نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: افسرده و نا امید و بی هدف

766
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20425
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy افسرده و نا امید و بی هدف

    سلام دختری هستم 24 ساله در سن 8 سالگی پدرم فوت کرد بعد ازفوت پدرم ,برادر بزرگم کار میکرد و مسئولیت خانواده افتاد گر دن برادرم .
    من بعد از مدرسه دانشگاه قبول شدم ترم اول با یکی از هم اتاقی هام دوست شدم کم کم بهش وابسته شدم اون هم بهم وابسته شد و بخاطر این وابستگی با هم رابطه جنسی برقرار کردیم و دوست داشتنمون تبدیل به عشق شد تا اینکه دانشگاه تموم شد و ما از هم جدا شدیم این جدایی برای هر دو ما سخت بود اما من بیشتر از اون وابسته بودم بعد از 1 ماه دوستم نامزد کرد , تحمل اینکه ببینم عشقم داره از دستم میره واقعا سخت بود دلم میخواست منم نامزد کنم که هم کمتر اذیت بشم و هم باری از دوش برادرم سبک کنم اما چون بختم بسته بود هیچ خواستگاری نداشتم و از طرفی برادرم گفته تا من ازدواج نکنم ازدواج نمیکند و این موضوع را همه اطرافیان میدانند و همیشه بمن میگویند نامزد کن تا برادرت هم ازدواج کند اما هیچ کس نمیداند که من خواستگار ندارم چون از لحاظ ظاهر خوشکلم و چیزی کم ندارم



    حالا من ماندم و یک دنیا افسردگی از یک طرف کسی که بهش وابسته بودم تنهام گذاشت و از طرف دیگر احساس نیاز میکنم و هیچ خواستگاری ندارم الان نا امیدم و اصلا حوصله کسی رو ندارم


    لطفا راهنمایی کنید چطور میتونم با وجود این مشکلات شاد باشم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : افسرده و نا امید و بی هدف

    نقل قول نوشته اصلی توسط farang نمایش پست ها
    سلام دختری هستم 24 ساله در سن 8 سالگی پدرم فوت کرد بعد ازفوت پدرم ,برادر بزرگم کار میکرد و مسئولیت خانواده افتاد گر دن برادرم .
    نقل قول نوشته اصلی توسط farang نمایش پست ها
    من بعد از مدرسه دانشگاه قبول شدم ترم اول با یکی از هم اتاقی هام دوست شدم کم کم بهش وابسته شدم اون هم بهم وابسته شد و بخاطر این وابستگی با هم رابطه جنسی برقرار کردیم و دوست داشتنمون تبدیل به عشق شد تا اینکه دانشگاه تموم شد و ما از هم جدا شدیم این جدایی برای هر دو ما سخت بود اما من بیشتر از اون وابسته بودم بعد از 1 ماه دوستم نامزد کرد , تحمل اینکه ببینم عشقم داره از دستم میره واقعا سخت بود دلم میخواست منم نامزد کنم که هم کمتر اذیت بشم و هم باری از دوش برادرم سبک کنم اما چون بختم بسته بود هیچ خواستگاری نداشتم و از طرفی برادرم گفته تا من ازدواج نکنم ازدواج نمیکند و این موضوع را همه اطرافیان میدانند و همیشه بمن میگویند نامزد کن تا برادرت هم ازدواج کند اما هیچ کس نمیداند که من خواستگار ندارم چون از لحاظ ظاهر خوشکلم و چیزی کم ندارم



    حالا من ماندم و یک دنیا افسردگی از یک طرف کسی که بهش وابسته بودم تنهام گذاشت و از طرف دیگر احساس نیاز میکنم و هیچ خواستگاری ندارم الان نا امیدم و اصلا حوصله کسی رو ندارم


    لطفا راهنمایی کنید چطور میتونم با وجود این مشکلات شاد باشم

    دوست عزیز خیلی ساده است

    شما میتونید دختری مجرد شاد و با انگیزه باشید و یا دختری مجرد و غمگین و نگران

    در ماهیت موضوع اتفاقی نیفتاده ولی شما تونستید آرامش خودتون رو حفظ کنید

    این مشکلی که شما گفتید رو بسیاری از خانواده ها دارن و علتش هم به مسایل زیادی برمیگرده

    مشکلات اقتصادی و نبود کار و درامد مناسب یکی از دلایل این کاهش خواستگارانه

    بهتره به جای اینکه این همه استرس به خودتون راه بدید به خدا توکل کنید چون خدا باید راه رو برای شما باز کنه

    پس به مصلحتش اعتماد کنید و سعی کنید اگر خواستگاری برای شما پیدا شد با شناخت درست انتخاب کنید و

    به خاطر اینکه تا این مدت خواستگاری نداشتید در جواب مثبت دادن عجله نکنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد