نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: افسردگی

702
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22532
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    افسردگی

    من دختری 27ساله مجرد و کارمتد هستم بیشتر وقتم را کار میکنم و همیشه کسل هستم افسردگی را در خودم کاملا احساس میکنم همیشه هم تنها هستم . همیشه بدنبال یه انگیزه یا تغییر در زندگیم هستم . احساس سردرگمی دارم لطفا کمکم کنید .

  2. کاربران زیر از sarnia بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    22028
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    1
    تشکر شده 24 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    این تغییر انجام نمیشه مگه حتما شرایطو تغییر بدی عزیز.این زندگی کارمندی یکنواخت ماشینی صبح از خواب بیدار شدن کار کردن خوابیدن و بعد تکرار این ماجرا وروزمره شدنش روحتو سخت میکنه.تو زندگی خلاقیت نشون بده به دنباله اهداف جدید باش به دنباله انگیزه برا اهدافت بگرد.تو یه بار زنده ای فقط یکبار خوب به حرفم فکر کن نه در حد شعار به حد عمل فکر کن.این که قبله تو چی شده بعدا چه خواهد شد به تو ربطی نداره تو الان زنده ای زندگی کن انسان باش بگو بخند راجع به ایندت فکر کن برنامه جدید بریز برو جلو اینه بگو من امروز حالم خوبه اینقدر نگو من افسرده ام بهش دامن نزن افسردگی بیشتری به خودت تحمیل میکنی.ببین عزیز کارهایی که دوست داری در اینده انجام بدی برا خودت مشخص کن تنبلی اصلا نکن حتما برا رسیدن بهش تلاش کن پیچو تاب تو زندگیت بده منعطف کن زندگیتو اخه عزیز!تو 26 سالته تازه اول جوونیته خیلی زوده برا تسلیم شدنو ناامید شدن!!در صورت نداشتن ترسیم هدف هایی تو زندگیت که اگه تو برای اون اهداف تلاش کنی وبهشون برسی و تو دچار لذت و داشتنه احساسه موفقیت تو زندگیت بشی،این ترسیمات شخصیرو که مختص افکار،ذهنیت وشخصیت خاص خودته اصلا نداری حتما تست افسردگی بده و به مشاور مراجعه کن.

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22569
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    سلام ببخشید میتونید کمکم کنید.
    من یه ماه پیش توسط 5 نفر از بچه های مجتمعمون مورد تمسخر قرار گرفتم و چند روزی این کارو میکردن و من و یکی از دوستام هیچی نمیگفتیم تا اینکه یه روز تو زمین فوتبال قبل بازی دست رو شونه یکیشون گذاشتم که بهش بگم دیگه این کارو نکنه ولی قبل از این که بگم شروع کرد به دوویدن و منم یکم دنبالش دوویدم بعد یکیشون گفت ههه قرمز دیدی ... چون که گاو های وحشی وقتی قرمز میبینن وحشی میشن . بعدش من رفتم طرفش بعد اون به من یه فحش رکیک داد و منو هل داد و منم هلش دادم تا این که یکیشون از پشت دستم رو گرفت و اون پسره یه پا که خیلی هم درد نداشت بهم زد و منم هیچی نگفتم. بعد از اون روز تا وقتی اون پسر بود هیچی وقت پیششون نمیرفتم و اون ها پشت سرم یا وقتی که منو میدیدن یه متلک مینداختن و بهم میگفتن ترسو. منم نمیدونستم باید چیکار کنم تا این که یه روز به مامانم گفتم و مامانم گفت چرا بهم نگفتی و خوب کردی باهاشون دعوا نکردی و اینا. از اون روز تا حالا اشتهام کم شده و کم حرف شدم و انگیزه و اراده و اعتماد به نفسی ندارم و همش به این موضوع فکر میکنم. من حتی اهل دعوا نیستم و از دعوا کردن میترسم و میدونم کار زشتی هستش و آخر عاقبتش خوب نیست ولی متاسفانه هی و هی دلهره دارم و فکر میکنم اشتباه کردم هیچی بهشون نگفتم و اینا. از خیلی از دوستام پرسیدم و اینا گفتن خوب کردی هیچ کاری نکردی و اینا ولی بعضیاشون گفتن باید اون 5 نفرو میزدی. من نمیدونم چکاری درسته. مامانم میگه چرا هیچی نگفتی و اینا دوستای مامانم هم میگن اینا بی خانواده هستن و جواب ابلهان خاموشیست
    ولی من هنوز دلهره و ترس دارم و انگیزه و اعتماد به نفسم رو از دست دادم و هر روز میزنم تو سر خودم که چرا از دعوا میترسم و چرا جوابشون رو ندادم.
    من 15 سالمه لطفا راه درست رو بگید چیه؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد