نوشته اصلی توسط
hosseinyha
سلام و خسته نباشید خدمت شما
من فردی هستم که به مسجد میروم در مسجد مشکلی بین یکی از اعضا گروه با مسئول گروه به وجود امد که حق با مسئول گروه بود، هر دو این اشخاص دوستان صمیمی من هستند به طوری که مشکلاتشان را با من در میان می گذارند.(این دو هم تا 1 سال پیش دوستای صمیمی با هم بودند) الان هم این دو نفر با هم آنقدر مشکل دارند که به هم سلام نمی کنند.
الان هم طوری شده که فقط من با اون عضو دوست هستم.
اما موضوع اصلی امشب فوتبال داشتیمبا مسئول گروهمون بودم که دوستم (همان شخصی که با مسئول گروه مشکل داشت) زنگ زد گفت که میای با هم بریم فوتبال به مسئول گروه گفتم خیلی سرد جواب داد به من ربطی نداره. من هم رفتم پیش دوستم گفتم چه جور می خوای بری گفت پیاده یا با موتور من هم بهانه آوردم که شب است و خطرناک (خواستم هنوز دوستیم رو با هر دوشون حفظ کنم) رفتم خونه دیدم با باباش اومده بود مادرمم گفت زشته چون باباش اومده بهتره بری .منم رفتم وقتی رسیدم یکی دیگه از دوستای صمیمیم بهم گفت حسین ، فلانی (مسئول گروهم) خیلی از دستت ناراحته ، منم ماجرا رو براش طعریف کردم اونم گفت بهتره بری با خودش حرف بزنی.
وقتی رفتم پیشش 180 درجه فرق کرده بود هرچی واسش توضیح دادم گفت که من که ناراحت نشدم و کاری به این ها ندارم. ولی کاملا مشخص بود ناراحته چون با هر دوی اونها حدود 6 سال است که دوستم.
تنها دلیله که ممکنه دوستم به مسجد بیاد منم و اگر هم من دیگه باهاش صحبت نکنم خدا میدونه که چه اتفاقی واسش می افته.
موقع برگشت هم زنگ زدم واسه بابام و باهاش برگشتم.
(البته من هر روز ارتباطم رو با دوستم کم و کمتر می کردم چون واقعا اگه دوستیمو سریع قطع میکردم ممکن بود دشمنم بشه منم دوست ندارم هیچ کس ازم دل خور باشه)
الان واقعا نمی دونم چه کار باید بکنم.
لطفا راهنمایی ام کنید.