای دیگر. در هر صورت همه این موارد دو حالت دارند: یا واقعی هستند یا زاییده ذهنند.
اگر موانع متعلق به دسته دومند، باید با بررسی همه جانبه آنها را ریشهیابی کنیم .
و منطقیترین کار این است که به آنها فکر نکنیم اما، اگر جزو گروه اول هستند باز به دو دسته تقسیم میشوند:
مشکلاتی که میتوانیم حل کنیم و مشکلاتی که نمیتوانیم حل کنیم.
اگر از عهده حل کردنشان برمیآییم، «خوب یکی نیست به ما بگوید که آدم حسابی چرا نشستی که مشکلات، لذت زندگی را از تو بگیرد.
بلند شو و راه حلی پیداکن». ولی اگر متعلق به دسته دوم هستند .
و بواقع، هیچ راه حلی برایشان وجود ندارد، وضعیتمان مثل یک آدم تشنه در کویر با کوزهای آب است.
اگر در کویر بیآب و علف، آدم تشنه با کمی آب، مرتب داد و بیداد کند و به خودش و زمین و زمان ناسزا بگوید، نتیجه میگیرد؟
بهترین کار این است که آرامش خود را حفظ کرده، حوصله به خرج دهیم و مدارا کنیم.
اگر دنیا را از دید موجودی ضعیف و ناتوان نگاه کنیم، مثل این است که در ظرف سوراخی آب بریزیم.
به سادگی میتوان در برخورد با هر پدیدهای به قسمتهای منفی و سیاه آن نگاه کرد و یا بخشهای مثبت و نیروزای آن را دید.
در این رابطه، افرادی که در کنار ما هستند، نیز از تفکرات و حالات درونی ما تأثیر میپذیرند.
هر اندازه میتوانیم باید به خوشحالی، موفقیت و سلامتی فکر کنیم. با چنین طرز تفکری دیگران هم مشتاق یاری ما میشوند.
آنها از امواج مثبت که ساطع میکنیم لذت برده و سرشار میشوند
پاسخ : از زندگی لذت نمیبرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Beethoven
سلام 19سال دارم به دلیل عدم موفقیت در کنکور بسیار افسرده شدم هیچ چیز خوشحالم نمیکنه تفریح سرگرمی هیچ چیز حالم رو خوب نمیکنه وقتی به کنکور فکر میکنم اعصابم خیلی خورد میشه با اون همه زحمتی که من کشیدم واقعا حقم نبود تمام تلاشم رو کرده بود از تمام تفریحاتم زدم ولی نتیجه قابل قبولی کسب نکردم به شدت افسرده شدم اصلا میل به غذا ندارم دوست دارم فقط تو خونه باشم وهیچ کس رو نبینم میگن ادم نباید بیشتر از توانایی خودش از خودش انتظار داشته باشه ولی توانایی این کار رو دارم تو این نوزده سال برام ثابت شده من به خدا توکل کردم وواقعا هر چه در توان داشتم به کار گرفتم تا به هدفم برسم ولی ناامیدم الان منتظر هیچ چیز نیستم الا مرگ چون زندگی برام جذابیتی نداره قبل کنکور نمازم رو با عشق به خداوند میخوندم ولی الان تمرکز ندارم فقط میخوام زودتر نمازم تموم بشه حال انجام هیج کاری رو ندارم با من بود میخواستم یکسال دیگه برای کنکور تلاش کنم ولی والدینم اب پاکی رو ریختن رو دستم . دوست دارم خودم رو تنبیه کنم اگه خودکشی گناه نبود خودم رو راحت میکردم میدونم اکثرا میگین زندگی فقط درس خوندن نیست شادی مهمه گوشم از این حرفا پره بهش اعتقاد ندارم چکار میتونم بکنم ممنون ازینکه وقت گذاشتین.
سلام
عزیزم مطلب شما را خوندم . خیلی متاسفم از حسی که داری ولی این رو بدون که این فقط و فقط یک حس و حال هست و نه واقعیت دنیا و کاملا درونی و نه بیرونی!! و ناشی میشه از رفتار نادرست و غلط والدین شما و اطرافیان شما در رابطه با شماست و هم چنین توقع نادرست خود شما از خودتون و دنیای پیرامونتون و تغییرات هورمونی, مغزیتون!!؟؟
در ضمن یادت باشه همین, بهتوون (عجوبه, بی نظیر دنیای موسیقی کلاسیک) که به عنوان اسم مستعار برگزیدی بزرگترین و بهترین قطعاتش رو بعد ازعارضه ناشنوایش نوشته و تنظیم کرده!
به عنوان پیشنهاد ونسخه ای در جهت درمان این حال و هواتون چند مطلبی رو خدمت تو عزیز میگم که امیدوارم اونها رو جدی بگیری و اجرا کنی که خودت معجزات آنها رو بعد از 1-2 ماه خواهی دید(به شرط اینکه جدی بگیری):
مراجعه به یکی از همکاران حاذق مشاوره, جهت مشورت و تشخیص بالینی
ورزش کردن مثل: دویدن, شنا, ورزشهای گروهی.. فوتبال و بسکتبال....
تغذیه درست و سالم
اجرا تکنبکهای مدیبیشن و ریلکسیشن
خواب درست و صحیح و به موقع
مطالعه آزادو بخصوص کتب علمی علوم روانشناختی و خود شناسی
نفریحات سالم با دوستان و هم سنان
موفق باشی
سپاس
دکتر