پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
در ضمن ببخشید
من اینجا رو از سرچ گوگل پیدا کردم
اگه نیازی هست برای درمان بیام جایی ، حتما آدرس مطبتون رو درج کنید ، خدمت میرسم
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
این حق تو هست که بدونی همسرت از ساعت 3 تا 8 کجا بوده همونطور که همسرت حق داره در مورد تو بدونه ولی ببین خودت بهتر میدونی اگر بیش از حد مواخذه گری میکنی شاید آدم بدبینی هستی قبل از مشاوره حضوری یه فضای عاشقانه و صمیمی براش فراهم کن توی خونه یا مثلا یه رستوران شیک و بعد از غذا بهش بگو عزیزم میخوام از من انتقاد کنی هر چی دوست داری بگو. تو هیچی نگو و فقط بنویس بعد اگر فکر میکنی در یه مورد خاص حرفاش سوتفاهم بوده سعی کن براش توضیح بدی با آرامش کامل و منطقی اگر دیدی عصبانی شد بگو عزیزم دوست دارم اگه مشکلی دارم حلش کنم و تو باید به من کمک کنی اگر دیدی فضای حرف زدن وجود نداره براش نامه بنویس و در هر صورت قربون صدقه را چاشنی رفتارت کن. اگر دیدی فایده نداره حتما دوتاتون با هم برید مشاوره.
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
سلام
دوست عزیز الان خانمتون از این شاکیه که شما آدم شکاک و بددلی هستید ؟
به نظر خودتون هستید ؟ چون بعضیا قبول دارن که شکاکن ناراحتن از این قضیه ولی میگن دست خودمون نیست .
یا اینکه گیر میدید به وضع ظاهرش و لباس پوشیدنش؟
تا حدودی از دو طرف باید کنترل رو رفتارها و رفت و آمدها باید باشه ولی یه سریا نمیتونن تحمل کنن این کنترل گری رو و واکنش نشون میدنو بدتر باعث دور شدنشون از هم میشه .
برای صحبت کردن ، هیچوست نزارید حرفی تو دلتون بمونه ، هیچوقت حرف ناگفته ای نداشته باشید ، چون اینا ذره ذره جمع میشن و بهتون آسیب میزنن .
سعی کنید در فضایی مناسب با خانمت حرف بزنی اگه گفت هم این شرو کرد یا باز گیر داد سعی کن خودت آروم باشی و اونم آروم کنی تا بتونی حرفتو بزنی و خواستتو بگی .
آقا محمد هم گفتن ، اگر نمیتونید رو در رو حرفاتونو بزنید نامه بنویسید .
پیش مشاور هم حتما دوتایی برید .
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
دوستان من با گوشیم سخت کپی میشه .
یکی شماره های کانون مشاورین رو برای اقای علی رضا ارسال کنه .
همسرتون حتما باید مشاوره حضوری داشته باشند ولی شما بگو وقت گرفتم با هم بریم .
شما بگو چرا از من ناراحتی تا مشاورین به من راه حل بدن .
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
متاسفانه من نمیدونم شماره هاشون کدومان .
منتظر باشید حتما تو تاپیکتون شماره هارو میزارن .
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
سلام
عزیز مطلب شما رو خواندم و باید بگم موضوع شما و همسرتون اصلا مسئله غامض و پیچیده ای نبست پس خونسردی خودتون رو حفظ کنید
که اساسا خود اضطراب دلهره و اضطراب مشکل افرینه!!!؟؟
شما پیش فرضی رو در نظر گرفتید که چون همسر شما فرمودند این و آن ... پس مشکل از شماست ولی ممکنه اصلا چنین نباشه و مشکل از خود همسر شما باشه!!؟
البته از نوع گفتار و صحبتهایی که فرمودید اختلالاتی در شما دیده میشه ولی قابل درمانه و مشکل حادی نیست
من شخصا کس خاصی رو به شما معرفی نمیکنم ولی به هر جا که رجوع کردید لازمه که هر دو با هم رجوع کنید نه به تنهایی یکی از شماها
موفق باشید
سپاس
دکتر
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AAlireza
در ضمن ببخشید
من اینجا رو از سرچ گوگل پیدا کردم
اگه نیازی هست برای درمان بیام جایی ، حتما آدرس مطبتون رو درج کنید ، خدمت میرسم
در این مورد حتما " با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید |
دفتر قیطریه: |
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه |
دفتر سعادت آباد: |
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه |
دفتر شریعتی: |
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه |
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Mohammad313
این حق تو هست که بدونی همسرت از ساعت 3 تا 8 کجا بوده همونطور که همسرت حق داره در مورد تو بدونه ولی ببین خودت بهتر میدونی اگر بیش از حد مواخذه گری میکنی شاید آدم بدبینی هستی قبل از مشاوره حضوری یه فضای عاشقانه و صمیمی براش فراهم کن توی خونه یا مثلا یه رستوران شیک و بعد از غذا بهش بگو عزیزم میخوام از من انتقاد کنی هر چی دوست داری بگو. تو هیچی نگو و فقط بنویس بعد اگر فکر میکنی در یه مورد خاص حرفاش سوتفاهم بوده سعی کن براش توضیح بدی با آرامش کامل و منطقی اگر دیدی عصبانی شد بگو عزیزم دوست دارم اگه مشکلی دارم حلش کنم و تو باید به من کمک کنی اگر دیدی فضای حرف زدن وجود نداره براش نامه بنویس و در هر صورت قربون صدقه را چاشنی رفتارت کن. اگر دیدی فایده نداره حتما دوتاتون با هم برید مشاوره.
سلام آقای محمد
ازتون سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید
این کارو انجام دادم دیروز . الآن با من قهر نیست، خدا رو شکر احساس میکنم اوضاع خودش حداقل، الآن خوبه. البته توی همون کافه رفتیم که با هم آشنا شدیم، نه رستوران. ولی نشد راجع به اون موضوعات حرف بزنم آخه تا میخواستم شروع کنم، یه حرفایی بزنم، میگفت بیا این حال خوبمونو با حرفای گذشته به هم نزنیم. وقتایی که ناراحت میشه انگار دوس دارم بمیرم. انقدر مستاصل میشم که نمیدونم واقعا باید چیکار کنم که آروم بشه.
همسرم یه اصطلاح داره، همیشه میگه نبش قبر نکن. ولی من همیشه تا یه چیزی توی ذهنم حل نشه، آروم نمیشم. بعضی وقتا این قبرا که نباید نبش بشن انقدر توی ذهنم زیاد میشن که خوابم میبره.
البته هیچی از چیزایی که توی ذهنم میگذره بهش نگفتم چون ترسیدم باز همسرم ناراحت بشه. نمیخوام روحی بهش آسیبی بزنم. شادبودنشو دوست دارم. خدا کنه خسته نشه از من. سعی میکنم این چیزا رو از ذهنم دور کنم.
اصلا بعضی وقتا به خودم میگم لزومی نداره تو همه چیو بدونی، بالاخره حریم شخصیشه. شاید بخواد با دوستاش بره بیرون و نخواد برای تو تعریف کنه. اینا رو در ظاهر انجام میدم ولی تو دلم حالم بده. دوست دارم رفیقش باشم تا شوهرش. ولی نمیشه.... خیلی دردآوره. قلبم درد میگیره راجع به این چیزا میگم.
دیشب یکی از همکارای مردش بهش زنگ زد، رفت توی اتاق درو بست، پنجره رو باز کرد حرف زد. منم برای اینکه چیزی نگم، صدای تلویزیونو از قصد زیاد کردم که فکرم جایی نره. از اتاق که اومد بیرون احساس کردم ناراحته، گفتم چیزی شده عزیزم؟ گفت یه مسئله کاریه که حل میشه. بعدشم گفت بقیه فیلمو ببینیم.
دیگه پیگیر نشدم تا ناراحت نشه. ولی اینم شد یکی از قبرایی که نباید نبش کنم. خیلی سعی میکنم خودکنترلی کنم تا دیگه ناراحت نشه از دستم.
من دوست دارم همش از احساسم حرف بزنم باهاش. من بیش از حد احساسی ام. بعضی وقتا احساسم عقلمو کامل از کار میندازه. از اون وقتا میترسم که چیزی از دهنم بپره که ناراحتش کنم. دوست دارم همیشه کمکش کنم. ولی با خودم میگم تو با این بددل بودنت نمیخواد اصلا حرفی بزنی که بدتر ناراحتش کنی.
این حال بدم یه وقتایی گوشه گیر و کم حرفم میکنه(چون نمیدونم چیو باید بگم چیو نباید بگم چیو باید کجا بگم)، نمیخوام ولی میشه. این گوشه گیریمو اصلا دوست نداره.
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
love
سلام
دوست عزیز الان خانمتون از این شاکیه که شما آدم شکاک و بددلی هستید ؟
به نظر خودتون هستید ؟ چون بعضیا قبول دارن که شکاکن ناراحتن از این قضیه ولی میگن دست خودمون نیست .
یا اینکه گیر میدید به وضع ظاهرش و لباس پوشیدنش؟
تا حدودی از دو طرف باید کنترل رو رفتارها و رفت و آمدها باید باشه ولی یه سریا نمیتونن تحمل کنن این کنترل گری رو و واکنش نشون میدنو بدتر باعث دور شدنشون از هم میشه .
برای صحبت کردن ، هیچوست نزارید حرفی تو دلتون بمونه ، هیچوقت حرف ناگفته ای نداشته باشید ، چون اینا ذره ذره جمع میشن و بهتون آسیب میزنن .
سعی کنید در فضایی مناسب با خانمت حرف بزنی اگه گفت هم این شرو کرد یا باز گیر داد سعی کن خودت آروم باشی و اونم آروم کنی تا بتونی حرفتو بزنی و خواستتو بگی .
آقا محمد هم گفتن ، اگر نمیتونید رو در رو حرفاتونو بزنید نامه بنویسید .
پیش مشاور هم حتما دوتایی برید .
سلام سرکار خانم
شش ماهه که چند روز یه بار همسرم بهم میگه تو بددلی.
و آره، خودمم فکر میکنم نیاز به درمان داشته باشم. یعنی شرایط اینطوری نشون میده. حتما رفتارم خوب نبوده. اصلا در هر حال، من فقط نمیخوام همسرمو از دست بدم، همین.
به وضع ظاهرش هم شده گیر بدم ولی نه گیر دعوایی، فقط در این حد که خانمم این آرایشت برای محل کار یه کم زیاده یا این مانتو خیلی کوتاهه برای محل کار. باور کنید در همین حد بوده. اونم میدونید چه وقتی گفتم؟ یکی از همکاراش بهش گفته بود اینجا محل کاره نه سالن عروسی. اینو با خنده و شوخی برام تعریف کرد. منم بهم برخورده بود که اصلا به اون همکارش چه ربطی داشته، میخواستم این حرفو دیگه نشنوه دیگه. خونه داد و بیداد شد و رفت بیرون ، منم هی با ماشین دنبالش که غلط کردم بیا سوار شو. آخه میگه میرم خودمو از پل میندازم پایین چون زندگی با من خسته کننده هست و بهش تهمت میزنم. منم از اون روز باور کنید اصلا دیگه هیچ حرفی در این مورد نزدم. اصلا پوشش خودشه، راست میگه، به من چه ربطی پیدا میکنه.
هنوز نامه رو امتحان نکردم. اونم این روزها امتحان میکنم. ولی خدا کنه باعث نشه که ناراحت شه.
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ستیلا
دوستان من با گوشیم سخت کپی میشه .
یکی شماره های کانون مشاورین رو برای اقای علی رضا ارسال کنه .
همسرتون حتما باید مشاوره حضوری داشته باشند ولی شما بگو وقت گرفتم با هم بریم .
شما بگو چرا از من ناراحتی تا مشاورین به من راه حل بدن .
سلام. خسته نباشید
چشم
البته اول این راه نامه رو امتحان میکنم. ولی فکر نکنم همسرم برای مشاوره جایی بیاد. نمیخوام آرامش اون به هم بخوره. بددلی از منه، به اون چه ارتباطی داره آخه.
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
شهرام2014
سلام
عزیز مطلب شما رو خواندم و باید بگم موضوع شما و همسرتون اصلا مسئله غامض و پیچیده ای نبست پس خونسردی خودتون رو حفظ کنید
که اساسا خود اضطراب دلهره و اضطراب مشکل افرینه!!!؟؟
شما پیش فرضی رو در نظر گرفتید که چون همسر شما فرمودند این و آن ... پس مشکل از شماست ولی ممکنه اصلا چنین نباشه و مشکل از خود همسر شما باشه!!؟
البته از نوع گفتار و صحبتهایی که فرمودید اختلالاتی در شما دیده میشه ولی قابل درمانه و مشکل حادی نیست
من شخصا کس خاصی رو به شما معرفی نمیکنم ولی به هر جا که رجوع کردید لازمه که هر دو با هم رجوع کنید نه به تنهایی یکی از شماها
موفق باشید
سپاس
دکتر
خیلی سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AAlireza
سلام سرکار خانم
شش ماهه که چند روز یه بار همسرم بهم میگه تو بددلی.
و آره، خودمم فکر میکنم نیاز به درمان داشته باشم. یعنی شرایط اینطوری نشون میده. حتما رفتارم خوب نبوده. اصلا در هر حال، من فقط نمیخوام همسرمو از دست بدم، همین.
به وضع ظاهرش هم شده گیر بدم ولی نه گیر دعوایی، فقط در این حد که خانمم این آرایشت برای محل کار یه کم زیاده یا این مانتو خیلی کوتاهه برای محل کار. باور کنید در همین حد بوده. اونم میدونید چه وقتی گفتم؟ یکی از همکاراش بهش گفته بود اینجا محل کاره نه سالن عروسی. اینو با خنده و شوخی برام تعریف کرد. منم بهم برخورده بود که اصلا به اون همکارش چه ربطی داشته، میخواستم این حرفو دیگه نشنوه دیگه. خونه داد و بیداد شد و رفت بیرون ، منم هی با ماشین دنبالش که غلط کردم بیا سوار شو. آخه میگه میرم خودمو از پل میندازم پایین چون زندگی با من خسته کننده هست و بهش تهمت میزنم. منم از اون روز باور کنید اصلا دیگه هیچ حرفی در این مورد نزدم. اصلا پوشش خودشه، راست میگه، به من چه ربطی پیدا میکنه.
هنوز نامه رو امتحان نکردم. اونم این روزها امتحان میکنم. ولی خدا کنه باعث نشه که ناراحت شه.
سلام
من فکر میکنم شما اصلا بد دل نیستی ، بددل اونیه که به زنش میگه حتی خونه ی پدرش تنها نره ، حتی با برادرشم بگو بخند نکنه ، نه شما که آزاد گذاشتی خانمتو ، تمام این حساسیتایی هم که درمورد ظاهرش دارید ، یا اون احساسی که وقتی خانمت رفت تو اتاق و درو بست بهت دست داد اینا طبیعیه و اصلا غیر طبیعی نیست این رفتاراتون و حق دارید که اگه پوشش همسرت نامناسبه بهش تذکر بدی ، شما هم که همیشه سعی کردی طوری گوشزد کنی که ناراحت نشه .
مشکل اینجا بوجود اومده که خانمت نمیخواد راجب مشکلاتتون صحبت کنیدو همه ی اینا تو دل شما انبار شده و به مرور کوهی از حرف بوجود میاره و عذابتون میده تمام این حرفای نگفته .
من فکر میکنم جای زن و مرد تو خونه ی شما عوض شده ، یعنی خانمت کاری کرده که ازش جواب نخواید درمورد رفتاراش ، و فکر میکنم شما بابت تمام رفتاراتون به خانمت توضیح میدید .
البته این فکر میکنم شمارو ناراحت نمیکنه و مشکلی ندارید با عوض شدنه جاها.
ولی انقدر هم احساساتی نباشید ، که بگید خانمم ناراحت میشه پس راجب مشکلات قبلی حرف نزنیم ، چون حالو روزتون این میشه که کلی حرف ناگفته تو دلتون هستو صب تا شب تو سرتون بالا پایین میکنید اینارو و عذاب میکشید به جای اینکه با شریک زندگیت درمیون بزاریدشون .
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
love
سلام
من فکر میکنم شما اصلا بد دل نیستی ، بددل اونیه که به زنش میگه حتی خونه ی پدرش تنها نره ، حتی با برادرشم بگو بخند نکنه ، نه شما که آزاد گذاشتی خانمتو ، تمام این حساسیتایی هم که درمورد ظاهرش دارید ، یا اون احساسی که وقتی خانمت رفت تو اتاق و درو بست بهت دست داد اینا طبیعیه و اصلا غیر طبیعی نیست این رفتاراتون و حق دارید که اگه پوشش همسرت نامناسبه بهش تذکر بدی ، شما هم که همیشه سعی کردی طوری گوشزد کنی که ناراحت نشه .
مشکل اینجا بوجود اومده که خانمت نمیخواد راجب مشکلاتتون صحبت کنیدو همه ی اینا تو دل شما انبار شده و به مرور کوهی از حرف بوجود میاره و عذابتون میده تمام این حرفای نگفته .
من فکر میکنم جای زن و مرد تو خونه ی شما عوض شده ، یعنی خانمت کاری کرده که ازش جواب نخواید درمورد رفتاراش ، و فکر میکنم شما بابت تمام رفتاراتون به خانمت توضیح میدید .
البته این فکر میکنم شمارو ناراحت نمیکنه و مشکلی ندارید با عوض شدنه جاها.
ولی انقدر هم احساساتی نباشید ، که بگید خانمم ناراحت میشه پس راجب مشکلات قبلی حرف نزنیم ، چون حالو روزتون این میشه که کلی حرف ناگفته تو دلتون هستو صب تا شب تو سرتون بالا پایین میکنید اینارو و عذاب میکشید به جای اینکه با شریک زندگیت درمیون بزاریدشون .
ببخشید وقتتونو میگیرم
میشه در مورد درست کردن این وضعیت راهنماییم کنید؟
مثلا همسرم نباید سر کار بره؟
آخه نمیدونید با چه زحمتی به اینجا رسیده کارش که مسئول بخش خودشون شده. من واقعا دلم نمیاد همچین حرفیو بهش بزنم. ماشین هم همیشه دستشه که یک وقت از مسیر خسته نشه. من با مترو میرم سر کارم.
مثلا من دیرتر از خانمم بیام خونه؟
من واقعا هیچ جا رو مثل خونه مون دوست ندارم. اصلا هر جایی حتی خونه پدر و مادرم منو خسته میکنه. من نقطه نقطه این خونه رو دوست دارم. نمیدونید با چه زحمتی به همینجا رسیدیم.
مثلا بگم تو باید آشپزی کنی؟
هر کسی جای همسرم بود نمیتونست این کارو کنه چون اصلا وقت این کار براش نمی مونه.
من باید چیکار کنم که نقش زن و شوهریمون به حالت اولش برگرده ؟؟
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AAlireza
سلام آقای محمد
ازتون سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید
این کارو انجام دادم دیروز . الآن با من قهر نیست، خدا رو شکر احساس میکنم اوضاع خودش حداقل، الآن خوبه. البته توی همون کافه رفتیم که با هم آشنا شدیم، نه رستوران. ولی نشد راجع به اون موضوعات حرف بزنم آخه تا میخواستم شروع کنم، یه حرفایی بزنم، میگفت بیا این حال خوبمونو با حرفای گذشته به هم نزنیم. وقتایی که ناراحت میشه انگار دوس دارم بمیرم. انقدر مستاصل میشم که نمیدونم واقعا باید چیکار کنم که آروم بشه.
همسرم یه اصطلاح داره، همیشه میگه نبش قبر نکن. ولی من همیشه تا یه چیزی توی ذهنم حل نشه، آروم نمیشم. بعضی وقتا این قبرا که نباید نبش بشن انقدر توی ذهنم زیاد میشن که خوابم میبره.
البته هیچی از چیزایی که توی ذهنم میگذره بهش نگفتم چون ترسیدم باز همسرم ناراحت بشه. نمیخوام روحی بهش آسیبی بزنم. شادبودنشو دوست دارم. خدا کنه خسته نشه از من. سعی میکنم این چیزا رو از ذهنم دور کنم.
اصلا بعضی وقتا به خودم میگم لزومی نداره تو همه چیو بدونی، بالاخره حریم شخصیشه. شاید بخواد با دوستاش بره بیرون و نخواد برای تو تعریف کنه. اینا رو در ظاهر انجام میدم ولی تو دلم حالم بده. دوست دارم رفیقش باشم تا شوهرش. ولی نمیشه.... خیلی دردآوره. قلبم درد میگیره راجع به این چیزا میگم.
دیشب یکی از همکارای مردش بهش زنگ زد، رفت توی اتاق درو بست، پنجره رو باز کرد حرف زد. منم برای اینکه چیزی نگم، صدای تلویزیونو از قصد زیاد کردم که فکرم جایی نره. از اتاق که اومد بیرون احساس کردم ناراحته، گفتم چیزی شده عزیزم؟ گفت یه مسئله کاریه که حل میشه. بعدشم گفت بقیه فیلمو ببینیم.
دیگه پیگیر نشدم تا ناراحت نشه. ولی اینم شد یکی از قبرایی که نباید نبش کنم. خیلی سعی میکنم خودکنترلی کنم تا دیگه ناراحت نشه از دستم.
من دوست دارم همش از احساسم حرف بزنم باهاش. من بیش از حد احساسی ام. بعضی وقتا احساسم عقلمو کامل از کار میندازه. از اون وقتا میترسم که چیزی از دهنم بپره که ناراحتش کنم. دوست دارم همیشه کمکش کنم. ولی با خودم میگم تو با این بددل بودنت نمیخواد اصلا حرفی بزنی که بدتر ناراحتش کنی.
این حال بدم یه وقتایی گوشه گیر و کم حرفم میکنه(چون نمیدونم چیو باید بگم چیو نباید بگم چیو باید کجا بگم)، نمیخوام ولی میشه. این گوشه گیریمو اصلا دوست نداره.
حرفاتو خوندم عزیز بنظر من تو اصلا بدبین نیستی این حساسیت های تو کاملا طبیعیه حق تو هست که بدونی چرا همسرت تو را نامحرم دانسته و در را بسته و صحبت کرده، من احساسم اینه که خانمت از عشق و علاقه تو داره سوءاستفاده میکنه ولی راه حل این مشکل اصلا یکباره و تهاجمی نمیتونه باشه خوب کاری کردی رفتی کافه ولی میتونستی بعد کافه با هم قدم بزنید و اونموقع با آرامش باهاش حرف میزدی. الان نظر من اینه که یه نامه براش بنویس و همه این حرفهایی که اینجا نوشتی توش منعکس کن بگو نمیخوام ناراحتت کنم بگو برا همین خیلی وقت حرفمو خوردم و از درون غصه میخورم بگو من بدبین نیستم این حق منه که بدونم عشقم چرا درو بست و حرف زد مگه من نامحرمم؟ آخرش بگو تو هم همه این حق ها را داری که نسبت به من حساس باشی و من قصدم سلطه جویی نیست و این اسمش دوست داشتنه آدم اگه کسی رو دوست نداشته باشه هیچ حساسیتی بش نداره و براش مهم نیست. اگه دیدی بازم برخوردش خوب نبود حتما حتما حتما دوتایی برید مشاوره حضوری اونجا تمام تمام حرفهایی که تو دلت خاک شده بگو و اصلا مهم نباشه که ناراحت بشه (البته با آرامش و بدون اینکه خانمت رو مجرم نشون بدی از حق خودت و چیزایی که آرامشت بهم زده بگو)مطمئنم مشاور به تو حق میده خوبیش اینه که خانمت از جانب تو مقصر شناخته نمیشه و یه مشاور اینو بش میگه. البته ما فقط حرفای تو را شنیدیم و تمام چیزایی که گفتم بر این مبنا هست.
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AAlireza
ببخشید وقتتونو میگیرم
میشه در مورد درست کردن این وضعیت راهنماییم کنید؟
مثلا همسرم نباید سر کار بره؟
آخه نمیدونید با چه زحمتی به اینجا رسیده کارش که مسئول بخش خودشون شده. من واقعا دلم نمیاد همچین حرفیو بهش بزنم. ماشین هم همیشه دستشه که یک وقت از مسیر خسته نشه. من با مترو میرم سر کارم.
مثلا من دیرتر از خانمم بیام خونه؟
من واقعا هیچ جا رو مثل خونه مون دوست ندارم. اصلا هر جایی حتی خونه پدر و مادرم منو خسته میکنه. من نقطه نقطه این خونه رو دوست دارم. نمیدونید با چه زحمتی به همینجا رسیدیم.
مثلا بگم تو باید آشپزی کنی؟
هر کسی جای همسرم بود نمیتونست این کارو کنه چون اصلا وقت این کار براش نمی مونه.
من باید چیکار کنم که نقش زن و شوهریمون به حالت اولش برگرده ؟؟
نه اصلا حرف من این نیست .
موافق اینکارایی که گفتید نیستم .
یعنی خانمتو منع نکن از سرکار رفتن ، نه چرا دیرتر بیاید خونه ?! آشپزی هم اگه دوست دارید بکنید هیچ اشکالی نداره ، کمک کن به خانمت توکارای خونه ، چون اونم شاغله و خسته میشه پس تا جایی که میتونی کمکش کن .
منظورم من از عوض شدن نقشها این بود که خانمت کاری کرده که راجب کاراش ازش جواب نخوای ، همین ناراحت شدناش باعث میشه شما دفعه ی بعد بگی خب ولش کن واسه اینکه ناراحت نشه و قهر نکنه اصلا بهش نمیگم تا این وقت شب کجا بودی چرا دیر کردی ، یا واسه اینکه ناراحت نشه بهش نمیگم چرا وقتی با همکار مردت خواستی صحبت کنی رفتی تو اتاق درو بستی ، جلو خودمم میتونستی صحبت کنی .
من فقط میگم احساس گناه نکنید ، یا فکر نکنید بیمارید اگه بهش میگی خانمم مواظب پوششت باش !
انقدر شکننده نباشید که اگه بهش گفتی عزیزم بیا راجب مشکلاتمون صحبت کنیم و اون بگه هم میخواد نبش قبر کنه ، عقب نکش ، بگو میخوام اگه هرکدوممون کاستی داریم رفعش کنیم .
شما الان باید تلاش کنی حرفاتو بدون ترس بزنی .
اول سعی کن رو در رو حرفاتو بزنی ، از هیچی هم نترس که بگی اینو نگم یوقت ناراحت نشه ، اگه هم رودر رو نتونستی کتبی بنویس ، کتبی هم خواستی بنویسی اول کلی قربون صدقش برو و از خصوصیات خوبش بگو بعد از اون چیزایی که ناراحتت کرده بگو .
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Mohammad313
حرفاتو خوندم عزیز بنظر من تو اصلا بدبین نیستی این حساسیت های تو کاملا طبیعیه حق تو هست که بدونی چرا همسرت تو را نامحرم دانسته و در را بسته و صحبت کرده، من احساسم اینه که خانمت از عشق و علاقه تو داره سوءاستفاده میکنه ولی راه حل این مشکل اصلا یکباره و تهاجمی نمیتونه باشه خوب کاری کردی رفتی کافه ولی میتونستی بعد کافه با هم قدم بزنید و اونموقع با آرامش باهاش حرف میزدی. الان نظر من اینه که یه نامه براش بنویس و همه این حرفهایی که اینجا نوشتی توش منعکس کن بگو نمیخوام ناراحتت کنم بگو برا همین خیلی وقت حرفمو خوردم و از درون غصه میخورم بگو من بدبین نیستم این حق منه که بدونم عشقم چرا درو بست و حرف زد مگه من نامحرمم؟ آخرش بگو تو هم همه این حق ها را داری که نسبت به من حساس باشی و من قصدم سلطه جویی نیست و این اسمش دوست داشتنه آدم اگه کسی رو دوست نداشته باشه هیچ حساسیتی بش نداره و براش مهم نیست. اگه دیدی بازم برخوردش خوب نبود حتما حتما حتما دوتایی برید مشاوره حضوری اونجا تمام تمام حرفهایی که تو دلت خاک شده بگو و اصلا مهم نباشه که ناراحت بشه (البته با آرامش و بدون اینکه خانمت رو مجرم نشون بدی از حق خودت و چیزایی که آرامشت بهم زده بگو)مطمئنم مشاور به تو حق میده خوبیش اینه که خانمت از جانب تو مقصر شناخته نمیشه و یه مشاور اینو بش میگه. البته ما فقط حرفای تو را شنیدیم و تمام چیزایی که گفتم بر این مبنا هست.
سلام. ممنونم بابت راهنماییتون. من حتما یک نامه طی این چند روز براش مینویسم. امیدوارم همه چی برگرده به شش ماه قبل. من فقط نمیخوام از دستش بدم. همین. خیلی از تون سپاسگزارم که وقت گذاشتید.
فکر نمیکنم توی فکر همسرم سوء استفاده باشه. همسرم خیلی خیلی خوبه. این حرفا رو زدم چون شما مشاور و راهنما هستید و باید برای شما همه چیز رو که میپرسید، جواب بدم. ولی این حرفا باعث نمیشه چیزی از خوبی هاش کم بشه. من هیچی از خوبی هاش ننوشتم چون سوالی نپرسیدید.
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
love
نه اصلا حرف من این نیست .
موافق اینکارایی که گفتید نیستم .
یعنی خانمتو منع نکن از سرکار رفتن ، نه چرا دیرتر بیاید خونه ?! آشپزی هم اگه دوست دارید بکنید هیچ اشکالی نداره ، کمک کن به خانمت توکارای خونه ، چون اونم شاغله و خسته میشه پس تا جایی که میتونی کمکش کن .
منظورم من از عوض شدن نقشها این بود که خانمت کاری کرده که راجب کاراش ازش جواب نخوای ، همین ناراحت شدناش باعث میشه شما دفعه ی بعد بگی خب ولش کن واسه اینکه ناراحت نشه و قهر نکنه اصلا بهش نمیگم تا این وقت شب کجا بودی چرا دیر کردی ، یا واسه اینکه ناراحت نشه بهش نمیگم چرا وقتی با همکار مردت خواستی صحبت کنی رفتی تو اتاق درو بستی ، جلو خودمم میتونستی صحبت کنی .
من فقط میگم احساس گناه نکنید ، یا فکر نکنید بیمارید اگه بهش میگی خانمم مواظب پوششت باش !
انقدر شکننده نباشید که اگه بهش گفتی عزیزم بیا راجب مشکلاتمون صحبت کنیم و اون بگه هم میخواد نبش قبر کنه ، عقب نکش ، بگو میخوام اگه هرکدوممون کاستی داریم رفعش کنیم .
شما الان باید تلاش کنی حرفاتو بدون ترس بزنی .
اول سعی کن رو در رو حرفاتو بزنی ، از هیچی هم نترس که بگی اینو نگم یوقت ناراحت نشه ، اگه هم رودر رو نتونستی کتبی بنویس ، کتبی هم خواستی بنویسی اول کلی قربون صدقش برو و از خصوصیات خوبش بگو بعد از اون چیزایی که ناراحتت کرده بگو .
خیلی ممنونم از راهنماییتون.
شما دقیقا راست میگید. من میترسم. ترس از دست دادن دارم. از دست دادن عشقش. اون راه نامه رو حتما طی این چند روز امتحان میکنم.
در مورد عوض شدن نقش ها هم همیشه دوست داشتم طوری رفتار کنم که با هم دوست باشیم تا زن و شوهر ولی مثل اینکه توی این مورد هم از اول دچار اشتباه بود.
یعنی همسر من باید راجع به کاراش به من جواب بده و من راجع به کارام بهش جواب ندم تا نقشمون به جای اولش برگرده؟ خب اگه منم جواب ندم، همسرم هم بددل نمیشه؟؟ مشکلمون میشه دو تا
بازم ممنونم بابت وقتی که گذاشتید
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AAlireza
سلام. ممنونم بابت راهنماییتون. من حتما یک نامه طی این چند روز براش مینویسم. امیدوارم همه چی برگرده به شش ماه قبل. من فقط نمیخوام از دستش بدم. همین. خیلی از تون سپاسگزارم که وقت گذاشتید.
فکر نمیکنم توی فکر همسرم سوء استفاده باشه. همسرم خیلی خیلی خوبه. این حرفا رو زدم چون شما مشاور و راهنما هستید و باید برای شما همه چیز رو که میپرسید، جواب بدم. ولی این حرفا باعث نمیشه چیزی از خوبی هاش کم بشه. من هیچی از خوبی هاش ننوشتم چون سوالی نپرسیدید.
عزیزم ما اینجا هیچکدوم تحصیلات مرتبط با مشاوره نداریم و فقط چند تا متخصص هستند که گاهی میان جواب میدن همه نظرات کاملا شخصیه. من نظر خودمو گفتم زن و شوهر محرم ترین افراد نسبت به هم هستن پنهان کاری اصلا معنی خوبی نداره و باید بتونید راحت با هم صحبت کنید این مشکل باید حل بشه. امیدوارم سوءاستفاده نباشه و حرفتون درست باشه. آرزوی خوشبختی برای شما و خانمتون دارم.
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AAlireza
یعنی همسر من باید راجع به کاراش به من جواب بده و من راجع به کارام بهش جواب ندم تا نقشمون به جای اولش برگرده؟ خب اگه منم جواب ندم، همسرم هم بددل نمیشه؟؟ مشکلمون میشه دو تا
بازم ممنونم بابت وقتی که گذاشتید
در این مورد عرض کردم هر دو باید به هم جواب بدید این حق هر دوی شماست.اگر چیزی برای پنهان کاری وجود نداشته باشه کسی از جواب دادن طفره نمیره منتها باید طوری از هم سوال کنید که جنبه تهمت زدن نداشته باشه و فقط برای آگاه شدن خودتون بپرسید نه متهم کرد همدیگه
پاسخ : تقاضای کمک و راهنمایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AAlireza
خیلی ممنونم از راهنماییتون.
شما دقیقا راست میگید. من میترسم. ترس از دست دادن دارم. از دست دادن عشقش. اون راه نامه رو حتما طی این چند روز امتحان میکنم.
در مورد عوض شدن نقش ها هم همیشه دوست داشتم طوری رفتار کنم که با هم دوست باشیم تا زن و شوهر ولی مثل اینکه توی این مورد هم از اول دچار اشتباه بود.
یعنی همسر من باید راجع به کاراش به من جواب بده و من راجع به کارام بهش جواب ندم تا نقشمون به جای اولش برگرده؟ خب اگه منم جواب ندم، همسرم هم بددل نمیشه؟؟ مشکلمون میشه دو تا
بازم ممنونم بابت وقتی که گذاشتید
به نظر من تو زندگی همه چیز باید دو طرفه باشه .
یعنی این حقه شماست که بدونید خانمت کجا میره ، با کیا میره ،
و حقه خانمته که بدونه شما الان داری میری بیرون کجا میری ، با کیا میری .
اینکه گفتم عوض شده نقشها چون شما داری میترسی از خانمت و سکوت میکنی .
پس مثل همون دوتا دوست که گفتید باشید ، ولی به شرطی که خانمت هم مثل شما حسه دوستانه داشته باشه ، یعنی یکیتون ( شما ) خودشو فدای اونیکی ( خانمت ) نکنه .
خانمت هم باید برای آرامش و آسایش شما تلاش کنه .
خیلی خوبه که میخواید مثل دوتا دوست باشید ولی به نظرت درسته شما هی میخوای دوست باشی با خانمت ولی خانمت حریم واسه خودش درست کرده و به شما اجازه نمیده واردش شی و اگه واردش شدی عکس العمل نشون میده ?!?! این درسته ?!
یا اگه خانمتم میخواست دوستانه رفتار کنه کاری میکرد که نترسی از حرف زدن باهاش ?!