موضوع :درگیری عواطف و احساسات و روحیه و امید و اعتماد به نفس و در نهایت افسردگی
سلام عرض شد!
اولا از همه عذر خواهی می کنم که با مشکلاتم وقت دوستان تالار رو می گیرم.
دوما بابت نام موضوع هم باید بگم نمی دونم چی باید می نوشتم چون این چند وقته مشکل روحی پیدا کردم...
خیلی درگیر مسائل مختلف شدم........ احساس می کنم دارم افسرده میشم.
دوستانی که پست قبل بنده رو خوندن میدونن اولین مشکلم نداشتن دوست هست.
اما مشکلات دیگه ام بزرگ تر از این حرف هاست...
بیشتر وقت ها یه احساسی دارم که دوست دارم گریه کنم و با حال خودم حسرت بخورم... نمی خوام نا شکری کنم اما من زندگی درستی ندارم.... نه شخصیت درستی نه اخلاق خوبی نه ....
وقتی میبینم نقش بسیار ریز ریزی در جامعه دارم که اصلا به حساب نمیاد و کسی دوست نداره باهام هم کلام بشه یا دوست بشه دیوونه میشم.
مسئله ی دیگه این هست که روحیه ی خودم رو هم از دست دادم و کاملا نا امیدم...
البته به صورت موقتی با یاد خدا و ذکر و نماز این موارد ر درمان می کنم! اما اصلا از بین نمیرن و دوباره بر می گردند. و یک دفعه این قدر بهم فشار میارن که از همه ی کار هام میفتم و فقط می خوام بشینم یه گوشی و گریه کنم.
حالم خیلی بده!!!
نکته ی اصلی اینجاست که هیچکس رو ندارم که حرفامو بهش بزنم و خودمو خالی کنم و همین هم باعث رنج من میشه!!
فقط تونستم به این انجمن اعتماد کنم و حرفامو بنویسم ... شاید اصلا متوجه نشده باشین درد من چیه! اما واقعا دارم رنج می برم... از خیلی چیزا...از این که اعتماد به نفس ندارم .. از این که برای خودم ارزش قائل نیستم ... از این که نمی تونم با هر کی می خوام دوست بشم ... از این که همیشه تنهام .... و تنهایی خودش بد دردیه...
بعضیا رو می بینم همیشه شادن و با نشاطن و می خندن و با همه رفیقن و هیچ وقت تنها نیست اما وقتی با خودم مقایسه می کنم دلم میشکنه...
این یه درد و دل دوستانه بود....
امیدوارم منو درک کرده باشین.
اگر کسی این جوری بوده قبلا یا هست یا راهی میدونه یا روشی بلده لطفا بگه و منو از این وضعیت در بیاره.