نمایش نتایج: از 1 به 23 از 23

موضوع: ترس از سرد شدن رابطه

3263
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    ترس از سرد شدن رابطه

    ببخشید من قبلنم در این باره پست گذاشته بودم ولی مشکلم حادتر شد
    لطفا کمکم کنید نمی تونم از کی کمک بخام
    یک ماهه عقد کردم احساس می کنم ده سال گذشته...حالم خوب نیست...و هیچ حرفی ندارم با شوهرم بزنم...همش چیزایی میگم که دوست ندارم ولی چون حرفی ندارم بزنم...اینا رو میگم...نمی دونم این چه حسیه دارم...خودمم سر در نمیارم:huh: اصلا حوصله ی هیچ کاریو ندارم...اصلا دوست ندارم برم پیش شوهرم یا بم زنگ بزنه یا پیام بده چون نمی دونم چی باید بش بگم...یا وامیستم همینجوری نگاش می کنم یا چرتو پرت می گمو الکی می خندم...همش احساس می کنم دارم همه چیو وانمود می کنم
    در ضمن شوهرمو خییییییلی دوست دارم کاملا سنتی ازدواج کردیم ولی تو دوران آشنایی عاشقش شدم ودقیقا همونی بود که می خواستم
    واااای دارم دیوونه میشم اصلا نمی دونم چرا و نمی دونم باید چیکار کردد
    وقتی یکی یه مشکلی داره که باعث ناراحتیش شده می دونه که باید اون مشکلو حل کنه تا حالش خوب شه...اما وقتی من نمی دونم مشکل کجاست، نمی دونم باید چیو حل کنم تا حالم خوب شه!!!
    فقط میم دونم حالم خوب نیست و دلم می خاد حداقل 5 ماه شوهرمو نبینم تا حدال بعدش کلی حرف واسه زدن داشته باشم...
    بعدم با خودم میگم این چه جور دوست داشتنیه که من دلم می خواد نبینمش...و این بیشتر افسردم می کنه میگم نکنه دارم وانمود می کنم دوستش دارم
    اما هیچ دلیلی نداره دوستش نداشته باش...اون همه ی خوبیارو یه جا داره همه ی خوبیایه دنیارو ....
    وقتی همه چیو وانمود می کنم همش فک می کنم اونم داره همه چیو وانود می کنه چون می گن دل به دل راه داره...همش فکر می کنم اونم احساساتی شبیه به من داره و اینم بیشتر از قبل افسرده ترم می کنه
    دارم تنهایی از درون خورد میشم چون هیچ راهکاری پیدا نمی کنم و هر لحظه حالم بدترو بدتر میشه....تنها چیزی که به ذهنم می رسه آرومم کنه مرگه....اونم نه این که خودکشی کنم می گم چی میشه به جای اینکه 40 سال دیگه با مرگه طبیعی بمیرم حالا بمیرم(شاید طنز به نظر برسه ولی من از سرد شدن می ترسیدم همیشه و همش فکر می کنم نکنه این حسی که دارم ینی هنوز یه ماه نشده نسبت به شوهرم سرد شدم....اگه الان اینطوره پس سی سال دیگه وای به حالم...)
    حالم بده خیلی...ای کاش می شد در این موارد با شوهرم صحبت کنم اون خوب می تونه بم آرامش بده تو مشکلاته دیگه...ولی آخه فک نمی کنم گفتنه این حرفا به اون جالب باشه

  2. کاربران زیر از مبینا1111111111 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    فکر میکنم مشکل شما افسردگیه، اگه واقعا همسرتو دوست داری نباید این حس رو داشته باشی، باید ببینی چی باعث این افسردگی شده و سعی کنی برطرفش کنی.

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    شاید همسرت خیلی خوبه و تاحالا دلت نش************ده و باهات خوب بوده

    اخه بعضی وقتا ادما اونقد خوبن خوبی میکنن ادم خسته میشه

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    فکر میکنم مشکل شما افسردگیه، اگه واقعا همسرتو دوست داری نباید این حس رو داشته باشی، باید ببینی چی باعث این افسردگی شده و سعی کنی برطرفش کنی.
    ممنون ولی شما دقیقا حرفایه خودمو بم برگردوندید منم همینو گفتم دیگه حالا نمی دونم چیکار کنم

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoume نمایش پست ها
    شاید همسرت خیلی خوبه و تاحالا دلت نش************ده و باهات خوب بوده

    اخه بعضی وقتا ادما اونقد خوبن خوبی میکنن ادم خسته میشه
    همسرم خیییییییییییییییییییییییی ییییلیییییییییییییییییییی ییییییییییییی خوبه...ولی اینجوری نمیشه که ینی حتما باید یکار بدی کنه تا من حالم اینطوری نباشه....(مرسی از نظرتون،حالم واقعا بده)

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    همسرم خیییییییییییییییییییییییی ییییلیییییییییییییییییییی ییییییییییییی خوبه...ولی اینجوری نمیشه که ینی حتما باید یکار بدی کنه تا من حالم اینطوری نباشه....(مرسی از نظرتون،حالم واقعا بده)

    خب دیوونه اینکه خیلی عالیه باید کمی تحرک داشته باشی و مثبت فک کنی

    ببخشید اگه ناراحتت کردم

    بهتره بری پیش یه مشاور تا بهتر کمکت کنه اونم مشاور خوب

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    ببخشید من قبلنم در این باره پست گذاشته بودم ولی مشکلم حادتر شد
    لطفا کمکم کنید نمی تونم از کی کمک بخام
    یک ماهه عقد کردم احساس می کنم ده سال گذشته...حالم خوب نیست...و هیچ حرفی ندارم با شوهرم بزنم...همش چیزایی میگم که دوست ندارم ولی چون حرفی ندارم بزنم...اینا رو میگم...نمی دونم این چه حسیه دارم...خودمم سر در نمیارم:huh: اصلا حوصله ی هیچ کاریو ندارم...اصلا دوست ندارم برم پیش شوهرم یا بم زنگ بزنه یا پیام بده چون نمی دونم چی باید بش بگم...یا وامیستم همینجوری نگاش می کنم یا چرتو پرت می گمو الکی می خندم...همش احساس می کنم دارم همه چیو وانمود می کنم
    در ضمن شوهرمو خییییییلی دوست دارم کاملا سنتی ازدواج کردیم ولی تو دوران آشنایی عاشقش شدم ودقیقا همونی بود که می خواستم
    واااای دارم دیوونه میشم اصلا نمی دونم چرا و نمی دونم باید چیکار کردد
    وقتی یکی یه مشکلی داره که باعث ناراحتیش شده می دونه که باید اون مشکلو حل کنه تا حالش خوب شه...اما وقتی من نمی دونم مشکل کجاست، نمی دونم باید چیو حل کنم تا حالم خوب شه!!!
    فقط میم دونم حالم خوب نیست و دلم می خاد حداقل 5 ماه شوهرمو نبینم تا حدال بعدش کلی حرف واسه زدن داشته باشم...
    بعدم با خودم میگم این چه جور دوست داشتنیه که من دلم می خواد نبینمش...و این بیشتر افسردم می کنه میگم نکنه دارم وانمود می کنم دوستش دارم
    اما هیچ دلیلی نداره دوستش نداشته باش...اون همه ی خوبیارو یه جا داره همه ی خوبیایه دنیارو ....
    وقتی همه چیو وانمود می کنم همش فک می کنم اونم داره همه چیو وانود می کنه چون می گن دل به دل راه داره...همش فکر می کنم اونم احساساتی شبیه به من داره و اینم بیشتر از قبل افسرده ترم می کنه
    دارم تنهایی از درون خورد میشم چون هیچ راهکاری پیدا نمی کنم و هر لحظه حالم بدترو بدتر میشه....تنها چیزی که به ذهنم می رسه آرومم کنه مرگه....اونم نه این که خودکشی کنم می گم چی میشه به جای اینکه 40 سال دیگه با مرگه طبیعی بمیرم حالا بمیرم(شاید طنز به نظر برسه ولی من از سرد شدن می ترسیدم همیشه و همش فکر می کنم نکنه این حسی که دارم ینی هنوز یه ماه نشده نسبت به شوهرم سرد شدم....اگه الان اینطوره پس سی سال دیگه وای به حالم...)
    حالم بده خیلی...ای کاش می شد در این موارد با شوهرم صحبت کنم اون خوب می تونه بم آرامش بده تو مشکلاته دیگه...ولی آخه فک نمی کنم گفتنه این حرفا به اون جالب باشه
    سلام

    متاسفم عزیز نمیدانم چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه؟ ولی رو میشه فهمید که سخت گیج و گم هستید!

    ازدواج درستی نداشتید و اصلا شناختی از انسان و عشق و ازدواج ندارید عزیز بر خلاف گفته هایتان!!!؟؟

    با وانمود کردن و....... راه به جایی نخواهید برد.

    کوتاه سخن:

    فعلا مبادا باردار بشید

    مسئله شما بیشتر از یک افسردگی و... ساده است و نیاز به ریشه یابی و درمان داره

    حتما به یکی از همکاران حاذق مشاور(خانم) ما در شهر خود رجوع کنید

    موفق باشید
    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم عزیز نمیدانم چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه؟ ولی رو میشه فهمید که سخت گیج و گم هستید!

    ازدواج درستی نداشتید و اصلا شناختی از انسان و عشق و ازدواج ندارید عزیز بر خلاف گفته هایتان!!!؟؟

    با وانمود کردن و....... راه به جایی نخواهید برد.

    کوتاه سخن:

    فعلا مبادا باردار بشید

    مسئله شما بیشتر از یک افسردگی و... ساده است و نیاز به ریشه یابی و درمان داره

    حتما به یکی از همکاران حاذق مشاور(خانم) ما در شهر خود رجوع کنید

    موفق باشید
    سپاس
    دکتر
    سلام وقتی فهمیدم شما پیام گذاشتین خیلی خوشحال شدم چون قبلا نظراتتونو جاهای دیگه خونده بودم و متوجهه دانشتون شده بودم،اما با خوندن غمگین شدم، شما رو چه حسابی همچین حرفی می زنید، متاسفانه رابطه رفتن به مشاور ندارم اگر داشتم که اینجا کمک نمی خواستم
    شما با اظهار نظراتتون بیشتر افسردم کردین

    من 25سالمه لیسانس دارم و کاملا با آگاهی و شناخت ازدواج کردم، آمادگی و شرایط ازدواج هم داشتم ،اینارو نمیگم که با حرفای شما مخالفت مرده باشم،دارم حقایقی که هستو توضیح میدم ت

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    سلام وقتی فهمیدم شما پیام گذاشتین خیلی خوشحال شدم چون قبلا نظراتتونو جاهای دیگه خونده بودم و متوجهه دانشتون شده بودم،اما با خوندن غمگین شدم، شما رو چه حسابی همچین حرفی می زنید، متاسفانه رابطه رفتن به مشاور ندارم اگر داشتم که اینجا کمک نمی خواستم
    شما با اظهار نظراتتون بیشتر افسردم کردین

    من 25سالمه لیسانس دارم و کاملا با آگاهی و شناخت ازدواج کردم، آمادگی و شرایط ازدواج هم داشتم ،اینارو نمیگم که با حرفای شما مخالفت مرده باشم،دارم حقایقی که هستو توضیح میدم ت
    بعضی کلماتم غلط تایپ شده، چون با گوشی جواب میدم،

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم عزیز نمیدانم چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه؟ ولی رو میشه فهمید که سخت گیج و گم هستید!

    ازدواج درستی نداشتید و اصلا شناختی از انسان و عشق و ازدواج ندارید عزیز بر خلاف گفته هایتان!!!؟؟

    با وانمود کردن و....... راه به جایی نخواهید برد.

    کوتاه سخن:

    فعلا مبادا باردار بشید

    مسئله شما بیشتر از یک افسردگی و... ساده است و نیاز به ریشه یابی و درمان داره

    حتما به یکی از همکاران حاذق مشاور(خانم) ما در شهر خود رجوع کنید

    موفق باشید
    سپاس
    دکتر
    اینکه می گم سردرگمم دلیلش این نیست که ناآگاهم...اتفاقا شاید ازآگاهی بیش از حد باشه، من قبل از ازدواج خیلی کتاب در مورد ازدواج خوندم و مطالب زیاد و خوبی دستگیرم شد و شاید همین باعث شد خودمو گم کنم...مثلا تو یه کتابه خوبی خوندم"مردها وقتی پشته فرمونن دوست دارن خودشون راهو پیدا کنن و از پرسیدنه سوال در مورد آدرس بدشون میاد و وقتی زنشون قر بزنه چرا راهو گم کردی، دنیا رو سرشون خراب میشه...."
    همین باعث شده من مرز بینه خودم و یک زن ایده آلو گم کنم...مثلا اگه من هرگز این مطلبو نخونده بودم و خودم بودم، شاید وقتی یه مسیرو گم می کرد، بش با خنده و شوخی می گفتم :ینی خوشم میاد هیچ مسیریم بلد نیستی ولی با اعتماد به نفس میریو تازه پیدا هم می کنی[replacer_img]"
    ولی حالا که این مطلبو خوندم و خیلی چیزارو فهمیدم...وقتی می خوام همچین حرفی بزنم زبونمو یواشکی گاز می گیرمو به جاش می گم: " چه خوب شد این مسیره طولانیو اومدی تونستیم این ساختمونه جدیدو ببینیم"(ینی دقیقا همون چیزی که از مفاهیمه کتاب یاد گرفتم که البته درست هم هست...)
    حالا فهمیدید منظورم از وانمود کردن چیه...
    تازه این یه مثاله کوچیک بود....حالا فرض کنید من در خیلی از مسائل از خودم فاصله گرفتم و همش دارم وانمود می کنم

    وانمود می کنم خیلی خوشحالم
    وانمود می کنم می خندم
    وانمود می کنم کم حرف می زنم
    وانمود می کنم زیاد حرف میز نم
    و همین رفتارم خستم کرده و آرامشمو به هم زده...
    و خیلیا جاهها قدرت تصمیم گیری ندارم و مثلا نمی دونم در فلان موقعیت باید به شوهرم چی بگم ،
    و بنابراین دوست دارم کمتر ببینمش تا کمتر تو این موقعیته سخت قرار بگیرم...
    حتی گاهی فکر می کنم شوهرم این منه ساختگیو دوست داره نه خوده واقعیمو و این همون چیزیه که گفتم بیشتر افسردم می کنه
    گاهی هم فکر می کنم دارم به خودمو اون دروغ می گم و اینم همون چیزیه که بیشتر سردر گمم می کنه
    من در رفتار با همسرم واقعا خوده واقعیمو گم کردم و من نمی فهمم الان در حاله وانمود کردن و دروغ گفتنم یا نزدیک شدن به یک شخصت ایده آل و نمی دونم چی خوبه چی بد

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    اینکه می گم سردرگمم دلیلش این نیست که ناآگاهم...اتفاقا شاید ازآگاهی بیش از حد باشه، من قبل از ازدواج خیلی کتاب در مورد ازدواج خوندم و مطالب زیاد و خوبی دستگیرم شد و شاید همین باعث شد خودمو گم کنم...مثلا تو یه کتابه خوبی خوندم"مردها وقتی پشته فرمونن دوست دارن خودشون راهو پیدا کنن و از پرسیدنه سوال در مورد آدرس بدشون میاد و وقتی زنشون قر بزنه چرا راهو گم کردی، دنیا رو سرشون خراب میشه...."
    همین باعث شده من مرز بینه خودم و یک زن ایده آلو گم کنم...مثلا اگه من هرگز این مطلبو نخونده بودم و خودم بودم، شاید وقتی یه مسیرو گم می کرد، بش با خنده و شوخی می گفتم :ینی خوشم میاد هیچ مسیریم بلد نیستی ولی با اعتماد به نفس میریو تازه پیدا هم می کنی[replacer_img]"
    ولی حالا که این مطلبو خوندم و خیلی چیزارو فهمیدم...وقتی می خوام همچین حرفی بزنم زبونمو یواشکی گاز می گیرمو به جاش می گم: " چه خوب شد این مسیره طولانیو اومدی تونستیم این ساختمونه جدیدو ببینیم"(ینی دقیقا همون چیزی که از مفاهیمه کتاب یاد گرفتم که البته درست هم هست...)
    حالا فهمیدید منظورم از وانمود کردن چیه...
    تازه این یه مثاله کوچیک بود....حالا فرض کنید من در خیلی از مسائل از خودم فاصله گرفتم و همش دارم وانمود می کنم

    وانمود می کنم خیلی خوشحالم
    وانمود می کنم می خندم
    وانمود می کنم کم حرف می زنم
    وانمود می کنم زیاد حرف میز نم
    و همین رفتارم خستم کرده و آرامشمو به هم زده...
    و خیلیا جاهها قدرت تصمیم گیری ندارم و مثلا نمی دونم در فلان موقعیت باید به شوهرم چی بگم ،
    و بنابراین دوست دارم کمتر ببینمش تا کمتر تو این موقعیته سخت قرار بگیرم...
    حتی گاهی فکر می کنم شوهرم این منه ساختگیو دوست داره نه خوده واقعیمو و این همون چیزیه که گفتم بیشتر افسردم می کنه
    گاهی هم فکر می کنم دارم به خودمو اون دروغ می گم و اینم همون چیزیه که بیشتر سردر گمم می کنه
    من در رفتار با همسرم واقعا خوده واقعیمو گم کردم و من نمی فهمم الان در حاله وانمود کردن و دروغ گفتنم یا نزدیک شدن به یک شخصت ایده آل و نمی دونم چی خوبه چی بد
    نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    بعضی کلماتم غلط تایپ شده، چون با گوشی جواب میدم،
    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    سلام وقتی فهمیدم شما پیام گذاشتین خیلی خوشحال شدم چون قبلا نظراتتونو جاهای دیگه خونده بودم و متوجهه دانشتون شده بودم،اما با خوندن غمگین شدم، شما رو چه حسابی همچین حرفی می زنید، متاسفانه رابطه رفتن به مشاور ندارم اگر داشتم که اینجا کمک نمی خواستم
    شما با اظهار نظراتتون بیشتر افسردم کردین

    من 25سالمه لیسانس دارم و کاملا با آگاهی و شناخت ازدواج کردم، آمادگی و شرایط ازدواج هم داشتم ،اینارو نمیگم که با حرفای شما مخالفت مرده باشم،دارم حقایقی که هستو توضیح میدم ت
    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم عزیز نمیدانم چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه؟ ولی رو میشه فهمید که سخت گیج و گم هستید!

    ازدواج درستی نداشتید و اصلا شناختی از انسان و عشق و ازدواج ندارید عزیز بر خلاف گفته هایتان!!!؟؟

    با وانمود کردن و....... راه به جایی نخواهید برد.

    کوتاه سخن:

    فعلا مبادا باردار بشید

    مسئله شما بیشتر از یک افسردگی و... ساده است و نیاز به ریشه یابی و درمان داره

    حتما به یکی از همکاران حاذق مشاور(خانم) ما در شهر خود رجوع کنید

    موفق باشید
    سپاس
    دکتر
    متاسفم عزیز ولی من و تمام همکاران متخصص جهت همدردی درس نخواندیم و جهت راهنمایی و درمان در خدمتیم.

    من عرض کردم و با بقیه گفته های شما گلم بیشتر به نظر و تشخیص اولیه مطمئن شدم: مشکل شما یک افسردگی ساده نیست و از طریق اینترنت به جایی نخواهید رسید.

    و با این روش عزیز زود از پا در میاین!>؟

    حتما بهتره حضورا رجوع کنید

    و صد البته حق انتخاب با شماست

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    سلام
    دوست عزیز
    مشکل افسردگی شما تا ریشه یابی نشه سخت درمان میشه ...
    اگرم دوست عزیز آقا شهرام گفتن برید پیش مشاور بخاطر اینکه پیش ی خانم رو در رو با سرعت بالاتری مشکل گفته و راجبش بحث میشه و...
    درنهایتم زودتر مشکل پیداا میشه و با راهکارهایی برطرفش میکنید...(گرچه ایشونم متوجه نیستن جملاتشون چه تاثیری میزاره روی اشخاص و احساسات شما نسبت به حرفاشون بد شد)

    خوب اگر موقعیت ارتباط حضوری ندارید باید خودتون کمک کنید تا دوستان راحتر مشکل شما رو بفهمن
    شما توی پیام اولتون چندین خط داشتید مشکلتون رو توضیح میدادید اما هیچ حدسی از علت های به وجو د آمدن این مشکل نداشتید ؟؟؟
    دلیل اصلی که فکر میکنید باعث این افسردگی شده چیه به نظر خودتون ؟
    قبل از ازدواج اوضاع چجوری بود؟
    در نوجوانی هم افسردگی داشتید؟
    رشته تحصیلی شما چی بود ؟
    چند وقته که ازدواج کردید ؟
    چند وقته که این احساسات ظاهر شدن ؟


    البته من حس میکنم ریشه اصلی نبود تمرکز هست که دلیلش معلوم نیست (شاید از علاقه شما به همسرتون باشه به احتمال زیاد )
    این نبود تمرکز مشکل حافظه به وجود میاره و شما نمیتونید درست صحبت کنید
    از طرفی نبود تمرکز باعث ایجاد احساسات در زمان های غلط میشه (یعنی وقتی که باید ناراحت باشید خوشحال هستید و برعکس ...)
    این مشکل باعث ایجاد اضطراب میشه که ی جور زنگ خطر ه اما شما دست پاچه تر میشید و تمرکزتون کمتر و کمتر میشه....

    نظر خودتون چیه راجب حرفای من
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    دوست عزیزم سلام
    به نظر من مشکل شما اینجاست که بیخود به یه سری چیزها فکر می کنی . فکر نکن که مثلا بقیه چی به همسرشون می گن و من چرا نمی گم و از این حرفها . من در روز با همسرم شاید اگه بخوای جمع بزنی 2-3 ساعت صحبت می کنم که البته 90 درصدش در مورد کاره .
    غیر اون اتفاقات روزمره و این چیزا . خب همه همینن دیگه آدم می خواد چی بگه به همسرش؟
    من یه کتاب بهت معرفی می کنم : زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر: جفری یانگ ، ترجمه :
    دکتر حسن حمیدپور، الناز پیرمرادی، ناهید گلی زاده ،
    انتشارات ارجمند.
    خیلی کتاب خوبیه بخون بهت کمک می کنه که کمی خودت رو از این وضع بیاری بیرون.


  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    سلام

    می خواستم بگم حتما علاقه ای به همسرت نداری چون کسی که عاشق یه انرژی شگفت انگیزی پیدا میکنه

    ولی دیدم تو خط بعد نوشتی خیلی دوستش داری

    بنظرم بشدت سردرگم هستی و نمیدونی چی می خوای بنظر انقدر ذهنت شلوغه نمیدونی کجایی و چی می خوای

    سعی کن کارایی و انجام بدی که بهت ارامش میدن

    ورزش کن شنا کن کارای هنری انجام بده سعی کن ذهنتو اروم کنی و به خودت فشار نیاری

    بعدشم چرا فکر میکنی نیازه انقدر وانمود کنی به خوشحالی یا چیزهای دیگه ؟

    دردل کن با دوستت با خواهرت با مادرت

    حتی راجب مسخره ترین چیزهایی که تو ذهنته دردل کن

    اینهمه فکر ادمو از پا در میاره ها

    واست ارزوی ارامش دارم
    ویرایش توسط سمیراه : 09-10-2016 در ساعت 10:04 AM
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18300
    نوشته ها
    122
    تشکـر
    25
    تشکر شده 82 بار در 52 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    متاسفم عزیز ولی من و تمام همکاران متخصص جهت همدردی درس نخواندیم و جهت راهنمایی و درمان در خدمتیم.

    من عرض کردم و با بقیه گفته های شما گلم بیشتر به نظر و تشخیص اولیه مطمئن شدم: مشکل شما یک افسردگی ساده نیست و از طریق اینترنت به جایی نخواهید رسید.

    و با این روش عزیز زود از پا در میاین!>؟

    حتما بهتره حضورا رجوع کنید

    و صد البته حق انتخاب با شماست

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر



    سلام
    به جایی که به ایشون الکی گیر میدین به خودتون برسید
    ایشون به عنوان یه نیازمند مشاوره اومدند و انگار به شما برخورده!!!!!!?
    توی این سایت در قسمت توانایی های یک مشاور نوشته :
    میگنا - مشاوره چیست ؟ شیوه‌های مشاوره در روانشناسی


    توانایی های مشاور :
    1- توانایی تجزیه و تحلیل و شناخت مسائل و مشکلات و استنتاج مطالب .
    2- برخورداری از فکر خلاق و نوآور .
    3- توانایی برای تجربه کردن یا احساس نمودن همه هیجانات آدمی نظیر غم، امید ، احساس خوشبختی ، صمیمیت .
    4- توانایی سخن گفتن در جمع و ایراد سخنرانی در حضور دیگران .
    5- توانایی تصمیم گیری در مواقع بحران .
    6- توانایی تحمل انتقاد ، تحقیر، خشم و بی اعتنایی مددجو .
    7- توانایی ایجاد ارتباط مناسب با دیگران و بیان منظور و مطالب خود به طریف مقابل.
    اونا رو واسه شما Bold کردما
    منم تو دنیای مجازی میتونم ادعای مدرک کنم
    کی گفته همدردی و تسلی دادن کار مشاور نیست؟ (البته کسی که واقعا مشاور باشه)
    به نظرم شما یک کمی هم به سخنرانی های روانشناس معتبر و معروفی مثل دکتر فرهنگ گوش بدین بد نیست

  17. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط 127128 نمایش پست ها
    سلام
    به جایی که به ایشون الکی گیر میدین به خودتون برسید
    ایشون به عنوان یه نیازمند مشاوره اومدند و انگار به شما برخورده!!!!!!?
    توی این سایت در قسمت توانایی های یک مشاور نوشته :
    میگنا - مشاوره چیست ؟ شیوه‌های مشاوره در روانشناسی


    توانایی های مشاور :
    1- توانایی تجزیه و تحلیل و شناخت مسائل و مشکلات و استنتاج مطالب .
    2- برخورداری از فکر خلاق و نوآور .
    3- توانایی برای تجربه کردن یا احساس نمودن همه هیجانات آدمی نظیر غم، امید ، احساس خوشبختی ، صمیمیت .
    4- توانایی سخن گفتن در جمع و ایراد سخنرانی در حضور دیگران .
    5- توانایی تصمیم گیری در مواقع بحران .
    6- توانایی تحمل انتقاد ، تحقیر، خشم و بی اعتنایی مددجو .
    7- توانایی ایجاد ارتباط مناسب با دیگران و بیان منظور و مطالب خود به طریف مقابل.
    اونا رو واسه شما Bold کردما
    منم تو دنیای مجازی میتونم ادعای مدرک کنم
    کی گفته همدردی و تسلی دادن کار مشاور نیست؟ (البته کسی که واقعا مشاور باشه)
    به نظرم شما یک کمی هم به سخنرانی های روانشناس معتبر و معروفی مثل دکتر فرهنگ گوش بدین بد نیست
    سلام

    هم وطن عزیز ممنون از لطفتون و هم چنین چون نقل قول فرمودید لازم دبدم که جوابیه مختصری بدهم:

    1. من به ایشون اصلا (به اصطلاح شما) گیر ندادم و هدف فقط هدایت کردن ایشون در جهت درست درمان و مداوا بوده! ایشون در اینترنت درمان نمیشند!!!؟؟

    2. اینجا میام با وجود مشغله کاری تدریس و ویزت فقط جهت اینکه کمک اندکی کرده باشم برای هم وطنان خوبی که جدا به دنبال درمانند ولی یا دسترسی به متخصص ندارند و یا امکانات اون رو

    3. هم دردی حتما بد نیست ولی هم درد زیاده مثال: مریض میشید و آشنایان میان برای هم دردی و عیادت از بیمار ولی دکتر متخصص علاوه بر اندکی هم دردی و فهمیدن بیمار حتما باید بیماری رو تشخیص بده

    و درمان رو شروع کنه والا تفاوتی با دیگران نداره!!؟؟

    4. نه عزیزم اصلا به من بر نخورده و نمیخوره چون به اندازه کافی(بعد از 25 سال طبابت) با روان انسان اندک آشنایی دارم

    5. بله تمام این توانایی ها رو باید داشته باشه و به جا و به موقع عمل کنه ممنون.

    6. مدرک رو دارم ولی ادعا نه هرگز!

    7. من میگم .البته هم دردی و ابراز مخالفت به موقع و تکنیکی و تخصصی .

    8 . جناب دکتر فرهنگ هم که از دوستان خوب و استاد عزیز ما هم بوده اند فکر میکنم با من موافق هستند.

    در هر صورت ممنون از نظرتون .

    موفق و شاد باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  18. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18300
    نوشته ها
    122
    تشکـر
    25
    تشکر شده 82 بار در 52 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم عزیز نمیدانم چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه؟ ولی رو میشه فهمید که سخت گیج و گم هستید!

    ازدواج درستی نداشتید و اصلا شناختی از انسان و عشق و ازدواج ندارید عزیز بر خلاف گفته هایتان!!!؟؟

    با وانمود کردن و....... راه به جایی نخواهید برد.

    کوتاه سخن:

    فعلا مبادا باردار بشید

    مسئله شما بیشتر از یک افسردگی و... ساده است و نیاز به ریشه یابی و درمان داره

    حتما به یکی از همکاران حاذق مشاور(خانم) ما در شهر خود رجوع کنید

    موفق باشید
    سپاس
    دکتر
    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    اینکه می گم سردرگمم دلیلش این نیست که ناآگاهم...اتفاقا شاید ازآگاهی بیش از حد باشه، من قبل از ازدواج خیلی کتاب در مورد ازدواج خوندم و مطالب زیاد و خوبی دستگیرم شد و شاید همین باعث شد خودمو گم کنم...مثلا تو یه کتابه خوبی خوندم"مردها وقتی پشته فرمونن دوست دارن خودشون راهو پیدا کنن و از پرسیدنه سوال در مورد آدرس بدشون میاد و وقتی زنشون قر بزنه چرا راهو گم کردی، دنیا رو سرشون خراب میشه...."
    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    متاسفم عزیز ولی من و تمام همکاران متخصص جهت همدردی درس نخواندیم و جهت راهنمایی و درمان در خدمتیم.

    من عرض کردم و با بقیه گفته های شما گلم بیشتر به نظر و تشخیص اولیه مطمئن شدم
    : مشکل شما یک افسردگی ساده نیست و از طریق اینترنت به جایی نخواهید رسید.


    و با این روش عزیز زود از پا در میاین!>؟

    حتما بهتره حضورا رجوع کنید

    و صد البته حق انتخاب با شماست

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    هم وطن عزیز ممنون از لطفتون و هم چنین چون نقل قول فرمودید لازم دبدم که جوابیه مختصری بدهم:

    1. من به ایشون اصلا (به اصطلاح شما) گیر ندادم و هدف فقط هدایت کردن ایشون در جهت درست درمان و مداوا بوده! ایشون در اینترنت درمان نمیشند!!!؟؟

    2. اینجا میام با وجود مشغله کاری تدریس و ویزت فقط جهت اینکه کمک اندکی کرده باشم برای هم وطنان خوبی که جدا به دنبال درمانند ولی یا دسترسی به متخصص ندارند و یا امکانات اون رو

    3. هم دردی حتما بد نیست ولی هم درد زیاده مثال: مریض میشید و آشنایان میان برای هم دردی و عیادت از بیمار ولی دکتر متخصص علاوه بر اندکی هم دردی و فهمیدن بیمار حتما باید بیماری رو تشخیص بده

    و درمان رو شروع کنه والا تفاوتی با دیگران نداره!!؟؟

    4. نه عزیزم اصلا به من بر نخورده و نمیخوره چون به اندازه کافی(بعد از 25 سال طبابت) با روان انسان اندک آشنایی دارم

    5. بله تمام این توانایی ها رو باید داشته باشه و به جا و به موقع عمل کنه ممنون.

    6. مدرک رو دارم ولی ادعا نه هرگز!

    7. من میگم .البته هم دردی و ابراز مخالفت به موقع و تکنیکی و تخصصی .

    8 . جناب دکتر فرهنگ هم که از دوستان خوب و استاد عزیز ما هم بوده اند فکر میکنم با من موافق هستند.

    در هر صورت ممنون از نظرتون .

    موفق و شاد باشید

    سپاس
    دکتر
    سلام
    1-اگر در اینترنت درمان نمیشند پس بهتره که هیچکس هم در اینترنت نیاد مشاوره بده. اصلا مگه سوالات و جوابایی که حضوری داده میشه با تایپ شدش فرقی میکنه ؟ یا وضعیت بدنی رو بررسی بشه ؟!

    2-اگه میگین درمان پس چرا ذکر میکنید تشخیص اولیه (تشخیص اولیه قابل استناد نیست ما چیزی داریم به عنوان سوال و جواب) و کمک (به اصطلاح خودتون درمان) نمیکنید ؟! ببخشیدا ولی افرادی که اینجا هستن برای کمک اندک اینجا نیومدند ! اینو بدونید که توی هر کوره دهاتی مطب روانشناسی و مشاوره هستش پس اگر میان فقط میان توی اینترنت مشاوره میگیرن مطمئنا عقلشونم میرسه که حضوری هم برن اما موضوع اینه که از سر ناچاری یا از سر فشار به ابراز مشکلات در اون لحظه میان در اینترنت مشاوره میگیرند. مابقی حرفاتونم ضد و نقیض هستش.
    3- همدردی و گوش دادن رو نگفتم حتما بد نیست که میگین "3. هم دردی حتما بد نیست ولی هم درد زیاده" ولی اگه از پزشک مثال میزنید هم اینو بگم که : میان در اینترنت مشاوره میگیرند.
    اگه بخواد حضوری بره اونوقت میخوان نبضش رو بیگیرن ؟ نه خیر بلکه با سوال و جواب و تشریح معضل به مطلب پی میبرند. آیا فرقی میکنه ؟! میخواین براتون با پیام خصوصی چند وبلاگ روانشناس معتبر و سایت های دیگه رو بدم که با سوال و جواب به تشریح مشکلات اقدام کردند ؟! این اصول اولیه رو کی نمیدونه ؟
    4- ولی با این حرفتون "و با این روش عزیز زود از پا در میاین!>؟" شما که میگین : ایشون زود از پا در میان!!؟؟ انتظار دارین چیکار کنند ؟! این طرز برخورده با نیازمند مشاوره هست ؟ فقط انگار به شما برخورده. هم به شما برخورده و بر میخوره وگرنه یه روانشناس با حد اقل 3 سال کار هم باید اینو بدونه که بیشتر باید گوش باشیم و بیطرفانه تا روشن شدن موضوع حرف نزنیم که اگر مشخص شد اونقت مسئله چیز دیگست ...، شما که میگین 25 طبابت (مشاوره در روانشناسی) دارین!!!! انگار نمیدونید روحیات جنس زن و مرد چیه ؟ وگرنه نباید انتظار میداشتین که مثل مرد بخواد صبور باشه. حتی مردا هم فشار روشونه میان برای مشاوره!!! که مرد و زن نمیشناسه، چیزی به نام آستانه تحمل رو میدونید چیه ؟ راهنمایی میدونید چیه ؟ قضاوت سطحی نکردن میدونید چیه ؟ یا حتی اینم میدونید همیشه تشخیص اولیه معتبر نیست !؟ یعنی نمیدونید که با سوال و جواب باید به مطلب برسید؟ کمک اندک برای نیازمند مشاوره معنی نداره و حتی بیشتر سردرگم میشه چون کمکی بهش نشده که گفتنش که بهتره !

    5-به نظر خودتون اون موارد انجام شد به جه و به موقع بود!؟!
    6-ببخشیدا ولی اگه مدرک دارین و ادعا هرگز!!! پس چرا همش آخر پستاتون حرف از "دکتر" میارین یا مثل همین الان در پستتون میگین " (بعد از 25 سال طبابت)" اون کسایی که برای کمک و راهنمایی میان باید اینو بدونید که واقعا به دنبال راهنمایی هستند چیکار دارند که چی داره کی چی نداره ؟! ( منظورم اکثریته) اگه واقعا هدفتون "کمک اندکه" چه لزومی داره دم از اینا بزنید ؟! زمانی مدرک و تجربه ارزش دار میشه که تو عمل خودشو نشون بده، ببخشیدا ولی به نظر من "مدرک" و "تجربه" باید زمانی ارزشمند باشه که دردی از کسی دوا کنه همون جمله ی معروفه "عالم بی عمل به چه ماند به زنبور بی عسل". پس "کمک اندک" رو که دیگه همه میتونند بکنند. در اول بگم منظور شما نیستین و مضمون بر خود نگیرید بلکه به طور کلی اینو میگم که آیا براتون چوپان یا مزرعه دار بیارم که بچه هاشون به کجاها که نرسیدند ؟!؟!!؟ یا حتی دکتری روانشناس بیارم که همه از دستش عاصی باشند و بچه هاشونم شعور رو که چه عرض کنم! رو ندارند!!! پس چه بسا به فرض من نوعی مدرک رشته ی x رو داشته باشم ولی با کسب تجربه ( گذر عمر ) هم هنوز عاری از خطا نباشم ؟!
    7-شما اینو الان دارید میگین ولی ابراز مخالفت برای چه موردی
    8- ان شاء ا ... که همینطوره، ولی سعی کنیم جای دیگران نظر ندیم.

    منم ممنونم از شما
    موفق و موید باشین
    ویرایش توسط 127128 : 09-10-2016 در ساعت 12:22 PM

  19. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط 127128 نمایش پست ها
    سلام
    1-اگر در اینترنت درمان نمیشند پس بهتره که هیچکس هم در اینترنت نیاد مشاوره بده. اصلا مگه سوالات و جوابایی که حضوری داده میشه با تایپ شدش فرقی میکنه ؟ یا وضعیت بدنی رو بررسی بشه ؟!

    2-اگه میگین درمان پس چرا ذکر میکنید تشخیص اولیه (تشخیص اولیه قابل استناد نیست ما چیزی داریم به عنوان سوال و جواب) و کمک (به اصطلاح خودتون درمان) نمیکنید ؟! ببخشیدا ولی افرادی که اینجا هستن برای کمک اندک اینجا نیومدند ! اینو بدونید که توی هر کوره دهاتی مطب روانشناسی و مشاوره هستش پس اگر میان فقط میان توی اینترنت مشاوره میگیرن مطمئنا عقلشونم میرسه که حضوری هم برن اما موضوع اینه که از سر ناچاری یا از سر فشار به ابراز مشکلات در اون لحظه میان در اینترنت مشاوره میگیرند. مابقی حرفاتونم ضد و نقیض هستش.
    3- همدردی و گوش دادن رو نگفتم حتما بد نیست که میگین "3. هم دردی حتما بد نیست ولی هم درد زیاده" ولی اگه از پزشک مثال میزنید هم اینو بگم که : میان در اینترنت مشاوره میگیرند.
    اگه بخواد حضوری بره اونوقت میخوان نبضش رو بیگیرن ؟ نه خیر بلکه با سوال و جواب و تشریح معضل به مطلب پی میبرند. آیا فرقی میکنه ؟! میخواین براتون با پیام خصوصی چند وبلاگ روانشناس معتبر و سایت های دیگه رو بدم که با سوال و جواب به تشریح مشکلات اقدام کردند ؟! این اصول اولیه رو کی نمیدونه ؟
    4- ولی با این حرفتون "و با این روش عزیز زود از پا در میاین!>؟" شما که میگین : ایشون زود از پا در میان!!؟؟ انتظار دارین چیکار کنند ؟! این طرز برخورده با نیازمند مشاوره هست ؟ فقط انگار به شما برخورده. هم به شما برخورده و بر میخوره وگرنه یه روانشناس با حد اقل 3 سال کار هم باید اینو بدونه که بیشتر باید گوش باشیم و بیطرفانه تا روشن شدن موضوع حرف نزنیم که اگر مشخص شد اونقت مسئله چیز دیگست ...، شما که میگین 25 طبابت (مشاوره در روانشناسی) دارین!!!! انگار نمیدونید روحیات جنس زن و مرد چیه ؟ وگرنه نباید انتظار میداشتین که مثل مرد بخواد صبور باشه. حتی مردا هم فشار روشونه میان برای مشاوره!!! که مرد و زن نمیشناسه، چیزی به نام آستانه تحمل رو میدونید چیه ؟ راهنمایی میدونید چیه ؟ قضاوت سطحی نکردن میدونید چیه ؟ یا حتی اینم میدونید همیشه تشخیص اولیه معتبر نیست !؟ یعنی نمیدونید که با سوال و جواب باید به مطلب برسید؟ کمک اندک برای نیازمند مشاوره معنی نداره و حتی بیشتر سردرگم میشه چون کمکی بهش نشده که گفتنش که بهتره !

    5-به نظر خودتون اون موارد انجام شد به جه و به موقع بود!؟!
    6-ببخشیدا ولی اگه مدرک دارین و ادعا هرگز!!! پس چرا همش آخر پستاتون حرف از "دکتر" میارین یا مثل همین الان در پستتون میگین " (بعد از 25 سال طبابت)" اون کسایی که برای کمک و راهنمایی میان باید اینو بدونید که واقعا به دنبال راهنمایی هستند چیکار دارند که چی داره کی چی نداره ؟! ( منظورم اکثریته) اگه واقعا هدفتون "کمک اندکه" چه لزومی داره دم از اینا بزنید ؟! زمانی مدرک و تجربه ارزش دار میشه که تو عمل خودشو نشون بده، ببخشیدا ولی به نظر من "مدرک" و "تجربه" باید زمانی ارزشمند باشه که دردی از کسی دوا کنه همون جمله ی معروفه "عالم بی عمل به چه ماند به زنبور بی عسل". پس "کمک اندک" رو که دیگه همه میتونند بکنند. در اول بگم منظور شما نیستین و مضمون بر خود نگیرید بلکه به طور کلی اینو میگم که آیا براتون چوپان یا مزرعه دار بیارم که بچه هاشون به کجاها که نرسیدند ؟!؟!!؟ یا حتی دکتری روانشناس بیارم که همه از دستش عاصی باشند و بچه هاشونم شعور رو که چه عرض کنم! رو ندارند!!! پس چه بسا به فرض من نوعی مدرک رشته ی x رو داشته باشم ولی با کسب تجربه ( گذر عمر ) هم هنوز عاری از خطا نباشم ؟!
    7-شما اینو الان دارید میگین ولی ابراز مخالفت برای چه موردی
    8- ان شاء ا ... که همینطوره، ولی سعی کنیم جای دیگران نظر ندیم.

    منم ممنونم از شما
    موفق و موید باشین

    !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!???????!!!!


    موفق باشید

    سپاس
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  20. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    متاسفم عزیز ولی من و تمام همکاران متخصص جهت همدردی درس نخواندیم و جهت راهنمایی و درمان در خدمتیم.

    من عرض کردم و با بقیه گفته های شما گلم بیشتر به نظر و تشخیص اولیه مطمئن شدم: مشکل شما یک افسردگی ساده نیست و از طریق اینترنت به جایی نخواهید رسید.

    و با این روش عزیز زود از پا در میاین!>؟

    حتما بهتره حضورا رجوع کنید

    و صد البته حق انتخاب با شماست

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    منم نخواستم شما بام همدردی کنین!!من بیشتر دنباله راهکار بودم و هستم
    همونطور که یه دوستی گفتن اگه قرار بود من برم مشاوره پس معنی مشاوره اینترنتی چیه فقط اینه که شما بیاین به من بگین "تو مطمئنن افسرده ای باید بری مشاوره!!!!!"خب اینو که خودم از اول میدونستم (البته من از شما توقعی ندارم همینطور از هیچکس چون کسی اینجا به من بدهکارو متعهد نیست...و هرکی نظری میزاره از روی کمک و خیرخواهیه)
    اما فقط گفتنه همینم بی معنی نیست؟!من خودم احساس کردم افسردگی پیدا کردم و تشخیص دادم یه مشاوره یا چند مشاوره مطمئنا میتونن بم کمک کنن
    حالا شما هم اد اومدید همینو به خودم برمی گردونیدو می گید تو افسرده ای باید بری مشاوره!!!!!!
    و من چون اصلا شرایط مشاوره نداشتم به همین دلیل اومدم تو این سایت...والا به جای تلف کردن وقت خودمو بقیه می رفتم به قول شما پیش یکی از همکارای شما!!!
    البته من اصلا از شما توقع ندارم جوابه منو بدین انگار که سرتون خیلی شلوغه!!!!چرا که مطمئن شدم مشورت خاستن از طریق سایت فقط وقت تلف کردنه....هی به جای جواب گرفتن باید بیام برداشتهای اشتباهو توضیحو تشریح کنم!!
    بازم ممنون که برای من وقت گذاشتین

  21. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراه نمایش پست ها
    سلام

    می خواستم بگم حتما علاقه ای به همسرت نداری چون کسی که عاشق یه انرژی شگفت انگیزی پیدا میکنه

    ولی دیدم تو خط بعد نوشتی خیلی دوستش داری

    بنظرم بشدت سردرگم هستی و نمیدونی چی می خوای بنظر انقدر ذهنت شلوغه نمیدونی کجایی و چی می خوای

    سعی کن کارایی و انجام بدی که بهت ارامش میدن

    ورزش کن شنا کن کارای هنری انجام بده سعی کن ذهنتو اروم کنی و به خودت فشار نیاری

    بعدشم چرا فکر میکنی نیازه انقدر وانمود کنی به خوشحالی یا چیزهای دیگه ؟

    دردل کن با دوستت با خواهرت با مادرت

    حتی راجب مسخره ترین چیزهایی که تو ذهنته دردل کن

    اینهمه فکر ادمو از پا در میاره ها

    واست ارزوی ارامش دارم
    سلام ممنون از آرزوت...دقیقا همینه ،خیلی فکر می کنم ...،گفتی چرا اینقد دوس دارم وانمود کنم خوشحالم...دلیلش اینه که شوهرم کاراش سنگینه و روزی چند بار وسطه کارشبه من زنگ میزننه وقتی خوشحالم ...اینقد آروم میشه که نگو...همین باعث شده من وانمود کنم خوشحالم...کارای هنری انجام میدم و خیلی بم آرامش میده اتفاقا...کلا هر موقع سرم گرم باشه کمتر فکرو خیال به سرم می زنه

  22. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام
    دوست عزیز
    مشکل افسردگی شما تا ریشه یابی نشه سخت درمان میشه ...
    اگرم دوست عزیز آقا شهرام گفتن برید پیش مشاور بخاطر اینکه پیش ی خانم رو در رو با سرعت بالاتری مشکل گفته و راجبش بحث میشه و...
    درنهایتم زودتر مشکل پیداا میشه و با راهکارهایی برطرفش میکنید...(گرچه ایشونم متوجه نیستن جملاتشون چه تاثیری میزاره روی اشخاص و احساسات شما نسبت به حرفاشون بد شد)

    خوب اگر موقعیت ارتباط حضوری ندارید باید خودتون کمک کنید تا دوستان راحتر مشکل شما رو بفهمن
    شما توی پیام اولتون چندین خط داشتید مشکلتون رو توضیح میدادید اما هیچ حدسی از علت های به وجو د آمدن این مشکل نداشتید ؟؟؟
    دلیل اصلی که فکر میکنید باعث این افسردگی شده چیه به نظر خودتون ؟
    قبل از ازدواج اوضاع چجوری بود؟
    در نوجوانی هم افسردگی داشتید؟
    رشته تحصیلی شما چی بود ؟
    چند وقته که ازدواج کردید ؟
    چند وقته که این احساسات ظاهر شدن ؟


    البته من حس میکنم ریشه اصلی نبود تمرکز هست که دلیلش معلوم نیست (شاید از علاقه شما به همسرتون باشه به احتمال زیاد )
    این نبود تمرکز مشکل حافظه به وجود میاره و شما نمیتونید درست صحبت کنید
    از طرفی نبود تمرکز باعث ایجاد احساسات در زمان های غلط میشه (یعنی وقتی که باید ناراحت باشید خوشحال هستید و برعکس ...)
    این مشکل باعث ایجاد اضطراب میشه که ی جور زنگ خطر ه اما شما دست پاچه تر میشید و تمرکزتون کمتر و کمتر میشه....

    نظر خودتون چیه راجب حرفای من
    سلام
    تتو پستای بعدی راجع به علته اصلی ای که فکر می کنم چرا اینطوری شده حرف زدم...لطفا حتما بخونید

    قبل از ازدواج تقریبا تا سن بیست و سه سالگی که لیسانس گرفتم بسیار فعال خوشحال و...بود خلاصه اصلا با واژه ای به نام افسردگی آشنا نبودم اما از همون موقع تا زمانه ازدواجم ...چون یه دفه خیلی از فعالیتام کم شد...نا خاسته با اینکه خوشحال به نظر میومدمو یسری فعالیتاهم داشتم ولی وارده یه برهه ی دیگه شدم....
    یک ماهه عقد کردم...
    رشتم مهندسی معماریه
    این احساساتم تقریبا از لحظه ای شروع شد که رابطه داشتیم باهم(اینم بگم که گرم مزاج هستم و اصلا از رابطه بدم نمیاد .....اینو گفتم که یه وقت این تصور پیش نیاد که از رابطه داشتن بدم میاد...)
    امیدوارم این سوالارو جواب دادم شما بتونین راهنماییم کنین مممممممنون

  23. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    منم نخواستم شما بام همدردی کنین!!من بیشتر دنباله راهکار بودم و هستم
    همونطور که یه دوستی گفتن اگه قرار بود من برم مشاوره پس معنی مشاوره اینترنتی چیه فقط اینه که شما بیاین به من بگین "تو مطمئنن افسرده ای باید بری مشاوره!!!!!"خب اینو که خودم از اول میدونستم (البته من از شما توقعی ندارم همینطور از هیچکس چون کسی اینجا به من بدهکارو متعهد نیست...و هرکی نظری میزاره از روی کمک و خیرخواهیه)
    اما فقط گفتنه همینم بی معنی نیست؟!من خودم احساس کردم افسردگی پیدا کردم و تشخیص دادم یه مشاوره یا چند مشاوره مطمئنا میتونن بم کمک کنن
    حالا شما هم اد اومدید همینو به خودم برمی گردونیدو می گید تو افسرده ای باید بری مشاوره!!!!!!
    و من چون اصلا شرایط مشاوره نداشتم به همین دلیل اومدم تو این سایت...والا به جای تلف کردن وقت خودمو بقیه می رفتم به قول شما پیش یکی از همکارای شما!!!
    البته من اصلا از شما توقع ندارم جوابه منو بدین انگار که سرتون خیلی شلوغه!!!!چرا که مطمئن شدم مشورت خاستن از طریق سایت فقط وقت تلف کردنه....هی به جای جواب گرفتن باید بیام برداشتهای اشتباهو توضیحو تشریح کنم!!
    بازم ممنون که برای من وقت گذاشتین
    سلام

    عزیز دوباره کلام من رو بخوانید. بنده عرض کردم مشکل شما یک افسردگی ساده نیست! یعنی بیشتر از افسردگی هست که باید بالینی معاینه و آنالیز و ریشه یابی شه.!!!؟؟؟

    مشاوره تلفنی و..... به درد کیس شما نمیخوره و کابرد نداره.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  24. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : افسردگی بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    سلام
    تتو پستای بعدی راجع به علته اصلی ای که فکر می کنم چرا اینطوری شده حرف زدم...لطفا حتما بخونید

    قبل از ازدواج تقریبا تا سن بیست و سه سالگی که لیسانس گرفتم بسیار فعال خوشحال و...بود خلاصه اصلا با واژه ای به نام افسردگی آشنا نبودم اما از همون موقع تا زمانه ازدواجم ...چون یه دفه خیلی از فعالیتام کم شد...نا خاسته با اینکه خوشحال به نظر میومدمو یسری فعالیتاهم داشتم ولی وارده یه برهه ی دیگه شدم....
    یک ماهه عقد کردم...
    رشتم مهندسی معماریه
    این احساساتم تقریبا از لحظه ای شروع شد که رابطه داشتیم باهم(اینم بگم که گرم مزاج هستم و اصلا از رابطه بدم نمیاد .....اینو گفتم که یه وقت این تصور پیش نیاد که از رابطه داشتن بدم میاد...)
    امیدوارم این سوالارو جواب دادم شما بتونین راهنماییم کنین مممممممنون

    خوب من حدس میزنم که شما بین 2 مرحله از زندگیتون گیر کردید
    زمان تاهل و تجرد بین این 2 تا
    یعنی وقتی از تجرد خارج شدید (همون رابطه جنسی ) دیگه سردرگم شدید که چجوری باشید و چجوری صحبت کنید ؟
    آلان نه میتونید مثل زمان مجردی فعال باشید چون دیگه مجرد نیستید
    نه میتونید در تاهل شاد و فعال باشید چون هیچ تصویری از ایده ال های زنانه در زمان ازدواج ندارید (یااگرم دارید نمیتونید ارتباط برقرارکنید باهاشون)
    اولین قدم اینکه قبول کنید که ی دوره جدیدی از زندگی شما آغاز شده که باید 4 چوب بندی بشه
    نحوه صحبت و رفتار باید ی چهارچوب خاصی داشته باشه چه بادیگران چه با همسر
    این دوره هم مثل هر دوره ای از زندگی با گذر زمان و برخورد با مشکلات خیلی خودکار شما رو به تکامل میرسونه به شرطی که به فکر یک آغاز دوباره باشید
    اگر باورکنید که در اول و آغاز راه تاهل هستید کم کم خودتون با مکانیزم های روانی و دفاعی تون ایراداتون رو برطرف میکنید....
    درضمن حتما با خانم های جوان مثل خودتون که متاهل هستن معاشرت بیشتری داشته باشید تا کم کم الگوهایی رو جذب کنید.
    از فضای تجرد بسته به سلیقه هم میتونید جدا بشید هم نشید (یعنی اگر انجام فعالیت اهی دوران مجردی به نفع سلامت روانی شما هست ادامه بدید وگرنه نه اصلا سمتشون نرید..)
    کمتر توی خونه باشید و بیشتر ورزش کنید ....کتاب و مجلات زناشویی خیلی کمک میکنن برای اوقات فراغت
    کلا نیاز به رفتار ها و فعالیت های جدیدی دارید که تست کنید و اونایی که باهاش ارتباط لذتبخشی پیدا میکنید و برگزینید
    استارت شروع هویت زنانه شما از شب رابطه آغاز شده که در ادامه راه این هویت رو باید بسازید از خودتون
    به عنوان ی بعد دیگه ای از خودتون (مثل کسی که 30 سالشه اما کودک درونش فعاله یعنی ی بعد دیگه از شخصیتش فعاله ...)
    مشکل سردرگمی کاملا عادیه و افسردگی کلا نشانه جنگ عقاید و افکار در مغزه یعنی در حال حاضر هم دارید این خودسازی رو انجام میدیدبا کمی درد ....
    نترسید و باقدرت کارهایی که دوست دارید و درسته رو انجام بدید ...
    بیشتر عبادت کنید و نماز و دعا به شدت کمک کنندست (آرامشی وصف ناپذیر....)حتی بی اعتقادی نسبت بهشون تاثیرداره...
    موسیقی های عاشقانه و رمانتیک رو امتحان کنید و بیشتر گوش کنید ...
    فضای اتاق خودتون رو تغییر اساسی بدید ...رنگ اتاق چینش وسایل و احیانا خریدن وسایل جدید بخاطر متاهل شدن ...
    ثبت نام در باشگاه های تفریحی ورزشی ...
    آخرین نکته در روابط جنسی زورگویی بیشتری داشته باشید چون گرم مزاجیت به نفع شماست و لذت بیشتری میبیرید

    اینم ی لیست از کارهای که به شما کمک میکنه تا هویت خودتون به عنوان همسر ی مرد رو بسازید و از زندگی در کنار همسرتون لذت ببرید....
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد