صفحه 7 از 7 ... 567
نمایش نتایج: از 301 به 332 از 332

موضوع: از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

28610
  1. بالا | پست 301

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    بله درسته
    ازدواج نصف دین رو کامل میکنه دیگه
    دختر خاله ام چون همیشه قیافه اش از سنش کمی بیشتر نشون میداد نه زیاد شامل این طرح نشد
    ولی خب دیگه خیلی به خودش میرسه گاهی
    نماز اینا تعطیل
    بعد هر جا بره لاک و آرایش و مدل مو و اینا سرجاشه

    یا مثلا توی صحبت کردنش با بقیه خیلی سر زبون داره
    مثلا یه بار مادرش حرفش شد سر بچه ها
    گفت خب میخواستید تو بابا تولید مثل نکنید که الانم اعصابتون آروم باشه!

    بله بعد ازدواج تغییرات در ترشح هورمون ها سبب تغییرات ظاهری خانم ها و تغییر سایز اندام ها میشه

    دختر خاله از اولشم اینجوری بود یا پسره تغییرش داده...خدا به داد شوهرش برسه...وای خوبه مامانش نزده زیر گوششخب واس چی آرایش و اینا یه پسر پیدا کرده دیگه کافی نیس؟!!دوتا دختر خاله اینهمه متفاوت آخه
    ویرایش توسط shahriar : 05-14-2018 در ساعت 04:00 PM

  2. بالا | پست 302

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    درسته
    ولی تو ازدواج هم میگن زن ها عمرشون بیشتره از مردا!
    چرا واقعا؟
    یعنی خیلی مردها از زن هاشون حرص میخورن؟
    ظاهرا مردها در هر حالتی عمرشون کمه

    آره دیگه شوهرا رو دق میدنخودشون جوون میمونن...کلا ازدواج واس خانوما منفعته انگار خخخخ

  3. بالا | پست 303

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    بله بعد ازدواج تغییرات در ترشح هورمون ها سبب تغییرات ظاهری خانم ها و تغییر سایز اندام ها میشه

    دختر خاله از اولشم اینجوری بود یا پسره تغییرش داده...خدا به داد شوهرش برسه...وای خوبه مامانش نزده زیر گوششخب واس چی آرایش و اینا یه پسر پیدا کرده دیگه کافی نیس؟!!دوتا دختر خاله اینهمه متفاوت آخه

    قبلنا هم گاهی یه کم زبون داشت
    ولی دیگه خیلی زیادتر شد بعد این موضوع پسره و عاشق شدنش
    نه بابا نمیزنن، خاله ام هر کاری کنه خانوم باید نظر بده، تقصیر خودشم هست
    پرتوقع بار آورده بچه ها رو، لباسای گرون و توقعات بالا

    چی بگم والا، شاید دوست داره خوشگل باشه اینجوری
    مهمون هم داشته باشن آرایش میکنه، حالا یه خواهر نوجوون هم داره
    اون هم باهاش آرایش می کنه!
    همیشه هم به من میگه ولی من گوش نمیدم بهش!

    به قول شما ما دیگه متفاوت شدیم
    حالا گاهی برادرهام میگن لباساش مناسب نیست و اینا بهش تذکر بدین
    منم گفتم به ما هیچ مربوط نیست، پدر مادر داره خودشم بچه که نیست، ما چیکاره ایم تذکر بدیم!
    والا

  4. بالا | پست 304

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    ظاهرا مردها در هر حالتی عمرشون کمه

    آره دیگه شوهرا رو دق میدنخودشون جوون میمونن...کلا ازدواج واس خانوما منفعته انگار خخخخ

    شاید کلا مدلشون اینجوری باشه
    ولی انصافا من بارها میبینم آقایونی که با همسراشون ارتباط خوبی دارن و از همدیگه دو طرف راضی هستن
    دیگه مردها هم جوون میمونن!
    دوسه تا از این ها تو اقوام هستن
    ماشاالله عمرشون انگار متغییر نیست ثابته کلا! سال به سال میبینشون همون آدم قبلی ان
    سرحال تر و خوش تیپ تر تازه!

    نه اتفاقا واسه آقایون بیشتر به نظرم منفعته!
    حالا زن هزار تا مسئولیت پیدا میکنه
    درس و کاراش که باشه هیچ نباشه هم باید تمام وقت بشینه خونه خانومی کنه
    بچه بزرگ کردن و آشپزی و لووپ کارای خونه که ماشالله دیگه تمومی نداره!

  5. بالا | پست 305

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    قبلنا هم گاهی یه کم زبون داشت
    ولی دیگه خیلی زیادتر شد بعد این موضوع پسره و عاشق شدنش
    نه بابا نمیزنن، خاله ام هر کاری کنه خانوم باید نظر بده، تقصیر خودشم هست
    پرتوقع بار آورده بچه ها رو، لباسای گرون و توقعات بالا

    چی بگم والا، شاید دوست داره خوشگل باشه اینجوری
    مهمون هم داشته باشن آرایش میکنه، حالا یه خواهر نوجوون هم داره
    اون هم باهاش آرایش می کنه!
    همیشه هم به من میگه ولی من گوش نمیدم بهش!

    به قول شما ما دیگه متفاوت شدیم
    حالا گاهی برادرهام میگن لباساش مناسب نیست و اینا بهش تذکر بدین
    منم گفتم به ما هیچ مربوط نیست، پدر مادر داره خودشم بچه که نیست، ما چیکاره ایم تذکر بدیم!
    والا
    چه شود اون دختر خاله نوجوون

  6. بالا | پست 306

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    شاید کلا مدلشون اینجوری باشه
    ولی انصافا من بارها میبینم آقایونی که با همسراشون ارتباط خوبی دارن و از همدیگه دو طرف راضی هستن
    دیگه مردها هم جوون میمونن!
    دوسه تا از این ها تو اقوام هستن
    ماشاالله عمرشون انگار متغییر نیست ثابته کلا! سال به سال میبینشون همون آدم قبلی ان
    سرحال تر و خوش تیپ تر تازه!

    نه اتفاقا واسه آقایون بیشتر به نظرم منفعته!
    حالا زن هزار تا مسئولیت پیدا میکنه
    درس و کاراش که باشه هیچ نباشه هم باید تمام وقت بشینه خونه خانومی کنه
    بچه بزرگ کردن و آشپزی و لووپ کارای خونه که ماشالله دیگه تمومی نداره!
    پس باید بگیم ازدواج خوب جوانی میاره نه هر ازدواجی...حالا بیا فرد مناسب رو پیدا کن

  7. بالا | پست 307

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    چه شود اون دختر خاله نوجوون

    خدا آخر عاقبتش رو خیر کنه
    البته الان جوونه دیگه

  8. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 308

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    پس باید بگیم ازدواج خوب جوانی میاره نه هر ازدواجی...حالا بیا فرد مناسب رو پیدا کن
    بله دقیقا
    موضوع مهم همینه.

  10. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 309

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    سلام یلداجان
    متاسفانه صفحات زیاد بود و من نتونستم همه رو بخونم
    در مورد حموم رفتن هم مثه توالت رفتن یه اصولی باید رعایت بشه
    و از یه سنی به بعد باید اجازه داد تنهایی حموم برن
    من مطالعه دقیقی تو این زمینه نداشتم
    اما سوال جالبی بود و سعی میکنم بیشتر در موردش بخونم ان شاءالله
    در مورد خودم هم من از ۱۰، ۱۱ سالگی دیگه تنهایی میرفتم حموم
    و کلا از این سن مادرم خیلی کمتر به امورات من رسیدگی میکرد
    البته این با تذکر خودشون بود گفتن تو دیگه بزرگ شدی و خودت باید از پس کارات بربیای اگرم کمک خواستی به من بگو
    اوایلش یه کم سخت بود ولی کم کم راه افتادم
    بخاطر سن بلوغ و تغییراتی که توی بدن رخ میده
    نوجوون ها دوس ندارن کسی بهشون نزدیک بشه و لمسشون کنه که خب طبیعی هم هست و باید اجازه داد این سن رو پشت بگذارن و عادی بشه براشون و بدونن که در حال تغییر هستن
    نه اینکه تنها ولشون کنیم، نه منظورم این نیست
    یه جور کنترل از راه دور
    بهرحال استقلال و مسئولیت پذیری هرچه زودتر شروع بشه بهتر هست

  12. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 310

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام یلداجان
    متاسفانه صفحات زیاد بود و من نتونستم همه رو بخونم
    در مورد حموم رفتن هم مثه توالت رفتن یه اصولی باید رعایت بشه
    و از یه سنی به بعد باید اجازه داد تنهایی حموم برن
    من مطالعه دقیقی تو این زمینه نداشتم
    اما سوال جالبی بود و سعی میکنم بیشتر در موردش بخونم ان شاءالله
    در مورد خودم هم من از ۱۰، ۱۱ سالگی دیگه تنهایی میرفتم حموم
    و کلا از این سن مادرم خیلی کمتر به امورات من رسیدگی میکرد
    البته این با تذکر خودشون بود گفتن تو دیگه بزرگ شدی و خودت باید از پس کارات بربیای اگرم کمک خواستی به من بگو
    اوایلش یه کم سخت بود ولی کم کم راه افتادم
    بخاطر سن بلوغ و تغییراتی که توی بدن رخ میده
    نوجوون ها دوس ندارن کسی بهشون نزدیک بشه و لمسشون کنه که خب طبیعی هم هست و باید اجازه داد این سن رو پشت بگذارن و عادی بشه براشون و بدونن که در حال تغییر هستن
    نه اینکه تنها ولشون کنیم، نه منظورم این نیست
    یه جور کنترل از راه دور
    بهرحال استقلال و مسئولیت پذیری هرچه زودتر شروع بشه بهتر هست
    سلام مریم جان
    درسته عزیزم، ممنون از نظرت
    صرفا سن تنها حموم رفتن نیست و این کار و کارای دیگه، نشونه ی میزان استقلال یه نوجوون هستش

    اگه اگه زمانی خودم مادر بشم دیگه یاد گرفتم چجوری با بچه ام برخورد کنم که مثل خودم شکننده و حساس نشه
    که هر احمقی از راه میرسه آرامشم رو بگیره!
    بعضی از این دلسوزی ها پدر بچه ها رو در میاره و عاقبتش میشه اینی که من الان هستم!
    یه دختر 27 ساله که غصه ی عالم و آدم رو من باید بخورم
    همش من باید رعایت کنم و دلسوز باشم
    و خودمم اعصابم از فولاد باشه که حساس نباشم!!!!!!!!
    نمی خوام دیگه از این به بعد اینجوری باشم.

  14. بالا | پست 311

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    امشب دلم خیلی گرفته!
    امروز داشتم با مادرم و برادرم حرف میزدیم
    یهویی بحث وابستگی و حساس بودن من شد
    من هم بحث همین حموم کردن و وابسته شدن زیادی ام رو کردم
    و گفتم تو روانشناسی درستش اینه بچه ها از یه سنی به بعد خودشون یه سری مسئولیت ها رو قبول کنن
    بعد دیدم قشنگ مادرم و برادرم هنوز حرفم تموم نشده بود، حرفمو رد کردن!
    خیلی بهم برخورد
    برادرم که میخواست سفسطه کنه
    مادرمم اول میخواست جبهه بگیره
    بعد قشنگ هر دوتاشون علیه من جبهه گرفتن!
    منم یهویی عصبانی شدم و حرفی رو که نباید میزدم رو به مادرم گفتم
    اونقدر عصبانی ام کردن گفتم مامان حرف مفت نزن!!!!!!!!!
    ولی بعد تازه متوجه شدم چی گفتم
    خیلی ناراحت شدم
    بدترش اینجا بود مادرم یه نگاه خیلی معنادار بهم کرد
    و گفت می دونی دخترم دنیا خیلی کوچیکه
    من همیشه پیش تو نیستم و اگه یه روزی نباشم
    تو به خاطر این حرفت ممکنه عذاب وجدان داشته باشی و پشیمون باشی و اینجوری خودت اذیتت میشی!!!!!!
    یعنی با اینکه من دلش رو شکستم ولی باز به فکر اذیت شدن من بود!!!


    بعدش که اعصاب من جهنم شد دوتاشون گفتن آره تو درست میگی!!!
    مادرم هم گفت تو نمی تونی م نرو با یه مادری که شرایطش با من فرق داره قضاوت کنی
    گفت من وقتی یه دخترم رو از دست دادم و کلی از خدا خواستم که یه دختر دیگه بهم بده
    و گفتم اگه دختر دیگه ای داشته باشم همه جوره براش سنگ تموم بذارم و بهش محبت کنم
    میگفت به این خاطر هیچوقت نمیخواستم تو بهت فشار بیاد یا مجبورت کنم کاری رو انجام بدی
    بعد هم گفت خب تو هم همیشه سرت تو درس و کتابات بوده و اگه نمره ات کم میشده کلی گریه راه مینداختی
    دیگه گفتم اگه بهت مسئولیت دیگه ای بدم اذیت میشی و بهت فشار میاد!

    بعدش کلی عذرخواهی کردم و دستش رو بوسیدم
    ولی هر کاری می کنم یه بغض خیلی بد توی گلومه
    که با شام خوردن و چایی و چند تا لیوان آب و هیچ چیز دیگه پایین نمیره!
    منتظر شدم تنها بشم یه دل سیر گریه کنم
    خیلی از دست خودم ناراحتم خیلی زیاد...
    حاضرم هر چی دارم رو بدم ولی زمان برمیگشت به عقب که اون حرف رو نمیزدم...
    هر چی گریه می کنم آروم نمیشم...

  15. بالا | پست 312

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    امشب دلم خیلی گرفته!
    امروز داشتم با مادرم و برادرم حرف میزدیم
    یهویی بحث وابستگی و حساس بودن من شد
    من هم بحث همین حموم کردن و وابسته شدن زیادی ام رو کردم
    و گفتم تو روانشناسی درستش اینه بچه ها از یه سنی به بعد خودشون یه سری مسئولیت ها رو قبول کنن
    بعد دیدم قشنگ مادرم و برادرم هنوز حرفم تموم نشده بود، حرفمو رد کردن!
    خیلی بهم برخورد
    برادرم که میخواست سفسطه کنه
    مادرمم اول میخواست جبهه بگیره
    بعد قشنگ هر دوتاشون علیه من جبهه گرفتن!
    منم یهویی عصبانی شدم و حرفی رو که نباید میزدم رو به مادرم گفتم
    اونقدر عصبانی ام کردن گفتم مامان حرف مفت نزن!!!!!!!!!
    ولی بعد تازه متوجه شدم چی گفتم
    خیلی ناراحت شدم
    بدترش اینجا بود مادرم یه نگاه خیلی معنادار بهم کرد
    و گفت می دونی دخترم دنیا خیلی کوچیکه
    من همیشه پیش تو نیستم و اگه یه روزی نباشم
    تو به خاطر این حرفت ممکنه عذاب وجدان داشته باشی و پشیمون باشی و اینجوری خودت اذیتت میشی!!!!!!
    یعنی با اینکه من دلش رو شکستم ولی باز به فکر اذیت شدن من بود!!!


    بعدش که اعصاب من جهنم شد دوتاشون گفتن آره تو درست میگی!!!
    مادرم هم گفت تو نمی تونی م نرو با یه مادری که شرایطش با من فرق داره قضاوت کنی
    گفت من وقتی یه دخترم رو از دست دادم و کلی از خدا خواستم که یه دختر دیگه بهم بده
    و گفتم اگه دختر دیگه ای داشته باشم همه جوره براش سنگ تموم بذارم و بهش محبت کنم
    میگفت به این خاطر هیچوقت نمیخواستم تو بهت فشار بیاد یا مجبورت کنم کاری رو انجام بدی
    بعد هم گفت خب تو هم همیشه سرت تو درس و کتابات بوده و اگه نمره ات کم میشده کلی گریه راه مینداختی
    دیگه گفتم اگه بهت مسئولیت دیگه ای بدم اذیت میشی و بهت فشار میاد!

    بعدش کلی عذرخواهی کردم و دستش رو بوسیدم
    ولی هر کاری می کنم یه بغض خیلی بد توی گلومه
    که با شام خوردن و چایی و چند تا لیوان آب و هیچ چیز دیگه پایین نمیره!
    منتظر شدم تنها بشم یه دل سیر گریه کنم
    خیلی از دست خودم ناراحتم خیلی زیاد...
    حاضرم هر چی دارم رو بدم ولی زمان برمیگشت به عقب که اون حرف رو نمیزدم...
    هر چی گریه می کنم آروم نمیشم...
    سلام
    ببین یلداخانم هر آدمی اشتباه می کند مادر شما هم همینطور و خود شما. مادرتان واقعا دوستتان داشته ولی از ترس از دست دادن شما یک ذره بیش از حد شما را کنترل کرده این دست خودش نبوده او می خواسته همه کار برایت انجام دهد بلکه ناراحت نشی حالا نگران نباش برو ببوسش و از ته دل بگو دوستش داری تا راحت بشی ما خیلی اشتباه می کنیم ولی باید یاد بگیریم که از اشتباهاتمان درس بگیریم و خودمان و دیگران را ببخشیم ببخش تا بخشیده بشوی. هم خودت را هم بردارات و هم مادرت. دنیا ارزش غصه خوردن را نداره. خودت راحت کن یک مدت خودت را از افکار ناراحت کننده رها کن. بزرگترین مشکلت اینه که رها نمی کنی یک موضوع را. رهاکن تا رها بشی. خیلی آدم گیری هستی. بابا خیلی سفت می چسبی به یک موضوع ولش هم نمی کنی آسان بگیر همه چیز آسان میشود.
    «دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
    وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
    گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
    سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت‌کوش»

  16. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 313

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    سلام چقدر بحث شده روی این موضوع!!
    من فرزند سوم یک خانواده سه خواهری بودم. که تا ده سالگی فرزند اخر بودم.
    اما خواهر بزرگترم وقتی من دوم دبستان بودم بیماری سختی گرفت و یک ماه بیمارستان بود و بعد از اونم مادرم ایشون رو کمک میکرد و حواسش بهش بود. من خیلی از روزها و شب ها تنها بودم توی خونه. یادمه هشت سالم بود برای مادرم غذا میپختم و میفرستادم بیمارستان(غذای مفصل نه در حد تخم مرغ اپ پز و خیارشور)
    بعد از اونم خواهر کوچکترم به دنیا اومد و کاملا بهم وابسته شد و تقریبا من نقش مادر خانواده بودم پس از مادرم. و مادرم فک کنم منو تا اول دبستان حموم برد یعنی تا 7 سالگی بعد از اونم ما تنها میرفتیم و ده سالم که بود خواهر کوچکترمم حموم میکردم، میشستم، عوض میکردم همه میگفتن انقدر که خواهر کوچیکت به تو وابستس به مادرتون وابسته نیست.
    ولی اون رو هم تا اونجایی که حافظه ام یاری میکنه تا هفت سالگی بیشتر حمام ندادیم و بعد از اون تمامی کارهامون به خودمون محول میشد.(البته به خواهر کوچکترم خیلی بیشتر رسیدگی کردیم توی امور دیگه مثل مدرسه و ...)ولی نظافت شخصی رو نه.
    گاهی میشد یک هفته حمام نمیرفت و ماهم بهش نمیگفتیم تا خودشون بدونه حمام امر شخصی هست. ولی با رفتارامون بهش میفهموندیم که کثیف شده و باید بره حموم. بعد از یک مدت عادت کرد که یک روز در میان باید حمام بره.
    بنظرمم سن مناسب برای رها کردن فرزند از کنترل برای انجام کارهای روزمره مثل مدرسه رفتن، غذا خوردن و ... همین سن و سال هستش. چون اگر بچه یاد نگیره که روی پای خودش بایسته بزرگتر هم که بشه متاسفانه نمیتونه. چون دیگه سن یادگیریشو از دست داده.

  18. کاربران زیر از ghm بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 314

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    امشب دلم خیلی گرفته!
    امروز داشتم با مادرم و برادرم حرف میزدیم
    یهویی بحث وابستگی و حساس بودن من شد
    من هم بحث همین حموم کردن و وابسته شدن زیادی ام رو کردم
    و گفتم تو روانشناسی درستش اینه بچه ها از یه سنی به بعد خودشون یه سری مسئولیت ها رو قبول کنن
    بعد دیدم قشنگ مادرم و برادرم هنوز حرفم تموم نشده بود، حرفمو رد کردن!
    خیلی بهم برخورد
    برادرم که میخواست سفسطه کنه
    مادرمم اول میخواست جبهه بگیره
    بعد قشنگ هر دوتاشون علیه من جبهه گرفتن!
    منم یهویی عصبانی شدم و حرفی رو که نباید میزدم رو به مادرم گفتم
    اونقدر عصبانی ام کردن گفتم مامان حرف مفت نزن!!!!!!!!!
    ولی بعد تازه متوجه شدم چی گفتم
    خیلی ناراحت شدم
    بدترش اینجا بود مادرم یه نگاه خیلی معنادار بهم کرد
    و گفت می دونی دخترم دنیا خیلی کوچیکه
    من همیشه پیش تو نیستم و اگه یه روزی نباشم
    تو به خاطر این حرفت ممکنه عذاب وجدان داشته باشی و پشیمون باشی و اینجوری خودت اذیتت میشی!!!!!!
    یعنی با اینکه من دلش رو شکستم ولی باز به فکر اذیت شدن من بود!!!


    بعدش که اعصاب من جهنم شد دوتاشون گفتن آره تو درست میگی!!!
    مادرم هم گفت تو نمی تونی م نرو با یه مادری که شرایطش با من فرق داره قضاوت کنی
    گفت من وقتی یه دخترم رو از دست دادم و کلی از خدا خواستم که یه دختر دیگه بهم بده
    و گفتم اگه دختر دیگه ای داشته باشم همه جوره براش سنگ تموم بذارم و بهش محبت کنم
    میگفت به این خاطر هیچوقت نمیخواستم تو بهت فشار بیاد یا مجبورت کنم کاری رو انجام بدی
    بعد هم گفت خب تو هم همیشه سرت تو درس و کتابات بوده و اگه نمره ات کم میشده کلی گریه راه مینداختی
    دیگه گفتم اگه بهت مسئولیت دیگه ای بدم اذیت میشی و بهت فشار میاد!

    بعدش کلی عذرخواهی کردم و دستش رو بوسیدم
    ولی هر کاری می کنم یه بغض خیلی بد توی گلومه
    که با شام خوردن و چایی و چند تا لیوان آب و هیچ چیز دیگه پایین نمیره!
    منتظر شدم تنها بشم یه دل سیر گریه کنم
    خیلی از دست خودم ناراحتم خیلی زیاد...
    حاضرم هر چی دارم رو بدم ولی زمان برمیگشت به عقب که اون حرف رو نمیزدم...
    هر چی گریه می کنم آروم نمیشم...
    سلام

    شما چرا باز در مورد محدودیت بحث میکنید با خانواده؟؟ آیا باز هم محدود هستید؟؟ مادر شما باز هم داره ضرر میزنه به شما!! شما رو داره به عذاب وجدان میندازه که اگه من نبودم ناراحت میشی از این حرفت و اینا!! خب تقصیر دارن که شما رو همیشه محدود کردن و کنترل کردن دیگه!!!

  20. بالا | پست 315

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    ببین یلداخانم هر آدمی اشتباه می کند مادر شما هم همینطور و خود شما. مادرتان واقعا دوستتان داشته ولی از ترس از دست دادن شما یک ذره بیش از حد شما را کنترل کرده این دست خودش نبوده او می خواسته همه کار برایت انجام دهد بلکه ناراحت نشی حالا نگران نباش برو ببوسش و از ته دل بگو دوستش داری تا راحت بشی ما خیلی اشتباه می کنیم ولی باید یاد بگیریم که از اشتباهاتمان درس بگیریم و خودمان و دیگران را ببخشیم ببخش تا بخشیده بشوی. هم خودت را هم بردارات و هم مادرت. دنیا ارزش غصه خوردن را نداره. خودت راحت کن یک مدت خودت را از افکار ناراحت کننده رها کن. بزرگترین مشکلت اینه که رها نمی کنی یک موضوع را. رهاکن تا رها بشی. خیلی آدم گیری هستی. بابا خیلی سفت می چسبی به یک موضوع ولش هم نمی کنی آسان بگیر همه چیز آسان میشود.

    سلام آقا سعید
    متشکرم از حرفای دلگرم کننده تون
    شما درست میگین

    من قبول دارم آدم حساسی هستم و گاهی شاید نسبت به بقیه زمان بیشتری نیاز دارم برای بخشیدن خودم
    و بقیه و برای اینکه آروم بشم
    و چند وقتی هم هست دارم روی خودم کار می کنم
    اما واقعا سر اولین موضوع هم اینجوری نمیشم
    وقتی یه مسئله ای پیش میاد، خب طبیعتا آدم میتونه راحت تر بگذره
    اما وقتی میشه چند تا، دیگه یه جایی یه وقتی یه نفر که کبریت بکشه آدم شعله میکشه اعصابش!

    من دیروز دقیقا این بلا سرم اومد
    متاسفانه با اینکه همیشه من و مادرم آرزو داشتیم پسرها دوماد بشن
    ولی به خاطر شرایطشون و چیزایی که پیش اومد
    توی ازدواج هر دوتاشون واقعا گاهی آرامش رو از ما می گرفتن
    خیلی بیشتر برادر دومم
    جالب اینجاست الان برادرم میگه از گذشته حرف نزنیم اذیتم میکنه!
    نمی دونم چرا سخته براش بگه اشتباه کردم!!!!!!!
    پدرم و همین برادرم این بلا رو درست کردن
    خوبه آدم گاهی پا روی غرورش بذاره، حداقل به خاطر اینکه اشتباهش رو دوباره تکرار نکنه

    خب فکرش رو کنید بیشتر از سه سال هست که این برادرم ازدواج کرد
    اما از همون اول که حرف این دختر پیش اومد همش بحث و دعوا بود تا الان که کارشون به جدایی کشیده
    بدتر از همه چی این بود خب به علت وابستگی ای که توی خونواده ی ما هست
    برادرام حداقل هفته ای یک بار رو با همسرشون میومدن خونه ی ما
    و این باعث میشد ما از این آسیب ها در امون نباشیم
    خب همین ها واقعا گاهی به شد اعصاب و آرامش من رو بهم میریخت
    حالا برادرم دیگه نگفت حداقل رفت و آمد ها رو کم کنیم که اینقدر ما خون به دلمون نشه!
    با اینکه گاهی ما تا چند ماه خونه شون نمی رفتیم
    ولی اون ها گاهی یکی دو بار هم توی هفته میومدن
    ما با برادرهام مشکلی نداشتیم، هر روز هم میومدن خب خونه ی پدریشون هست بحثی نیست
    اما وقتی میبینن همسرشون به ما آسیب میزنه و از روی عمد اعصاب ما رو تحریک میکنه
    آیا واقعا باز هم عاقلانه است این رفت و آمد ها به این شدت ادامه پیدا کنه!؟
    حالا 5 سالی میشه که دو تا برادرم ازدواج کردن و ما رو اینجوری درگیر می کردن گاهی
    حالا برادر بزرگم باز خیلی کمتر بود و بعد اینکه از خونه ی ما رفتن خب مسائل خیلی کمتر میشد

    بعدا از تعطیلات که دست مادرم داشت خوب میشد و تازه می خواستم به کارای خودم برسم
    بحث جدایی برادرم پیش اومد تو خونه
    و خب حاشیه های خیلی زیادی که این جدایی داره
    من با این حال می خواستم آرامش خودم رو حفظ کنم و محیط خونه رو بیشتر برای برادرم آروم کنم و کمکش کنم که این جدایی و این حاشیه ها حداقل تاثیرات رو روش بذاره
    بهش هم گفتم به هرحال یه اشتباه پیش اومده به هر حال مقصر هر کی بوده الان دیگه کارساز نیست
    و بهش گفتم اگه واقعا خونواده ی همسرش به برادرم فشار بیارن
    گفتم به بابا میگیم خونه ، یا ماشین یا هر چی که هست رو بفروشه و یک جا مهریه ی همسرش رو بده که هممون راحت بشیم دیگه
    خلاصه این دو ماه خیلی بحثا شد
    این چند روز هم من باز اعصابم بهم ریخت
    و توی تمام این جریان ها هم آرامش و احترام مادرم برام مهم ترین اولویت بوده
    ولی من دو روز قبل به مادرم گفتم به خاطر شرایطم دوسه روز اعصابم زیاد نرمال نیست، یه مقدار مراعاتم رو بکنین

    با این حال دیروز که جمعه بود صبحش من می خواستم برم توی اتاق و تنها باشم
    بعد دیدم جمعه است و برادرم ممکنه ناراحت بشه که من تنهاش میذارم
    بعد که حرف میزدیم یهویی همه چیز خراب شد و باعث شد من به نقطه ی اوج عصبانیت برسم

    با اینکه بعدش که عصبانیتم فروکش کرد تازه یادم اومد چی به مادرم گفتم
    دوبار رفتم عذرخواهی کردم و بعد با هم رفتیم بیرون
    مادرم هم گفت من میبخشمت، چیز مهمی نبود
    ولی وقتی شب شد و تو چشمای مادرم که نگاه می کردم باز یادم اومد اون حرف رو
    دیگه ناخودآگاه بغض کردم
    خب پیش بقیه نمیشدگریه کنم
    حالا سر خودمو گرم کردم که یادم بره

    ولی هر چی بیشتر می گذشت اون بغض بدتر داشت منو خفه می کرد
    دیگه منتظر بودم تنها بشم و تا وقتی که آروم میشم گریه کنم!
    اونقدر گریه کردم هنوز چشمام درد میکنه!
    تا سحر هم بیدار موندم!
    با اینکه من خواب شب برام خیلی مهمه و اگه شب خوب نخوابم روز بعد خیلی گیج ام
    دیگه شاید خواستم یه جوری از خودم انتقام بگیرم
    اما خب دیروز قسم خوردم که دیگه هیچوقت اینکارو نکنم
    امیدوارم بتونم همیشه به عهدم پایبند بمونم.

  21. بالا | پست 316

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghm نمایش پست ها
    سلام چقدر بحث شده روی این موضوع!!
    من فرزند سوم یک خانواده سه خواهری بودم. که تا ده سالگی فرزند اخر بودم.
    اما خواهر بزرگترم وقتی من دوم دبستان بودم بیماری سختی گرفت و یک ماه بیمارستان بود و بعد از اونم مادرم ایشون رو کمک میکرد و حواسش بهش بود. من خیلی از روزها و شب ها تنها بودم توی خونه. یادمه هشت سالم بود برای مادرم غذا میپختم و میفرستادم بیمارستان(غذای مفصل نه در حد تخم مرغ اپ پز و خیارشور)
    بعد از اونم خواهر کوچکترم به دنیا اومد و کاملا بهم وابسته شد و تقریبا من نقش مادر خانواده بودم پس از مادرم. و مادرم فک کنم منو تا اول دبستان حموم برد یعنی تا 7 سالگی بعد از اونم ما تنها میرفتیم و ده سالم که بود خواهر کوچکترمم حموم میکردم، میشستم، عوض میکردم همه میگفتن انقدر که خواهر کوچیکت به تو وابستس به مادرتون وابسته نیست.
    ولی اون رو هم تا اونجایی که حافظه ام یاری میکنه تا هفت سالگی بیشتر حمام ندادیم و بعد از اون تمامی کارهامون به خودمون محول میشد.(البته به خواهر کوچکترم خیلی بیشتر رسیدگی کردیم توی امور دیگه مثل مدرسه و ...)ولی نظافت شخصی رو نه.
    گاهی میشد یک هفته حمام نمیرفت و ماهم بهش نمیگفتیم تا خودشون بدونه حمام امر شخصی هست. ولی با رفتارامون بهش میفهموندیم که کثیف شده و باید بره حموم. بعد از یک مدت عادت کرد که یک روز در میان باید حمام بره.
    بنظرمم سن مناسب برای رها کردن فرزند از کنترل برای انجام کارهای روزمره مثل مدرسه رفتن، غذا خوردن و ... همین سن و سال هستش. چون اگر بچه یاد نگیره که روی پای خودش بایسته بزرگتر هم که بشه متاسفانه نمیتونه. چون دیگه سن یادگیریشو از دست داده.

    سلام
    متشکرم از نظرتون
    بله توی این تاپیک مسائل زیادی مطرح شد
    و به نظرم فقط حموم رفتن تنهایی نیست
    اما این هم یه مورد از کارایی هست که بهتره بچه ها توی سن مشخصی یاد بگیرن و مستقل کاراشون رو بکنن
    جااالبه، آشپزی برای یه دختر8 ساله! باریکلا به شما

    البته من هم با برادر کوچیکترم خیلی صمیمی هستیم، یعنی از بچگی اینجوری بودیم
    الان میگه من دو تا مامان دارم!
    خب از درس و اتو کردن لباس و رفع اشکال شب های امتحانش گرفته
    تا اینکه تو خونه خیلی وقت ها چیزی میخواد به من میگه
    حالا منم خیلی دختر مهربونی بودم ، اونم گاهی سوع استفاده می کرد
    خودش رو لوس می کرد که دلم به رحم بیاد کارشو انجام بدم!
    انصافا خیلی وقت ها لباسای پسرارو من اتو می کردم
    حالا مثلا یه لباس خودمو میخواستم اتو کنم
    بعد یهویی پونصد تا لباس هاشونو میاوردن که دلم بسوزه و اتو کنم!

    چند سال پیش یه شب دکتر رفته بودم
    پدرمادرم و برادر کوچیکم همراهم بودن
    دکتره بعد معاینه و این چیزا
    گفت این همه آدم با تو اومدن؟ گفتم بله خب
    ساعت یک شب بود، گفت خونواده ی خیلی خوبی داری
    بعد به مادرم گفت معلومه خیلی لوسش کردی، دخترت هیچیش نیست!
    من اون موقع دانشجو بودم

    بعد دکتره گفت من هم تک دختر هستم و 5 تا برادر دارم
    می گفت اون موقع ها همیشه تو انجام کارهای پسرا به مادرم کمک میکردم
    به درسامم میرسیدم
    بعد به مادرم گفت اینقدر لوسش نکن، ازش کار بکش!
    مادرمم خندید گفت فقط سالم باشه و شاد ببینمش کمکش پیشکش!

    دیگه گاهی واقع بینانه با خودم فکر می کردم چرا بعضی ها لفظ لوس رو برای من به کار میبرن!
    شاید واقعا لوس بودم!
    ولی دیگه تصمیم گرفتم از دوز لوس بودنم کم کنم و مستقل تر زندگی کنم

    اما اکه اینقدر روی خونواده حرف میزنم
    چون محیط و به خصوص خونواده مهمترین تاثیر رو روی آدم میذاره
    الان برادر کوچیک من سربازی هستن
    بعد گاهی تلفنی حرف میزنیم
    مادرم میگه بپرس ببین شام چی میخوره!
    بعد داداشم میگه الان دوستام اینجان اسم غذا بیارم میگن بچه مامانی هستم و این چیزا
    بعدا برات پیامک میفرستم!


    من هم دیروز خیر سرم می خواستم همین موضوع رو برای مادرم و برادرم روشن کنم
    که اون مدلی ازم استقبال شد
    حالا بعدش دیدم دوتاشون گفتن تو درست میگی ولی شرایط هر کسی هم فرق داره!

    واقعا این همه سال بعضی جاها وابستگی من رو اذیت می کرد
    دیگه این شد که یه جایی خودم تصمیم گرفتم این وابستگی ها رو کم کنم.
    البته انصافا خودم فکر می کنم خیلی وقته تلاش هام نتیجه داده
    و خب از لوس بودنم خیلی کم شده!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-19-2018 در ساعت 07:00 PM

  22. بالا | پست 317

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    سلام

    شما چرا باز در مورد محدودیت بحث میکنید با خانواده؟؟ آیا باز هم محدود هستید؟؟ مادر شما باز هم داره ضرر میزنه به شما!! شما رو داره به عذاب وجدان میندازه که اگه من نبودم ناراحت میشی از این حرفت و اینا!! خب تقصیر دارن که شما رو همیشه محدود کردن و کنترل کردن دیگه!!!

    سلام، ممنون از نظرتون
    آخه من می خواستم بهشون بگم این کارها درست نیست
    گاهی واقعا با کارهاش آدم رو ناراحت میکنه
    مثلا داداشم سربازیه و الان خونه نیست
    گاهی موقع ناهار یا شام میگه یعنی الان داداشت شام خورده چی خورده!
    منم میگم مامان حالا یه شام میخوایم بخوریم میشه کوفتش نکنی!؟
    اونم لابد با 200 آدمه اونجا، فقط پسر تو که آدم نیست
    اگه شامش هم خوب نباشه بوفه دارن میره یه چیزی میخوره
    حالا واقعا داداشم الان جاش خیلی خوبه و چون درجه ی خوبی هم بهش دادن غذاشون با سربازهای معمولی فرق داره!
    کارشونم تا ساعت اداری هست، بعدش دیگه آزادن و میتونن حداقل یه روز در میون برن بیرون
    دیروز زنگ زد گفت اونقدر بهم خوش میگذره وقت نمیکنم برم بیرون از پادگان!
    و حتی یه سرباز از شهر خودمون بهش گفته بود که با هم جایگزین کنن برادرم قبول نکرد، گفت اونجا خیلی بهم خوش میگذره تا شهر خودمون!
    بعد هم از این پسراس که خیلی زرنگه و هر جا باشه بهش بد نمیگذره اصلا

    من دقیقا از اون حرفش بیشتر ناراحت شدم تا عصبانیت از دست خودم
    جالبم اینجا بود، گفتم دوسه روزه یه مقدار حالم خوب نیست یه ذره مراعات کنین
    ولی انگاری گفتم برعکس سر به سرم بذارین!
    خب گاهی واقعا ادم نیاز داره یه ذره آروم بشه
    باید مراعات کرد نه اینکه بدتر بنزنی بریزی رو اعصابش بعد کبریت هم بکشی!

    دیگه همون حرف عذاب وجدان اینا باعث شد دیشب همه برن بخوابن بعد من تا 4 شب بشینم گریه کنم!
    خیلی بده وقتی آدم یه اشتباهی کنه اقرار نکنه به اشتباهش
    خب مگه چی میشه!؟
    حالا من برعکس اگه اشتباهی کنم گاهی کلی خودم رو سرزنش می کنم
    یا حداقل میگم این کارم اشتباه بود دیگه تکرارش نکنم.

  23. بالا | پست 318

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام، ممنون از نظرتون
    آخه من می خواستم بهشون بگم این کارها درست نیست
    گاهی واقعا با کارهاش آدم رو ناراحت میکنه
    مثلا داداشم سربازیه و الان خونه نیست
    گاهی موقع ناهار یا شام میگه یعنی الان داداشت شام خورده چی خورده!
    منم میگم مامان حالا یه شام میخوایم بخوریم میشه کوفتش نکنی!؟
    اونم لابد با 200 آدمه اونجا، فقط پسر تو که آدم نیست
    اگه شامش هم خوب نباشه بوفه دارن میره یه چیزی میخوره
    حالا واقعا داداشم الان جاش خیلی خوبه و چون درجه ی خوبی هم بهش دادن غذاشون با سربازهای معمولی فرق داره!
    کارشونم تا ساعت اداری هست، بعدش دیگه آزادن و میتونن حداقل یه روز در میون برن بیرون
    دیروز زنگ زد گفت اونقدر بهم خوش میگذره وقت نمیکنم برم بیرون از پادگان!
    و حتی یه سرباز از شهر خودمون بهش گفته بود که با هم جایگزین کنن برادرم قبول نکرد، گفت اونجا خیلی بهم خوش میگذره تا شهر خودمون!
    بعد هم از این پسراس که خیلی زرنگه و هر جا باشه بهش بد نمیگذره اصلا

    من دقیقا از اون حرفش بیشتر ناراحت شدم تا عصبانیت از دست خودم
    جالبم اینجا بود، گفتم دوسه روزه یه مقدار حالم خوب نیست یه ذره مراعات کنین
    ولی انگاری گفتم برعکس سر به سرم بذارین!
    خب گاهی واقعا ادم نیاز داره یه ذره آروم بشه
    باید مراعات کرد نه اینکه بدتر بنزنی بریزی رو اعصابش بعد کبریت هم بکشی!

    دیگه همون حرف عذاب وجدان اینا باعث شد دیشب همه برن بخوابن بعد من تا 4 شب بشینم گریه کنم!
    خیلی بده وقتی آدم یه اشتباهی کنه اقرار نکنه به اشتباهش
    خب مگه چی میشه!؟
    حالا من برعکس اگه اشتباهی کنم گاهی کلی خودم رو سرزنش می کنم
    یا حداقل میگم این کارم اشتباه بود دیگه تکرارش نکنم.
    ببینید این به اصطلاح لطف های مادر یا برادرهای شما بیشتر ضرر زده تا اینجا...نمیدونم دقیقا از کدوم دخالت ها ناراحت هستین ولی دیگه پرچم استقلال رو بکشین...دیگه با جدیت اجازه ندید دخالت بشه...از حرفایی مثل حلالت نمیکنم و اینا هم نترسین.....گاهی والدین باید دلخوری بچه ها رو جبران کنن!!

  24. کاربران زیر از shahriar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 319

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    ببینید این به اصطلاح لطف های مادر یا برادرهای شما بیشتر ضرر زده تا اینجا...نمیدونم دقیقا از کدوم دخالت ها ناراحت هستین ولی دیگه پرچم استقلال رو بکشین...دیگه با جدیت اجازه ندید دخالت بشه...از حرفایی مثل حلالت نمیکنم و اینا هم نترسین.....گاهی والدین باید دلخوری بچه ها رو جبران کنن!!

    بله متاسفانه
    البته ناگفته نماند
    مادرم یه خانوم احساسی و خیلی مهربونه
    می دونم به خاطر دوست داشتن من اینکارارو می کرد
    و خیلی وقت ها محبت هاش رو دوست دارم و به دلم میشینه و حمایت میکنه خب این ها خیلی خوبن
    ولی خب هر چیزی حتی محبت و وابستگی یه حد اعتدال داره
    که از اون به بعد دیگه نتیجه رو خراب میکنه

    همین اخلاق های مادرم هم کم روی من تاثیر نداشته
    اما از یه جایی به بعد دیگه حس کردم بهتره یه مقدار تغییر کنم چون خیلی وقت ها اذیت میشدم به خاطر این حساسیت ها و به قول آقا سعید این سخت گیری ها
    یاد یکی از اقوام افتادم
    ایشون معلم بودن سال ها پیش تو یه روستا تدریس می کردن
    می گفت یه روز دیدم یکی از شاگردهام کفش هاش رو برعکس پوشیده، حالا کفش یا دمپایی
    بعد می گفت چند بار بهش تذکر دادم دیدم باز تکرار میکنه
    تا اینکه گفت یه روز بهش گفتم به یکی از والدینت بگو بیاد کارش دارم
    گفت یه روز مادرش اومده وقتی اومده داخل دیدم کفش های خودش برعکسه!!!
    قضیه ی منم فکر کنم تا حدودی اینجوریه!
    ولی دیگه به قول داداشم من تغییر رو ترجیح دادم
    هر چند واقعا تغییر کردن اصلا آسون نیست ولی هر چیزی با تلاش و استمرار به دست میاد

    من هم در کل آدم عصبانی نیستم ولی خب همونطورقبلا عرض کردم
    یه مدت از جهات مختلفی چند تا فشار روم بود دیگه برادرم و مادرمم برخوردشون خیلی دور از انتظارم بود و باعث شد خیلی عصبانی بشم.

  26. بالا | پست 320

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    بله متاسفانه
    البته ناگفته نماند
    مادرم یه خانوم احساسی و خیلی مهربونه
    می دونم به خاطر دوست داشتن من اینکارارو می کرد
    و خیلی وقت ها محبت هاش رو دوست دارم و به دلم میشینه و حمایت میکنه خب این ها خیلی خوبن
    ولی خب هر چیزی حتی محبت و وابستگی یه حد اعتدال داره
    که از اون به بعد دیگه نتیجه رو خراب میکنه

    همین اخلاق های مادرم هم کم روی من تاثیر نداشته
    اما از یه جایی به بعد دیگه حس کردم بهتره یه مقدار تغییر کنم چون خیلی وقت ها اذیت میشدم به خاطر این حساسیت ها و به قول آقا سعید این سخت گیری ها
    یاد یکی از اقوام افتادم
    ایشون معلم بودن سال ها پیش تو یه روستا تدریس می کردن
    می گفت یه روز دیدم یکی از شاگردهام کفش هاش رو برعکس پوشیده، حالا کفش یا دمپایی
    بعد می گفت چند بار بهش تذکر دادم دیدم باز تکرار میکنه
    تا اینکه گفت یه روز بهش گفتم به یکی از والدینت بگو بیاد کارش دارم
    گفت یه روز مادرش اومده وقتی اومده داخل دیدم کفش های خودش برعکسه!!!
    قضیه ی منم فکر کنم تا حدودی اینجوریه!
    ولی دیگه به قول داداشم من تغییر رو ترجیح دادم
    هر چند واقعا تغییر کردن اصلا آسون نیست ولی هر چیزی با تلاش و استمرار به دست میاد

    من هم در کل آدم عصبانی نیستم ولی خب همونطورقبلا عرض کردم
    یه مدت از جهات مختلفی چند تا فشار روم بود دیگه برادرم و مادرمم برخوردشون خیلی دور از انتظارم بود و باعث شد خیلی عصبانی بشم.
    بله البته احترام و محبت به جاش...ولی دیگه دخالت زیاد نه

  27. کاربران زیر از shahriar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 321

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    بله البته احترام و محبت به جاش...ولی دیگه دخالت زیاد نه

    درسته
    منم همین منظورم بود
    حالا دیروز مادرم برگشته میگه چرا اینقدر قاطعانه میگی خودت باید مشخص کنی مهریه ات چقدر باشه و به حرف بابات گوش ندی!؟
    حالا من یه حرفی زدم توی اون موقع
    انگاری میخواستم فردا برم عقد کنم
    همین کارارو میکنن آدم ترجیح میده مجرد بمونه!

  29. بالا | پست 322

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    درسته
    منم همین منظورم بود
    حالا دیروز مادرم برگشته میگه چرا اینقدر قاطعانه میگی خودت باید مشخص کنی مهریه ات چقدر باشه و به حرف بابات گوش ندی!؟
    حالا من یه حرفی زدم توی اون موقع
    انگاری میخواستم فردا برم عقد کنم
    همین کارارو میکنن آدم ترجیح میده مجرد بمونه!
    حالا شما چقدر مهریه در نظر دارید؟؟

    چرا بیخیال ازدواج میشین خب؟؟

  30. بالا | پست 323

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    حالا شما چقدر مهریه در نظر دارید؟؟

    چرا بیخیال ازدواج میشین خب؟؟
    من کلا موافق مهریه ی بالا نیستم
    از طرفی هم بهم برمیخوره که ارزش دختر رو با این چیزا مشخص میکنن!
    کاری کردن تو فامیل یکی مهریه اش کمتر از بقیه ی خانوم ها باشه
    احساس حقارت میکنه ، یه جوری چشم و هم چشمی و رقابتی کردن قضیه رو

    به نظرم مهریه باید در حد توان پسر باشه
    فکر می کنم 14 تا سکه مناسب باشه
    اینجوری آقاهه میتونه سالیانه این تعداد سکه رو به همسرش هدیه بده
    خدا هم گفته وقتی ازدواج میکنید مهریه ی زنتون رو تمام و کمال بهشون بدید!
    نه اینکه یه چیز هنگفتی باشه بذارن به قول بچه ها به عنوان اهرم و حال گرفتن شوهره ازش استفاده کنن
    خیلی از این رسم ها بدم میاد!

    ولی اگه اگه دیگه خونواده خیلی اصرار کن 114 تا نهایتشه
    حالا اسما یه چیزی هستش!

    خب وقتی خونواده ام گاهی اینجوری میرن رو اعصابم و زیاد درک نمیکنن
    ازدواج کنم که چی بشه!؟
    اعصاب یه بنده ی خدای دیگه هم این وسط خراب میشه لابد!
    من سالهاست عادیه برام حالا بقیه ی عمر هم فکر نکنم تنها بودن غیر قابل تحمل باشه
    هرچند آسون هم نیست!

  31. بالا | پست 324

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    من کلا موافق مهریه ی بالا نیستم
    از طرفی هم بهم برمیخوره که ارزش دختر رو با این چیزا مشخص میکنن!
    کاری کردن تو فامیل یکی مهریه اش کمتر از بقیه ی خانوم ها باشه
    احساس حقارت میکنه ، یه جوری چشم و هم چشمی و رقابتی کردن قضیه رو

    به نظرم مهریه باید در حد توان پسر باشه
    فکر می کنم 14 تا سکه مناسب باشه
    اینجوری آقاهه میتونه سالیانه این تعداد سکه رو به همسرش هدیه بده
    خدا هم گفته وقتی ازدواج میکنید مهریه ی زنتون رو تمام و کمال بهشون بدید!
    نه اینکه یه چیز هنگفتی باشه بذارن به قول بچه ها به عنوان اهرم و حال گرفتن شوهره ازش استفاده کنن
    خیلی از این رسم ها بدم میاد!

    ولی اگه اگه دیگه خونواده خیلی اصرار کن 114 تا نهایتشه
    حالا اسما یه چیزی هستش!

    خب وقتی خونواده ام گاهی اینجوری میرن رو اعصابم و زیاد درک نمیکنن
    ازدواج کنم که چی بشه!؟
    اعصاب یه بنده ی خدای دیگه هم این وسط خراب میشه لابد!
    من سالهاست عادیه برام حالا بقیه ی عمر هم فکر نکنم تنها بودن غیر قابل تحمل باشه
    هرچند آسون هم نیست!
    وای 114 زیاده

    نه بابا ازدواج کنید با یه فردی که شما رو هم از این محدودیت خانواده بیرون بیاره...فردا پس فردا داداش کوچیکه هم زن میگیره شما کلا دیگه تنها میشین...به قول مامانتون شوهر دوست هم هستین

  32. بالا | پست 325

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    وای 114 زیاده

    نه بابا ازدواج کنید با یه فردی که شما رو هم از این محدودیت خانواده بیرون بیاره...فردا پس فردا داداش کوچیکه هم زن میگیره شما کلا دیگه تنها میشین...به قول مامانتون شوهر دوست هم هستین
    بله خب
    با اینکه هیچ دختری اطرافم نیست 14 تا سکه مهریه اش باشه
    و وقتی اینو تو خونه میگم بابام جوری نگاهم میکنه انگاری قاتلم! میگه 14 تا مهریه ات باشه!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    برادر کوچیکم چون خیلی با هم دوستیم میگه هیچوقت نباید ازدواج کنی و از پیش ما بری چون من تنها میشم و دلم برات تنگ میشه!
    اونوقت میگه خودم عیب نداره ازدواج کنم ، بعد ازدواجمم تورو باید ببرم خونه ی خودم!
    منم گفتم خب من خواهر شوهر همسرتم اگه دعوامون شد چی ، میگه نمیشه!

    برادر بزرگمم میگه دوماد کمتر از دکترا نمیخوایم!
    گذشته از این ها هم
    به نظرم برای ازدواج باید یکی باشه مثل خود آدم باشه
    اگه نه همون بهتر که آدم تنها باشه!

  33. بالا | پست 326

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    بله خب
    با اینکه هیچ دختری اطرافم نیست 14 تا سکه مهریه اش باشه
    و وقتی اینو تو خونه میگم بابام جوری نگاهم میکنه انگاری قاتلم! میگه 14 تا مهریه ات باشه!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    برادر کوچیکم چون خیلی با هم دوستیم میگه هیچوقت نباید ازدواج کنی و از پیش ما بری چون من تنها میشم و دلم برات تنگ میشه!
    اونوقت میگه خودم عیب نداره ازدواج کنم ، بعد ازدواجمم تورو باید ببرم خونه ی خودم!
    منم گفتم خب من خواهر شوهر همسرتم اگه دعوامون شد چی ، میگه نمیشه!

    برادر بزرگمم میگه دوماد کمتر از دکترا نمیخوایم!
    گذشته از این ها هم
    به نظرم برای ازدواج باید یکی باشه مثل خود آدم باشه
    اگه نه همون بهتر که آدم تنها باشه!
    وااای برادر کوچیکه خیلی نظر باحالی داره

    دوماد دکترا؟؟!!! خب دکترا هم یه وقت مهاجرت میزنه به سرش میزاره میره ها

    یعنی کسی باشه عین خود شما واسه ازدواج؟؟

    خب ازدواج که همش واسه فرار تنهایی نیست...رفع نیازهای غریزی هست...بعدش موقع پیری هست...تازه بچه (گودزیلا) هم هست

  34. 2 کاربران زیر از shahriar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 327

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    وااای برادر کوچیکه خیلی نظر باحالی داره

    دوماد دکترا؟؟!!! خب دکترا هم یه وقت مهاجرت میزنه به سرش میزاره میره ها

    یعنی کسی باشه عین خود شما واسه ازدواج؟؟

    خب ازدواج که همش واسه فرار تنهایی نیست...رفع نیازهای غریزی هست...بعدش موقع پیری هست...تازه بچه (گودزیلا) هم هست
    خخخ بله
    حالا آدم ازدواج کنه سفر آخرت که نمیره بالاخره میاد به خونواده اش سر میزنه!

    بله دکترها زیاد از این کارا میکنن
    من که پایه ام! البته خب این شرایط دیگه از اول بحث میشه
    ولی خونواده ام میگن باید از نزدیک خودمون ازدواج کنی که همیشه ببینیمت!
    لابد دلشون برای اذیت کردن هام تنگ میشه دیگه! منم مظلوم!

    درسته توی ازدواج نیازهای زیادی مطرحه
    ولی منظورم اینه که باید دو طرف هم فکر و هم عقیده و هم مسیر باشن که بتونن زندگی خوبی رو درست کنن
    ولی مثلا این نباشه هر شب دعوا و بحث بشه و مذاکره!

    به نظرم واقعا ازدواج مسئولیت های زیادی هم داره
    حالا آدم بخواد سر کار هم بره یا ادامه تحصیل بده به قول شما بچه رو چیکار کنه، با این وضع جامعه!
    ولی از این بابت خوش به حال آقایونه
    میذارن میرن صبح تا شب هر کاری هم بخوان انجام میدن!

    یه بنده ی خدایی به اصرار پدرش با یه پسره که مدرس دانشگاه بود ازدواج کرده بود
    بعد می گفت شوهرش همش سرش تو درس و کتاب و کارای دانشجوهاش بوده
    شب ها هم خانومه بهش میگفته آشغال ها رو بذار دم در
    گفته بود خودت مگه دست نداری بذاری!؟

    دیگه خودتون پسرید میدونید تعداد پسرهای خوب و سر به راه این روزا زیاد نیست!

  36. بالا | پست 328

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    خخخ بله
    حالا آدم ازدواج کنه سفر آخرت که نمیره بالاخره میاد به خونواده اش سر میزنه!

    بله دکترها زیاد از این کارا میکنن
    من که پایه ام! البته خب این شرایط دیگه از اول بحث میشه
    ولی خونواده ام میگن باید از نزدیک خودمون ازدواج کنی که همیشه ببینیمت!
    لابد دلشون برای اذیت کردن هام تنگ میشه دیگه! منم مظلوم!

    درسته توی ازدواج نیازهای زیادی مطرحه
    ولی منظورم اینه که باید دو طرف هم فکر و هم عقیده و هم مسیر باشن که بتونن زندگی خوبی رو درست کنن
    ولی مثلا این نباشه هر شب دعوا و بحث بشه و مذاکره!

    به نظرم واقعا ازدواج مسئولیت های زیادی هم داره
    حالا آدم بخواد سر کار هم بره یا ادامه تحصیل بده به قول شما بچه رو چیکار کنه، با این وضع جامعه!
    ولی از این بابت خوش به حال آقایونه
    میذارن میرن صبح تا شب هر کاری هم بخوان انجام میدن!

    یه بنده ی خدایی به اصرار پدرش با یه پسره که مدرس دانشگاه بود ازدواج کرده بود
    بعد می گفت شوهرش همش سرش تو درس و کتاب و کارای دانشجوهاش بوده
    شب ها هم خانومه بهش میگفته آشغال ها رو بذار دم در
    گفته بود خودت مگه دست نداری بذاری!؟

    دیگه خودتون پسرید میدونید تعداد پسرهای خوب و سر به راه این روزا زیاد نیست!
    بله البته منظورم انتخاب درست بود

    جدی واسه مهاجرت پایه این؟؟ جالب بود...فک میکردم که اینجا رو دوس دارین

    والا به نظر من هم پسر خوب و سر به راه فراوونه هم دختر

  37. بالا | پست 329

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    بله البته منظورم انتخاب درست بود

    جدی واسه مهاجرت پایه این؟؟ جالب بود...فک میکردم که اینجا رو دوس دارین

    والا به نظر من هم پسر خوب و سر به راه فراوونه هم دختر

    بله درسته، آدم های خوب چه پسر چه دختر هم کم نیستن
    حالا مهاجرت دائم شرایط آسون نیست زیاد
    ولی خب در حد ادامه تحصیل اینا باشه خیلیم خوش میگذره به نظرم!
    ولی مهاجرت دائم رو در صورتی کاملا موافقم که کل خونواده ها با هم برن یه کشور!

  38. بالا | پست 330

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    بله درسته، آدم های خوب چه پسر چه دختر هم کم نیستن
    حالا مهاجرت دائم شرایط آسون نیست زیاد
    ولی خب در حد ادامه تحصیل اینا باشه خیلیم خوش میگذره به نظرم!
    ولی مهاجرت دائم رو در صورتی کاملا موافقم که کل خونواده ها با هم برن یه کشور!
    ...
    ویرایش توسط shahriar : 05-20-2018 در ساعت 01:51 AM

  39. بالا | پست 331

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    ...
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-20-2018 در ساعت 03:18 AM

  40. بالا | پست 332


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از چند سالگی تنهایی باید حمام رفت!؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    دوستان سلام
    سوالی که مدتیه ذهنم رو درگیر خودش کرده اینه که درستش اینه که از چند سالگی به بعد باید اجازه داد بچه ها تنها حموم برن؟
    چند وقت پیش که داشتم به شخصیت و احساساتم فکر می کردم، یهویی یاد این موضوع افتادم
    حس می کنم به موقع نبودن این موضوع میتونه تاثیرات زیادی رو روی شخصیت، احساسات، اعتماد به نفس و حتی عزت نفس و استقلال شخصیتی کودک یا نوجوون بذاره

    دوست داشتم این موضوع رو اینجا به اشتراک بذارم که هم نظر خواهی بشه و هم اینکه ببینم راه درستش چی هستش
    یکی دو جا مطالعه کردم به نتیجه ی دقیقی نرسیدم، دیگه به ذهنم رسید اینجا مطرح کنم

    خب از خودم شروع می کنم
    من تا راهنمایی مادرم من رو حموم می برد، و وقتی هم میخواستم تنهایی اینکارو انجام بدم
    مانع میشد و می گفت تو دستات کوچولوهه نمیتونی خودت رو تمیز حموم بدی و من باید کمکت کنم
    خب من ریزه بودم ولی فکر می کنم وقتی خداوند یه مسئولیتی رو به آدم محول می کنه مطمئنن توانایی انجامش رو
    هم توی وجودش قرار میده

    حالا کمک چجوری بود!؟
    من قشنگ وامیسادم مادرمم تمام کارارو انجام میداد و خیلی جزئی من کاری می کردم!
    در حالیکه میدیدم دخترهایی رو که از من هم سنشون کمتر بود ولی تنهایی حموم می رفتن و مادرشون مثل من اونقدرها حساسیت نشون نمیداد!
    این روال تا بعد بلوغ من ادامه داشت!
    طوری که گاهی وقتا خیلی خجالت میکشیدم از مادرم!
    حس می کنم این رفتار مادرم تاثیرات منفی ای رو برای من داشت بعدها
    یا در مورد کارای دیگه هم معمولا مانع میشد من کاری رو به تنهایی انجام بدم

    حالا یه چیزی هم بگم امیدوارم نخندید!
    هنوزم که هنوزه گاهی که حموم میرم مادرم میگه اگه نیازه من بیام کمک کنم!
    منم میگم نه ممنون ، بعد میگه تو از من خجالت میکشی که نمی ذاری بیام داخل!؟
    حالا کمک هم چیه، مثلا میگه بعضی جاها رو خودت دستت نمیرسه و بهتره من کمکت کنم!
    منم میگم باید خودم بتونم و تا کی باید تو کمک حال من باشی!
    گاهی هم میگم خب من ازدواج کنم یا از خونه دور باشم اونوقت کی کمکم کنه؟ میگه حالا اون موقع خدا بزرگه! ازدواج هم کنی همسرت هست!
    یا مثلا هر بار حموم برم چند بار میاد سر میزنه که من کاری نداشته باشم
    گاهی معذب میشم چون اذیت میشه همش! میگم مامان ممنون ازت ولی اگه چیزی بخوام خب خودم بهت میگم!


    و یا وقتایی که خونه تنها باشم میگه بهتره حموم نری نکنه اتفاقی بیفته
    چند ماه پیش که زلزله اومد، گفت بفرما خانوم گاهی وقتا میگم تنها خونه ای حموم نری این چیزارو می دونم!
    منم گفتم خب آسون نیست تو حموم باشی و زلزله بیاد ولی خب بالاخره راهی هست
    همون شب زلزله بودن خانوم ها و آقایونی که حموم بودن و زلزله اومد ولی خلاصه یه لباسی تنشون کردن و فرار کردن دیگه


    خب توی سن نوجوونی و بلوغ آدم دوست داره توانایی هاش رو به خودش و بقیه ثابت کنه که باور کنه بزرگ شده و احساس مثبت بودن و مفید بودن داشته باشه
    حالا یه وقتی هم توی خونه ت************ی ها من دوست داشتم یه مسئولیت جدا رو خودم تنهایی انجام بدم متاسفانه بازم مادرم میومد کمک!
    بعدها که بزرگ شدم، یعنی چند وقت پیش چند بار با ناراحتی این رو به مادرم گفتم و گفتم اون رفتارهات خیلی به نظرم نادرست بوده و باعث شده من حس کنم آدم قوی ای نیستم
    و اعتماد به نفسم کم شده!
    یا اینکه گاهی تو تصمیم گیری هام و انجام کارهام دچار مشکل شدم!


    خب نظر شما و راه درست چیه؟
    البته فکر می کنم همونطور که سن بلوغ برای دختر و پسر فرق می کنه
    این موضوع هم یه مقدار تفاوت سنی داشته باشه برای هر دو جنس.


    سلام

    بچه ها تاسن ۹ سال برای حمام کردن واقعا نیاز به کمک دارن چون اگر قرار باشه تنها حمام کنن مدتی که حمام هستن به آب بازی و بازیگوشی سپری میشه . دختر بچه ها با مادر و پسر بچه ها باپدر باید حمام کنن تا ۹ سال یا ده سال
    من خودم تا ده سالگی با پدرم حمام میکردم و بعد از اون تنها استحمام داشتم . البته لازم به ذکره واقعا حمام میکردم نه بازیگوشی
    شاید سرمو سه بار کامل و با وسواس و خیلی دقیق شست و شو میدادم

صفحه 7 از 7 ... 567

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. رژیم غذایی طلایی برای زیبایی پوست و مو
    توسط javaheri69 در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-06-2017, 09:29 PM
  3. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد