نمایش نتایج: از 1 به 38 از 38

موضوع: استرس زیاد

4248
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    استرس زیاد

    سلام

    با عرض خسته نباشید خدمت اعضای فرهیخته.

    از شما طلب راهنمایی و کمک دارم. این درخواست یه درخواست حیاتیه. ازتون خواهش میکنم کمکم کنید. باور کنید الآن که دارم این متنو مینویسم، پر از بغضم.

    من 5 ساله که با همسرم ازدواج کردم(خلاصه میگم ولی هر سوالی در جهت کمک به بنده دارید، بپرسید من همه رو جواب میدم تا درمان بشم).

    حدود یشش ماهه که مدام همسرم بهم میگه تو انسان بددل و بدبینی هستی. یعنی جدیدا این اتفاق افتاده. در چهار سال و نیم گذشته من هیچوقت جز محبت از همسرم چیز دیگه نشنیدم و انصافا هم دوستش دارم.

    من اولش سعی در این داشتم که به مرور زمان رفتارها و صحبتهای خودمو به صورت خلاصه یادداشت کنم تا متوجه بشم چطوری میتونم خودمو درمان کنم ولی متوجه نمیشم اشکال کار من کجاست و چرا منطقا نمیتونم خودمو آروم کنم. نمیتونم خوددرمانی کنم چون نمیدونم چمه.

    همسرم هم تا ازش توضیح میخوام یا ازش میخوام که بشینیم و با هم گفتگو کنیم درباره این موضوع، کلا فقط داد و بیداد میشه توی خونه و آخرش هم با داد میگه اصلا من آدم خراب و تو خوب. خداشاهده من تا حالا بهش توهین نکردم، گاهی خودش به خودش حرفایی میزنه که اصلا این نیست.

    به جون خودم به جون عزیزترین افراد زندگیم، من اصلا آدم دعوایی ای نیستم و این محیط برای من شدیدا استرس میاره، اصلا داد زدن نمیدونم(همین باعث میشه گاهی فکر کنه که من توی دعوا هیچ حرفی برای گفتن ندارم، در حالی که اگه آروم بهم بگه من برای عملکردام تاجایی که عقلم میکشه دلیل دارم).

    این استرس طوریه که اصلا به کارام نمیرسم و همش احساس خواب آلودگی و خستگی دارم.

    اصلا این شرایطو دوست ندارم. جدیدا باور کنید از ترسم تمام حرفای توی دلمو فیلتر میکنم که یه وقت بددلی به حساب نیاد. اینطوری منی که کوچکترین حرفای قلبمو به همسرم میگفتم دیگه اینطوری نیستم و این داره زجرم میده. حالا یک ماهه بهم میگه تو همیشه ناراحتی. میگه تو همیشه افسرده ای. ولی باور کنید فقط چند روزه اینطوری ام.

    به خدا میترسم از دستش بدم. من خیلی دوستش دارم. من ناراحت نیستم نمیدونم چرا اینطوری احساسم ابراز شده براش. سعی میکنم حرفام کنترل شده باشه این زجرم میده. با خانواده خودم یا خانواده خودش هم نمیتونم حرف بزنم آخه احساس میکنم بقیه از خداشونه یه حرف بد از همسرم یا از شرایط خوب خانواده ما بشنون.

    هی با خودم میگم همه همینطورن همه همینطورن همه همینطورن و درست میشه ولی این احساس که از همسرم دور شدم و اینکه نمیدونم چه حرفی بزنم یا نزنم داره همه زندگیو برام پر از درد میکنه. بعضی وقتا فقط میخوام معاشرتی کنم. اصلا قصدم گیر دادن نیست. ولی گیر تلقی میشه. بعدشم میگم معاشرت بود ، این اصلا موضوع مهمی نیست. میگه پس من برای تو مهم نیستم.

    خواهش میکنم یه روانشناس بهم معرفی کنید. من نمیخوام آدم بددل، بدبین یا ناراحت باشم. نگرانم با این حرفا از دستش بدم.

    من همه چیزم همسرمه. دوستم رفیقم همه چیم.

    شاید باید یه کم برای خودم رفیق صمیمی جمع میکردم که اینطوری نشه. نمیدونم چیکار کنم.

    اصلا همه آمال و رویاهام همسرمه. از وقتی همه حرفامو نمیزنم همش احساس میکنم دارم نقش بازی میکنم. همش احساس میکنم دارم خیانت میکنم و من آدم خائنی هستم. اصلا هیچ انگیزه ای ندارم توی زندگی. باهام کم حرف میزنه.

    نمونه ش دیروز.

    همسرم شاغله. من ساعت چهار رسیدم خونه، همسرم ساعت هشت اومد. ساعت سه کارش تموم میشه. ترسیدم مطرح کنم که کاش بخاطر خودت بخاطر سلامتی خودت کاراتو کمتر کنی. به خدا معده درد داره، بردمش یه عالمه دکتر، همه میگن اینا دردهای عصبیه و باید کاراش تعدیل شده باشه، ولی حرفی نزدم . چون ترسیدم دعوا بشه.

    قبلا یه همچین چیزی اتفاق افتاده بود و تهش گفت بیا باز گیردادنات شروع شد.

    من آدم بد ولی باور کنید منِ بد بهش نیاز دارم.

    فقط یکی مطمئنم کنه من همسرمو از دست نمیدم با این وضعیت بیماریم . همین . دلم خیلی گرفته . اصلا بعضی وقتا بی اراده گریه میکنم . سر کلاس دانشگاه وسط کلاس بغضم گرفت اومدم بیرون. به خدا اینجوری نبودم. نمیدونم چمه.

    من خیلی دوسش دارم.

    حالم خیلی بده

    خواهش میکنم بگید من باید چیکار کنم که بددل و بدبین و ناراحت نباشم .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    در ضمن ببخشید

    من اینجا رو از سرچ گوگل پیدا کردم

    اگه نیازی هست برای درمان بیام جایی ، حتما آدرس مطبتون رو درج کنید ، خدمت میرسم

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    این حق تو هست که بدونی همسرت از ساعت 3 تا 8 کجا بوده همونطور که همسرت حق داره در مورد تو بدونه ولی ببین خودت بهتر میدونی اگر بیش از حد مواخذه گری میکنی شاید آدم بدبینی هستی قبل از مشاوره حضوری یه فضای عاشقانه و صمیمی براش فراهم کن توی خونه یا مثلا یه رستوران شیک و بعد از غذا بهش بگو عزیزم میخوام از من انتقاد کنی هر چی دوست داری بگو. تو هیچی نگو و فقط بنویس بعد اگر فکر میکنی در یه مورد خاص حرفاش سوتفاهم بوده سعی کن براش توضیح بدی با آرامش کامل و منطقی اگر دیدی عصبانی شد بگو عزیزم دوست دارم اگه مشکلی دارم حلش کنم و تو باید به من کمک کنی اگر دیدی فضای حرف زدن وجود نداره براش نامه بنویس و در هر صورت قربون صدقه را چاشنی رفتارت کن. اگر دیدی فایده نداره حتما دوتاتون با هم برید مشاوره.

  4. 6 کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    سلام

    دوست عزیز الان خانمتون از این شاکیه که شما آدم شکاک و بددلی هستید ؟

    به نظر خودتون هستید ؟ چون بعضیا قبول دارن که شکاکن ناراحتن از این قضیه ولی میگن دست خودمون نیست .

    یا اینکه گیر میدید به وضع ظاهرش و لباس پوشیدنش؟

    تا حدودی از دو طرف باید کنترل رو رفتارها و رفت و آمدها باید باشه ولی یه سریا نمیتونن تحمل کنن این کنترل گری رو و واکنش نشون میدنو بدتر باعث دور شدنشون از هم میشه .

    برای صحبت کردن ، هیچوست نزارید حرفی تو دلتون بمونه ، هیچوقت حرف ناگفته ای نداشته باشید ، چون اینا ذره ذره جمع میشن و بهتون آسیب میزنن .

    سعی کنید در فضایی مناسب با خانمت حرف بزنی اگه گفت هم این شرو کرد یا باز گیر داد سعی کن خودت آروم باشی و اونم آروم کنی تا بتونی حرفتو بزنی و خواستتو بگی .

    آقا محمد هم گفتن ، اگر نمیتونید رو در رو حرفاتونو بزنید نامه بنویسید .

    پیش مشاور هم حتما دوتایی برید .

  6. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    دوستان من با گوشیم سخت کپی میشه .

    یکی شماره های کانون مشاورین رو برای اقای علی رضا ارسال کنه .

    همسرتون حتما باید مشاوره حضوری داشته باشند ولی شما بگو وقت گرفتم با هم بریم .

    شما بگو چرا از من ناراحتی تا مشاورین به من راه حل بدن .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    متاسفانه من نمیدونم شماره هاشون کدومان .

    منتظر باشید حتما تو تاپیکتون شماره هارو میزارن .

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    سلام
    عزیز مطلب شما رو خواندم و باید بگم موضوع شما و همسرتون اصلا مسئله غامض و پیچیده ای نبست پس خونسردی خودتون رو حفظ کنید
    که اساسا خود اضطراب دلهره و اضطراب مشکل افرینه!!!؟؟
    شما پیش فرضی رو در نظر گرفتید که چون همسر شما فرمودند این و آن ... پس مشکل از شماست ولی ممکنه اصلا چنین نباشه و مشکل از خود همسر شما باشه!!؟
    البته از نوع گفتار و صحبتهایی که فرمودید اختلالاتی در شما دیده میشه ولی قابل درمانه و مشکل حادی نیست
    من شخصا کس خاصی رو به شما معرفی نمیکنم ولی به هر جا که رجوع کردید لازمه که هر دو با هم رجوع کنید نه به تنهایی یکی از شماها

    موفق باشید
    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  10. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    در ضمن ببخشید

    من اینجا رو از سرچ گوگل پیدا کردم

    اگه نیازی هست برای درمان بیام جایی ، حتما آدرس مطبتون رو درج کنید ، خدمت میرسم


    در این مورد حتما " با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دفتر سعادت آباد:
    ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  12. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27970
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    7
    تشکر شده 17 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام

    با عرض خسته نباشید خدمت اعضای فرهیخته.

    از شما طلب راهنمایی و کمک دارم. این درخواست یه درخواست حیاتیه. ازتون خواهش میکنم کمکم کنید. باور کنید الآن که دارم این متنو مینویسم، پر از بغضم.

    من 5 ساله که با همسرم ازدواج کردم(خلاصه میگم ولی هر سوالی در جهت کمک به بنده دارید، بپرسید من همه رو جواب میدم تا درمان بشم).

    حدود یشش ماهه که مدام همسرم بهم میگه تو انسان بددل و بدبینی هستی. یعنی جدیدا این اتفاق افتاده. در چهار سال و نیم گذشته من هیچوقت جز محبت از همسرم چیز دیگه نشنیدم و انصافا هم دوستش دارم.

    من اولش سعی در این داشتم که به مرور زمان رفتارها و صحبتهای خودمو به صورت خلاصه یادداشت کنم تا متوجه بشم چطوری میتونم خودمو درمان کنم ولی متوجه نمیشم اشکال کار من کجاست و چرا منطقا نمیتونم خودمو آروم کنم. نمیتونم خوددرمانی کنم چون نمیدونم چمه.

    همسرم هم تا ازش توضیح میخوام یا ازش میخوام که بشینیم و با هم گفتگو کنیم درباره این موضوع، کلا فقط داد و بیداد میشه توی خونه و آخرش هم با داد میگه اصلا من آدم خراب و تو خوب. خداشاهده من تا حالا بهش توهین نکردم، گاهی خودش به خودش حرفایی میزنه که اصلا این نیست.

    به جون خودم به جون عزیزترین افراد زندگیم، من اصلا آدم دعوایی ای نیستم و این محیط برای من شدیدا استرس میاره، اصلا داد زدن نمیدونم(همین باعث میشه گاهی فکر کنه که من توی دعوا هیچ حرفی برای گفتن ندارم، در حالی که اگه آروم بهم بگه من برای عملکردام تاجایی که عقلم میکشه دلیل دارم).

    این استرس طوریه که اصلا به کارام نمیرسم و همش احساس خواب آلودگی و خستگی دارم.

    اصلا این شرایطو دوست ندارم. جدیدا باور کنید از ترسم تمام حرفای توی دلمو فیلتر میکنم که یه وقت بددلی به حساب نیاد. اینطوری منی که کوچکترین حرفای قلبمو به همسرم میگفتم دیگه اینطوری نیستم و این داره زجرم میده. حالا یک ماهه بهم میگه تو همیشه ناراحتی. میگه تو همیشه افسرده ای. ولی باور کنید فقط چند روزه اینطوری ام.

    به خدا میترسم از دستش بدم. من خیلی دوستش دارم. من ناراحت نیستم نمیدونم چرا اینطوری احساسم ابراز شده براش. سعی میکنم حرفام کنترل شده باشه این زجرم میده. با خانواده خودم یا خانواده خودش هم نمیتونم حرف بزنم آخه احساس میکنم بقیه از خداشونه یه حرف بد از همسرم یا از شرایط خوب خانواده ما بشنون.

    هی با خودم میگم همه همینطورن همه همینطورن همه همینطورن و درست میشه ولی این احساس که از همسرم دور شدم و اینکه نمیدونم چه حرفی بزنم یا نزنم داره همه زندگیو برام پر از درد میکنه. بعضی وقتا فقط میخوام معاشرتی کنم. اصلا قصدم گیر دادن نیست. ولی گیر تلقی میشه. بعدشم میگم معاشرت بود ، این اصلا موضوع مهمی نیست. میگه پس من برای تو مهم نیستم.

    خواهش میکنم یه روانشناس بهم معرفی کنید. من نمیخوام آدم بددل، بدبین یا ناراحت باشم. نگرانم با این حرفا از دستش بدم.

    من همه چیزم همسرمه. دوستم رفیقم همه چیم.

    شاید باید یه کم برای خودم رفیق صمیمی جمع میکردم که اینطوری نشه. نمیدونم چیکار کنم.

    اصلا همه آمال و رویاهام همسرمه. از وقتی همه حرفامو نمیزنم همش احساس میکنم دارم نقش بازی میکنم. همش احساس میکنم دارم خیانت میکنم و من آدم خائنی هستم. اصلا هیچ انگیزه ای ندارم توی زندگی. باهام کم حرف میزنه.

    نمونه ش دیروز.

    همسرم شاغله. من ساعت چهار رسیدم خونه، همسرم ساعت هشت اومد. ساعت سه کارش تموم میشه. ترسیدم مطرح کنم که کاش بخاطر خودت بخاطر سلامتی خودت کاراتو کمتر کنی. به خدا معده درد داره، بردمش یه عالمه دکتر، همه میگن اینا دردهای عصبیه و باید کاراش تعدیل شده باشه، ولی حرفی نزدم . چون ترسیدم دعوا بشه.

    قبلا یه همچین چیزی اتفاق افتاده بود و تهش گفت بیا باز گیردادنات شروع شد.

    من آدم بد ولی باور کنید منِ بد بهش نیاز دارم.

    فقط یکی مطمئنم کنه من همسرمو از دست نمیدم با این وضعیت بیماریم . همین . دلم خیلی گرفته . اصلا بعضی وقتا بی اراده گریه میکنم . سر کلاس دانشگاه وسط کلاس بغضم گرفت اومدم بیرون. به خدا اینجوری نبودم. نمیدونم چمه.

    من خیلی دوسش دارم.

    حالم خیلی بده

    خواهش میکنم بگید من باید چیکار کنم که بددل و بدبین و ناراحت نباشم .

    با سلام
    دوست عزيزم من نوشته هاي شما را با دقت خواندم و حال شما رو درك ميكنم . شما سوالات و مشكلاتي در ذهن داريد كه مايليد جواب انها را بيابيد . اين مشكلات در نظر شما منطقي هستند و برخي از نگراني هايتان را به جا ميدانيد و من اين را ميدانم كه حق داريد نگران باشيد و هيچ پناهگاهي جز شوهر خود پيدا نميكنيد . ميدانم كه اين استرس هاي زندگي عادي شما را مختل كرده است و شما در ارزوي داشتن يك روز خوب و خالي از افكار اين چنيني هستيد . شما هميشه سعي ميكنيد با صحبت كردن با افراد و دلجويي گرفتن از افراد به ارامش برسي و ميدانم كه راه ديگري سراغ نداريد .
    دوست خوبم گاهي بايد پشت شيشه ي افكار يك ورق بچسباني و روي ان بنويس تعطيل است ! در دلت بخندي به تمام افكاري كه پشت شيشه در انتظار تواند و انگاه بگويي بگزار منتظر بمانند .
    همسر شما ديدش نسبت با شما تغيير كرده ولي به اين معنا نيست كه احساسش هم عوض شده و اين به خاطر اين هست كه ديد خود شما عوض شده ...يكم دقت كنيد خواهيد ديد كه تمامي اتفاقات و رفتار هايي را كه از همسر خود ميبينيد را در انتظارش هستيد ! شما ميدانيد كه هنگامي كه او
    به خانه مي ايد همسرش را ميبيند كه افسرده و ناراحت هست و اين چيزي است كه شما به ان فكر نكرديد . بدترين طرز تفكر شما اين هست كه فكر ميكنيد مشاور نميتواند به شما كمك كند و اين را ننوشته ايد اما ميدانم كه احساس كرده ايد .
    پيشنهادي براي شما دارم
    كتاب راز هايي درباره ي زنان اثر باربا دي انجلس را بخوانيد و انرا در زندگي به كار ببريد و معجزه ي تغيير را در زندگي ببنيد
    البته مشاوره با متخصص هميشه از بهنرين راه حل ها است .
    شاد ، پيروز و موثر باشد
    ویرایش توسط Hamid4815 : 05-09-2016 در ساعت 12:33 PM

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23059
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    5
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط Hamid4815 نمایش پست ها
    با سلام
    دوست عزيزم من نوشته هاي شما را با دقت خواندم و حال شما رو درك ميكنم . شما سوالات و مشكلاتي در ذهن داريد كه مايليد جواب انها را بيابيد . اين مشكلات در نظر شما منطقي هستند و برخي از نگراني هايتان را به جا ميدانيد و من اين را ميدانم كه حق داريد نگران باشيد و هيچ پناهگاهي جز شوهر خود پيدا نميكنيد . ميدانم كه اين استرس هاي زندگي عادي شما را مختل كرده است و شما در ارزوي داشتن يك روز خوب و خالي از افكار اين چنيني هستيد . شما هميشه سعي ميكنيد با صحبت كردن با افراد و دلجويي گرفتن از افراد به ارامش برسي و ميدانم كه راه ديگري سراغ نداريد .
    دوست خوبم گاهي بايد پشت شيشه ي افكار يك ورق بچسباني و روي ان بنويس تعطيل است ! در دلت بخندي به تمام افكاري كه پشت شيشه در انتظار تواند و انگاه بگويي بگزار منتظر بمانند .
    همسر شما ديدش نسبت با شما تغيير كرده ولي به اين معنا نيست كه احساسش هم عوض شده و اين به خاطر اين هست كه ديد خود شما عوض شده ...يكم دقت كنيد خواهيد ديد كه تمامي اتفاقات و رفتار هايي را كه از همسر خود ميبينيد را در انتظارش هستيد ! شما ميدانيد كه هنگامي كه او
    به خانه مي ايد همسرش را ميبيند كه افسرده و ناراحت هست و اين چيزي است كه شما به ان فكر نكرديد . بدترين طرز تفكر شما اين هست كه فكر ميكنيد مشاور نميتواند به شما كمك كند و اين را ننوشته ايد اما ميدانم كه احساس كرده ايد .
    پيشنهادي براي شما دارم
    كتاب راز هايي درباره ي زنان اثر باربا دي انجلس را بخوانيد و انرا در زندگي به كار ببريد و معجزه ي تغيير را در زندگي ببنيد
    البته مشاوره با متخصص هميشه از بهنرين راه حل ها است .
    شاد ، پيروز و موثر باشد
    دوست عزیز حالا این چیزهایی که من خوندم شما به نظرم بددل نیستی اما من واقعا بددلم و واقعا یه وقتایی توهم میشه شبیه اسکیزوفرنی دکتر رفتم و 2تا قرص داده روزی یه نصفه خیلییییییی از همه لحاظ بهترم پیشنهاد میکنم دست دست نکنید اگر حس میکنید نیاز دارید حتما دکتر برید,نمیگم زندگیتونو نجات بدید نمیگم همسرتونو نجات بدید,خودتونو نجات بدید ,همه ما حق ارامش داریم یکی ذاتا داره یکی نداره یکی داره و از دست میده یکی... من نمیگم قرص بخورید,من حالم خیلی بد بود که قرص میخورم شما مشاور برید تنها یا با همسر ,ماهانه کلی هزینه میکنیم همگی ,چرا برای مهم ترین چیز یعنی روحمون ارزش قائل نباشیم؟ پس فردا دیره فردا برید چیزی که من خوندم اصلا و ابدا مشکلی نیست که حل نشه ,موفق باشید

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    این حق تو هست که بدونی همسرت از ساعت 3 تا 8 کجا بوده همونطور که همسرت حق داره در مورد تو بدونه ولی ببین خودت بهتر میدونی اگر بیش از حد مواخذه گری میکنی شاید آدم بدبینی هستی قبل از مشاوره حضوری یه فضای عاشقانه و صمیمی براش فراهم کن توی خونه یا مثلا یه رستوران شیک و بعد از غذا بهش بگو عزیزم میخوام از من انتقاد کنی هر چی دوست داری بگو. تو هیچی نگو و فقط بنویس بعد اگر فکر میکنی در یه مورد خاص حرفاش سوتفاهم بوده سعی کن براش توضیح بدی با آرامش کامل و منطقی اگر دیدی عصبانی شد بگو عزیزم دوست دارم اگه مشکلی دارم حلش کنم و تو باید به من کمک کنی اگر دیدی فضای حرف زدن وجود نداره براش نامه بنویس و در هر صورت قربون صدقه را چاشنی رفتارت کن. اگر دیدی فایده نداره حتما دوتاتون با هم برید مشاوره.
    سلام آقای محمد
    ازتون سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید
    این کارو انجام دادم دیروز . الآن با من قهر نیست، خدا رو شکر احساس میکنم اوضاع خودش حداقل، الآن خوبه. البته توی همون کافه رفتیم که با هم آشنا شدیم، نه رستوران. ولی نشد راجع به اون موضوعات حرف بزنم آخه تا میخواستم شروع کنم، یه حرفایی بزنم، میگفت بیا این حال خوبمونو با حرفای گذشته به هم نزنیم. وقتایی که ناراحت میشه انگار دوس دارم بمیرم. انقدر مستاصل میشم که نمیدونم واقعا باید چیکار کنم که آروم بشه.
    همسرم یه اصطلاح داره، همیشه میگه نبش قبر نکن. ولی من همیشه تا یه چیزی توی ذهنم حل نشه، آروم نمیشم. بعضی وقتا این قبرا که نباید نبش بشن انقدر توی ذهنم زیاد میشن که خوابم میبره.
    البته هیچی از چیزایی که توی ذهنم میگذره بهش نگفتم چون ترسیدم باز همسرم ناراحت بشه. نمیخوام روحی بهش آسیبی بزنم. شادبودنشو دوست دارم. خدا کنه خسته نشه از من. سعی میکنم این چیزا رو از ذهنم دور کنم.
    اصلا بعضی وقتا به خودم میگم لزومی نداره تو همه چیو بدونی، بالاخره حریم شخصیشه. شاید بخواد با دوستاش بره بیرون و نخواد برای تو تعریف کنه. اینا رو در ظاهر انجام میدم ولی تو دلم حالم بده. دوست دارم رفیقش باشم تا شوهرش. ولی نمیشه.... خیلی دردآوره. قلبم درد میگیره راجع به این چیزا میگم.
    دیشب یکی از همکارای مردش بهش زنگ زد، رفت توی اتاق درو بست، پنجره رو باز کرد حرف زد. منم برای اینکه چیزی نگم، صدای تلویزیونو از قصد زیاد کردم که فکرم جایی نره. از اتاق که اومد بیرون احساس کردم ناراحته، گفتم چیزی شده عزیزم؟ گفت یه مسئله کاریه که حل میشه. بعدشم گفت بقیه فیلمو ببینیم.
    دیگه پیگیر نشدم تا ناراحت نشه. ولی اینم شد یکی از قبرایی که نباید نبش کنم. خیلی سعی میکنم خودکنترلی کنم تا دیگه ناراحت نشه از دستم.
    من دوست دارم همش از احساسم حرف بزنم باهاش. من بیش از حد احساسی ام. بعضی وقتا احساسم عقلمو کامل از کار میندازه. از اون وقتا میترسم که چیزی از دهنم بپره که ناراحتش کنم. دوست دارم همیشه کمکش کنم. ولی با خودم میگم تو با این بددل بودنت نمیخواد اصلا حرفی بزنی که بدتر ناراحتش کنی.
    این حال بدم یه وقتایی گوشه گیر و کم حرفم میکنه(چون نمیدونم چیو باید بگم چیو نباید بگم چیو باید کجا بگم)، نمیخوام ولی میشه. این گوشه گیریمو اصلا دوست نداره.

  16. کاربران زیر از AAlireza بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    سلام

    دوست عزیز الان خانمتون از این شاکیه که شما آدم شکاک و بددلی هستید ؟

    به نظر خودتون هستید ؟ چون بعضیا قبول دارن که شکاکن ناراحتن از این قضیه ولی میگن دست خودمون نیست .

    یا اینکه گیر میدید به وضع ظاهرش و لباس پوشیدنش؟

    تا حدودی از دو طرف باید کنترل رو رفتارها و رفت و آمدها باید باشه ولی یه سریا نمیتونن تحمل کنن این کنترل گری رو و واکنش نشون میدنو بدتر باعث دور شدنشون از هم میشه .

    برای صحبت کردن ، هیچوست نزارید حرفی تو دلتون بمونه ، هیچوقت حرف ناگفته ای نداشته باشید ، چون اینا ذره ذره جمع میشن و بهتون آسیب میزنن .

    سعی کنید در فضایی مناسب با خانمت حرف بزنی اگه گفت هم این شرو کرد یا باز گیر داد سعی کن خودت آروم باشی و اونم آروم کنی تا بتونی حرفتو بزنی و خواستتو بگی .

    آقا محمد هم گفتن ، اگر نمیتونید رو در رو حرفاتونو بزنید نامه بنویسید .

    پیش مشاور هم حتما دوتایی برید .
    سلام سرکار خانم

    شش ماهه که چند روز یه بار همسرم بهم میگه تو بددلی.

    و آره، خودمم فکر میکنم نیاز به درمان داشته باشم. یعنی شرایط اینطوری نشون میده. حتما رفتارم خوب نبوده. اصلا در هر حال، من فقط نمیخوام همسرمو از دست بدم، همین.

    به وضع ظاهرش هم شده گیر بدم ولی نه گیر دعوایی، فقط در این حد که خانمم این آرایشت برای محل کار یه کم زیاده یا این مانتو خیلی کوتاهه برای محل کار. باور کنید در همین حد بوده. اونم میدونید چه وقتی گفتم؟ یکی از همکاراش بهش گفته بود اینجا محل کاره نه سالن عروسی. اینو با خنده و شوخی برام تعریف کرد. منم بهم برخورده بود که اصلا به اون همکارش چه ربطی داشته، میخواستم این حرفو دیگه نشنوه دیگه. خونه داد و بیداد شد و رفت بیرون ، منم هی با ماشین دنبالش که غلط کردم بیا سوار شو. آخه میگه میرم خودمو از پل میندازم پایین چون زندگی با من خسته کننده هست و بهش تهمت میزنم. منم از اون روز باور کنید اصلا دیگه هیچ حرفی در این مورد نزدم. اصلا پوشش خودشه، راست میگه، به من چه ربطی پیدا میکنه.
    هنوز نامه رو امتحان نکردم. اونم این روزها امتحان میکنم. ولی خدا کنه باعث نشه که ناراحت شه.

  18. 2 کاربران زیر از AAlireza بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    دوستان من با گوشیم سخت کپی میشه .

    یکی شماره های کانون مشاورین رو برای اقای علی رضا ارسال کنه .

    همسرتون حتما باید مشاوره حضوری داشته باشند ولی شما بگو وقت گرفتم با هم بریم .

    شما بگو چرا از من ناراحتی تا مشاورین به من راه حل بدن .
    سلام. خسته نباشید

    چشم
    البته اول این راه نامه رو امتحان میکنم. ولی فکر نکنم همسرم برای مشاوره جایی بیاد. نمیخوام آرامش اون به هم بخوره. بددلی از منه، به اون چه ارتباطی داره آخه.

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام
    عزیز مطلب شما رو خواندم و باید بگم موضوع شما و همسرتون اصلا مسئله غامض و پیچیده ای نبست پس خونسردی خودتون رو حفظ کنید
    که اساسا خود اضطراب دلهره و اضطراب مشکل افرینه!!!؟؟
    شما پیش فرضی رو در نظر گرفتید که چون همسر شما فرمودند این و آن ... پس مشکل از شماست ولی ممکنه اصلا چنین نباشه و مشکل از خود همسر شما باشه!!؟
    البته از نوع گفتار و صحبتهایی که فرمودید اختلالاتی در شما دیده میشه ولی قابل درمانه و مشکل حادی نیست
    من شخصا کس خاصی رو به شما معرفی نمیکنم ولی به هر جا که رجوع کردید لازمه که هر دو با هم رجوع کنید نه به تنهایی یکی از شماها

    موفق باشید
    سپاس
    دکتر
    خیلی سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط Hamid4815 نمایش پست ها
    با سلام
    دوست عزيزم من نوشته هاي شما را با دقت خواندم و حال شما رو درك ميكنم . شما سوالات و مشكلاتي در ذهن داريد كه مايليد جواب انها را بيابيد . اين مشكلات در نظر شما منطقي هستند و برخي از نگراني هايتان را به جا ميدانيد و من اين را ميدانم كه حق داريد نگران باشيد و هيچ پناهگاهي جز شوهر خود پيدا نميكنيد . ميدانم كه اين استرس هاي زندگي عادي شما را مختل كرده است و شما در ارزوي داشتن يك روز خوب و خالي از افكار اين چنيني هستيد . شما هميشه سعي ميكنيد با صحبت كردن با افراد و دلجويي گرفتن از افراد به ارامش برسي و ميدانم كه راه ديگري سراغ نداريد .
    دوست خوبم گاهي بايد پشت شيشه ي افكار يك ورق بچسباني و روي ان بنويس تعطيل است ! در دلت بخندي به تمام افكاري كه پشت شيشه در انتظار تواند و انگاه بگويي بگزار منتظر بمانند .
    همسر شما ديدش نسبت با شما تغيير كرده ولي به اين معنا نيست كه احساسش هم عوض شده و اين به خاطر اين هست كه ديد خود شما عوض شده ...يكم دقت كنيد خواهيد ديد كه تمامي اتفاقات و رفتار هايي را كه از همسر خود ميبينيد را در انتظارش هستيد ! شما ميدانيد كه هنگامي كه او
    به خانه مي ايد همسرش را ميبيند كه افسرده و ناراحت هست و اين چيزي است كه شما به ان فكر نكرديد . بدترين طرز تفكر شما اين هست كه فكر ميكنيد مشاور نميتواند به شما كمك كند و اين را ننوشته ايد اما ميدانم كه احساس كرده ايد .
    پيشنهادي براي شما دارم
    كتاب راز هايي درباره ي زنان اثر باربا دي انجلس را بخوانيد و انرا در زندگي به كار ببريد و معجزه ي تغيير را در زندگي ببنيد
    البته مشاوره با متخصص هميشه از بهنرين راه حل ها است .
    شاد ، پيروز و موثر باشد
    سلام
    ممنونم بابت وقتی که گذاشتید

    البته همسر بنده خانمه و من در نقش شوهر هستم

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط Butterf نمایش پست ها
    دوست عزیز حالا این چیزهایی که من خوندم شما به نظرم بددل نیستی اما من واقعا بددلم و واقعا یه وقتایی توهم میشه شبیه اسکیزوفرنی دکتر رفتم و 2تا قرص داده روزی یه نصفه خیلییییییی از همه لحاظ بهترم پیشنهاد میکنم دست دست نکنید اگر حس میکنید نیاز دارید حتما دکتر برید,نمیگم زندگیتونو نجات بدید نمیگم همسرتونو نجات بدید,خودتونو نجات بدید ,همه ما حق ارامش داریم یکی ذاتا داره یکی نداره یکی داره و از دست میده یکی... من نمیگم قرص بخورید,من حالم خیلی بد بود که قرص میخورم شما مشاور برید تنها یا با همسر ,ماهانه کلی هزینه میکنیم همگی ,چرا برای مهم ترین چیز یعنی روحمون ارزش قائل نباشیم؟ پس فردا دیره فردا برید چیزی که من خوندم اصلا و ابدا مشکلی نیست که حل نشه ,موفق باشید
    سلام دوست عزیز

    ممنونم ازتون بابت اینکه خوندید و منو راهنمایی میکنید.
    علائم این بیماری چی هست؟؟

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام سرکار خانم

    شش ماهه که چند روز یه بار همسرم بهم میگه تو بددلی.

    و آره، خودمم فکر میکنم نیاز به درمان داشته باشم. یعنی شرایط اینطوری نشون میده. حتما رفتارم خوب نبوده. اصلا در هر حال، من فقط نمیخوام همسرمو از دست بدم، همین.

    به وضع ظاهرش هم شده گیر بدم ولی نه گیر دعوایی، فقط در این حد که خانمم این آرایشت برای محل کار یه کم زیاده یا این مانتو خیلی کوتاهه برای محل کار. باور کنید در همین حد بوده. اونم میدونید چه وقتی گفتم؟ یکی از همکاراش بهش گفته بود اینجا محل کاره نه سالن عروسی. اینو با خنده و شوخی برام تعریف کرد. منم بهم برخورده بود که اصلا به اون همکارش چه ربطی داشته، میخواستم این حرفو دیگه نشنوه دیگه. خونه داد و بیداد شد و رفت بیرون ، منم هی با ماشین دنبالش که غلط کردم بیا سوار شو. آخه میگه میرم خودمو از پل میندازم پایین چون زندگی با من خسته کننده هست و بهش تهمت میزنم. منم از اون روز باور کنید اصلا دیگه هیچ حرفی در این مورد نزدم. اصلا پوشش خودشه، راست میگه، به من چه ربطی پیدا میکنه.
    هنوز نامه رو امتحان نکردم. اونم این روزها امتحان میکنم. ولی خدا کنه باعث نشه که ناراحت شه.
    سلام

    من فکر میکنم شما اصلا بد دل نیستی ، بددل اونیه که به زنش میگه حتی خونه ی پدرش تنها نره ، حتی با برادرشم بگو بخند نکنه ، نه شما که آزاد گذاشتی خانمتو ، تمام این حساسیتایی هم که درمورد ظاهرش دارید ، یا اون احساسی که وقتی خانمت رفت تو اتاق و درو بست بهت دست داد اینا طبیعیه و اصلا غیر طبیعی نیست این رفتاراتون و حق دارید که اگه پوشش همسرت نامناسبه بهش تذکر بدی ، شما هم که همیشه سعی کردی طوری گوشزد کنی که ناراحت نشه .

    مشکل اینجا بوجود اومده که خانمت نمیخواد راجب مشکلاتتون صحبت کنیدو همه ی اینا تو دل شما انبار شده و به مرور کوهی از حرف بوجود میاره و عذابتون میده تمام این حرفای نگفته .

    من فکر میکنم جای زن و مرد تو خونه ی شما عوض شده ، یعنی خانمت کاری کرده که ازش جواب نخواید درمورد رفتاراش ، و فکر میکنم شما بابت تمام رفتاراتون به خانمت توضیح میدید .

    البته این فکر میکنم شمارو ناراحت نمیکنه و مشکلی ندارید با عوض شدنه جاها.

    ولی انقدر هم احساساتی نباشید ، که بگید خانمم ناراحت میشه پس راجب مشکلات قبلی حرف نزنیم ، چون حالو روزتون این میشه که کلی حرف ناگفته تو دلتون هستو صب تا شب تو سرتون بالا پایین میکنید اینارو و عذاب میکشید به جای اینکه با شریک زندگیت درمیون بزاریدشون .

  24. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    سلام

    من فکر میکنم شما اصلا بد دل نیستی ، بددل اونیه که به زنش میگه حتی خونه ی پدرش تنها نره ، حتی با برادرشم بگو بخند نکنه ، نه شما که آزاد گذاشتی خانمتو ، تمام این حساسیتایی هم که درمورد ظاهرش دارید ، یا اون احساسی که وقتی خانمت رفت تو اتاق و درو بست بهت دست داد اینا طبیعیه و اصلا غیر طبیعی نیست این رفتاراتون و حق دارید که اگه پوشش همسرت نامناسبه بهش تذکر بدی ، شما هم که همیشه سعی کردی طوری گوشزد کنی که ناراحت نشه .

    مشکل اینجا بوجود اومده که خانمت نمیخواد راجب مشکلاتتون صحبت کنیدو همه ی اینا تو دل شما انبار شده و به مرور کوهی از حرف بوجود میاره و عذابتون میده تمام این حرفای نگفته .

    من فکر میکنم جای زن و مرد تو خونه ی شما عوض شده ، یعنی خانمت کاری کرده که ازش جواب نخواید درمورد رفتاراش ، و فکر میکنم شما بابت تمام رفتاراتون به خانمت توضیح میدید .

    البته این فکر میکنم شمارو ناراحت نمیکنه و مشکلی ندارید با عوض شدنه جاها.

    ولی انقدر هم احساساتی نباشید ، که بگید خانمم ناراحت میشه پس راجب مشکلات قبلی حرف نزنیم ، چون حالو روزتون این میشه که کلی حرف ناگفته تو دلتون هستو صب تا شب تو سرتون بالا پایین میکنید اینارو و عذاب میکشید به جای اینکه با شریک زندگیت درمیون بزاریدشون .
    ببخشید وقتتونو میگیرم
    میشه در مورد درست کردن این وضعیت راهنماییم کنید؟

    مثلا همسرم نباید سر کار بره؟
    آخه نمیدونید با چه زحمتی به اینجا رسیده کارش که مسئول بخش خودشون شده. من واقعا دلم نمیاد همچین حرفیو بهش بزنم. ماشین هم همیشه دستشه که یک وقت از مسیر خسته نشه. من با مترو میرم سر کارم.

    مثلا من دیرتر از خانمم بیام خونه؟
    من واقعا هیچ جا رو مثل خونه مون دوست ندارم. اصلا هر جایی حتی خونه پدر و مادرم منو خسته میکنه. من نقطه نقطه این خونه رو دوست دارم. نمیدونید با چه زحمتی به همینجا رسیدیم.

    مثلا بگم تو باید آشپزی کنی؟
    هر کسی جای همسرم بود نمیتونست این کارو کنه چون اصلا وقت این کار براش نمی مونه.

    من باید چیکار کنم که نقش زن و شوهریمون به حالت اولش برگرده ؟؟

  26. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام آقای محمد
    ازتون سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید
    این کارو انجام دادم دیروز . الآن با من قهر نیست، خدا رو شکر احساس میکنم اوضاع خودش حداقل، الآن خوبه. البته توی همون کافه رفتیم که با هم آشنا شدیم، نه رستوران. ولی نشد راجع به اون موضوعات حرف بزنم آخه تا میخواستم شروع کنم، یه حرفایی بزنم، میگفت بیا این حال خوبمونو با حرفای گذشته به هم نزنیم. وقتایی که ناراحت میشه انگار دوس دارم بمیرم. انقدر مستاصل میشم که نمیدونم واقعا باید چیکار کنم که آروم بشه.
    همسرم یه اصطلاح داره، همیشه میگه نبش قبر نکن. ولی من همیشه تا یه چیزی توی ذهنم حل نشه، آروم نمیشم. بعضی وقتا این قبرا که نباید نبش بشن انقدر توی ذهنم زیاد میشن که خوابم میبره.
    البته هیچی از چیزایی که توی ذهنم میگذره بهش نگفتم چون ترسیدم باز همسرم ناراحت بشه. نمیخوام روحی بهش آسیبی بزنم. شادبودنشو دوست دارم. خدا کنه خسته نشه از من. سعی میکنم این چیزا رو از ذهنم دور کنم.
    اصلا بعضی وقتا به خودم میگم لزومی نداره تو همه چیو بدونی، بالاخره حریم شخصیشه. شاید بخواد با دوستاش بره بیرون و نخواد برای تو تعریف کنه. اینا رو در ظاهر انجام میدم ولی تو دلم حالم بده. دوست دارم رفیقش باشم تا شوهرش. ولی نمیشه.... خیلی دردآوره. قلبم درد میگیره راجع به این چیزا میگم.
    دیشب یکی از همکارای مردش بهش زنگ زد، رفت توی اتاق درو بست، پنجره رو باز کرد حرف زد. منم برای اینکه چیزی نگم، صدای تلویزیونو از قصد زیاد کردم که فکرم جایی نره. از اتاق که اومد بیرون احساس کردم ناراحته، گفتم چیزی شده عزیزم؟ گفت یه مسئله کاریه که حل میشه. بعدشم گفت بقیه فیلمو ببینیم.
    دیگه پیگیر نشدم تا ناراحت نشه. ولی اینم شد یکی از قبرایی که نباید نبش کنم. خیلی سعی میکنم خودکنترلی کنم تا دیگه ناراحت نشه از دستم.
    من دوست دارم همش از احساسم حرف بزنم باهاش. من بیش از حد احساسی ام. بعضی وقتا احساسم عقلمو کامل از کار میندازه. از اون وقتا میترسم که چیزی از دهنم بپره که ناراحتش کنم. دوست دارم همیشه کمکش کنم. ولی با خودم میگم تو با این بددل بودنت نمیخواد اصلا حرفی بزنی که بدتر ناراحتش کنی.
    این حال بدم یه وقتایی گوشه گیر و کم حرفم میکنه(چون نمیدونم چیو باید بگم چیو نباید بگم چیو باید کجا بگم)، نمیخوام ولی میشه. این گوشه گیریمو اصلا دوست نداره.
    حرفاتو خوندم عزیز بنظر من تو اصلا بدبین نیستی این حساسیت های تو کاملا طبیعیه حق تو هست که بدونی چرا همسرت تو را نامحرم دانسته و در را بسته و صحبت کرده، من احساسم اینه که خانمت از عشق و علاقه تو داره سوءاستفاده میکنه ولی راه حل این مشکل اصلا یکباره و تهاجمی نمیتونه باشه خوب کاری کردی رفتی کافه ولی میتونستی بعد کافه با هم قدم بزنید و اونموقع با آرامش باهاش حرف میزدی. الان نظر من اینه که یه نامه براش بنویس و همه این حرفهایی که اینجا نوشتی توش منعکس کن بگو نمیخوام ناراحتت کنم بگو برا همین خیلی وقت حرفمو خوردم و از درون غصه میخورم بگو من بدبین نیستم این حق منه که بدونم عشقم چرا درو بست و حرف زد مگه من نامحرمم؟ آخرش بگو تو هم همه این حق ها را داری که نسبت به من حساس باشی و من قصدم سلطه جویی نیست و این اسمش دوست داشتنه آدم اگه کسی رو دوست نداشته باشه هیچ حساسیتی بش نداره و براش مهم نیست. اگه دیدی بازم برخوردش خوب نبود حتما حتما حتما دوتایی برید مشاوره حضوری اونجا تمام تمام حرفهایی که تو دلت خاک شده بگو و اصلا مهم نباشه که ناراحت بشه (البته با آرامش و بدون اینکه خانمت رو مجرم نشون بدی از حق خودت و چیزایی که آرامشت بهم زده بگو)مطمئنم مشاور به تو حق میده خوبیش اینه که خانمت از جانب تو مقصر شناخته نمیشه و یه مشاور اینو بش میگه. البته ما فقط حرفای تو را شنیدیم و تمام چیزایی که گفتم بر این مبنا هست.

  27. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    ببخشید وقتتونو میگیرم
    میشه در مورد درست کردن این وضعیت راهنماییم کنید؟

    مثلا همسرم نباید سر کار بره؟
    آخه نمیدونید با چه زحمتی به اینجا رسیده کارش که مسئول بخش خودشون شده. من واقعا دلم نمیاد همچین حرفیو بهش بزنم. ماشین هم همیشه دستشه که یک وقت از مسیر خسته نشه. من با مترو میرم سر کارم.

    مثلا من دیرتر از خانمم بیام خونه؟
    من واقعا هیچ جا رو مثل خونه مون دوست ندارم. اصلا هر جایی حتی خونه پدر و مادرم منو خسته میکنه. من نقطه نقطه این خونه رو دوست دارم. نمیدونید با چه زحمتی به همینجا رسیدیم.

    مثلا بگم تو باید آشپزی کنی؟
    هر کسی جای همسرم بود نمیتونست این کارو کنه چون اصلا وقت این کار براش نمی مونه.

    من باید چیکار کنم که نقش زن و شوهریمون به حالت اولش برگرده ؟؟
    نه اصلا حرف من این نیست .

    موافق اینکارایی که گفتید نیستم .

    یعنی خانمتو منع نکن از سرکار رفتن ، نه چرا دیرتر بیاید خونه ?! آشپزی هم اگه دوست دارید بکنید هیچ اشکالی نداره ، کمک کن به خانمت توکارای خونه ، چون اونم شاغله و خسته میشه پس تا جایی که میتونی کمکش کن .

    منظورم من از عوض شدن نقشها این بود که خانمت کاری کرده که راجب کاراش ازش جواب نخوای ، همین ناراحت شدناش باعث میشه شما دفعه ی بعد بگی خب ولش کن واسه اینکه ناراحت نشه و قهر نکنه اصلا بهش نمیگم تا این وقت شب کجا بودی چرا دیر کردی ، یا واسه اینکه ناراحت نشه بهش نمیگم چرا وقتی با همکار مردت خواستی صحبت کنی رفتی تو اتاق درو بستی ، جلو خودمم میتونستی صحبت کنی .

    من فقط میگم احساس گناه نکنید ، یا فکر نکنید بیمارید اگه بهش میگی خانمم مواظب پوششت باش !

    انقدر شکننده نباشید که اگه بهش گفتی عزیزم بیا راجب مشکلاتمون صحبت کنیم و اون بگه هم میخواد نبش قبر کنه ، عقب نکش ، بگو میخوام اگه هرکدوممون کاستی داریم رفعش کنیم .

    شما الان باید تلاش کنی حرفاتو بدون ترس بزنی .

    اول سعی کن رو در رو حرفاتو بزنی ، از هیچی هم نترس که بگی اینو نگم یوقت ناراحت نشه ، اگه هم رودر رو نتونستی کتبی بنویس ، کتبی هم خواستی بنویسی اول کلی قربون صدقش برو و از خصوصیات خوبش بگو بعد از اون چیزایی که ناراحتت کرده بگو .
    ویرایش توسط love : 05-10-2016 در ساعت 01:37 PM

  29. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    حرفاتو خوندم عزیز بنظر من تو اصلا بدبین نیستی این حساسیت های تو کاملا طبیعیه حق تو هست که بدونی چرا همسرت تو را نامحرم دانسته و در را بسته و صحبت کرده، من احساسم اینه که خانمت از عشق و علاقه تو داره سوءاستفاده میکنه ولی راه حل این مشکل اصلا یکباره و تهاجمی نمیتونه باشه خوب کاری کردی رفتی کافه ولی میتونستی بعد کافه با هم قدم بزنید و اونموقع با آرامش باهاش حرف میزدی. الان نظر من اینه که یه نامه براش بنویس و همه این حرفهایی که اینجا نوشتی توش منعکس کن بگو نمیخوام ناراحتت کنم بگو برا همین خیلی وقت حرفمو خوردم و از درون غصه میخورم بگو من بدبین نیستم این حق منه که بدونم عشقم چرا درو بست و حرف زد مگه من نامحرمم؟ آخرش بگو تو هم همه این حق ها را داری که نسبت به من حساس باشی و من قصدم سلطه جویی نیست و این اسمش دوست داشتنه آدم اگه کسی رو دوست نداشته باشه هیچ حساسیتی بش نداره و براش مهم نیست. اگه دیدی بازم برخوردش خوب نبود حتما حتما حتما دوتایی برید مشاوره حضوری اونجا تمام تمام حرفهایی که تو دلت خاک شده بگو و اصلا مهم نباشه که ناراحت بشه (البته با آرامش و بدون اینکه خانمت رو مجرم نشون بدی از حق خودت و چیزایی که آرامشت بهم زده بگو)مطمئنم مشاور به تو حق میده خوبیش اینه که خانمت از جانب تو مقصر شناخته نمیشه و یه مشاور اینو بش میگه. البته ما فقط حرفای تو را شنیدیم و تمام چیزایی که گفتم بر این مبنا هست.
    سلام. ممنونم بابت راهنماییتون. من حتما یک نامه طی این چند روز براش مینویسم. امیدوارم همه چی برگرده به شش ماه قبل. من فقط نمیخوام از دستش بدم. همین. خیلی از تون سپاسگزارم که وقت گذاشتید.
    فکر نمیکنم توی فکر همسرم سوء استفاده باشه. همسرم خیلی خیلی خوبه. این حرفا رو زدم چون شما مشاور و راهنما هستید و باید برای شما همه چیز رو که میپرسید، جواب بدم. ولی این حرفا باعث نمیشه چیزی از خوبی هاش کم بشه. من هیچی از خوبی هاش ننوشتم چون سوالی نپرسیدید.

  31. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    نه اصلا حرف من این نیست .

    موافق اینکارایی که گفتید نیستم .

    یعنی خانمتو منع نکن از سرکار رفتن ، نه چرا دیرتر بیاید خونه ?! آشپزی هم اگه دوست دارید بکنید هیچ اشکالی نداره ، کمک کن به خانمت توکارای خونه ، چون اونم شاغله و خسته میشه پس تا جایی که میتونی کمکش کن .

    منظورم من از عوض شدن نقشها این بود که خانمت کاری کرده که راجب کاراش ازش جواب نخوای ، همین ناراحت شدناش باعث میشه شما دفعه ی بعد بگی خب ولش کن واسه اینکه ناراحت نشه و قهر نکنه اصلا بهش نمیگم تا این وقت شب کجا بودی چرا دیر کردی ، یا واسه اینکه ناراحت نشه بهش نمیگم چرا وقتی با همکار مردت خواستی صحبت کنی رفتی تو اتاق درو بستی ، جلو خودمم میتونستی صحبت کنی .

    من فقط میگم احساس گناه نکنید ، یا فکر نکنید بیمارید اگه بهش میگی خانمم مواظب پوششت باش !

    انقدر شکننده نباشید که اگه بهش گفتی عزیزم بیا راجب مشکلاتمون صحبت کنیم و اون بگه هم میخواد نبش قبر کنه ، عقب نکش ، بگو میخوام اگه هرکدوممون کاستی داریم رفعش کنیم .

    شما الان باید تلاش کنی حرفاتو بدون ترس بزنی .

    اول سعی کن رو در رو حرفاتو بزنی ، از هیچی هم نترس که بگی اینو نگم یوقت ناراحت نشه ، اگه هم رودر رو نتونستی کتبی بنویس ، کتبی هم خواستی بنویسی اول کلی قربون صدقش برو و از خصوصیات خوبش بگو بعد از اون چیزایی که ناراحتت کرده بگو .
    خیلی ممنونم از راهنماییتون.

    شما دقیقا راست میگید. من میترسم. ترس از دست دادن دارم. از دست دادن عشقش. اون راه نامه رو حتما طی این چند روز امتحان میکنم.

    در مورد عوض شدن نقش ها هم همیشه دوست داشتم طوری رفتار کنم که با هم دوست باشیم تا زن و شوهر ولی مثل اینکه توی این مورد هم از اول دچار اشتباه بود.

    یعنی همسر من باید راجع به کاراش به من جواب بده و من راجع به کارام بهش جواب ندم تا نقشمون به جای اولش برگرده؟ خب اگه منم جواب ندم، همسرم هم بددل نمیشه؟؟ مشکلمون میشه دو تا

    بازم ممنونم بابت وقتی که گذاشتید

  32. کاربران زیر از AAlireza بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام. ممنونم بابت راهنماییتون. من حتما یک نامه طی این چند روز براش مینویسم. امیدوارم همه چی برگرده به شش ماه قبل. من فقط نمیخوام از دستش بدم. همین. خیلی از تون سپاسگزارم که وقت گذاشتید.
    فکر نمیکنم توی فکر همسرم سوء استفاده باشه. همسرم خیلی خیلی خوبه. این حرفا رو زدم چون شما مشاور و راهنما هستید و باید برای شما همه چیز رو که میپرسید، جواب بدم. ولی این حرفا باعث نمیشه چیزی از خوبی هاش کم بشه. من هیچی از خوبی هاش ننوشتم چون سوالی نپرسیدید.
    عزیزم ما اینجا هیچکدوم تحصیلات مرتبط با مشاوره نداریم و فقط چند تا متخصص هستند که گاهی میان جواب میدن همه نظرات کاملا شخصیه. من نظر خودمو گفتم زن و شوهر محرم ترین افراد نسبت به هم هستن پنهان کاری اصلا معنی خوبی نداره و باید بتونید راحت با هم صحبت کنید این مشکل باید حل بشه. امیدوارم سوءاستفاده نباشه و حرفتون درست باشه. آرزوی خوشبختی برای شما و خانمتون دارم.

  34. 2 کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها

    یعنی همسر من باید راجع به کاراش به من جواب بده و من راجع به کارام بهش جواب ندم تا نقشمون به جای اولش برگرده؟ خب اگه منم جواب ندم، همسرم هم بددل نمیشه؟؟ مشکلمون میشه دو تا

    بازم ممنونم بابت وقتی که گذاشتید
    در این مورد عرض کردم هر دو باید به هم جواب بدید این حق هر دوی شماست.اگر چیزی برای پنهان کاری وجود نداشته باشه کسی از جواب دادن طفره نمیره منتها باید طوری از هم سوال کنید که جنبه تهمت زدن نداشته باشه و فقط برای آگاه شدن خودتون بپرسید نه متهم کرد همدیگه
    ویرایش توسط Mohammad313 : 05-10-2016 در ساعت 01:51 PM

  36. 2 کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    خیلی ممنونم از راهنماییتون.

    شما دقیقا راست میگید. من میترسم. ترس از دست دادن دارم. از دست دادن عشقش. اون راه نامه رو حتما طی این چند روز امتحان میکنم.

    در مورد عوض شدن نقش ها هم همیشه دوست داشتم طوری رفتار کنم که با هم دوست باشیم تا زن و شوهر ولی مثل اینکه توی این مورد هم از اول دچار اشتباه بود.

    یعنی همسر من باید راجع به کاراش به من جواب بده و من راجع به کارام بهش جواب ندم تا نقشمون به جای اولش برگرده؟ خب اگه منم جواب ندم، همسرم هم بددل نمیشه؟؟ مشکلمون میشه دو تا

    بازم ممنونم بابت وقتی که گذاشتید
    به نظر من تو زندگی همه چیز باید دو طرفه باشه .

    یعنی این حقه شماست که بدونید خانمت کجا میره ، با کیا میره ،
    و حقه خانمته که بدونه شما الان داری میری بیرون کجا میری ، با کیا میری .

    اینکه گفتم عوض شده نقشها چون شما داری میترسی از خانمت و سکوت میکنی .

    پس مثل همون دوتا دوست که گفتید باشید ، ولی به شرطی که خانمت هم مثل شما حسه دوستانه داشته باشه ، یعنی یکیتون ( شما ) خودشو فدای اونیکی ( خانمت ) نکنه .

    خانمت هم باید برای آرامش و آسایش شما تلاش کنه .

    خیلی خوبه که میخواید مثل دوتا دوست باشید ولی به نظرت درسته شما هی میخوای دوست باشی با خانمت ولی خانمت حریم واسه خودش درست کرده و به شما اجازه نمیده واردش شی و اگه واردش شدی عکس العمل نشون میده ?!?! این درسته ?!

    یا اگه خانمتم میخواست دوستانه رفتار کنه کاری میکرد که نترسی از حرف زدن باهاش ?!
    ویرایش توسط love : 05-10-2016 در ساعت 01:58 PM

  38. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : استرس زیاد

    دوست عزیز ما هیچکدوممون نمیخوایم بگیم با خانمت بد رفتاری کن ، یا خانمت خدای نکرده خصوصیات مثبت نداره .

    قطعا خانمت خصوصیات مثبت زیادی داره که شما دوسش داری ، فقط میخوایم بگیم نترس از حرف زدن .

    چون تلمبار شدنه حرفا تو دلتون ضررش خیلی بیشتر از منفعتش هست . هرطوری شده حرفات رو با خانمت درمیون بزار تا مشکلات بینتون حل بشه .

  40. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    سلام

    نامه رو ای میل کردم / دو روزه / ولی همه چی به منوال سابقه /

    پیشنهاد مشاوره هم خودم میدونستم از جانبش رد میشه / نمیدونم تنها برم یا نه ؟

    شاید نخونده نامه رو. شایدم دوس نداشته بخونه. چه میدونم شایدم اصلا ای میل نشده (ولی دو بار ای میل کردم، یه بارم دیشب)

    ................

    یه سوال دارم

    ممکنه زنها عاشق دو نفر بشن ؟ و از لحاظ جنسی با نفر اول سرد نشن ؟

    ببخشید انقدر رک میپرسم . یه خرده گیج کننده داره میشه همه چی


    یه اتفاقاتی افتاده / ایشالا که من دارم اشتباه میکنم و حتما هم همینه

  42. 2 کاربران زیر از AAlireza بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    میشه یک زن با چهار تا همکار مرد قرار سینما بذارن بعد بگن کاری بوده دیگه دارم به منطق خودم شک میکنم

    .................................................. ........

    همه کار و بار وُ تعطیل کنم یه مسافرت ببرمش ؟ اصلا میاد ؟

    گیج شدید تا حالا ؟؟

  44. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : استرس زیاد

    اگه مطمئنی با چهارتا مرد قرار سینما گذاشته حتما با پدر و مادرش صحبت کن ولی قبل از اینکه اینکارو بکنی اون نامه که گفتم نباید ایمیل میکردی باید با کاغذ و خودکار مینوشتی و میگذاشتی دم دستش اینطوری هم متوجه خوندنش میشدی هم وقتی با دست خط خودت بنویسی بیشتر تاثیر داره دوباره نامه را دستی بنویس. اگه جواب داد تکلیفت روشنه بعدش میتونی به مسافرت هم فکر کنی ولی اگه به نامت اهمیت نداد فورا با خانوادش صحبت کن البته آروم و خونسرد که پدرش جبهه نگیره که داری تهمت میزنی همه این حرفا که اینجا گفتی کامل و با احترام و آرامش به پدرش بگو و ازش بخوا که دخالت کنه.

  45. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام



    یه سوال دارم

    ممکنه زنها عاشق دو نفر بشن ؟ و از لحاظ جنسی با نفر اول سرد نشن ؟
    ببینم با همه این حرفا که گفتی رابطت با خانومت از نظر جنسی گرمه الان؟؟
    من فکر میکنم خانما اگه به سمت کس دیگه ای برن با نفر اول سرد میشن.
    اگه نمیاد مشاوره خودت تنها برو تا بتونی بهتر تصمیم بگیری ولی اگه میومد خیلی بهتر بود.

  47. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  48. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام

    نامه رو ای میل کردم / دو روزه / ولی همه چی به منوال سابقه /

    پیشنهاد مشاوره هم خودم میدونستم از جانبش رد میشه / نمیدونم تنها برم یا نه ؟

    شاید نخونده نامه رو. شایدم دوس نداشته بخونه. چه میدونم شایدم اصلا ای میل نشده (ولی دو بار ای میل کردم، یه بارم دیشب)

    ................

    یه سوال دارم

    ممکنه زنها عاشق دو نفر بشن ؟ و از لحاظ جنسی با نفر اول سرد نشن ؟

    ببخشید انقدر رک میپرسم . یه خرده گیج کننده داره میشه همه چی


    یه اتفاقاتی افتاده / ایشالا که من دارم اشتباه میکنم و حتما هم همینه
    سلام

    منم نظرم این بود نامه رو دستی بنویسی .

    الانم شاید نخوندتش هنوز ، اگه میخوندش حتما به روت میورد .

    معمولا وقتی یه زنی سمت کس دیگه ای متمایل میشه با همسرش سرد میشه .

  49. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    میشه یک زن با چهار تا همکار مرد قرار سینما بذارن بعد بگن کاری بوده دیگه دارم به منطق خودم شک میکنم

    .................................................. ........

    همه کار و بار وُ تعطیل کنم یه مسافرت ببرمش ؟ اصلا میاد ؟

    گیج شدید تا حالا ؟؟
    الان شما مطمئنی خانمت با چهارتا مرد رفته سینما ؟ بعد به شما گفته کاریه ؟!!!!!

    اگه آره ، خیلی ساده دارید میگیرید روابط خانمت رو . بهش گوشزد نمیکنی که ناراحت نشه ، ازت دور نشه ، ولی نمیدونی ایندفه انقدر بیتفاوت بودی به روابطش که اینجوری داره دور میشه .

    اگه مطمئن شدی حتما باهاش صحبت کن و دلیل اینکاراشو بپرس .

    مسافرت هم اگه تونستی برو برای روحیه ی خودت بهتره ، مغزت یکم باز میشه و بهتر میتونی فکر کنی .
    ویرایش توسط love : 05-12-2016 در ساعت 12:26 PM

  51. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    سلام

    خیلی وقته که به این سایت سر نزدم ....

    از همه کسانی که توی این تاپیک سعی کردند کمکم کنند، سپاسگزارم .

    البته ...

    فقط این را می نویسم که همه بدونید: هر شکی، بددلی و بیماری نیست.

    الآن مطمئنم که من بیمار نبودم ! ! من یه آدم عاشق بودم که سعی میکردم به سادگی از شکهام بگذرم !

    الآن از همسری که عاشقش بودم، جداشدم و اون هم کنار یکی دیگه هست، یکی که میشناختمش و هنوزم نمیتونم باور کنم!

    به هر حال ....

    ممنونم از اعضای این تاپیک

    این پست هم بمونه برای تجربه ی دوستان

    برای همه آرزوی خوشبختی دارم

  52. کاربران زیر از AAlireza بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام

    خیلی وقته که به این سایت سر نزدم ....

    از همه کسانی که توی این تاپیک سعی کردند کمکم کنند، سپاسگزارم .

    البته ...

    فقط این را می نویسم که همه بدونید: هر شکی، بددلی و بیماری نیست.

    الآن مطمئنم که من بیمار نبودم ! ! من یه آدم عاشق بودم که سعی میکردم به سادگی از شکهام بگذرم !

    الآن از همسری که عاشقش بودم، جداشدم و اون هم کنار یکی دیگه هست، یکی که میشناختمش و هنوزم نمیتونم باور کنم!

    به هر حال ....

    ممنونم از اعضای این تاپیک

    این پست هم بمونه برای تجربه ی دوستان

    برای همه آرزوی خوشبختی دارم
    چقد تلخ

    واقعا متاسفم

    انگار هرکی بیشتر عاشقه بیشتر آسیب میبینه

    دیگه دلم نمیخواد عاشق باشم...میترسم از عشق

  54. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27983
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    10
    تشکر شده 9 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    از ابراز همدردی شما سپاسگزارم

    یک مطلب هم فراموش کردم بگم . دوست دارم توی این تاپیک بمونه به عنوان یادگاری !!!! و تجربه


    پس از ازدواج، شب اول نزدیکی با همسرم، چه از نظر رفتاری و چه از نظر فیزیولوژیک، متوجه شدم که ایشون باکره نیست و قبلا این رابطه رو تجربه کرده

    گهگداری خواستم در این مورد باهاش صحبت کنم که ایشون مدام میگفت نبش قبر کار خوبی نیست

    این موضوع رو در خودم هضم کردم و البته این اواخر برای اولین بار با روانشناس مطرح کردم که ایشون استراتژی درمانیش این بود:

    هر کسی در دوره قبل از ازدواج گناهی کرده، و اگه همه گناهان مشخص بشه سنگ روی سنگ بند نمیشه .... و از این دست صحبت ها

    . . .

    در اینترنت از این نوع مقالات زیاد مشاهده میشه که روانشناسهای روشنفکر بدون در نظر گرفتن اینکه شاید واقعا جنس مذکر قبل از ازدواج هیچ رابطه ای نداشته باشه، حق رو به جنس مونث میدن و میگم این یه جور اشتباهه و باید نادیده گرفتش.

    متاسفانه باز هم برای عبرت دوستان این پست رو میذارم که صحبت های روانشناسان به ظاهر روشنفکر رو بدون تفکر نپذیرید .

    این ها در موارد بسیار بسیار خاصی هستند که اصولا در case من و شما نمیگنجد

    دختری که قبل از ازدواج به راحتی با کسی رابطه جنسی برقرار کرده، هیچ حریم قرمزی نداره / قطعا بعد از ازدواج حریم قرمزدار نمیشه. مگر اینکه انقلابی عقلی مثل مذهب یا فرآیندهای اعتقادی در درونش رخ بده.

    و این رو بدونید همه چیز قابل تغییره به جز عادت انسان ها در هنگام مواجهه شدن با هوس. حالا ممکنه خودشو فردای ازدواج نشون بده یا مثل من شش سال بعد از ازدواج . . .

    شما بیمار نیستید.

    شک حسیه که فقط در موارد نادری مرتبط با اختلالات روانیه.

    به خودتون و شک های منطقیتون اعتماد کنید.

    ماهی رو هر وقت از آب بگیرید تازه است.

    قرار نیست هم توی زندگی عاشقی کنید و هم زجر بکشید . اگه این دو تا با هم داره رخ میده، مطمئن باشید یه جای کار میلنگه .

    در آخر هم بگم

    لطفا مثل من نباشید

    خودتونو دوست داشته باشید و به خودتون احترام بذارید و اول از همه به خودتون اعتماد کنید

  56. 2 کاربران زیر از AAlireza بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    از ابراز همدردی شما سپاسگزارم

    یک مطلب هم فراموش کردم بگم . دوست دارم توی این تاپیک بمونه به عنوان یادگاری !!!! و تجربه


    لطفا مثل من نباشید

    خودتونو دوست داشته باشید و به خودتون احترام بذارید و اول از همه به خودتون اعتماد کنید
    درسته که هرگناهی رو نباید باز و فاش کرد! اما گناهی ازش توبه شده باشه و قرار نباشه تکرار بشه!

    راستش در این مورد خود شما هم بی تقصیر نیستید که وقتی فهمیدید همسرتون باکره نیست سکوت کردید!

    و اینکه میگن نبش قبر نکنید اصلا شامل روابط جاری و چیزی که تاثیرش در مورد آینده هم هست صحت نداره!

    ولی در مورد شما میشه واقعا به این حرف خداوند پی برد که زنان پاک برای مردان پاک ، زنان ناپاک برای مردان ناپاک....

    درسته که شما انتخاب اشتباهی کردید و حتی خواستید پاش بمونید...اما خداوند نمیذاره هیچ بنده ای تاوان بنده ی دیگری رو بده!

    مطمئن باشید یه کسی که لایق شما باشه و پاک باشه نصیبتون میشه.

  58. 2 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  59. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : استرس زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط AAlireza نمایش پست ها
    سلام

    خیلی وقته که به این سایت سر نزدم ....

    از همه کسانی که توی این تاپیک سعی کردند کمکم کنند، سپاسگزارم .

    البته ...

    فقط این را می نویسم که همه بدونید: هر شکی، بددلی و بیماری نیست.

    الآن مطمئنم که من بیمار نبودم ! ! من یه آدم عاشق بودم که سعی میکردم به سادگی از شکهام بگذرم !

    الآن از همسری که عاشقش بودم، جداشدم و اون هم کنار یکی دیگه هست، یکی که میشناختمش و هنوزم نمیتونم باور کنم!

    به هر حال ....

    ممنونم از اعضای این تاپیک

    این پست هم بمونه برای تجربه ی دوستان

    برای همه آرزوی خوشبختی دارم

    سلام

    چقدر ناراحت شدم این پستتون رو خوندم . قطعا خانمتون لیاقت عشق و احساس شمارو نداشت .

    متاسفم که بخاطرش داشتید تمام ناراحتیارو تو دلتون تلمبار میکردید ولی آخرش ...


    حق شما آرامشه نه زندگیه پر از شک .

    موفق باشید .

  60. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30752
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    164
    تشکر شده 40 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس زیاد

    من ار اول این تایپیک رو خوندم
    با تک تک حرفایی که می زدین تو وجد خودم حسش می کردم
    استرس و حس می کردم
    خیلی ناراحت شدم
    یعنی اصلا فکرش و نمی کردم اخر مطلب به اینجا برسم
    خیلی دردناک بود
    امیدوارم بتونین به ارامش برسین
    واقعا سخته خیلی سخته

  62. کاربران زیر از مری موجی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد