نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: افسردگی

1376
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7183
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    226
    تشکر شده 122 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    10

    افسردگی

    موضوع :درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی
    سلام عرض شد!
    اولا از همه عذر خواهی می کنم که با مشکلاتم وقت دوستان تالار رو می گیرم.
    دوما بابت نام موضوع هم باید بگم نمی دونم چی باید می نوشتم چون این چند وقته مشکل روحی پیدا کردم...
    خیلی درگیر مسائل مختلف شدم........ احساس می کنم دارم افسرده میشم.
    دوستانی که پست قبل بنده رو خوندن میدونن اولین مشکلم نداشتن دوست هست.
    اما مشکلات دیگه ام بزرگ تر از این حرف هاست...

    بیشتر وقت ها یه احساسی دارم که دوست دارم گریه کنم و با حال خودم حسرت بخورم... نمی خوام نا شکری کنم اما من زندگی درستی ندارم.... نه شخصیت درستی نه اخلاق خوبی نه ....

    وقتی میبینم نقش بسیار ریز ریزی در جامعه دارم که اصلا به حساب نمیاد و کسی دوست نداره باهام هم کلام بشه یا دوست بشه دیوونه میشم.
    مسئله ی دیگه این هست که روحیه ی خودم رو هم از دست دادم و کاملا نا امیدم...

    البته به صورت موقتی با یاد خدا و ذکر و نماز این موارد ر درمان می کنم! اما اصلا از بین نمیرن و دوباره بر می گردند. و یک دفعه این قدر بهم فشار میارن که از همه ی کار هام میفتم و فقط می خوام بشینم یه گوشی و گریه کنم.
    حالم خیلی بده!!!

    نکته ی اصلی اینجاست که هیچکس رو ندارم که حرفامو بهش بزنم و خودمو خالی کنم و همین هم باعث رنج من میشه!!

    فقط تونستم به این انجمن اعتماد کنم و حرفامو بنویسم ... شاید اصلا متوجه نشده باشین درد من چیه! اما واقعا دارم رنج می برم... از خیلی چیزا...از این که اعتماد به نفس ندارم .. از این که برای خودم ارزش قائل نیستم ... از این که نمی تونم با هر کی می خوام دوست بشم ... از این که همیشه تنهام .... و تنهایی خودش بد دردیه...
    بعضیا رو می بینم همیشه شادن و با نشاطن و می خندن و با همه رفیقن و هیچ وقت تنها نیست اما وقتی با خودم مقایسه می کنم دلم میشکنه...

    این یه درد و دل دوستانه بود....
    امیدوارم منو درک کرده باشین.
    اگر کسی این جوری بوده قبلا یا هست یا راهی میدونه یا روشی بلده لطفا بگه و منو از این وضعیت در بیاره.

  2. 3 کاربران زیر از MMB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ :افسردگی

    دوست عزیز در این مورد باید این نکته رو به یاد داشته باشی

    شاید در زندگی آدم بخصوصی نباشی ولی اینو بدون که در این دنیا کاملا" منحصر بفرد هستید

    شاید نوعی حس کمالگرایی در شما باعث میشه از انجام کاری لذت نبری چون دوس داری اون کارو به نحو احسنت انجام بدی ؟

    شاید هیچ هدفی نداری و به همین خاطر در زندگی احساس پوچی و سرگردانی میکنی ؟

    شاید کاری و رفتاری و یا حرفی رو باید در گذشته میزدی واینکارو انجام ندادی و

    به همین خاطر افسردگی رو به وجود خودت دعوت کردی ...

    به هرحال هر کسی متخصص روح و روان و جسم خودشه و میدونه که سرچشمه این مشکلات در چه چیزی هست
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7183
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    226
    تشکر شده 122 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    دوست عزیز در این مورد باید این نکته رو به یاد داشته باشی

    شاید در زندگی آدم بخصوصی نباشی ولی اینو بدون که در این دنیا کاملا" منحصر بفرد هستید

    شاید نوعی کمالگرایی در شما باعث میشه از انجام کاری لذت نبری چون دوس داری اون کارو به نحو احسنت انجام بدی ؟

    شاید هیچ هدفی نداری و به همین خاطر در زندگی احساس پوچی و سرگردانی میکنی ؟

    شاید کاری و رفتاری و یا حرفی رو باید در گذشته میزدی واینکارو انجام ندادی و

    به همین خاطر افسردگی رو به وجود خودت دعوت کردی ...

    به هرحال هر کسی متخصص روح و روان و جسم خودشه و میدونه که سرچشمه این مشکلات در چه چیزی هست
    ممنون از پاسختون.

    شاید واقعا همین جور باشه و من ادم منحصر به فردی باشم اما واقعا خودم نمی تونم اینو باور کنم و کافیه تا کوچکترین اتفاقی بیفته تا همه چیز و همه کس رو از خودم بالاتر ببینم.

    نمی دونم کمالگرایی یا چیز دیگه. البته یه حسی شبیه به این دارم و همیشه دوست دارم همه کار هام رو به بهترین شکل انجام بدم اما خوب بعضی اوقات نمیشه.

    بار ها سعی کردم هدفی برای خودم تنظیم کنم اما بعد از چند وقت هدف برام بی ارزش می شد و براش تلاش نمی کردم و از آخر هم بهش نمی رسیدم و باز باعث میشد از خودم نا امید بشم.

    این مورد که خیلی اوقات اتفاق افتاده! همشه من یه چیزی بای حسرت خوردن و پشیمونی دارم. مثلا چرا رفتم مغازه اون جوری حرف نزدم یا مثلا اون موقع که فلان کس یه چیزی گفت چرا جوابش رو ندادم یا خیلی چیزای دیگه.

    باور کنید من خودم افسردگی و گوشه نشینی و منزوی بودن رو اصلا دوست ندارم و من اصردگی رو دعوت نکردم. نمی دونم چه شده.

    خیلی وقتا دوست دارم خیلی ادم اجتماعی باشم و با همه صحبت کنم اما وقتی می بینم اوضاع رو و بی محلی می کنن یک دفعه یک حس نا امیدی خیلی شدیده شدید وجودم رو فرا می گیره و بعضی وقت ها به خودم می گم اصن رفیق نداشته باش و با کس حرف نزن و می خوام این کار رو بکنم و گوشه نشین بشم ! اما باز اون طبع اجتماعیه درونم مانع میشه و راستشو بخواید خودم این روش رو دوست ندارم.

    من می دونم سرچشمه ی این مشکلات کجاست... همش در درون خودمه!!
    نمی خوام نا شکری کنم اما خوب بنده تربیت درستی از جانب پدر و مادر نداشتم و از همون بچگی منو خجالتی و سرخورده و مظلوم بار آوردن! البته تقصیر اونا هم نبوده! خوب کسی نبوده بهشون بگه راه درست تربیت بچه اینه!
    ولی حالا که من بزرگ شدم و درست و غلط رو از هم تشخیص می دم می فهمم که چقدر تربیت نا درستی داشتم!

    مثلا یک جا خونده بودم که پدر و مادر باید راز دارد فرزندشون باشن و کاری کنن که فرزند بیاد و با هاشون درد و دل کنه و حرفشو بزنه! بعد یکی از خاطرات بچگیم یادم اومد که روم نمیشد که به کسی بگم.به زور با خودم مبارزه کردم و رفتم به مادرم گفتم . اما به جای این که کمکم کنه رفت تو کل خانواده اون حرف رو زد و مسخرم کردن. از اونجا بود که به خودم عهد بستم دیگه چیزی بهشون نگم.البته چند بار هم عهد رو شکستم اما بازم مثل قبل تا چیزی میشد همون مشکلاتم که خصوصی بهشون گفته بودم رو بلند داد می زدن و به عنوان نقطه ضعفم استفاده می کردن .

    یک مشکل دیگه ای هم که الان هست! اینه که الان مشکل کمبود محبت خانواده ام رو از دوستانم طلب می کنم. و خیلی سریع تحت تاثیر یک نفر قرار می گیرم و دوست دارم دوستش بشم و هر کار می خواد براش انجام بدم

    حالا به هر حال. من الان بزرگ شدم و می خوام خودم خودم رو درست کنم.
    امیدوارم شماهم کمکم کنید.
    ویرایش توسط MMB : 10-16-2014 در ساعت 12:24 PM

  6. 2 کاربران زیر از MMB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MMB نمایش پست ها
    ممنون از پاسختون.

    شاید واقعا همین جور باشه و من ادم منحصر به فردی باشم اما واقعا خودم نمی تونم اینو باور کنم و کافیه تا کوچکترین اتفاقی بیفته تا همه چیز و همه کس رو از خودم بالاتر ببینم.

    نمی دونم کمالگرایی یا چیز دیگه. البته یه حسی شبیه به این دارم و همیشه دوست دارم همه کار هام رو به بهترین شکل انجام بدم اما خوب بعضی اوقات نمیشه.

    بار ها سعی کردم هدفی برای خودم تنظیم کنم اما بعد از چند وقت هدف برام بی ارزش می شد و براش تلاش نمی کردم و از آخر هم بهش نمی رسیدم و باز باعث میشد از خودم نا امید بشم.

    این مورد که خیلی اوقات اتفاق افتاده! همشه من یه چیزی بای حسرت خوردن و پشیمونی دارم. مثلا چرا رفتم مغازه اون جوری حرف نزدم یا مثلا اون موقع که فلان کس یه چیزی گفت چرا جوابش رو ندادم یا خیلی چیزای دیگه.

    باور کنید من خودم افسردگی و گوشه نشینی و منزوی بودن رو اصلا دوست ندارم و من اصردگی رو دعوت نکردم. نمی دونم چه شده.

    خیلی وقتا دوست دارم خیلی ادم اجتماعی باشم و با همه صحبت کنم اما وقتی می بینم اوضاع رو و بی محلی می کنن یک دفعه یک حس نا امیدی خیلی شدیده شدید وجودم رو فرا می گیره و بعضی وقت ها به خودم می گم اصن رفیق نداشته باش و با کس حرف نزن و می خوام این کار رو بکنم و گوشه نشین بشم ! اما باز اون طبع اجتماعیه درونم مانع میشه و راستشو بخواید خودم این روش رو دوست ندارم.

    من می دونم سرچشمه ی این مشکلات کجاست... همش در درون خودمه!!
    نمی خوام نا شکری کنم اما خوب بنده تربیت درستی از جانب پدر و مادر نداشتم و از همون بچگی منو خجالتی و سرخورده و مظلوم بار آوردن! البته تقصیر اونا هم نبوده! خوب کسی نبوده بهشون بگه راه درست تربیت بچه اینه!
    ولی حالا که من بزرگ شدم و درست و غلط رو از هم تشخیص می دم می فهمم که چقدر تربیت نا درستی داشتم!

    مثلا یک جا خونده بودم که پدر و مادر باید راز دارد فرزندشون باشن و کاری کنن که فرزند بیاد و با هاشون درد و دل کنه و حرفشو بزنه! بعد یکی از خاطرات بچگیم یادم اومد که روم نمیشد که به کسی بگم.به زور با خودم مبارزه کردم و رفتم به مادرم گفتم . اما به جای این که کمکم کنه رفت تو کل خانواده اون حرف رو زد و مسخرم کردن. از اونجا بود که به خودم عهد بستم دیگه چیزی بهشون نگم.البته چند بار هم عهد رو شکستم اما بازم مثل قبل تا چیزی میشد همون مشکلاتم که خصوصی بهشون گفته بودم رو بلند داد می زدن و به عنوان نقطه ضعفم استفاده می کردن .

    یک مشکل دیگه ای هم که الان هست! اینه که الان مشکل کمبود محبت خانواده ام رو از دوستانم طلب می کنم. و خیلی سریع تحت تاثیر یک نفر قرار می گیرم و دوست دارم دوستش بشم و هر کار می خواد براش انجام بدم

    حالا به هر حال. من الان بزرگ شدم و می خوام خودم خودم رو درست کنم.
    امیدوارم شماهم کمکم کنید.


    میفهمم چی میگی و چه احساسی داری ، منم تک فرزندمو هیچ احساسی از پدر مادر دریافت نکردم ، و دوست صمیمی هم نداشتم .


    اما با خودم تصمیم گرفتم که بجای اینکه غمگین باشم همیشه شاد باشمو شادی کنم ، حتی در تنهای هام ، تو هم تسلیم نشو و دنبال دردو رنج نباش توی خودت ، فقط تلاش کن .

    سوالی داشتی بپرس ، دنبال رفیق بازی هم نباش که آدمو خراب میکنه .

    امیدوارم موفق باشی.


  8. 2 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7183
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    226
    تشکر شده 122 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    میفهمم چی میگی و چه احساسی داری ، منم تک فرزندمو هیچ احساسی از پدر مادر دریافت نکردم ، و دوست صمیمی هم نداشتم .


    اما با خودم تصمیم گرفتم که بجای اینکه غمگین باشم همیشه شاد باشمو شادی کنم ، حتی در تنهای هام ، تو هم تسلیم نشو و دنبال دردو رنج نباش توی خودت ، فقط تلاش کن .

    سوالی داشتی بپرس ، دنبال رفیق بازی هم نباش که آدمو خراب میکنه .

    امیدوارم موفق باشی.


    خوش حالم که یکی مثل خودم پیدا کردم و ممنون که درکم می کنی!!

    منم می خوام تصمیم بگیرم و از این زندگی فلاکت بار رها شم.

    راستشو بخوای سوال که زیاد دارم.

    من به هیچ عنوان دنبال رفیق بازی نیستم و اصلا اهل این حرفا نیستم. اما هر ادمی دوست داره که یک دوست خوب داشته باشه!
    وقتی جایی میری تنها نباشی و یه آشنایی باشه که بری و باهاش صحبت کنی.

    ممنونم ازت.
    فقط اگه برات مقدوره یکم بیشتر منو راهنمایی کن.چه جوری این کمبود محبت رو در خودم جبران کنم؟
    ما یعنی کلا دوست ها رو گذاشتید کنار؟

  10. کاربران زیر از MMB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MMB نمایش پست ها
    خوش حالم که یکی مثل خودم پیدا کردم و ممنون که درکم می کنی!!

    منم می خوام تصمیم بگیرم و از این زندگی فلاکت بار رها شم.

    راستشو بخوای سوال که زیاد دارم.

    من به هیچ عنوان دنبال رفیق بازی نیستم و اصلا اهل این حرفا نیستم. اما هر ادمی دوست داره که یک دوست خوب داشته باشه!
    وقتی جایی میری تنها نباشی و یه آشنایی باشه که بری و باهاش صحبت کنی.

    ممنونم ازت.
    فقط اگه برات مقدوره یکم بیشتر منو راهنمایی کن.چه جوری این کمبود محبت رو در خودم جبران کنم؟
    ما یعنی کلا دوست ها رو گذاشتید کنار؟


    ببین راه روش زندگی هر کس فقط برا اون شخص قابل اجراس پس سعی نکن دنبال این باشی که راه یکی دیگه رو بری ، من نتونستم یک دوست صمیمی پیدا کنم یا تو زندگیم با چنین شخصی بر خود کنم .


    بجاش تصمیم گرفتم بجای این که وقتمو صرف این کنم که کمبود عاطفی خودمو با کمک دیگران پر کنم سعی کردم خودم به بقیه کمک کنم محبت ، و خودمو وابسته دیگران نکنم ، و کم کم
    شد طبیعتم .

    پس تو هم خودت باید راه حل رو پیدا کنی و این مسئله رو حل کنی چون هیچ کس بهتر از خودت تو رو نمیشناسه .

    من بهت پیشنهاد میکنم برا اینکه این احساسات عذابت ندن سعی کن اول خودتو بشناسی ، سعی کن ببینی از این زندگی چی میخوای ؟ میخوای تبدیل به چه شخصی بشی ؟ برو مطالعه کن ، به فکر این باش که به درجه خودشناسی برسی .


    در این سنی که تو الان درش هستی آدم خیلی به یک دوست همجنس خودش نیاز داره و کمبودشو احساس میکنه ، سعی کن با یکی ارتباط برقرار کنی اما بهش وابسته نشو .

    سعی کن دوستی انتخاب کنی که
    پیشش خودت باشی تا پیش دوست شخصیت اصلی خودتو پنهان نکنی ، یه دوست سالم برا خودت پیدا کن تا تو درسات هم کمکت کنه .

    امیدوارم موفق باشی.

  12. 4 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MMB نمایش پست ها
    سلام
    سلام حالتون خوبه ؟

    نصبت به گذشته بهتر شدین ؟؟

    راه حل هام بدردتون خورد ؟؟

  14. 2 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7183
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    226
    تشکر شده 122 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    سلام حالتون خوبه ؟

    نصبت به گذشته بهتر شدین ؟؟

    راه حل هام بدردتون خورد ؟؟

    سلام عرض شد!
    ممنونم از پیگیریتون!
    راهنمایی های شما و دیگر دوستان واقعا عالی بود.
    اما من فکر می کنم مشکل من در یک موضوع و یک زمینه نیست. الان به این نتیجه رسیدم که نه تنها در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارم بلکه اعتماد به نفس خوبی هم ندارم و خودم رو کوچکتر از دیگران می بینم.
    مثلا خیلی حرفا رو میترسم بزنم که مبادا باهام لج نشن و مشکلی برام پیش نیاد!
    البته وقتی گذشته ی خودم رو نگاه می کنم می بینم من واقعا همه چیزم! از اعتماد به نفس گرفته تا توانایی برقراری ارتباطم خوب بوده! اما نمیدونم توی این سال ها چی شده که این قدر افت کردم.
    الان کسی که بهم توهین می کنه نمی دونم باید چه جوری جوابش رو بدم و نذارم شخصیتم رو تخریب کنه. ساکت می شینم و نگاه می کنم و فقط ناراحت میشم و میریزم تو خودم.
    بعضی اوقات هر ثانیه ی زندگی برام مثل هزار سال عذابه. شاید بگین مشکل تو که چیزی نیست که اینقدر گندش کردی.... اما واقعا بعضی اوقات این حس به دست میده.
    بازم ممنونم از شما.
    امیدوارم منم بتونم یه روزی از شر این همه مشکل خلاص شم و راحت و ازاد بشم...

  16. کاربران زیر از MMB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MMB نمایش پست ها
    سلام عرض شد!
    ممنونم از پیگیریتون!
    راهنمایی های شما و دیگر دوستان واقعا عالی بود.
    اما من فکر می کنم مشکل من در یک موضوع و یک زمینه نیست. الان به این نتیجه رسیدم که نه تنها در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارم بلکه اعتماد به نفس خوبی هم ندارم و خودم رو کوچکتر از دیگران می بینم.
    مثلا خیلی حرفا رو میترسم بزنم که مبادا باهام لج نشن و مشکلی برام پیش نیاد!
    البته وقتی گذشته ی خودم رو نگاه می کنم می بینم من واقعا همه چیزم! از اعتماد به نفس گرفته تا توانایی برقراری ارتباطم خوب بوده! اما نمیدونم توی این سال ها چی شده که این قدر افت کردم.
    الان کسی که بهم توهین می کنه نمی دونم باید چه جوری جوابش رو بدم و نذارم شخصیتم رو تخریب کنه. ساکت می شینم و نگاه می کنم و فقط ناراحت میشم و میریزم تو خودم.
    بعضی اوقات هر ثانیه ی زندگی برام مثل هزار سال عذابه. شاید بگین مشکل تو که چیزی نیست که اینقدر گندش کردی.... اما واقعا بعضی اوقات این حس به دست میده.
    بازم ممنونم از شما.
    امیدوارم منم بتونم یه روزی از شر این همه مشکل خلاص شم و راحت و ازاد بشم...

    سلام خوبه که ضعف هاتون رو پیدا میکنین و سعی میکنین که تقویت شون کنید . . .

    اما وسواس فکری بیش از اندازه هم خوب نیست ، یکم بیشتر راحت باشین و نگران این نباشید که حرفاتون درستن یا غلط ، یا اینکه نکنه باعث ناراحتی یکی بشم ، و چرا من نمیتونم بهترین باشم ، و هی مشکلات ریزو درشت کنین . .

    درسته تو این سن این مشکلات هست و برا شخص بزرگ دیده میشن اما شما سعی کن یکم شل تر و راحت تر باشین و از حالت جدی خارج شین تا تو محیط اطرافتون بیشتر احساس راحتی کنین . . .

    حتماً موفق میشین


  18. کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    MMB

  19. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7183
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    226
    تشکر شده 122 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    سلام خوبه که ضعف هاتون رو پیدا میکنین و سعی میکنین که تقویت شون کنید . . .

    اما وسواس فکری بیش از اندازه هم خوب نیست ، یکم بیشتر راحت باشین و نگران این نباشید که حرفاتون درستن یا غلط ، یا اینکه نکنه باعث ناراحتی یکی بشم ، و چرا من نمیتونم بهترین باشم ، و هی مشکلات ریزو درشت کنین . .

    درسته تو این سن این مشکلات هست و برا شخص بزرگ دیده میشن اما شما سعی کن یکم شل تر و راحت تر باشین و از حالت جدی خارج شین تا تو محیط اطرافتون بیشتر احساس راحتی کنین . . .

    حتماً موفق میشین

    سلام
    ممنونم از شما
    حرف شما رو قبول دارم. اخه الان چند وقتیه خیلی روی این مسائل متمرکز شدم و همش توی همین فکرم.
    البته شرایط هم همین جوریه! من الکی حساس نشدم و دارم حس میکنم کسی به حرفم گوش نمیده و هر وقت صحبت میکنم بدون توجه به صحبت های من بحث رو عوض می کنن. اما تا اونا صحبت می کند من خیلی ساکت می شیم و فعال گوش میدم!
    به نظرت من براشون آدم دم دستی شدم که اونجوری باهام رفتار میشه؟
    چیکار کنم آدم دم دستی نباشم؟

  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MMB نمایش پست ها
    سلام
    ممنونم از شما
    حرف شما رو قبول دارم. اخه الان چند وقتیه خیلی روی این مسائل متمرکز شدم و همش توی همین فکرم.
    البته شرایط هم همین جوریه! من الکی حساس نشدم و دارم حس میکنم کسی به حرفم گوش نمیده و هر وقت صحبت میکنم بدون توجه به صحبت های من بحث رو عوض می کنن. اما تا اونا صحبت می کند من خیلی ساکت می شیم و فعال گوش میدم!
    به نظرت من براشون آدم دم دستی شدم که اونجوری باهام رفتار میشه؟
    چیکار کنم آدم دم دستی نباشم؟

    شما آدم دم دستی نیستین ، یک شخص منحصر به فرد هستین . . .

    اگه حرفاتون برا بعضی ها جالب نیست دلیل نمیشه که شما مشکل داشته باشین . . .

    سعی کنید وقتتون رو با مطالعه پر کنید تا هم اطلاعاتتون بالاتر بره هم برا زندگیتون مفیده باشه . . .

    بهتره که سعی نکنید دنبال این باشید که نظر بقیه رو جلب کنید ، خودتون باشید و زندگی کنید تا فردی مطابق با شخصیت خودتون پیدا کنید تا نیازی به تغییر نباشه
    و کنارش احساس راحتی کنید .

  21. 3 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    شما آدم دم دستی نیستین ، یک شخص منحصر به فرد هستین . . .

    اگه حرفاتون برا بعضی ها جالب نیست دلیل نمیشه که شما مشکل داشته باشین . . .

    سعی کنید وقتتون رو با مطالعه پر کنید تا هم اطلاعاتتون بالاتر بره هم برا زندگیتون مفیده باشه . . .

    بهتره که سعی نکنید دنبال این باشید که نظر بقیه رو جلب کنید ، خودتون باشید و زندگی کنید تا فردی مطابق با شخصیت خودتون پیدا کنید تا نیازی به تغییر نباشه
    و کنارش احساس راحتی کنید .
    دوست عزیز.
    آقا رضای ما خیلی ماهه.
    واقعا از اینکه میبینم.چقد خوب با شما ارتباط برقرار کرده بهتون حسودی میکنم.
    به قول رضا راحت باش واسه خودت زندگی کن.
    راستی سعی کن تو محیطای گروهی مث باشگاه کلاسای خصوصی حضور پیدا کنی.و با مفید بودن دیگرانو ب خودت جلب کنی.
    در ضمن.اینجا تا دلت بخواد رفیق داری که گل سر سبدش رضاست.ته سبدشم من(سعید)

  23. 3 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7183
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    226
    تشکر شده 122 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    شما آدم دم دستی نیستین ، یک شخص منحصر به فرد هستین . . .

    اگه حرفاتون برا بعضی ها جالب نیست دلیل نمیشه که شما مشکل داشته باشین . . .

    سعی کنید وقتتون رو با مطالعه پر کنید تا هم اطلاعاتتون بالاتر بره هم برا زندگیتون مفیده باشه . . .

    بهتره که سعی نکنید دنبال این باشید که نظر بقیه رو جلب کنید ، خودتون باشید و زندگی کنید تا فردی مطابق با شخصیت خودتون پیدا کنید تا نیازی به تغییر نباشه
    و کنارش احساس راحتی کنید .
    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    دوست عزیز.
    آقا رضای ما خیلی ماهه.
    واقعا از اینکه میبینم.چقد خوب با شما ارتباط برقرار کرده بهتون حسودی میکنم.
    به قول رضا راحت باش واسه خودت زندگی کن.
    راستی سعی کن تو محیطای گروهی مث باشگاه کلاسای خصوصی حضور پیدا کنی.و با مفید بودن دیگرانو ب خودت جلب کنی.
    در ضمن.اینجا تا دلت بخواد رفیق داری که گل سر سبدش رضاست.ته سبدشم من(سعید)

    خیلی ممنونم از شما دوستان!
    مخلص آقا رضا که هستیم.!
    از شما هم ممنونم اقا سعید.
    باور کنید اگه همین تالار و شما دوستان عزیز هم نبودین که من دیگه واقعا داشتم افسردگی می گرفتم!!
    برای همین ازتون متشکرم.

    اما خوب آقا رضا شما که میگید باید منتظر باشی تا یه فردی مثل خودت پیدا کنی! آخه تا کی؟ وقتی که همش تنها باشی و با کسی نتونی درست ارتباط برقرار کنی شاید وقتی به اون فردی که مثل خودت هست رسیدی هم نتونی درست ارتباط برقرار کنی و شانسی که یه عمر دنبالش بودی رو به سادگی از دست بدی!
    اخه من دوست دارم با همه ارتباط خوبی داشته باشم و اگر هم یه دوست صمیمی داشتم با اون بهتر از بقیه ارتباط داشته باشم.
    مثلا بعضی ها رو میگن خیلی آدم باحالیه و با هر کس شروع به صحبت می کنه سریع باهاش رفیق میشه و نمی دونم در چه مورد صحبت می کنن یا چه جوری سر بحث رو باهاشون باز می کنه که حرفش رو گوش میدن. شاید باورتون نشه اما من حتی سرکلاس می ترسم یک سوال بپرسم... یک بار هم که پرسیدم به زور !! اونم اینقدر آروم گفتم! نمی دونم معلمه چه جوری صدامو شنید! اما تا اومد جواب بده این قدر خجالت کشیدم و سرخ شدم که اصلا نفهمیدم چی شد!!!!
    بعضی وقت ها هم به بعضی ها حسودیم میشه! البته نه که واقعا حسودی! به حالم خودم حسرت می خورم. مثلا یکی رو می بینم با وجود این که سه سال از من کوچکتره اما اومده و خیلی سریع با هم سن و سالای من که من هنوز نتونستم باهاشون دوست بشم سریع میاد و آشنا میشه و دوست میشه!
    یا مثلا بعضی های نمی دونم چه جوری رفتار می کنن اما می بینی هیج کس بهشون توهین نمی کنه و یک حالت اوبوهت ( نمیدونم چه جوری نوشته میشه) دارند.
    به هر حال ممنونم از آقا رضای گل و آقا سعید گل!
    پیشنهادتون چیه؟ شما خودتون می تونستید سر کلاس سوال بپرسید؟

  25. 3 کاربران زیر از MMB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MMB نمایش پست ها
    خیلی ممنونم از شما دوستان!
    مخلص آقا رضا که هستیم.!
    از شما هم ممنونم اقا سعید.
    باور کنید اگه همین تالار و شما دوستان عزیز هم نبودین که من دیگه واقعا داشتم افسردگی می گرفتم!!
    برای همین ازتون متشکرم.

    اما خوب آقا رضا شما که میگید باید منتظر باشی تا یه فردی مثل خودت پیدا کنی! آخه تا کی؟ وقتی که همش تنها باشی و با کسی نتونی درست ارتباط برقرار کنی شاید وقتی به اون فردی که مثل خودت هست رسیدی هم نتونی درست ارتباط برقرار کنی و شانسی که یه عمر دنبالش بودی رو به سادگی از دست بدی!
    اخه من دوست دارم با همه ارتباط خوبی داشته باشم و اگر هم یه دوست صمیمی داشتم با اون بهتر از بقیه ارتباط داشته باشم.
    مثلا بعضی ها رو میگن خیلی آدم باحالیه و با هر کس شروع به صحبت می کنه سریع باهاش رفیق میشه و نمی دونم در چه مورد صحبت می کنن یا چه جوری سر بحث رو باهاشون باز می کنه که حرفش رو گوش میدن. شاید باورتون نشه اما من حتی سرکلاس می ترسم یک سوال بپرسم... یک بار هم که پرسیدم به زور !! اونم اینقدر آروم گفتم! نمی دونم معلمه چه جوری صدامو شنید! اما تا اومد جواب بده این قدر خجالت کشیدم و سرخ شدم که اصلا نفهمیدم چی شد!!!!
    بعضی وقت ها هم به بعضی ها حسودیم میشه! البته نه که واقعا حسودی! به حالم خودم حسرت می خورم. مثلا یکی رو می بینم با وجود این که سه سال از من کوچکتره اما اومده و خیلی سریع با هم سن و سالای من که من هنوز نتونستم باهاشون دوست بشم سریع میاد و آشنا میشه و دوست میشه!
    یا مثلا بعضی های نمی دونم چه جوری رفتار می کنن اما می بینی هیج کس بهشون توهین نمی کنه و یک حالت اوبوهت ( نمیدونم چه جوری نوشته میشه) دارند.
    به هر حال ممنونم از آقا رضای گل و آقا سعید گل!
    پیشنهادتون چیه؟ شما خودتون می تونستید سر کلاس سوال بپرسید؟


    به نظر من هدف رو فراموش کردی و به عملکرد زیاد توجه میکنی .

  27. 3 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7183
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    226
    تشکر شده 122 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    به نظر من هدف رو فراموش کردی و به عملکرد زیاد توجه میکنی .
    در درجه ی اول از پیگیری تون ممنونم اقا رضا! آقا رضا مچکریم d:

    منظورتون چیه که هدف رو فراموش کردم؟؟!
    آخه برای رسید به هدف مگه نباید عملکرد درستی انجام داد؟

    من یک سری مشکلات دارم و یک سری سوالات ! و می خوام بدونم چه جوری مشکلاتم رو رفع کنم.یعنی هدفم اینه!

    حالا بازم اگه فکر می کنید اشتباه می کنم بگید.
    البته هنوز هدف مشخص و دقیقی برا خودم تعیین نکردم.

  29. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MMB نمایش پست ها
    در درجه ی اول از پیگیری تون ممنونم اقا رضا! آقا رضا مچکریم d:

    منظورتون چیه که هدف رو فراموش کردم؟؟!
    آخه برای رسید به هدف مگه نباید عملکرد درستی انجام داد؟

    من یک سری مشکلات دارم و یک سری سوالات ! و می خوام بدونم چه جوری مشکلاتم رو رفع کنم.یعنی هدفم اینه!

    حالا بازم اگه فکر می کنید اشتباه می کنم بگید.
    البته هنوز هدف مشخص و دقیقی برا خودم تعیین نکردم.

    بزار برات توضیح بدم :

    ما ادما برا هر کاری هدف و نیتی داریم ، اگه هدف قوی نداشته باشیم نمیتونیم موفق بشیم

    اگه هم به فرآید رسیدن به هدف زیاد توجه کنیم از هدف اصلی مون دور میشیم

    مثلاً : اگه هدف تو فقط تبدیل شدن به یک آدم جذاب باشه این یک هدف ضعیفه . . .

    اما اگه هدفت برا رسیدن به دوست برای تعامل و همدلی باشه این یک هدف موفق تره . . .

  30. 3 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کلید طلایی موفقیت: راه هایی برای افزایش اعتمادبه‌نفس
    توسط aydan7 در انجمن رویکـردها و درمان های روانشناسی
    پاسخ: 19
    آخرين نوشته: 06-20-2016, 08:33 PM
  2. راههای افزایش اعتماد به نفس
    توسط yass در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 06-14-2014, 11:04 AM
  3. اعتقادات بسته مانع موفقیت شما
    توسط Artin در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-19-2014, 12:35 AM
  4. برای جلب اعتماد همسرتان این موارد را رعایت کنید!
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-11-2013, 10:52 PM
  5. عوامل مؤثر در کیفیت و کمیت رابطه زناشویی
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی جنسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-14-2013, 12:50 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد