نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: افسردگی

1697
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    افسردگی

    سلام.من ایدا هستم 17 سالمه.راستش نمیدونم اصلا باید اینجا مشکلم رو بازگو میکردم یا نه.اگر مشاوری اینجا هست که بتونم باهاش خصوصی صحبت کنم که چه بهتر.مشکل من افسردگیه.میخواستم برم پیش یه مشاور ولی خوب نمیتونم به خوانوادم بگم.مشکل من مال امروز و دیروز نیست که بگم واسه فلان چیز افسرده ام.الان 1 ساله این مشکل حاد شده.قبلا از تنهاییم لذت میبردم ولی حالا فقط باعث خفگیم میشه همه ازم میپرسن چته ولی واقعا خودمم نمیدونم فقط میخوام همه دست از سرم بردارن.متاسفانه من امسال کنکور هم دارم و این مشکل باعث شده حتی نتونم درس بخونم.دست و دلم به هیچی نمیره.فقط میخوام بخوابم تا دیگه نتونم فکر کنم.گاهی مغزم از شدت پر بودت خالیه.یعنی هیچی تو ذهنم نیست ولی پره.انگار کلی ادم هی دارن حرف میزنن.جوری که سرم درد میگیره.ببخشید اگر بد توضیح دادم یا زیاد شد.خواهشا کمک کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26630
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    سلام. فکر می کنم شما خواهر و برادر هم ندارید. دوست چی ؟ هم کلاسی صمیمی ؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    اصلا خوب توضیح ندادم.والا تو سایت نمیشه یه سری چیزا رو توضیح داد.میخواستم بدونم کسایی که جواب میدن دکتر هستن یا فقط ادمای معمولی بر اساس تجربه ها جواب میدن.
    میترسم تایپ کنم زیاد شه.تا جایی که بتونم توضیح میدم
    خوانوادم از بچگی من مشکل داشتن.توی سن پایین زمانی که دبستانی بودم شروع به خودارضایی کردم یادم نیست چطوری یا کی.اصلا نمیدونستم چیه.تا دوم دبیرستان فهمیدم کاری که میکنم چیه.خندتون نگیره.مسائل جنسی رو زود متوجه شدم ولی نمیدونستم کاری که میکنم بده.اصلا هیچ اطلاعاتی در موردش نداشتم.اونم از طریق یکی از دوستانم فهمیدم.توی سوم راهنمایی مشکلات خوانواده ام بیشتر شد تا جایی که حرف طلاق هم زده شد.من ادم حساسی بودم و هستم برای خالی کردن خودم با سوزن تمام دستمو خط خطی کردم .مامانم که فهمید کلی گریه کرد شکه شده بودن همه.بعد از کار من رفتارا کمی بهتر شد.چند ماه بعدش رفتار های برادرم شروع شد.تا جایی که الان دست کمی از یه دیوونه نداره.بهش حرف میزدی شروع میکرد به زدن.حتی رو مادرمم دست دراز میکرد.یبار اونقدر منو زد که نتونستم فرداش برم مدرسه.گاهی اونقدر بد میزنه که لاله ی گوشم هی کشیده میشه با گوشواره بار اخر خونم اومد.حوصله ی تعریف دعوا هارو ندارم.اصلا کامل یادم نیستش.دعوا ها کمتر شد ولی رفتارا و اعصاب من بدتر شد.قبلا خیلی راحت گریه میوردم الان ولی دیگه اشکمم نمیاد.فقط عصبیم.فقط میخوام همه خفه شن.فقط میخوام اینقدر بهم نتوپن که چته چرا این شکلی شدی.به اونا چه.مگه وقتی اونا حرف میزنن کسی جرئت داره حرفی بزنه؟نمیفهمن وقتی میگم میخوام درس بخونم ولی نمیتونم.دستم به درس نمیره.اگر واسه کنکورم نبود الانم اینجا حرف نمیزدم چون میدونم با شنیدن حرفام بخصوص بخش خودارضایی چه تفکرایی که درموردم نمیشه.ولی کنکورم سرنوشتمه.نمیدونم الان چه فکری در موردم میکنید.مهمم نیست.فقط اگر راهی دارید که بشه صداهارو خفه کرد.راهی که بشه درس بخونم بهم بگید.ممنون.ببخشید اگر طولانی شد

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    دوست عزیز هم برادر دادم هم کلی دوست.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mersadking نمایش پست ها
    سلام. فکر می کنم شما خواهر و برادر هم ندارید. دوست چی ؟ هم کلاسی صمیمی ؟
    مشکل من تنهایی نیست متاسفانه دورم پره.دوستای فاب.دوستای معمولی.

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26630
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    آره اولش بد توضیح داده بودید. منم مشکلی شبیه به مشکل شمارو دارم. ولی مشکل شما خیلی حاد تره. مشکل شما اینه که با اینکه دور و ورتون شلوغه ولی باز تنهایید یعنی کسی نیست که حرفتون رو بفهمه خیلی حرفارو هم نمیشه به کسی حتی دوست گفت، کنکور هم واقعا زمان مهم و تاثیر گذاریه. ولی سعی کنید با گوش دادن آهنگ و این چیزا صداهای دور و ورتون رو حذف کنید و روش های تمرکز کردن رو یاد بگیرید. بیشتر به رویاها و آیندتون فکر کنید و سعی کنید به خودتون تلقین کنید که برای رسیدن به آرامش باید زحمت کشید

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mersadking نمایش پست ها
    آره اولش بد توضیح داده بودید. منم مشکلی شبیه به مشکل شمارو دارم. ولی مشکل شما خیلی حاد تره. مشکل شما اینه که با اینکه دور و ورتون شلوغه ولی باز تنهایید یعنی کسی نیست که حرفتون رو بفهمه خیلی حرفارو هم نمیشه به کسی حتی دوست گفت، کنکور هم واقعا زمان مهم و تاثیر گذاریه. ولی سعی کنید با گوش دادن آهنگ و این چیزا صداهای دور و ورتون رو حذف کنید و روش های تمرکز کردن رو یاد بگیرید. بیشتر به رویاها و آیندتون فکر کنید و سعی کنید به خودتون تلقین کنید که برای رسیدن به آرامش باید زحمت کشید
    میدونید اتفاقا یه مشکل دیگه ی من معتاد بودن به اهنگه.یعنی دنیای من خلاصه شده تو اهنگام.صداها توی مغزمه ساکت نمیشه

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mersadking نمایش پست ها
    آره اولش بد توضیح داده بودید. منم مشکلی شبیه به مشکل شمارو دارم. ولی مشکل شما خیلی حاد تره. مشکل شما اینه که با اینکه دور و ورتون شلوغه ولی باز تنهایید یعنی کسی نیست که حرفتون رو بفهمه خیلی حرفارو هم نمیشه به کسی حتی دوست گفت، کنکور هم واقعا زمان مهم و تاثیر گذاریه. ولی سعی کنید با گوش دادن آهنگ و این چیزا صداهای دور و ورتون رو حذف کنید و روش های تمرکز کردن رو یاد بگیرید. بیشتر به رویاها و آیندتون فکر کنید و سعی کنید به خودتون تلقین کنید که برای رسیدن به آرامش باید زحمت کشید
    ولی خوشحالم که یه نفر باز شبیه من هست

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26630
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    به کتابخونه برای درس خوندن نمیتونید برید ؟

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mersadking نمایش پست ها
    به کتابخونه برای درس خوندن نمیتونید برید ؟
    متاسفانه خیر.میخواستم برم ولی پدرم اجازه نداد

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Ayda•em نمایش پست ها
    اصلا خوب توضیح ندادم.والا تو سایت نمیشه یه سری چیزا رو توضیح داد.میخواستم بدونم کسایی که جواب میدن دکتر هستن یا فقط ادمای معمولی بر اساس تجربه ها جواب میدن.
    میترسم تایپ کنم زیاد شه.تا جایی که بتونم توضیح میدم
    خوانوادم از بچگی من مشکل داشتن.توی سن پایین زمانی که دبستانی بودم شروع به خودارضایی کردم یادم نیست چطوری یا کی.اصلا نمیدونستم چیه.تا دوم دبیرستان فهمیدم کاری که میکنم چیه.خندتون نگیره.مسائل جنسی رو زود متوجه شدم ولی نمیدونستم کاری که میکنم بده.اصلا هیچ اطلاعاتی در موردش نداشتم.اونم از طریق یکی از دوستانم فهمیدم.توی سوم راهنمایی مشکلات خوانواده ام بیشتر شد تا جایی که حرف طلاق هم زده شد.من ادم حساسی بودم و هستم برای خالی کردن خودم با سوزن تمام دستمو خط خطی کردم .مامانم که فهمید کلی گریه کرد شکه شده بودن همه.بعد از کار من رفتارا کمی بهتر شد.چند ماه بعدش رفتار های برادرم شروع شد.تا جایی که الان دست کمی از یه دیوونه نداره.بهش حرف میزدی شروع میکرد به زدن.حتی رو مادرمم دست دراز میکرد.یبار اونقدر منو زد که نتونستم فرداش برم مدرسه.گاهی اونقدر بد میزنه که لاله ی گوشم هی کشیده میشه با گوشواره بار اخر خونم اومد.حوصله ی تعریف دعوا هارو ندارم.اصلا کامل یادم نیستش.دعوا ها کمتر شد ولی رفتارا و اعصاب من بدتر شد.قبلا خیلی راحت گریه میوردم الان ولی دیگه اشکمم نمیاد.فقط عصبیم.فقط میخوام همه خفه شن.فقط میخوام اینقدر بهم نتوپن که چته چرا این شکلی شدی.به اونا چه.مگه وقتی اونا حرف میزنن کسی جرئت داره حرفی بزنه؟نمیفهمن وقتی میگم میخوام درس بخونم ولی نمیتونم.دستم به درس نمیره.اگر واسه کنکورم نبود الانم اینجا حرف نمیزدم چون میدونم با شنیدن حرفام بخصوص بخش خودارضایی چه تفکرایی که درموردم نمیشه.ولی کنکورم سرنوشتمه.نمیدونم الان چه فکری در موردم میکنید.مهمم نیست.فقط اگر راهی دارید که بشه صداهارو خفه کرد.راهی که بشه درس بخونم بهم بگید.ممنون.ببخشید اگر طولانی شد
    دوست عزیز کسی اینجا راجع به شما یا هر کسی که پست میذاره فکر بدی نمیکنه. مشکل خودارضایی شما هم چیز عجیب و غریبی نیست. خیلی ها تو دوران بلوغ از روی نااگاهی تجربه ش میکنن.
    اتفاقا معلومه دختر مقاومی هستی که علیرغم اینهمه مشکل درست رو تا اینجا ادامه دادی.
    خودت رو درگیر این قضایا نکن. بذار خانواده ت هرجور میخوان باشن. شما تمرکزت رو بذار رو درس تا بتونی زودتر مستقل بشی و زندگی ایده الی رو که دوست داری بسازی.
    من درکت میکنم. خیلی سخته. تو این سن ادم به حد کافی دغدغه داره، دیگه حوصله دعوا نداره. ولی خب چاره ای نیست. تا اینجا اومدی، این یه سال هم روش.
    مادربزرگی یا کسی رو نداری که بتونی سال کنکورت رو دور از خانواده و پیش اون بمونی؟
    چرا از اموزشگاه استفاده نمیکنی؟ بعد از مدرسه برو کلاس تقویتی، هم درس هات مرور میشن، هم تایم کمتری رو تو خونه میگذرونی.
    نگران مشکلات رفتاریت هم نباش. چون استرس کنکور داری، طبیعیه که این حالات برای تخلیه هیجاناتت بیشتر بشه.
    سعی کن رابطه ت رو با خدا بهتر کنی. خودش دستت رو میگیره.

  12. کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    دوست عزیز کسی اینجا راجع به شما یا هر کسی که پست میذاره فکر بدی نمیکنه. مشکل خودارضایی شما هم چیز عجیب و غریبی نیست. خیلی ها تو دوران بلوغ از روی نااگاهی تجربه ش میکنن.
    اتفاقا معلومه دختر مقاومی هستی که علیرغم اینهمه مشکل درست رو تا اینجا ادامه دادی.
    خودت رو درگیر این قضایا نکن. بذار خانواده ت هرجور میخوان باشن. شما تمرکزت رو بذار رو درس تا بتونی زودتر مستقل بشی و زندگی ایده الی رو که دوست داری بسازی.
    من درکت میکنم. خیلی سخته. تو این سن ادم به حد کافی دغدغه داره، دیگه حوصله دعوا نداره. ولی خب چاره ای نیست. تا اینجا اومدی، این یه سال هم روش.
    مادربزرگی یا کسی رو نداری که بتونی سال کنکورت رو دور از خانواده و پیش اون بمونی؟
    چرا از اموزشگاه استفاده نمیکنی؟ بعد از مدرسه برو کلاس تقویتی، هم درس هات مرور میشن، هم تایم کمتری رو تو خونه میگذرونی.
    نگران مشکلات رفتاریت هم نباش. چون استرس کنکور داری، طبیعیه که این حالات برای تخلیه هیجاناتت بیشتر بشه.
    سعی کن رابطه ت رو با خدا بهتر کنی. خودش دستت رو میگیره.
    پیش مادربزرگم میتونم برم.خیلی ممنونم دوست عزیز

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : افسردگی

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دفتر سعادت آباد:
    ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26658
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    ایدا خانوم سلام
    نمیدونم ناراحت میشید یا خوش حال ! ولی شاید که نه 100 % من مطمئنم مشکلم عین مشکل شماست !

    اصلا انقدر یه جوری میشه ادم واقعا از این سوال بیزاره که هی ازش بپرسن چته ! چرا تو خودتی ! چرا افسردگی گرفتی ! واقعا متنفرم واقعا

    تنهایی بهترین چیزیه که دارم

    کلی دوست دارم تقریبا با همه دوستم کلی رفیق صمیمی دارم ! ولی واقعا ادم دوست داره تنها باشه !

    من و اهنگم تنها رفیق همیم ! با هیچکس نمیشه قدر اون دوست بود !

    منم سال بعد کنکور دارم ! میدونید دقیقا ما نمیتونیم کاریش بکنیم ! این هست و این سوال ها هم خواهد بود ! این وضعیت هم همیشه میمونه ! ولی من تونستم کنترلش کنم !

    ببینید شما باید دقیقا واسه خودتون ایندتون رو بسازید ! بعضی سوالات اساسی رو بیارید تو ذهنتون ! گذشته رو دور کنید ! چیزی که مهمه اینده است ! هیچ کس نباید تو گذشته زندگی کنه
    سوالی که منو به درس خوندن وا میداره و باعث میشه کلی درس بخونم فقط پاسخ به یک سوال هست : چرا تو این دنیا هستم ؟
    این سوال خیلی خوبه ! هر موقع میخوام تنبلی داشته باشم جواب به این سوال ارومم میکنه !
    راستی من یه مشکل دیگه هم دارم نمیدونم شما دارید یا نه ! من بشدت فکر میکنم به همه چیز به همه کس به خیلی چیزا ! یه چند وقت اینقدر مغزم کار کرده بود بشدت سر درد گرفته بودم ! اصلا نمیتونم فکر نکنم ! یعنی از فکر کردن لذت میبرم ولی در عین حال میتونم مغزم رو خالی از هرچیزی بکنم ولی لذتی نداره !
    یه چیز دیگه هم هست ! رابطتون با خدا ! اصلا فوق العاده هست این بیاد با جواب سوال بالا امکان نداره دیگه مشکلی تو زندگی داشته باشین !
    من از تلاش کردن و زجر کشیدن لذت میبرم حالا خوب یا بد !
    امیدوارم شما هم موفق باشید و اینده ی خوبی در انتظارتون باشه

  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Nothingto نمایش پست ها
    ایدا خانوم سلام
    نمیدونم ناراحت میشید یا خوش حال ! ولی شاید که نه 100 % من مطمئنم مشکلم عین مشکل شماست !

    اصلا انقدر یه جوری میشه ادم واقعا از این سوال بیزاره که هی ازش بپرسن چته ! چرا تو خودتی ! چرا افسردگی گرفتی ! واقعا متنفرم واقعا

    تنهایی بهترین چیزیه که دارم

    کلی دوست دارم تقریبا با همه دوستم کلی رفیق صمیمی دارم ! ولی واقعا ادم دوست داره تنها باشه !

    من و اهنگم تنها رفیق همیم ! با هیچکس نمیشه قدر اون دوست بود !

    منم سال بعد کنکور دارم ! میدونید دقیقا ما نمیتونیم کاریش بکنیم ! این هست و این سوال ها هم خواهد بود ! این وضعیت هم همیشه میمونه ! ولی من تونستم کنترلش کنم !

    ببینید شما باید دقیقا واسه خودتون ایندتون رو بسازید ! بعضی سوالات اساسی رو بیارید تو ذهنتون ! گذشته رو دور کنید ! چیزی که مهمه اینده است ! هیچ کس نباید تو گذشته زندگی کنه
    سوالی که منو به درس خوندن وا میداره و باعث میشه کلی درس بخونم فقط پاسخ به یک سوال هست : چرا تو این دنیا هستم ؟
    این سوال خیلی خوبه ! هر موقع میخوام تنبلی داشته باشم جواب به این سوال ارومم میکنه !
    راستی من یه مشکل دیگه هم دارم نمیدونم شما دارید یا نه ! من بشدت فکر میکنم به همه چیز به همه کس به خیلی چیزا ! یه چند وقت اینقدر مغزم کار کرده بود بشدت سر درد گرفته بودم ! اصلا نمیتونم فکر نکنم ! یعنی از فکر کردن لذت میبرم ولی در عین حال میتونم مغزم رو خالی از هرچیزی بکنم ولی لذتی نداره !
    یه چیز دیگه هم هست ! رابطتون با خدا ! اصلا فوق العاده هست این بیاد با جواب سوال بالا امکان نداره دیگه مشکلی تو زندگی داشته باشین !
    من از تلاش کردن و زجر کشیدن لذت میبرم حالا خوب یا بد !
    امیدوارم شما هم موفق باشید و اینده ی خوبی در انتظارتون باشه
    دقیقا منم همینجوریم.یعنی همیشه در همه حال من مغزم فعاله.واقعا ممنونم حرفات ارومم کرد حتما سعی میکنم کنترلش کنم

  17. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26633
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دفتر سعادت آباد:
    ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
    خیلی ممنونم ادمین عزیز

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد