نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: افسردگی و تنهایی

2364
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16830
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    25
    تشکر شده 17 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    9

    افسردگی و تنهایی

    الآن تا حدودی میتونم بفهمم دلیل افسردگی من چیه. حالا با کنکاش تو خودم میفهمم دلیلش چیه اما برام یه علامت سوال ایجادشده چرا ؟ آخه چرا؟
    دلیل افسردگی من تنهاییه من تو عمرم هیچ دوستی نداشتم همیشه دوس داشتم کسی رو داشته باشم که باهاش دوست باشم اما هیجوقت کسی نبود بزا این موضوع هم همیشه احساس حقارت میکردم و تو خودم دنبال یه دلیل میگشتم که جرا منفورم و همیشه جواب به خودم تنها سکوت بود همین واقعا چرا شاید بگید رفتارت ناشایسته اما نه این دلیلش نیست بخدا خودمم نمیدونم دلیلش چیه رفتارم ناشایست نبوده و اکثرا مورد توپ و تشر بقیه بودم اولاش به خودم قبولونده بودم که من شایسته این تشر و بی احترامی هستم و اگه رفتار غیر این باهام میشد تعحب میکردم . اما کم کم دیگه نمیتونستم بپذیرم که آخه چرا باید شایسته این رفتار باشم و خودم به این نتیجه رسیدم تو روابط احتماعی یه جور قانون جنگل نهفتست و بخور تا خورده نشی منم شروع کردم به پرخاش اما بعد یه مدت دیدم خستم از این همه رفتار مغایر با میل درونیم بنابراین رویه انزوا رو پیش گرفتم دیگه با هیچ کس حرف نمیزدم و تو تنهایی خودم فرو رفتم و تا کسی مستقیم نمیومد بام حرف بزنه صدای منو هیچ وقت نمیشنید اما این هم منو اذیت میکنه . من میدونم مشکل دارم آرزوی بودن تو اجتماع و دوست یابی رو دارم اما کو کسی که منو بخواد من بی دلیل محکوم به تنهایی هستم و دیگه کم آوردم دارم میمیرم الآندارم گریه میکنم هیچ کسو تو دنیا ندارم چکار کنم ؟؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28563
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    8
    تشکر شده 28 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : راهنمایی خواهشا راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرناز123 نمایش پست ها
    الآن تا حدودی میتونم بفهمم دلیل افسردگی من چیه. حالا با کنکاش تو خودم میفهمم دلیلش چیه اما برام یه علامت سوال ایجادشده چرا ؟ آخه چرا؟
    دلیل افسردگی من تنهاییه من تو عمرم هیچ دوستی نداشتم همیشه دوس داشتم کسی رو داشته باشم که باهاش دوست باشم اما هیجوقت کسی نبود بزا این موضوع هم همیشه احساس حقارت میکردم و تو خودم دنبال یه دلیل میگشتم که جرا منفورم و همیشه جواب به خودم تنها سکوت بود همین واقعا چرا شاید بگید رفتارت ناشایسته اما نه این دلیلش نیست بخدا خودمم نمیدونم دلیلش چیه رفتارم ناشایست نبوده و اکثرا مورد توپ و تشر بقیه بودم اولاش به خودم قبولونده بودم که من شایسته این تشر و بی احترامی هستم و اگه رفتار غیر این باهام میشد تعحب میکردم . اما کم کم دیگه نمیتونستم بپذیرم که آخه چرا باید شایسته این رفتار باشم و خودم به این نتیجه رسیدم تو روابط احتماعی یه جور قانون جنگل نهفتست و بخور تا خورده نشی منم شروع کردم به پرخاش اما بعد یه مدت دیدم خستم از این همه رفتار مغایر با میل درونیم بنابراین رویه انزوا رو پیش گرفتم دیگه با هیچ کس حرف نمیزدم و تو تنهایی خودم فرو رفتم و تا کسی مستقیم نمیومد بام حرف بزنه صدای منو هیچ وقت نمیشنید اما این هم منو اذیت میکنه . من میدونم مشکل دارم آرزوی بودن تو اجتماع و دوست یابی رو دارم اما کو کسی که منو بخواد من بی دلیل محکوم به تنهایی هستم و دیگه کم آوردم دارم میمیرم الآندارم گریه میکنم هیچ کسو تو دنیا ندارم چکار کنم ؟؟
    منظورت از اینکه کسی تو رو نمیخاد
    یعنی دوست پسره؟؟
    یا شوهر؟
    یا خانواده؟
    کدومش؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16830
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    25
    تشکر شده 17 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : راهنمایی خواهشا راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط rezzaaa نمایش پست ها
    منظورت از اینکه کسی تو رو نمیخاد
    یعنی دوست پسره؟؟
    یا شوهر؟
    یا خانواده؟
    کدومش؟
    منظورم همشه نه دوست دختر داشتم تو عمرم که دردودل کنم نه خانواده ای که محبت کنم و محبت ببینم و نه دوس پسری داشتم ازدواج هم نکردم واضح تر بگم زندگی من مثه ربات بوده تا حالا هیچ مجبتی و دوستت دارم از کسی نشنیدم حتی مادرم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14306
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    7
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    سرهنگ آئورلیانو بوئندیا آرام و بی اعتنا به نوع تازه زندگی که به خانه هیجان می بخشید، به این نتیجه رسیده بود که راز سعادت ، چیزی جز بستن پیمانی شرافتمندانه با تنهایی نیست.

    صد سال تنهایی
    گابریل گارسیا مارکز


    دوست عزیز به نظر من فقط باید با تنهایی کنار اومد ، درسته که مثه یه بغض تو گلوی آدم میمونه ولی همه تمرکز و تلاشتو بزار روی اینکه با خودت کنار بیای با تنهاییت کنار بیا

    ویرایش توسط stu : 06-06-2016 در ساعت 10:32 AM
    امضای ایشان
    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
    کسی تنهاییو از من نمیدزده
    درد مارو در و دیوار نمیفهمه

  5. کاربران زیر از stu بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    خب بیشتر بگو ، در مورد خودت ، چند سالته ، چند تا بجه اید ، رابطه پدر مادرت ، رشتت چیه و ...
    امضای ایشان
    There is a charm about the forbidden that makes it unspeakably desirable

    -Mark Twain

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راهنمایی خواهشا راهنمایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرناز123 نمایش پست ها
    منظورم همشه نه دوست دختر داشتم تو عمرم که دردودل کنم نه خانواده ای که محبت کنم و محبت ببینم و نه دوس پسری داشتم ازدواج هم نکردم واضح تر بگم زندگی من مثه ربات بوده تا حالا هیچ مجبتی و دوستت دارم از کسی نشنیدم حتی مادرم
    خب بیا با هم دوست بشیمبه نظر من تو هر برخوردی باید یه سری چیزا رعایت شه .باید طرفو بشناسی وبه ادمی که لیاقتشو داره محبت کنی نه از دم به همه چون ادما گاهی از محبت بیش از حد سواستفاده میکنن.بعد هم اینکه هیچوقت خودتو دست کم نگیر چون وقتی خودت خودتو باور نداشته باشی از دیگران چه توقعی داری؟هر وقتم دلت گرفت بیا چت باکس به منم یه پیام بده بیام یا پیام خصوصی.

  8. 3 کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16830
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    25
    تشکر شده 17 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    ممنون از شما صبا خانوم لطف دارین شما

  10. کاربران زیر از مهرناز123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16830
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    25
    تشکر شده 17 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan1966 نمایش پست ها
    خب بیشتر بگو ، در مورد خودت ، چند سالته ، چند تا بجه اید ، رابطه پدر مادرت ، رشتت چیه و ...
    من تا یادم میاد تنها بودم نمیتونستم دوستی پیدا کنم تو مهد کودک با کسی حرف نمیزدم از بس که خجالتی بودم پشت مامانم قایم میشدم و بچه ها مهد تغذیمو میخوردن هیچی بشون نمیگفتم . تو دبستان همیشه تنها بودم کم پیش میومد با کسی زنگ تفریح بگردم و از این بابت خجالت میکشیدم . تو راهنمایی این برام معظل بزرگی شد خیلی برام مهم بود که چرا تنهام البته توپ و تشر دیگران تو همون دوران راهنمایی شروع شد بچه ها زیرآبمو میزدن پیش بقیه پیش مدیر و ناظم و ... و همه چیمو مسخره میکردن نماز خوندنمو طرز لباس پوشیدنمو موسیقی گوش ندادنمو و .... از طرف خانواده هم خیلی تحت فشار بودم تو خونه همیشه دعوا بود همه با هم اکثر دعواها رو بابام مقصر بود تقریبا میشه بگم 1 روز درمیون کتک میخوردم ازش سیلی میزد که گوشم زنگ میزد یه دختر تو سن مقطع راهنمایی رو اما دلیل کتکاش هیچی نبود معمولا مشکل کاری داشت و دیابت هم داشت همیشه عصبانی بود و منم کوچکترین عضو خانواده بودم همیشه عقده های بیرون خونه رو سر من خالی میکرد الله رو گواه میگیرم همش بی دلیل بود مثلا یه بار کتک مفصل خوردم به خاطر اینکه گفت بود برو لباسی که برات خریدم رو پرو کن و من نکردم مامانم هم هیچ وقت ابراز محبتی ازش ندیدم برعکس همیشه متشنجم میکرد نمیدونم کی به این پدر و مادر گفته بود دوران بلوغ باید بچه رو کتک بزنی تا از دست نره اینا همش فکر میکردن من خرابم فاسدم یا قراره فاسد بشم همش کتک برا گناه نکرده همیشه از شدت اعصاب خوردی عضلاتم درد میکرد پاهام همیشه درد میکردن شبا که همه میخوابیدن تو تخت خواب گریه میکردم التماس خدا میکردم زندگیمو به آخر برسئنه چن بارم به طور جدی به خودکشی فکر کردم که جرئت نکردمم انجامش بدم همش شانتاژ و زیرآب زدن بود چه تو مدرسه چه تو خونه کم کم به این نتیجه رسیدم تو مدرسه با بچه ها حرف نزنم اطلاعاتی از خودم ندم که سوژه مسخرشون بشم و برای لباسامم چون خانواده به شدت دیکتاتور داشتم نمیتونستم بشون بگم اجازه بدید خودم لباسمو انتخاب کنم اونام هر آشغالی دلشون میخاست تنم میکردن و بچه ها هم مسخرم میکردن دیگه داشتم دیوونه میشدم تحت فشار که تصمیم گرفتم تحت هیچ شرایطی از خونه بیرون نرم تا کسی منو با این لباسا نبینه که مسخرم کنه چند سال جز برا مدرسه پامو از خونه بیرون نزاشتم
    دبیرستان به این نتیجه رسیدم که تنها راه نجات من درس خوندنه تا از شر این خانواده فاشیست و دیکتاتور نجات پیدا کنم فقط خر میزدم رفتارم با بچه های مدرسه هم تهاجمی بود تا کسی جرئت مسخره و توپ و تشر نداشته باشه. کنکورمو خوب دادم دانشگاه درجه 1 دولتی در یکی از شهر های بزرگ کشور رشته مهندسی (فنی) اونجا هم نمیتونستم با کسی دوس شم همیشه تنها بودم با پسرا که اصلا حرف نمیزدم حتی در حد سلام و علیک خیلیلشون اومدن جلو مدام واسطه میفرستادن بیا بامون حرف بزن بیا بریم رستوران و .... اما من با رفتاری که از خانواده دیده بودم و به خاطر گناه نکرده کتک میخوردم دیگه حتی جرئت نمیکردم با پسرا سلام علیک داشته باشم چه برسه دوستی و از این حرفا هیچ کس نفهمید چی کشیدم فقط میدیدن منزویم چنتا از پسرا همش دنبالم بودن هرجا میرفتم باهام بودن حتی 1 بار یکیشون تا بیرون دانشگاه دنبالم اومد اما من اصلا اهمیتی به هیچ کدوم نمیدادم میترسیدم از کتک از انگ فساد منی که برا گناه نکرده کتک میخوردم حالا اگر ... دیگه واویلا کم کم بعضیاشون روم حساس شدن از کنارم رد میشدن توهین میکردن اما اونا بیخود جلوم جبهه گرفته بودن مشکل من اونا نبود چیز دیگه ای بود و اونا ناخواسته به حس حقارتم دامن میزدن خیلی وقتا تو دانشکده و خوابگاه تو شهر غریب کاری جز گریه نداشتم رفتار دخترا هم اصلا خوب نبود زیرآبی رفتنا کم محلی ها و از بالا نگاه کردنا و پنهان کاری ها و... کلا نمیتونستم با کسی با این شرایط ارتباط برقرار کنم تنهای تنها بودم بعد هم پشت کنکور ارشد که دیگه ارتباط با محیط بیرون کاملا قطع بود تا ارشد قبول شدم باز دانشگاه دولتی اما اونجا هم جز درس خوندن و سرچ کردن کار دیگه ای نکردم دیگه احساس پیری میکردم که بخوام دوس پیدا کنم و البته که نمیتونستم دوست پیدا کنم اما با هم اتاقی هام ارتباط بدی نداشتم دیگه به بی مهری ها عادت کرده بودم . حالا هم فارغ التحصیل شدم تو خونم سنم 27 ساله موهای سفید تو سرم کم نیست نه کسی منو میشناسه نه کسی خبر از حالم میگیره انگار من از صفحه روزگار محو شدم بود و نبودم برا کسی مهم نیست . البته عشقی هم تو زندگیم نیست تو دوران کارشناسی 1 پسره خیلی دوسم داش منم دوسش داشتم اما همون ترسه مانع شد بزارم بیاد صحبت کنه و الآن هنوز عاشقشم اما چه فایده دیگه دیر شده تو خونه هم هنوز تا یه اتفاقی میوفته بابام منو متهم میکنه و توهین و توهین تو سن 27 سالگی این زندگی منه هیچی ندارم جز یه قلب پاره آهنی

  12. 2 کاربران زیر از مهرناز123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    حالم خوب بود و اومدم سر به تاپیک زدم ، درد و دلتو خوندم از اعماق وجودم ناراحت شدم .. نمیدونم چی بگم واقعا، ولی این صبرت خیلی خیلی قابل ستایشه ...

    نمیتونید برید سر یه شغلی مستقل بشید ؟؟ توی اون خونه موندن هیچ گره ای از کار شما باز نمیکنه و فقط وضعیت فعلیتونو بدتر میکنه ، با یه دوتا از دخترای سایت هم صحبت کن ، من تضمین میکنم خیلیاشون دوستای خوبی میتونن واست باشن ...

  14. 2 کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    چرا نیمه ی پر لیوانو نگاه نمیکنی تو نسبت به خیلی از دخترای همسنت موفق تری
    خیلی خوبه که برای فرار از تنهایی رو به دوستی های نادرست نیاوردی و قله ی قلبت تفریحگاه کسی نشده
    اما عزیزم اینو بدون حتی خواهر و برادرا شبیه هم نیستند چه برسه افراد جامعه دلیل نمیشه اگر یه بار مسخره ات کردن همه این طور باشند دوستای خوب هم هستند و مطمئنم با چندتاشون تا حالا مثلا همون هم اتاقیت آشنا شدی
    چرا تو ازشون سراغی نمیگیری؟پیش قدم شو و تو باهاشون ارتباط بگیر
    با نشستن و هیچ کاری نکردن جهانت تغییر نمیکنه
    الان دیگه بعد از 27 سال دیگه نباید رفتار تند پدرت و به دل بگیری خودتم گفتی که بیماری داره و دیابت و اینا پس اصلا دلخور نشو
    منتظر معجزه نباش و از کسی توقع نداشته باش تو دیگه الان اون دختر کوچولوی خجالتی نیستی زاویه ی دیدت و تغییر بده معجزه در کنارت ایستاده فقط کافیه کمر همتت و بندی و زندگیتو بسازی
    الان موقعیت خیلی خوبی داری به نظره من مهارتتو در راستای رشتت ببر بالا و یه کار خوب پیدا کن و به فکر دکترا هم باش و ایشالا نیمه ی گمشدتم به همین زودیا میاد پیدات میکنه
    من به قسمت اعتقاد دارم مطمئن باش و شک نکن اگر خدا بخواد اونی که گفتی دوستش داشتی بهت میرسه اگرم نرسید حکمتی بوده
    و گذشته و خاطرات بدش هم بریز دور چون هرچی بیشتر بهش فکر کنی زندگیت راکد تر میشه مسلما هیج کس مرداب شدن و دوست نداره
    از همین تریبون اعلام میکنم منو دوستت بدون
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  16. 3 کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    سلام دوست عزیز
    من واقعا ناراحت شدم حرفاتونو خوندم، تا حدود زیادی درکتون می کنم چون خودمم کم نبوده لحظاتی که احساس تنهایی داشتم درسته نوع مشکلات فرق می کنه ولی خب میدونم تنها بودن چه دردی داره...با وجود مشکلاتی که داشتین خدا رو شکر کنین که تونستین تنهاییتونو حفظ کنین به جای اینکه برین با کسی که آخر سر تنهاتر بشید...تلاشتونم واقعا قابل تحسینه قدر خودتونو بدونید ..درسته شرایط سختیه ولی خب شما الان دیگه اون دختر بچه نوجون نیستید و میتونید بهتر مدیریت کنید زندگیتون رو..ان شاالله خدا هیچوقت بنده هاشو تنها نمیذاره و شمام رو همچنین
    توکلتون به خدا باشه اگه ممکنه سرکار برید که یه مقدار راحتتر بشید...اگه قابل دونستید ما هم توی سایت هستیم میتونید به عنوان دوست رومون حساب کنید درسته مجازیه ولی خب گاهی خیلی از حرفایی که نمیشه تو واقعی به زبون آورد رو میتونیم تو مجازی راحت بیان کنیم... امیدوارم با کسی که لیاقتتونو داره و تنهاییتونو میتونه به خوبی پرکنه و در کنارش غم های گذشته تونو فراموش میکنید خوشبخت بشید.
    موفق و شاد باشید.

  18. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16830
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    25
    تشکر شده 17 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    من واقعا ناراحت شدم حرفاتونو خوندم، تا حدود زیادی درکتون می کنم چون خودمم کم نبوده لحظاتی که احساس تنهایی داشتم درسته نوع مشکلات فرق می کنه ولی خب میدونم تنها بودن چه دردی داره...با وجود مشکلاتی که داشتین خدا رو شکر کنین که تونستین تنهاییتونو حفظ کنین به جای اینکه برین با کسی که آخر سر تنهاتر بشید...تلاشتونم واقعا قابل تحسینه قدر خودتونو بدونید ..درسته شرایط سختیه ولی خب شما الان دیگه اون دختر بچه نوجون نیستید و میتونید بهتر مدیریت کنید زندگیتون رو..ان شاالله خدا هیچوقت بنده هاشو تنها نمیذاره و شمام رو همچنین
    توکلتون به خدا باشه اگه ممکنه سرکار برید که یه مقدار راحتتر بشید...اگه قابل دونستید ما هم توی سایت هستیم میتونید به عنوان دوست رومون حساب کنید درسته مجازیه ولی خب گاهی خیلی از حرفایی که نمیشه تو واقعی به زبون آورد رو میتونیم تو مجازی راحت بیان کنیم... امیدوارم با کسی که لیاقتتونو داره و تنهاییتونو میتونه به خوبی پرکنه و در کنارش غم های گذشته تونو فراموش میکنید خوشبخت بشید.
    موفق و شاد باشید.
    ممنون یلدا خانوم لطفا برام دعا کنین خدا یه تحولی تو زندگیم ایجاد کنه

  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : افسردگی و تنهایی

    خواهش می کنم عزیزم ان شاالله هر چی که به خیر و صلاحتون هست رو خداوند در این شب ها و روزهای عزیز براتون رقم بزنه،
    میگن سرنوشت آدم ها تو شب های قدر نوشته میشه...
    بهترین ها رو براتون آرزو می کنم.

  21. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد