صفحه 2 از 2 12
نمایش نتایج: از 51 به 67 از 67

موضوع: از رفتارها و افکار تکرار شونده ام خسته شدم

27636
  1. بالا | پست 51

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6460
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید و تردید شدید در حد مرگ (خطر خودکشی)

    سلام دوستان.هادی هستم امیدوارم که حاتتون خوب باشه اگرهم کسی کسالتی داره براش دعامیکنیم که مسیرخودشو پیدا کنه.شاید اصلی ترین موضوعی که باعث حرکت من شد باورها واعتقادات روحانی من بود تصویرجدیدی ازخدا درذهنم نقش بست..(البته این یک نظر شخصیه ضمن اینکه نظر هرکس دیگه قابل احترامه)اینکه خدا موجود ظالمی نیست ومنتظرنیست تا ما گناهی کنیم وبه شدت مجازاتمون کنه.(البته این مجوزی برای انجام کاری مخالف اصول انسانی یا گناه کردن یا.... نمیباشد).خداوند با عدل خود مارو محاکمه نمیکنه بلکه با فضل ورحمت خود....اینجا بود که رفته رفته احساس گناه وخجالت که مدتها درکوله بارخود جمع کرده بودم زمین گذاشتم.وتونستم ارتباط بهتری با خدا وزیباییهایی که تاحالا بهش دقت نمیکردم برقرار کنم.جالبه که طبق تحقیقات برروی نوزادتازه متولدشده مشخص شده اگر مدت کوتاهی نوزاد از تماس جسمی مادرش دور باشه احتمال مرگش خیلی زیاده.پس در قدم اول ماانسانها نیاز به تکیه گاهی محکم داریم.من این تکیه گاه رو خالقی که مسلما زورش ازمن وبیماریم بیشتره پیدا کردم.اینجا نقطه شروع بود
    ویرایش توسط هادی جباریان : 09-22-2014 در ساعت 12:37 AM دلیل: حذف نام خانوادگی

  2. بالا | پست 52

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12252
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید و تردید شدید در حد مرگ (خطر خودکشی)

    اتفاقا برعکس خودتون من اصلا فکر نمیکنم که توانایی تصمیم گیری ندارید .
    من افراد خیلی قوی ای رو دیدم ( چه از نظر اجتماعی چه از نظر فردی ) که سال هاست تلاش میکنن برای ترک خود ارضایی و نا توانند.
    اینکه شما تونستید همچین مشکلی رو حل کنید در رابطه با خودتون نشون دهنده قدرت اراده و تصمیم گیری فوق العاده شماست.

    در مورد بازی کامپیوتری هم حرفتون رو رو حساب شوخی میذارم چون با توجه به امکانات امروزی تقریبا همه آدمها از همه سنین بازی کامپیوتری میکنن و کم هم نیست مقدارش
    اصلا پسر 23- 4 ساله ای که بازی کامپیوتری نکنه عجیبه ...

    به نظر من تنها چیزی که نیاز دارید اینا که باور کنید خیلی قوی تر از اون چیزی هستین که حتی فکرشم بکنین.

  3. بالا | پست 53

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12615
    نوشته ها
    135
    تشکـر
    60
    تشکر شده 81 بار در 48 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : افسردگی شدید و تردید شدید در حد مرگ (خطر خودکشی)

    من یه دخترم و از نظر ظاهری هیچ مشکلی ندارم اما وقتی پست شما رو خوندم حس کردم چقدر شبیه شما هستم!
    یه آدم غمگین و افسرده که از همون دوران نوجوونی این افسردگی همیشه همراهش بوده. همیشه تنها بوده. با سختی با کسی دوست میشده و یک درصد هم اعتماد به نفس نداشتم و هنوز هم ندارم!
    من هم وقتی بقیه رو میبینم بهشون حسودیم میشه با اینکه همه میگن تو هیچی از بقیه کم نداری و حتی ازونا بهتری!
    تنها شانسم توو زندگی که کمی حال و هوامو عوض کرد آشنا شدن با عشقم بود.7ساله زندگی منو تا حدودی تغییر داده و من خودم سعی کردم کمی اخلاقم و روحیه مو بهتر کنم و تقریبا 2سالی میشه که تونستم راحتتر با بقیه ارتباط برقرار کنم و باهاشون حرف بزنم.
    گوشه گیری،تنهایی،نداشتن اعتماد به نفس،گریه های تنهایی،نداشتن همدم!
    باز خدا رو شکر میکنم یه وقتا میتونم با بعضی دوستام (در اصل دوستای نامزدم) درد دل کنم اما درد اصلیمو کی درک میکنه کی میفهمه که چی میکشم؟!!
    انقدر حرف توو دلمه که به هیچکس نمیتونم بگم
    اصلا هم رووی رفتن پیش روانشناس هم ندارم چون وقتی ازم بخواد از مشکلاتم بگم لال میشم!! واقعا سخته نمیدونم از کجا شروع کنم!
    من توو حرف زدن یکم مشکل دارم. یه وقتا تپق میزنم و بعضی وقتا بعضی کلمه ها رو یادم میره!!!

  4. بالا | پست 54

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16010
    نوشته ها
    48
    تشکـر
    4
    تشکر شده 29 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    سلام دوست خوبم من هم مشکل شمارو داشتم افسردگی داشتم اون هم از دوران کودکی ولی الان خوبم چون به یک روانژزشک خوب مراجعه کردم ودارو خوردم وخوب شدم به روانشناس نیازی نیست مراجعه کنی چون تو کشور ما روانشناس خوب کمه ولی به یک روانپزشک یعنی پزشک متخصص اعصاب وروان حتما مراجعه کن.

  5. بالا | پست 55

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16290
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    سلام...من نمیدونم اسم اینو میشه گذاش افسردگی یا نه...احمقانس یا نه...در هر صورت داره نابودم میکنه...ی لحظه خوبم بعد یهویی بدون اینکه بدونم چیه منفجر میشم...من از مرزش گدشتم..من ی بار خودکشی کردم بعد از اون اتفاق زندگیم از جهنمم بدتره جوری ک اصن از جهنم اونور نمیترسم...ی ماه بیخیال بودم...بعد حساس شدم..بعد ترسیدم دوباره از افکار احمقانه..بعد سعی کردم فراموش کنم...5 ماهه ولی فراموش نشده ک هیچی..الان دیگه قطعن میخوام خودکشی کنم...روزی ک دویاره برگشتم ب زندگیمو یادم نمیره..همون روزی ک زندگی رو ازم گرف...یکساله با خانوادم حرف نزدم با اینک باهاشون زندگی میکنم میدونم فقط فقط 16 سالمه ولی مگه من آدم نیسم؟دارم دیوونه میشم معنیش این نیس ک من حق ندارم ها؟مشکلمم این عشق مشق الکیو مزخرف نبوده...راسش یادم نمیاد چرا خودکشی کردم..این اواخر ی دعوای بد داشتم با مامانم(ازین ک مامان صداش کنم حالم بد میشه)منو واسه خودکشیم سرزنش کرد حرفاییی بهم زد ک فکرشم نمیکردم...الان تباه شدم منفجر...نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد...نمیدونم چمه...ولی میدونم اگه جلوشو نگیرم...مث دفه قبل میشه اما این دفه سر از قبرستون درمیارم نه بیمارستان نمیدونم چیکار کنم...واقعن نمیتونم جلو گریه هاو جیغامو بگیرم خودمم نمیدونم چمه ...دیگه نمیتونم ادامه بدمسلام...من نمیدونم اسم اینو میشه گذاش افسردگی یا نه...احمقانس یا نه...در هر صورت داره نابودم میکنه...ی لحظه خوبم بعد یهویی بدون اینکه بدونم چیه منفجر میشم...من از مرزش گدشتم..من ی بار خودکشی کردم بعد از اون اتفاق زندگیم از جهنمم بدتره جوری ک اصن از جهنم اونور نمیترسم...ی ماه بیخیال بودم...بعد حساس شدم..بعد ترسیدم دوباره از افکار احمقانه..بعد سعی کردم فراموش کنم...5 ماهه ولی فراموش نشده ک هیچی..الان دیگه قطعن میخوام خودکشی کنم...روزی ک دویاره برگشتم ب زندگیمو یادم نمیره..همون روزی ک زندگی رو ازم گرف...یکساله با خانوادم حرف نزدم با اینک باهاشون زندگی میکنم میدونم فقط فقط 16 سالمه ولی مگه من آدم نیسم؟دارم دیوونه میشم معنیش این نیس ک من حق ندارم ها؟مشکلمم این عشق مشق الکیو مزخرف نبوده...راسش یادم نمیاد چرا خودکشی کردم..این اواخر ی دعوای بد داشتم با مامانم(ازین ک مامان صداش کنم حالم بد میشه)منو واسه خودکشیم سرزنش کرد حرفاییی بهم زد ک فکرشم نمیکردم...الان تباه شدم منفجر...نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد...نمیدونم چمه...ولی میدونم اگه جلوشو نگیرم...مث دفه قبل میشه اما این دفه سر از قبرستون درمیارم نه بیمارستان نمیدونم چیکار کنم...واقعن نمیتونم جلو گریه هاو جیغامو بگیرم خودمم نمیدونم چمه ...دیگه نمیتونم ادامه بدمسلام...من نمیدونم اسم اینو میشه گذاش افسردگی یا نه...احمقانس یا نه...در هر صورت داره نابودم میکنه...ی لحظه خوبم بعد یهویی بدون اینکه بدونم چیه منفجر میشم...من از مرزش گدشتم..من ی بار خودکشی کردم بعد از اون اتفاق زندگیم از جهنمم بدتره جوری ک اصن از جهنم اونور نمیترسم...ی ماه بیخیال بودم...بعد حساس شدم..بعد ترسیدم دوباره از افکار احمقانه..بعد سعی کردم فراموش کنم...5 ماهه ولی فراموش نشده ک هیچی..الان دیگه قطعن میخوام خودکشی کنم...روزی ک دویاره برگشتم ب زندگیمو یادم نمیره..همون روزی ک زندگی رو ازم گرف...یکساله با خانوادم حرف نزدم با اینک باهاشون زندگی میکنم میدونم فقط فقط 16 سالمه ولی مگه من آدم نیسم؟دارم دیوونه میشم معنیش این نیس ک من حق ندارم ها؟مشکلمم این عشق مشق الکیو مزخرف نبوده...راسش یادم نمیاد چرا خودکشی کردم..این اواخر ی دعوای بد داشتم با مامانم(ازین ک مامان صداش کنم حالم بد میشه)منو واسه خودکشیم سرزنش کرد حرفاییی بهم زد ک فکرشم نمیکردم...الان تباه شدم منفجر...نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد...نمیدونم چمه...ولی میدونم اگه جلوشو نگیرم...مث دفه قبل میشه اما این دفه سر از قبرستون درمیارم نه بیمارستان نمیدونم چیکار کنم...واقعن نمیتونم جلو گریه هاو جیغامو بگیرم خودمم نمیدونم چمه ...دیگه نمیتونم ادامه بدمسلام...من نمیدونم اسم اینو میشه گذاش افسردگی یا نه...احمقانس یا نه...در هر صورت داره نابودم میکنه...ی لحظه خوبم بعد یهویی بدون اینکه بدونم چیه منفجر میشم...من از مرزش گدشتم..من ی بار خودکشی کردم بعد از اون اتفاق زندگیم از جهنمم بدتره جوری ک اصن از جهنم اونور نمیترسم...ی ماه بیخیال بودم...بعد حساس شدم..بعد ترسیدم دوباره از افکار احمقانه..بعد سعی کردم فراموش کنم...5 ماهه ولی فراموش نشده ک هیچی..الان دیگه قطعن میخوام خودکشی کنم...روزی ک دویاره برگشتم ب زندگیمو یادم نمیره..همون روزی ک زندگی رو ازم گرف...یکساله با خانوادم حرف نزدم با اینک باهاشون زندگی میکنم میدونم فقط فقط 16 سالمه ولی مگه من آدم نیسم؟دارم دیوونه میشم معنیش این نیس ک من حق ندارم ها؟مشکلمم این عشق مشق الکیو مزخرف نبوده...راسش یادم نمیاد چرا خودکشی کردم..این اواخر ی دعوای بد داشتم با مامانم(ازین ک مامان صداش کنم حالم بد میشه)منو واسه خودکشیم سرزنش کرد حرفاییی بهم زد ک فکرشم نمیکردم...الان تباه شدم منفجر...نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد...نمیدونم چمه...ولی میدونم اگه جلوشو نگیرم...مث دفه قبل میشه اما این دفه سر از قبرستون درمیارم نه بیمارستان نمیدونم چیکار کنم...واقعن نمیتونم جلو گریه هاو جیغامو بگیرم خودمم نمیدونم چمه ...دیگه نمیتونم ادامه بدمسلام...من نمیدونم اسم اینو میشه گذاش افسردگی یا نه...احمقانس یا نه...در هر صورت داره نابودم میکنه...ی لحظه خوبم بعد یهویی بدون اینکه بدونم چیه منفجر میشم...من از مرزش گدشتم..من ی بار خودکشی کردم بعد از اون اتفاق زندگیم از جهنمم بدتره جوری ک اصن از جهنم اونور نمیترسم...ی ماه بیخیال بودم...بعد حساس شدم..بعد ترسیدم دوباره از افکار احمقانه..بعد سعی کردم فراموش کنم...5 ماهه ولی فراموش نشده ک هیچی..الان دیگه قطعن میخوام خودکشی کنم...روزی ک دویاره برگشتم ب زندگیمو یادم نمیره..همون روزی ک زندگی رو ازم گرف...یکساله با خانوادم حرف نزدم با اینک باهاشون زندگی میکنم میدونم فقط فقط 16 سالمه ولی مگه من آدم نیسم؟دارم دیوونه میشم معنیش این نیس ک من حق ندارم ها؟مشکلمم این عشق مشق الکیو مزخرف نبوده...راسش یادم نمیاد چرا خودکشی کردم..این اواخر ی دعوای بد داشتم با مامانم(ازین ک مامان صداش کنم حالم بد میشه)منو واسه خودکشیم سرزنش کرد حرفاییی بهم زد ک فکرشم نمیکردم...الان تباه شدم منفجر...نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد...نمیدونم چمه...ولی میدونم اگه جلوشو نگیرم...مث دفه قبل میشه اما این دفه سر از قبرستون درمیارم نه بیمارستان نمیدونم چیکار کنم...واقعن نمیتونم جلو گریه هاو جیغامو بگیرم خودمم نمیدونم چمه ...دیگه نمیتونم ادامه بدمسلام...من نمیدونم اسم اینو میشه گذاش افسردگی یا نه...احمقانس یا نه...در هر صورت داره نابودم میکنه...ی لحظه خوبم بعد یهویی بدون اینکه بدونم چیه منفجر میشم...من از مرزش گدشتم..من ی بار خودکشی کردم بعد از اون اتفاق زندگیم از جهنمم بدتره جوری ک اصن از جهنم اونور نمیترسم...ی ماه بیخیال بودم...بعد حساس شدم..بعد ترسیدم دوباره از افکار احمقانه..بعد سعی کردم فراموش کنم...5 ماهه ولی فراموش نشده ک هیچی..الان دیگه قطعن میخوام خودکشی کنم...روزی ک دویاره برگشتم ب زندگیمو یادم نمیره..همون روزی ک زندگی رو ازم گرف...یکساله با خانوادم حرف نزدم با اینک باهاشون زندگی میکنم میدونم فقط فقط 16 سالمه ولی مگه من آدم نیسم؟دارم دیوونه میشم معنیش این نیس ک من حق ندارم ها؟مشکلمم این عشق مشق الکیو مزخرف نبوده...راسش یادم نمیاد چرا خودکشی کردم..این اواخر ی دعوای بد داشتم با مامانم(ازین ک مامان صداش کنم حالم بد میشه)منو واسه خودکشیم سرزنش کرد حرفاییی بهم زد ک فکرشم نمیکردم...الان تباه شدم منفجر...نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد...نمیدونم چمه...ولی میدونم اگه جلوشو نگیرم...مث دفه قبل میشه اما این دفه سر از قبرستون درمیارم نه بیمارستان نمیدونم چیکار کنم...واقعن نمیتونم جلو گریه هاو جیغامو بگیرم خودمم نمیدونم چمه ...دیگه نمیتونم ادامه بدم

  6. بالا | پست 56

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18578
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    سلام دختری 22 ساله هستم که با یک پسر در سطح خودم اشنا شدم و فقط قصد ازدواج داشتیم.همه چیز جور بوده تا اینکه پسر ازمایش داد و متوجه شد که پوکی استخوان داره و حدود 20تا 22 روز این اتفاق افتاده از روزی ک جواب رو گرفت به من گفت که باید برم و پاسوزش نشم.چون فک میکنه ک همه تواناییاشو از دست داده و هیچ کاری نمیتونه انجام بده.تقریبا تعدادی از خانواده من و خانواده اون از ارتباط ما خبر داشتن.و من از اون روز تا الان بهش میگم که نمیرم چون با چندتا دکتر ک حرف زدم گفتن ک درمان داره.و این بعد از شنیدن جواب ازمایش ب شدت افسرده شد .و حتی جواب منم نمیدادو نمیده.تو عمرش عصبی نمیشد ولی تا کسی باهاش حرف بزنه سریع عصبی میشه.و حتی اگه بهش بگی برو دکتر میگه من دلسوزی کسی رو نمیخوام.تا 12 روز پیش نت داشت و من میتونستم انلاین بودنشو ببینم و حتی بهش پیام میدادم و ب زور ج میداد.و همش میگفت ک برو.حتی ب من گفت برو و هیچ علاقه ای بهت ندارم.تا اینکه 12روز پیش بخاطر عصبانیت زیاد و اینکه یکی از اشناهاشون ماجرای ما رو متوجه شده بود و بهش گفته بود ک تو خوب میشی و حق نداری ب دختره بگی برو.اونم عصبی شد و گوشی همراهشو خورد کرد.و الان ی گوشی دیگه ای دستشه طبق گفته دوستش .من فقط بهش پیام میدم و از اون رووز هیچ جوابی ب من نداده.فقط میبینم ک پیاما تحوبل داده میشن.واقعا نگرانشم..هیچ خبری از ندارم.نمیخوام از طریق خانوادش اقدام کنم.چون اولا بهشون دسرسی ندارم دوم اینکه اون بشدت مستقل بود و اگه از طریق خانوادش اقدام کنم مطمئنم ک واقعا عصبی میشه و گوشیش رو خاموش میکنه.من واقعا نگرانشم.میخوام کنارش باشم. حال روحیم اصلن خوب نیست ولی بخطر اون میتونم خودمو کنترل کنم.همه امیدم خداس.میخواستم بدونم من چطور میتونم باهاش ی طوری رفتار کنم ک بفهمه ک من واقعا میخوامش و این ترحم نیست.و چطور باهاش حرف بزنم ک جواب بده پیامای منو..
    ممنون..

  7. بالا | پست 57

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18630
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید و تردید شدید در حد مرگ (خطر خودکشی)

    سلام و خسته نباشید
    من برای یکی از دوستانم که از نظر روحی هم مشکلات زیادی داره اقدام به مشاوره کردم.چون خودش تمایلی به رفتن به مشاوره نداره من میخواهم بهشون کمک کنم راهنایی کنید چطور میتونم این کارو انجام بدم
    با تشکر

  8. بالا | پست 58

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18783
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    23
    تشکر شده 16 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    سلام.

    مگه روانشناس یاروانپزشک لولو خورخوره است؟

    چرا فکر میکنی فقط خودت بدبختی؟

    من از خوندن تایپکت کلی انرژی مثبت گرفتم امیر علی!!! دوست دارم زودتر بری پیش دکتر تا حالت بهتر بشه. میدونم خوب میشی.

    راستی مگه رئیس جمهوری آبروت بره؟؟ طرف اصلا نمیدونه تو کی هستی!!!

  9. بالا | پست 59

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22644
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    به نظر من داره فیلم بازی میکنه.فقط میخواد با تو رابطشو قطع کنه

  10. بالا | پست 60

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22644
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    دلم گرفته من افسردگی مزمن دارم بدون هیچ دلیلی حالم بده لطفاا کمکم کنید

  11. بالا | پست 61

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22685
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    3
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    خیلی داغونم بخاطر دخالتایی ک تو زندگیم میشه بخاطر این ک نمیتونم یزندگی مستقل با همسرم داشته باشمبیشتر بخاطر این ک نمیدونم تا کی قراره عقد بنونم داغونم
    لطفا کمک کنید چندروزه فقط کارم شده کریه

  12. بالا | پست 62

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22758
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    سلام. خیلی برام جالبه. مشاورای اینجا جای اینکه کمکی کنن کاربر رو بیشتر تخریب می کنن. انگار می خوان کلینیکشونو پر کنن. عنوان سایتتون مشاوره آنلاین هست اگر اشتباه نکنم، خوب حتماً طرف مشکلی داشته ک اومده آنلاین مشاوره بگیره دیگه. چه اصراریه؟

    -----------

    داداش امیر علی داستانتو که خوندم اشکم در اومد. منم مثل خودتم. دقیقاً مثل خودت.
    ولی من ازچند روز پیش تصمیم بزرگی تو زندگیم گرفتم و به تو هم پیشنهاد می کنم همین کارو کنی.
    من نشستم یک روز کامل فکر کردم و مسیر زندگیمو مشخص کردم.
    با خودم گفتم از این به بعد، ببخشیدا دیگرانو به تخمم هم نمی گیرم. اعتماد به نفسمو بردم بالا. گفتم می تونم ثابت کنم از همه اینا ک بهم می خندن سرترم. خدا شاهده ی روز کاری می کنم ک همه تو کف بمونن.
    از همون روزم شروع کردم.
    دفترچه خدمتمو فرستادم. یکم ماه بعد هم عازمم. باس برم
    تو هم خدایی پاشو. به امید مشاور و... نشین چون بخدا تو بهتر از اینا می فهمی. مشکل تو هم اعتماد به نفسه.
    پسر خالم بزرگ تر از منه همون اول اعتماد به نفس نداشت و خجالت می کشید بره سر کار ولی وقتی رفت، وقتی رو پای خودش ایستاد، همه چیز عوض شد و الانم ازدواج کرده و یه بچه 1 ساله داره.
    کسی به ما کمک نمی کنه برادر. ببین، تو هم مثل من، مثل پسر خالم قهرمان زندگی خودتی
    یاعلی

  13. بالا | پست 63

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23094
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    www.hooraei.com
    امیرعلی جان این مشاور بهت کمک میکنه من خودم دو سه بار حضوری و انلاین باهاش مشکلاتم و درمیان گذاشتم و رفع شده
    موفق باشی

  14. بالا | پست 64

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23094
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    فرشاد و فریماه
    شماها مثلا مشاور هستین؟؟این چه طرز صحبت کردن با یه بیماره؟یکی باید شمار و درمان کنه واقعا که

  15. بالا | پست 65

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24363
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید و تردید شدید در حد مرگ (خطر خودکشی)

    به نظر من شما از نظر هوشی از عوام مردم بالاتر هستید اما به خاطر محیط نامناسب اشتاباهات گذشته و عدم ارتباط با دیگران دچار مشکل شدی من نیز مدتی وضعیتی مشابه شما داشتم اما ما یکدیگر را بهتر درک می کنم گرچه تو اشتباه کردی اما این دلیل نمی شود که تسلیم شوی به خودت زمان بده زمان همه چیز را درست می کند
    برای ارتباط موفق با دیگران ابتدا کمی به سر و وضع خودت برس و دیگر نگران ظاهر نباش ظاهر تنها یکی از فاکتور های ارتباط موفق است .
    در ضمن لبخند فراموش نشود

  16. بالا | پست 66

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30094
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی شدید

    سلام ..من تازه اینجا عضو شدم و فک کردم مشاوره اینجا حالت چت داره ولی دیدم اینطور نیست
    من ی مشکل بزرگ دارم و این مشکل داره اذیتم میکنه هیچکس از من خوشش نمیاد ..وقت ی پیش کسی هستم حتی پیش دوستای خودم به علت کم حرف بودن و خجالتی بودنم هیچ حرفی برای گفتن باهاشون ندارم ..و مدام تو اون لحظه ها خودمو سرزن ش میکنم ..این موضوع واقعا داره خیلی برام پررنگ میشه جوری که هر لحظه هر روز بهش فکر میکنم ..دوس دارم ادم شادی باهاشم دیگران از اینکه منو داره کیف کنن اما نمیتونم هر چقد سعی کردم کتاب خوندم راج ب این موضوع مشکلم حل نشد دیگه خودمم موندم که چی کار باید کنم..اگه کسی میتونه منو راهنمایی کنه خیلی خوشحال میشم

  17. بالا | پست 67

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31098
    نوشته ها
    91
    تشکـر
    49
    تشکر شده 124 بار در 62 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : افسردگی شدید

    سلام بهتره به یه مشاور خوب مراجعه بکنین از عوارض خودارضایی همون گوشه گیر بودن و تندخو شدن هستن وخیلی عوارض دیگ که ممکن جبران ناپذیر باشه مدت زیادی هست که به این کار دست میزنید پس انتظار نداشته باشین درعرض ده روز تغییرات بزرگی ببینین ولی مطمئن باشین اگه به ترکتون ادامه بدین به مرور زمان تغییرات میبینین و افسردگیتونم که ناشی از احساس گناه برطرف ميشه توکل به خدا بکنین

صفحه 2 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا خواستن توانستن است ؟؟
    توسط ali502902700 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 10-03-2022, 03:02 AM
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-04-2019, 05:20 PM
  3. خواستگار سوءاستفاده‌گر و خسيس!
    توسط ninamoon در انجمن خواستگاری
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 05-14-2017, 11:40 AM
  4. عشق شما از چه نوعي است؟ دلبستگی یا وابستگی؟
    توسط pari123 در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-30-2015, 01:12 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد